eitaa logo
خبرگزاری بسیج خوانسار
463 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
89 فایل
ارتباط با مدیر کانال👇 : @navayeasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ بمناسبت سالگرد عملیات کربلای ۵ بخوانید از جانباز عزیز آقا امیر زین‌الدینی حاج اکبر (جانباز۵۰ درصد جنگ تحمیلی و بردار سردار شهید احمد زین‌الدینی) 💢 امشب مصادف است با وارد شدن گردان امام سجاد شهرستان خوانسار به کربلای شلمچه که وارد عملیات کربلای ۵ شد این گردان به فرماندهی سردار حاج اکبر صادقی در ۲۳دی ماه ۶۵ وارد صحنه جنگ شد، انقدر درگیری شدید بود که جنگ تن به تن انجام شد و قشنگ نفرات خودی و دشمن همدیگر را می‌دیدند.. ۱۰ نفر از خُم پیچیها در گردان امام سجاد بودند که شهید سیدرضا ساجد که سال ۷۹در زاهدان بشهادت رسید و آقاجمشید بام نشین بنا به دلایلی نتوانستن در عملیات شرکت کنند، ولی ۸ نفر در این منطقه عملیات شرکت کردند ساعت ۵ عصر بود که ما باید از معبر سه راه مرگ که بعد چون در آن منطقه شهید زیاد دادیم به سه را شهادت تغییر نام داد، عبور میکردیم. باید حدود ۲کیلومتر از بین عراقی‌ها عبور میکردیم تا به داخل نخلها میرسیدیم ولی فقط عده‌ای تونستن به این منطقه خطرناک برسن چون مثل باران از تیربار خمپاره عراقی ها و دوشیکا توی سر بچه‌های گردان امام سجاد خمپاره و تیر میریخت. شهید صادقی ابتدای عملیات چون می‌دانست برادرم شهید شده اجازه شرکت در عملیات را نمیداد ولی وقتی اصرار مرا دید قبول کرد. حقیر با عده‌ای دیگر یک کیلومتر راه رفتیم از طرف جلو ما را به رگبار با دوشیکا بستن و ضد هوایی هم به جای هواپیما بچه‌ها را به رگبار بسته بود، ناگهان احساس کردم چیزی بهم برخورد کرد طوری رفتم به هوا و آمدم زمین که یه لحظه نفهمیدم چه اتفاقی برایم افتاد وقتی به زمین افتادم دیدم شهید سیدمحمد طباطبایی که کوچکترین رزمنده گردان بود و فقط ۱۶ سال داشت جلوی من بعلت اصابت ترکش به پهلوش شهید شده بود و طوری ترکش و تیر به شکمش خورده بود که تمام امحای شکمش به بیرون ریخته بود😔 شهید سیدجعفر طباطبایی نیز پشت سر من افتاده بود که ترکش زیر بغلش و دستش خورده بود و در حال جان دادن بود😔 خودم هم تیر به همان دستم که یک سال قبل در سال ۶۴ تیر خورده بود و پیوندش زده بودن، تیر خورده بود. این بار تیری به ساعد دستم خورده بود و ترکشی به قفسه سینه‌ام که نفس کشیدن برام فاجعه بود (هنوزم یک قطعه از آن ترکش کنار قلبم بعد از ۳۶ سال مهمان است) حالم اصلا خوب نبود دو طرفم ۲ تا از بهترین همولایتی هایم افتاده بودند وخون هم از دهانم بیرون می‌آمد با هزار زحمت سرم را برگرداندم دیدم شهید سیدجعفر طباطبایی نفس های آخر را می‌کشید و بهمن زین‌الدینی عمو ماشال که دوست دیگر همولایتیم بود هم کمی دورتر افتاده بود و مجروح شده بود، تیر به پایش خورده بود ولی شهید سیدمحمد طباطبایی در جا شهید شد زمانیکه نیروهای امداد آمدن من را بعنوان مجروح ببرن چند بار شهید محمد را صدا زدم و دیدم جواب نداد و خودم یه لحظه نفسم قطع شد و بیهوش شدم و خودم فکر کردم شهید شدم این اتفاق باعث شد حدود ۱۴ روز هیچی نفهم و گردان برایم اعلام مفقودالاثری کرده بود در نهایت در بیمارستان امام رضای مشهد بهوش آمدم پدرم و برادر بزرگم با پسر خاله مرحومم حاج مرتضی عموتقی فکر کرده بودن شهید شدم و عازم اهواز شده بودن که بروند جنازه من را به نحوی پیدا کنند و تحویل بگیرند از مشهد به جهاد گلپایگان که محل کار برادرم بود تلفنگرام زدم و گفتم من زنده هستم و بیمارستان امام رضا مشهد بستری هستم که سریع به پدرم و برادرم و پسر خاله‌ام اطلاع میدن که من زنده هستم و آنها مستقیم از اهواز به مشهد آمدن. 🔸تا وقتی زنده هستم خاطره این عملیات از ذهنم پاک نمیشود مخصوصا صورت جوان شهید سیدمحمد طباطبایی که بغل صورت من بود و انگار خواب بود. بدترین منطقه شلمچه همان نقطه بود که ۷۰ درصد گردان امام سجاد که اکثرا خوانساری بودن شهید و مجروح شدن در آن عملیات شهیداکبر صادقی فرمانده گردان و شهید علی احمدی فرمانده یکی از گروهانها و شهید بهارلویی معاون سپاه خوانسار و از همه مهمتر سردار شهید حاج حسین خرازی شهید شدن از همولایتیهای خُم پیچی که ۸ نفر در آن منطقه بودیم بغیر از دو شهید بالا، شهید علیجان طبرزدی و شهید علی زین‌الدینی شهید شدند و۴نفر مجروح و شهید لطف اله بصائری هم مفقودالاثر و شهید شد و پیکرش بعد از ۱۵ سال برگشت. و شهید سیف اله زین‌الدینی هم در منطقه‌ دیگر شلمچه شهید شده بود. و جمع شهدای منطقه شلمچه روستا به ۶ نفر رساند. ⚛ این خاطره کوچکی بود از حقیر امیر زین‌الدینی از عملیات کربلای ۵، هر چند آرزوی شهادت در دلم ماند، ولی الان نیز آرزو دارم باز هم به یاران شهیدم بپیوندم 💢خاک پای همه یادگاران جنگ و مردم ایران ارادتمند جانباز ۵۰ درصد امیر زین‌الدینی 🌷🌷 ─━━━━⊱🌹🇮🇷🌹⊰━━━━─ در خبرگزاری بسیج شهرستان خوانسار همراه ما باشید : 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/basijkhansar
_ لاله های_ روشن_ و_ یادواره_ شهدای عملیات _خیبر _درماه_ اسفند_ سال ۱۳۶۶🌷 که با _ماه_ اسفند_ وداع_ کردند🌷 شاخص_ عبد الرضا_ تائبی🌷 # دعوت_ از مادر_ شهید_ عبدالرضا تائبی🌷 از جناب _آقای_ سرهنگ_ رحمانی_ و کادربسیج _دانش آموزی _و مدیریت_ محترم آموزش _و پرورش و معادن_   محترم_پرورشی و کارشناس_ محترم  _فر هنگی _و هنری _و مسئول_ محترم _آموزش_ خانم  _رفعتی بزرگوار _حضور _حاج_ آقا _نیکو_ صفت_ و حاج_ آقا _عزیزی اجرای _برنامه : تلاوت _قرآن _ملی _مادر_ شهید_ بزرگوار 🌷 _حاج_ آقا _عزبزی دوسرود همگانی سلام فرمانده ۳ 🌷 شهید _شاخص_ و شهدای_ اسفند ماه _  سال_۱۳۶۶🌷 #،اهداء _جوائز_ به دانش _اموزان_ گروه_ سرود و تشکر_ از خانم_ رفعتی بزرگوار _ و مربی پرورشی🌷 از کلیه دانش آموزان 🌷 شهیدان سقایی و رفعتی🌺 تاریخ :  ۲۳ / ۱۲ / ۱۴۰۲ ─━━━━⊱🌹🇮🇷🌹⊰━━━━─ در خبرگزاری بسیج شهرستان خوانسار همراه ما باشید : 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/basijkhansar
🔹داستانی آشنا برای کاندیدهای ریاست جمهوری یک نفر باید داوطلب میشد که روی سیم خاردار دراز بکشه تا بقیه از روی اون رد بشن. یکی فورا با شکم روی سیم خاردار خوابید، همه رد شدند جز یک پیرمرد ... گفتند: «بیا!» گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش! مادرش منتظره!» یک ملت منتظر تصمیم تو هستند ، درست تصمیم بگیر. حواست باشه اینطوری انقلاب رو نگه داشتن ، اگه بهتر از خودت کسی رو برای ریاست جمهوری سراغ داری باید خودتو فدا کنی تا بشی مثل شهید...     ─━━━━⊱🌹🇮🇷🌹⊰━━━━─ در خبرگزاری بسیج شهرستان خوانسار همراه ما باشید : 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/basijkhansar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 رفتند و ماندیم ─━━━━⊱🌹🇮🇷🌹⊰━━━━─ در خبرگزاری بسیج شهرستان خوانسار همراه ما باشید : 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/basijkhansar