بسمه رئوف...
نذر کردم بنویسم، قلمم حیران است
باز در وصف شما قافیه سرگردان است
به مفاتیح تفاُل زدم و فهمیدم
با دعا رد شدن از عقل به عشق آسان است
جامعه آمد و خواندم، دلم آرام گرفت
سخن دوست به درد دل ما درمان است
فِعْلُكُمُ خَيْر، گدا آمده و آخر سال
بده در راه خدا، عَادَتُكُمُ اِحْسَان است
قَوْلُكُمْ حُكْم، به یک لحظه به فرمان شما
شیر از پرده برون آمده و غُران است
به موالات شما رزقِ پیاپی داریم
روز و شب قسمت ما از کَرَمت باران است
أَمْرُكُمْ رُشْدٌ؛ به یک گوشه نگاهی از تو
سبز شد شاخه خشکیده که در گلدان است
چند بیتی بنویسم ز غم و رنج شما؟!
شعرم از ماتم تو بی سر و بی سامان است
دست بسته وسط بزم شرابی ... ای وای
اشک می ریزی و چشمان شما گریان است
زینب و مجلس نامحرم و یک تشت طلا
چه بگویم، که همین روضه ی بی پایان است
باز هم زهر اثر کرده و لب تشنه شدی
سامرا کرب و بلا شد، جگرت سوزان است
تشنگی آمد ودیگر چه نیازی به گریز؟!
جان به قربان شهیدی که لبش عطشان است
"سامرایی شده ام، راه گدایی بلدم"
روز و شب در حرمت خیلِ گدا مهمان است
#امام_هادی
#علی_النقی
#ابامحمد
#سامرا
#غزل
#مرثیه
#خادمان_حرم
#محمد_صادق_ابراهیمی
🆔 @BasijIHU