eitaa logo
بسیج مرکز مدیریت
1.2هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
449 فایل
پایگاه مقاومت بسیج شهدای روحانی مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه
مشاهده در ایتا
دانلود
50.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 به مناسبت ایام شهادت آقا مهدی باکری 🔹 پانزده خصوصیت رفتاری شهید مهدی باکری که حاج رحیم، در چند دقیقه بیان می کند، اما هیچکدام از آنها در «» آورده نشده است... ◇ صحبت های در جلسه خصوصی با برخی از فرماندهان، در خصوص فیلم «موقعیت مهدی»
📌 روایت آخرین ساعات شهادت مهدی باکری از زبان شهید قتبرلو 🔷️‍ ‍ روایت سردار شهید محمد قنبرلو آخرین ساعات شهادت مهدی باکری: «دشمن تا روی سیل بند رسید و من به برادر باکری گفتم: به خاطر اسلام شما برگردید ، دیگر خواهش کردن من تا حد گریه رسیده بود که قبول کرد سکان دار تنها قایق باقی مانده که زخمی شده بود را به عقب ببرد ◇ رفت و سریع برگشت ،هرچه مدارک در جیب داشت را به داخل دجله انداخت ◇ با خوشحالی برادران را به مقاومت، دعا خواندن و سرودخوانی تشویق کرد. گاهی تکبیر می گفت، لحظاتی امام زمان(عج) را صدا می زد، انگار می دانست که شهید خواهد شد ◇ در یک لحظه ترکش کوچکی به بدنم اصابت کرد که او آمد و آر.پی.جی را از من گرفت ◇ هرکسی زخمی می شد را به داخل قایق می بردیم، آقا مهدی پی در پی تیراندازی می کرد که یک دفعه ناله ضعیفی کشید و به رو به زمین دراز کشید، با عجله او را برگردانده و در بغل گرفتم. ◇ دیدم که از پیشانی او خون بیرون می آید. هرچه او را صدا زدم ، فقط نگاهم می کرد. ◇ با قایق به همراه مهدی، سایر شهدا و زخمی ها به طرف نیروهای خودی در شرق دجله حرکت کردیم ◇ دشمن قایق را زیر رگبار گرفت و با شلیک یک آر.پی.جی موتور قایق آتش گرفت،بنزین داخل قایق شد و آتش همه قایق را در برگرفت. ◇ ما که به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم، در حالی که نمی توانستیم کاری انجام دهیم
📌 نانی را که شهید باکری بر اهل خانه حرام کرد 🔷️ همسر شهید مهدی باکری می گوید: ایشان در ارتباط با بیت‌المال خیلی حساس و سخت‌گیر بودند ◇ ما در زمانی که در اهواز بودیم مسئولیت اداره خانه به من محول شده بود، یک روز قرار بود بچه‌های لشکر به عنوان مهمان به خانه ما بیاید‌. ◇ بعضی وقت ها جلسات تحلیل جنگ را منزل برگزار می‌کردند ◇ من از آنجا که فرصت نکرده بودم نان تهیه کنم به مهدی گفتم که وقتی عصر می‌آیید نان هم تهیه کنید 🔸️ مهدی که هم‌ طبق معمول عصرها دیر به خانه می‌آمدند -بنابه شرایط کاری- از آنجا که نانوایی‌ها بسته بودند نتوانسته بود نان تهیه کند زنگ زدند‌ که از لشکر نان بیاورند ◇ البته از امکانات لشکر هیچ وقت استفاده نمی‌کردند ولی چون مجبور بودیم این کار را کردند. 🔻 نان را که آوردند مهدی پنج، شش تا برداشت و آورد بالا با تأکید گفت که تو حق نداری از این نان استفاده کنی چون که این‌ها را مردم برای رزمندگان اسلام ارسال کرده‌اند. ◇ مهدی تاکید داشت که چون تو رزمنده نیستی پس حق خوردن از این نان‌ها را نداری، من هم مجبور شدم از خرده نان‌هایی که قبلاً در سفر مانده بود استفاده کنم. ◇ البته این مراعات ایشان را می‌رساند نسبت به بیت‌المال والا خدای ناکرده سوء برداشت نشود.