بسیج مرکز مدیریت
#بسم_رب_الشهداءوالصدیقین 💥امام خامنهای حفظه الله تعالی: "زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
#زندگی_نامه_طلبه_شهیدغلامرضااسماعیلی
🌷ایشان به سال ۱۳۴۸ در روستای «کلّه» چشم به جهان گشود. خانواده به یمن ارادت به #سلطان_خراسان نامش را #غلامرضا نهادند و در تربیت و رشد وی کوشیدند.
👨🎓در بحبوحه انقلاب اسلامی پای به دبستان نهاد و در تحصیل علم و ادب کوشید و خود را برای آینده این انقلاب سرخ آماده کرد.
پس از اتمام تحصیلات راهنمایی و اخذ مدرک سیکل، روح حقیقتجویش در جستجوی گلاب ناب معرفت، روانه گلستان گلهای معطر قال الباقر و قال الصادق -علیهما السلام- گشت.
✨به حوزه علمیّه کاشان رفته و در مدرسه «آیتالله یثربی» مشغول به درس و بحث شد. هوش سرشار و استعداد خدادادی این نوجوان کاشانی در راه علوم و معارف اهلبیت-علیهم السلام- صرف میشد و او در حریم مخلصان درگاه حضرت دوست به عشق بازی میپرداخت. در سکوت شبانه مدرسه، دستان خالی خویش را در جلوهگاه نیاز با معبود واگویه میکرد و آرزوهایی سرخ در ذهن خویش میپروراند.
❤️شهید اسماعیلی در ایام تحصیل علاقه بسیاری به حضور در میادین عشق و ایثار داشت. هرگاه که عزم میدان میکرد سن کم او مانع میشد و مسؤولین از اعزام وی صرفنظر میکردند. غمی بزرگ در دل طلبه نوجوان مینشست و او از دوردست تنها شاهد رزم دلیرانه دوستان و همشهریان بود.
👌سرانجام ارمغان حضور، قلب او را شاد کرد و گل امید در دلش شکوفا گشت و با نام بلند بسیجی و با مسئولیت تکتیرانداز راهی جبهه شد. طعم خاک را چشید و دستان پرتوانش شیرینی جهاد در راه خدا را تجربه کرد. دانست که حجره و سنگر برادرند و قلم و تفنگ هر دو یک رسالت را بر دوش میکشند.
🌹در دومین اعزام، «غلامرضا» برات شهادت را از ملکوت دریافت کرد. در شانزدهم شهریور ماه ۶۴ در عملیّات «قادر» رزمی نمایان کرد و آنگاه در یورش خصمانه کفتاران بعثی از چشمان آشنا ناپدید گشت. چشمان خسته ما سالیان سال در حسرت اشارتی از او بر در ماند . پدر در هجر یوسف گمگشته اشک ریخت و سرانجام رحلت کرد. چندی پس از رحلت پدر، پیکر سبکبار «غلامرضا» به کاشان بازگشت و با شکوه تمام در روستا به خاک سپرده شد.