eitaa logo
یِک دَهــہ هَشــتـادے در راه شُــهدا 🇵🇸 :)
813 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
18 فایل
بچہ ها به خدا از شهدا جلو مےزنید اگہ رعایت کنید که دل امام زمان(عج) نَلَرزه !(:♥️ - حاج حسین یکتا - به امید روزی که پشت اسم مون بنویسن "شهید دهه هشتادی" !(: یه سر بزنید: @SeyyedDahe80 از‌خودمونه ؛ کپی؟! حلالِ حلالت رفیق!
مشاهده در ایتا
دانلود
💠مقید بود به نماز اول وقت. در مسافرت ها زمان حرکت را طوری تنظیم می کرد که وقت نماز بین راه نباشیم. زمان هایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم، اولین فرصت در نماز خانه هایی بین راهی یا پمپ بنزین می گفت: (نگه دارین!) 🌱 اغلب در قنوتش این آیه از قرآن را میخواند: {ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرة اعین و جعلنا للمتقین اماماة} He was bound to the first prayer. During the trips, he adjusted the time of departure so that we would not be in the middle of the road during the prayer time. When he didn't own a car and we were with someone, he would say: (Keep it!)🌱 به روايت همسر Eitaa.com/basijianZahraei
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸 ☔️ همین‌طور روضه دست به دست می چرخید یکی گوشه‌ای از روضه قبلی را می‌گرفت و ادامه می داد گاهی روضه در روضه می شد. تا آن موقع مجلسی به این شکل ندیده بودم حتی حاج محمود در آشپزخانه همانطور که چای می ریخت با جمعه هم ناله بود نمی‌دانم به خاطر نفس روضه خوان هایش بود یا روحی که در اتاق بود. هیچ کجا چنین حالی را تجربه نکرده بودم توصیف نشدنی بود فقط می دانم صدای گریه آقایان تا آخر قطع نشد گریه ای شبیه مادر جوان از دست داده چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود می‌رسید صدای سیلی هایی که به صورتشان می زدند به گوشم می‌خورد. پایین تا آمدم به حاج محمود گفتم: حالا که اینقدر ساکت بودم اجازه بدین فردا هم بیام. بنده خدا سرش را پایین انداخت مکثی کرد و گفت: من هنوز خانوم خودم را هم اینجا نیاوردم ولی چه کنم!. باورم نمی شد قبول کند. محمد حسین نمی رفت از خدام تقاضای تبرکی کند می‌گفت: آقا خودشان زوار را می‌بینند اگر لازم باشه خدام را وسیله قرار میدن. میگفت: اون آب سقا خونه ها و نفسی که توی حرم میکشیم همه مال خوده آقاست روزی قبل از روضه داخل رواق هوس چای کردم گفتم: الان اگه چای بود چقدر می چسبید. هنوز صدای روضه می‌آمد که یکی از خدام دوتا چایی برایمان آورد خیلی مزه داد. برنامه ریزی می‌کرد تا نمازها را در حرم باشیم تا حال زیارت داشت در حرم می ماند خسته که می شد یا می فهمید من دیگر کشش ندارم می‌گفت: نشستن بیخودیه. خیلی اصرار نداشت خودش را به ضریح برساند مراسم صحن گردی داشت راه می افتاد در صحن ها و دور حرم می‌چرخید درست شبیه طواف از صحن جامع رضوی راه می افتادیم می‌رفتیم صحن کوثر و بعد از انقلاب و آزادی و جمهوری تا می‌رسیدیم باز به صحن جامع رضوی. گاهی هم در صحن قدس روبروی پنجره فولاد داخل غرفه ها می نشست و دعا می‌خواند و مناجات می کرد. ... Eitaa.com/basijianZahraei ☔️ ☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰دوربین مخفی جالب تو حرم امام رضا ازشون میخوان خادم حرم بشن و بعد داستانایی که براشون پیش میاد😂🥺 Secret camera in imam Reza's haram Eitaa.com/basijianZahraei
؏ـــشـــق‌خوب‌اســت‌اگـــرخدایـــــے‌باــشد♡ 𝐿𝑜𝓋𝑒 𝒾𝓈 𝑔𝑜𝑜𝒹 𝒾𝒻 𝒾𝓉 𝒾𝓈 𝒻𝑜𝓇 𝒜𝓁𝓁𝒶𝒽♡ Eitaa.com/basijianZahraei
گفتم: محمد این ‌لباس‌ جدیدت‌ خیلی بهت‌ میاد گفت: لباس ‌شهادته گفتم: زده ‌به‌ سرت..؟! گفت: میزنه ‌ان شاء الله چند ثانیه‌ بعد ‌از ‌انفجار‌ رسیدم ‌بالای سرش نا نداشت ‌ فقط‌ آروم ‌گفت: دیدی زد...؟! I said: Mohammad this new shirt really suits you! He said: it's my shahadat clothes I said: has it hit your head?!! He said: inshAllah it will A few seconds after the explosion I reached him, he could barely talk... All he said was:did u see it hit me? شهید محمد مهدوی🌷 Shaheed Mohammad Mahdavi🌷 Eitaa.com/basijianZahraei
آهای دختر خانوم و اقا پسر نوجوون! مواظب باش‼️ Hey Young woman and young man! Be careful ‼️ Eitaa.com/basijianZahraei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نـاله‌وشکـوه‌حـرآم‌اسـت‌برعشـآق‌ولۍ ازفـراق‌تـوشکایت‌نکنـم میمیـرم (:💔 Moaning and whining for your lovers Is Haram but if I don't complain from This serpration I will die (:💔 Eitaa.com/basijianZahraei
🍁 معمارِ دلهامان❤️ بیـا ویرانـہ را تعمیـر ڪـن📿 این قصـہ مجهول را با مقدمٺ تفسیـر ڪـن🌷 🌷
ڪلـٰام‌شہید:🌱 زیـارت‌عـاشورا‌،رابخـوانیـد؛ حتۍ‌شـدھ‌روزۍ‌یڪ‌بـار‌زیـرا بسیـار‌مہم‌اسٺ📖! Shaheeds saying:🌱 Read ziyarat Ashura Even if it's just once a day Because it's very important 📖! Eitaa.com/basijianZahraei
... 🕊 -دلـبستہ‌ۍعـشق،دلـبستہ‌ۍدنیانیست!زندگےختم‌به‌شھادت‌نشود،زیبانیست... ☁️🌱 . •
سلامتی‌رهبرمون‌صلوات؟✨🖤🙂
مشکـل‌تر‌ا‌زانقـلابی‌بـودن‌وگـرایش‌انقـلابی داشتـن،‌انقـلابی‌مـاندن‌اسـت🖐🏿! Harder than being an enqilabi Is staying an enqelabi🖐🏿! Eitaa.com/basijianZahraei
از‌اون‌عکسا‌که‌به‌ادم‌آرامش‌میده🙂♥️... ؟! A picture that give you peace🙂♥️... ?! 🕊⃟✨¦⇢http://Eitaa.com/basijianZahraei
حواسمون هست⁉️ داریم جلوی چشم کسایی که جونشونو بخاطر ما دادن گناه میکنیم....!🚶🏻‍♀ Do you know ⁉️ We are committing sins in front of those who sacrificed their life for us...!🚶🏻‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت فاطمه(س) الگوی ماست🧡:) روزی‌نبود‌که‌لاک‌نزنم... Hazrat Faatimah is our rolemodel🧡:) There wasn't a day I wouldn't put nail polish... Eitaa.com/basijianZahraei
☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸 ☔️ یک روز هم رفتیم بعلبک. اول مزار دختر امام حسین علیه السلام را زیارت کردیم حضرت خوله بنت الحسین علیه السلام. اولین بار بود می‌شنیدم امام حسین علیه السلام چنین دختری هم داشتند محمدحسین ماجرا ایشان تعریف کرد: وقتی کاروان اسرای کربلا به این شهر می رسند دختر امام حسین در این مکان شهید میشه امام سجاد علیه السلام ایشان را اینجا دفن می کنند و عصاشون را برای نشانه بالای قبر آن حضرت فرو می کنند از معجزات آنجا هم این بوده که آن عصا تبدیل می‌شود به درخت و آن درخت هنوز کنار مقبره است که زائران به آن دخیل می بندند. نمی‌دانم از کجا با متولی آشنا بودند رفت خوش و بش کرد و بعد آمد که بیا بریم روی پشت بوم رفتیم بالا و عکس گرفتیم، می خندید و گفت: ما که تکلیفمون را انجام دادیم عکس مونم گرفتیم. بعد رفتیم روستای شیث نبی روستای سبز و قشنگی بود بالای کوه بعد از زیارت حضرت شیث نبی رفتیم مقبره شهید سید عباس موسوی دومین دبیرکل حزب الله. محمد حسین گفت: از بس مردم بهش علاقه داشتند براش بارگاه ساختن قبر زن و بچه اش هم در آن ضریح بود با هم در یک ماشین شهید شده بودن هلیکوپتر اسرائیلی‌ها ماشین‌ شان را با موشک زده بود برایم زیبا بود که خانوادگی شهید شدند پشت آرامگاه به ماشین سوخته شهید هم سری زدیم ناهار را در بعلبک خوردیم هم من غذاهای لبنانی را می‌پسندیدم و او هم با ولع غذا هارا می‌خورد وخدا را شکر می کرد بعد هم در حق آشپز دعا میکرد آخر سر هم می گفت: به به عجب چیزی زدیم به بدن زود می رفت دستور پخت غذا رو می‌گرفت که بعداً در خانه بپزیم. نماز مغرب را در مسجد راس الحسین خواندیم مسجد بزرگی که اسرای کربلا شبی را در آنجا بیتوته کردند در این مسجد مکانی به عنوان جایگاه عبادت امام سجاد علیه السلام مشخص شده بود قسمتی هم به عنوان محل نگهداری از سر مبارک امام حسین همانجا نشست به زیارت عاشورا خواندن مشغول شد و لابه لایش روضه می خواند: راس تو میرود بالای نیزه ها من زار میزنم در پای نیزه ها آه ای ستاره دنباله دار من زخمی ترین سرنیزه سوار من با گریه آمدم اطراف قتلگاه گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه بعد از دقایقی دیدم که پیکرت در خون افتاد و بر نیزه ها سرت ای بی کفن چه با این پاره تن کنم با چادرم تو را باید کفن کنم من میروم ولی جانم کنار توست تا سالهای سال شمع مزار توست بعد هم دم گرفت« عمه جانم، عمه جانم، عمه جانم مهربانم، عمه جانم، عمه جانم، عمه جان نگرانم، عمه جانم، عمه جانم، عمه جان قد کمانم» موقع برگشت از لبنان به سوریه رفتیم. از هتل تا حرم حضرت رقیه راهی نبود پیاده می رفتیم حرم حضرت زینب که نمیشد پیاده رفت ماشین میگرفتیم. حال و هوای حرم حضرت زینب را شبیه حرم امام رضا و امام حسین علیه السلام دیدم بعد از زیارت سر صبر نقطه به نقطه مکان‌ها را نشانم داد و معرفی کرد دروازه ساعات، مسجد اموی، خرابه شام، محل سخنرانی حضرت زینب هرجا هم که بلد نبود از مسئول و اهالی مسجد اموی به عربی می پرسید و به من میگفت از محمدحسین سوال کردم کجا به لبای امام حسین چوب خیزران زدند؟ ریخت به هم گفت: من هیچ وقت این طوری نیومده بودم زیارت. گاهی او روضه میخواند و گاهی من میخواندم. میخواستم از فضای بازار و زرق و برق‌های آنجا خارج شوم و خودم را ببرم آن زمان تصویرسازی کنم در ذهنم. یکدفعه دیدم حاج محمود کریمی در حال ورود به دروازه ساعات است تنها بود آستینش را به دهان گرفته بود و برای خودش روضه می‌خواند، حال خوشی داشت به محمدحسین گفتم: برو ببین اجازه می‌دهد همراهش بریم حرم؟ به قول خودش تا آخر بازار ما را بازی داد. کوتاه بود ولی پر معنویت به حرم که رسیدیم احساس کردیم می خواهد تنها باشد از او خداحافظی کردیم. ... Eitaa.com/basijianZahraei ☔️ ☔️🌸 ☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️ ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸 ☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️🌸☔️
الهم الرزقنا شهادت. شهادت.. شهادت...🚶🏻‍♀️ Oh Allah! grant us martyrdom. martyrdom.. martyrdom...🚶🏻‍♀️ Eitaa.com/basijianZahraei
خواهرجــٰان دَرپوشِـشِ‌مِشڪۍِحَرِیـرَت‌صَـدرَنگ‌ دِل‌اَنگِیـزنَھٰـان‌اسـت دَرحُجب‌و‌َحِجابِ‌فـٰاطِمِۍاَت‌زِیبـٰایۍِ صَـدنَـقشِ‌جَھٰـان‌اسـت...!♥️ Dear sister In you black silk chador There is a hundred differt colors Hidden In your Faatimi modesty There is the beauty of a hundered Creations of the world...!♥️ Eitaa.com/basijianZahraei