#یکشنبه_جمع_سپاری
🔴 سلام بر فرمانده بصیر و بسیجی کل ارتش
🔸امیر سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش با شرکت در مراسم بسیجیان اظهار داشت: " اگر از خودم بپرسید دوست داری چه مسئولیتی داشته باشی، میگویم دوست دارم جانشین فرمانده بسیج باشم. اگر روزی لباس ارتش را کنار بگذارم میروم و در پایگاه بسیج محله خود خدمت میکنم.
سپاه بنا به وظیفهاش باید در مقابل تهدیدات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... ایستادگی کند. اینکه کسی بگوید سپاه چرا وارد این عرصهها میشود، یا متوجه نمیشود یا نمیخواهد متوجه شود."
🔸این سخنان حائز نکات مهمی است که به برخی اشاره می شود:
🔻 ۱. امیر موسوی فرمانده کل ارتش نشان داد که تا چه حد #بصیرت ؛ #زمان_شناسی و #عکس_العمل به موقع می تواند مانع بزرگ عملیاتی شدن برخی بی تدبیری ها و هم چنین مانع امیدواری دشمن شود. او با عکس العمل بموقع بیش و پیش از هرکس، دشمن بیرونی را خلع سلاح کرد و البته در مقابل، پاسخی کارشناسی به سخنان طعنه آمیز روزهای اخیر رئیس جمهور بود.
🔻 ۲.در مکتب حضرت امام (ره) #تفکر_بسیجی حاصل نوعی جهان بینی است. در این جهان بینی و #شجره_طیبه است که از آن #مدرسه_عشق؛ #دانشگاه_شهادت ؛ #عبادتگاه_عارفان و ... بوجود می آید بگونه ای که فرمانده کل ارتش کشور بزرگ و مقتدر ایران، آرزو می کند که ای کاش در بسیج خدمت می کرد. این تفکر و علاقه بی تردید ریشه در جهان بینی تفکر بسیجی دارد که سراسر اخلاص و عشق و خدمت و ایثار است.
🔻 ۳. حقا باید قدردان این موضع و رفتار هوشمندانه و البته مخلصانه فرماندهی کل ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. ادبیات امیر موسوی رایحه صیادِ دلها را زنده کرد. یاد شهید سپهبد صیاد شیرازی بخیر که در دوران دفاع مقدس که شعار مرسوم آن زمان [ارتشی سپاهی دو لشکر الهی] بود روزی در سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه تهران اینگونه شعار داد که :
ارتشی و سپاهی #یک لشکر الهی.
🆔eitaa.com/basijihu
🆔Sapp.ir/basijihu
🌐www.basijihu.ir
📷https://instagram.com/_u/basijihu
#یکشنبه_جمع_سپاری
آسوده بخواب ایرانی، زیرا که آنها بیدارند/
سخته بعد تماشای یک فیلم نای بلند شدن از صندلی سینما رو نداشته باشی، سخته تا یکی دو ساعت بُهتت بزنه؛ خیلی سخت. سخته جزء به جزء سکانس های فیلم رو احساس کرده باشی، نه با پوست و استخوان؛ نه، هه! فقط با خوندن و دیدنشون.
عادت به سینما رفتن ندارم اما باید "به وقت شام" را می دیدم، هرچه باشد چند سالیست درباره موضوعش خوانده و نوشته ام؛ رفتم و دیدم، یه سینمای معمولی بود، اما مردم عراق و سوریه سینمایی دارند استثنائی! همه کشورشان سینماست، بزرگتر از هالیوود آمریکایی و بالیوود هندی؛ همه شان بازیگران و بدلکاران فیلمی بلندند، فیلمی به طول یک تاریخ و با ژانری جدید، ژانر مرگ. دختران بانمک عراقی و کودکان بازیگوش سوری، با همان پوست سوخته شان زیر آفتاب سوزان بیابان های کشورشان، با صدای گلوله ساخت آمریکا، دستور اَکشن گرفتند و با خمپاره های انگلیسی کات! زندگی شان کات خورد و تمام شد. صدایشان اما، صدای ناله ها و زجه هایشان، صدای دردها و گریه هایشان، گوش سنگین تاریخ، این صدابردار سنگدل را کر کرده و امان بشریت، تماشاگر و تنها نظاره گر این فیلم را بریده. صدای شکستن تکبر استکبار و صهیونیسم، صدای خرد شدن استخوان های وهابیت اما، نویزی روی این صداها انداخته جانانه و گوش نواز!
ابراهیم گفت "ما وابسته ایم، وابسته این نظام". مرد سینمای ایران ته قصه را گفت، بگذارید من وسطش را بگویم، ما وابسته دستان دختر شهیدی هستیم که برای آخرین بار پدرش را در آغوش گرفتند؛ وابسته بوسه های آغشته به اشک کودکانه پسرکی هستیم که دنبال پدرش می دوید. اما اول قصه، با "غیرت" شروع شد؛ لاتاری را هم باید ببینم، شنیده م موضوعش غیرت است، دیدنی ست حتما. اما من امشب غیرت را در دستان لرزان علی دیدم، دستان خون آلود همان خلبان ایلوشین، سنکانس آخرش را می گویم. عجیب نیست که آخر فیلم، تازه اول قصه ماست، اصلا!
تیتراژش اما نام مردان بی ادعاست، همراه با موسیقی از جنس صدای پای قهرمانانه مردانی به نام مدافع حرم. همان هایی که خانواده یکی شان پشت من، بی صدا زجه می زنند و دم نمی زنند. چه آهنگ بی کلام بی نظیری!
فیلم تمام شد، کم کم به خودم می آیم، تنها یک فیلم بود، حسش نکرده م این صحنه ها را، نه! این ها را حس نکرده ایم؛ هیچ ایرانی احساسش نکرده و نخواهد کرد. مردانی بی صدا دارند نگهبانی می دهند. "آسوده بخواب ایرانی، زیرا که آنها بیدارند، و برای نگاهبانی خاک پرافتخار وطنت همواره بیدار خواهند بود".
✒ به قلم امید عرصه، دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه جامع امام حسین (علیه السلام)