eitaa logo
بسیج دانشجویی ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه شیراز
50 دنبال‌کننده
255 عکس
63 ویدیو
8 فایل
بسیج دانشجویی دانشکده ادبیات و علوم انسانی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 تا پای جان برای ایران 🔷 وعده ما امروز 🕔 زمان: ساعت ۱۷ 🔸 مکان: روبروی معاونت دانشجویی 🌐 صفحات رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز
📌 مکان برگزاری برنامه مذکور ، واقع در میدان ارم ، سر در ورودی دانشگاه شیراز می‌باشد 🌐 صفحات رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز
تیغ و دریغ (به بهانه ی سوم خرداد) امشب دوباره مشق هذیان می نویسم نظمی پریشان در پریشان می نویسم نبض شکارم اضطراب آلودِ رنگم پرواز را وامانده ی لختی درنگم خواب از نفس دزدیده ام در شیون امشب گل می کند بوی کبوتر در من امشب خواب از نفس دزدیده ام هذیانی ام من موج کبوتر می زند طوفانی ام من خون گریه ای دارم اگر غم ناله ات هست آتش نفس اندوه چندین ساله ات هست اندوه مردانی که پیش از من گذشتند داغ عزیزانی که دیگر برنگشتند آنان که با هُرم نفَس خواندند و رفتند صحرای آتش را فَرَس راندند و رفتند آنان که عِنَد ربّهم را یُرزقونَند در قهقه مستانه اما غرق خونند خیلی که ره بر تیغ و بر طوفان گرفتند بالاترین مُزد جهاد آنان گرفتند خیلی که سمت جاده را بر آسمان دید پرواز را یک ردّ خون تا بی کران دید مِهمیز بر نَفس چموش خویش کوبید شلاق ها بر عقلِ مرگ اندیش کوبید آنان که در خون خلسه ی دیدارشان بود مفهوم ابنُ الوقت در پیکارشان یود آنان که نیّت در نماز خون شکستند قامت به شَفع و وَتر در تلواسه بستند بستند روز مرگ و خون سجاده ها را رهوار زین کرند تاب جاده ها را پل شد نفس هاشان که از آتش گذشتند برگشت بخت ما، ولیکن بر نگشتند! ماندیم و خواندیم و دعا کردیم، امّا... بیش از دامان، ادّعا کردیم اما دیوار شد کم کم غبارِ خستگی ها دلبستگی، دلبستگی، دلبستگی ها هر پنج نوبت سعی ایمان شد فراموش هرغصه ای غیر از غم نان شد فراموش! واماندگی از شورِ سر، دستار واکرد شوقِ حَضَر از ساق، پای افزار وا کرد ماندیم و زرق و برق را در چشم کردیم چون سُرمه میل زرق را در چشم کردیم معنا نجنبیدیم و بندِ حرف ماندیم کبکِ دری بودیم و سر در برف ماندیم امروز و سعی خورد و خواب و قوت، افسوس! آن روز های لاله و تابوت، افسوس! این درد را درمان نمی بینم، برادر! این شعر را پایان نمی بینم برادر! «این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است» این فصل خونین مطلع الفجر است، یاران! خون نامه ای از لشکر فجر است، یاران! غلامرضا کافی
🏴 آئین هنری گرامیداشت شهدای خدمت 🌷 گرامیداشت یاد و خاطره خادمان ملت ایران به همت اهالی فرهنگ‌و‌هنر فارس 🔖 همراه با: • تلاوت مجلسی • نمایش‌رادیویی • شعرخوانی • موسیقی • سرود 📍زمان: یکشنبه ۶ خردادماه، ساعت ۱۷ 📍مکان: شیراز، چهارراه حافظیه، سینما فرهنگ 🔻حضور برای عموم آزاد است
نامه های مهر (به بهانه ی نامه ی جدید رهبری فرزانه به دانشجویان حامی فلسطین) دوگانه نامه کرد هان یگانه ی خبیر ما امید ما،عمید ما، بشیر بی نظیر ما دوگانه نامه کرد او، به پاپِ تن ستوه نه به راهبان غارها به کاهنان کوه نه! دوگانه نامه کرد او، به ارض ارزروم نه به شار نه، به راش نه، به رام نه، به روم نه نه خام خامه بینمش که فخر چامه سر کند نه کال کلک دانمش که عجز نامه بر کند نه نامه کرد این که من فلان بِن فلانی ام که اردشیر اولم، تُروچپال ثانی ام نه فال بر محال زد، نه کار بی درنگ کرد نه پیک تُرش و تیز را گسیل بر فرنگ کرد نه درفکند هول جان به غازیانِ تلخ وش نه باج بست بریمن، نه جزیه خواست از حبش! نه این کنم نه آن کنم، نه حکم بر تَتار کرد نه نامه کردبر قطر، نه من منم قطار کرد! چه نامه ای که عطر آن شکسته باغ اطلسی گشوده ترک ِ تازه رو گلابدان پارسی که بوی طیب جوهرش، که مُهر مِهر بردرش نه نامه بر نه جارچی، که قلب ها کبوترش که قلب ها کبوترش، نه نامه بر نه جارچی نه صبحی نقاره زن، نه شبروِ چپارچی چه داشت در میان جان چه بود متن نامه اش؟ که عطر خوب همدلی وزید از شمامه اش شنید گوش حق شنو پیام دلنواز را که خواند او به دین حق جوان پاکباز را نشانه بود از قُران، به نامه ی عطوف او چرا که هست بر نُبی، نگاه او وقوف او : که نامه ی خردوران که مشق کاهنان بخوان نوشته در کتاب دین، هم این بخوان هم آن بخوان که می رسد پیام ها ز میسره ز میمنه بشارت است بر کسان که " یتبعون احسنه " توغرب را به عقل بین، توشرق را به دل نگر ولی به بلبشوی شَر، دوگانه شان خجل نگر که فتنه است در جهان، بسا که دین مُلوَّثا که نیست حق به روشنی، که باژگونه گون بسا ! الا تو نور دیده ام که در پی حقیقتی بدان که نیست برگذر عتیقه شیء قیمتی به جز به جد وجهدِ خود، به اصل حق نمی رسی که شبهه ناکِ آن بسا، مَشوب و مُشتبه بسی غلامرضا کافی
بسیج دانشجویی دانشکده ادبیات و علوم انسانی: https://eitaa.com/basijshu_adabiyat
بزرگا ! اما ما ! مهین یادگارا زمین را، زمان را بلندا نگارا ، هم این را ، هم آن را بلندا نگارا ، مَهین یادگاری تو این خاک خون رنگ غیرت نشان را زهی صیت نامت ز عالم فراتر زهی عطر یادت گرفته جهان را حنیف مقدم ، خلیل معاصر که در هم شکستی ستمکارگان را تو زنجیرِ زَجر زَبونان بُریدی هم از یاوه گویان بریدی زبان را سر سرکشان را به چنبرکشیدی که گردن شکستی تو گردن کشان را ستم می گریزد ز درگاهت آری که در خاک غلتیده آن آستان را صلابت تو از کوه داری ؟ زهی سهو که کوه از تو دارد شکوه گران را هم از شانه های تو دارد نشانی اگر صخره برخود نبیند تکان را گره خورده با دین چنان صِیت نامت که فریاد تو یاد آرد اذان را سلاح تو ایمان ، قرین تو قرآن بُریدی امان شاه صاحب قِران را نه تیغ و نه تَرگ و نه هیهای لشکر نه در کف گرفتی عنان و سنان را نه اسبان تازی ز جیحون جهاندی نه تسخیر کردی قِلاع فلان را نه بازو شکستی نه بارو گشودی نه در بند کردی فلان خاندان را نه تاج زُمُرُّد ، نه تخت زِبَرجَد نه بر تن قبا دوختی پَرنیان را چه کردی که این خیل مشتاق محروم به درگاه تو تحفه آورد جان را حکومت به دل ها مرام شما بود که لرزاند تا بُن، دلِ حاکمان را زهی فکر و تدبیر پیرانه ی تو که در شورش آورد خیل جوان را بزرگا ! اما ما ! تو را دوست داریم و هم نُزهَتِ نهضت جاودان را گران بود داغ تو بر خلق ، زیرا گرفتی تو از خلق خواب گران را تو گفتی به اعجاز کشف و شهودت که اسلام گیرد کران تا کران را زمان چشم دارد به آن روزِ موعود تماشای موعود صاحب زمان را که خاک از فراوانی سبزه و گل خجالت دهد باغسار جنان را جهان از تماشای او گُر بگیرد بسوزاند از غمزه ای کهکشان را ببخشد به یعقوب ها چشم بینا بگیرد ز ایوب ها امتحان را بسی راز ناگفته را سرگشاید بشوید هم از گرگِ کنعان دهان را بزرگا اماما ! تو را دوست داریم و هم انقلاب بزرگ جهان را !! غلامرضا کافی
من نمی‌ گویم ولیِ فقیه معصوم است ؛ اما ملتی که به امر خدا ، به امرِ ولیِ فقیه اعتماد میکنند ؛ خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی‌دهد و به او نوعی معصومیت می بخشد . ✨۳۱خرداد سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران گرامی باد.🌹 🌐بسیج دانشجویی دانشکده ادبیات وعلوم انسانی 🆔https://eitaa.com/basijshu_adabiyat
واقعه (نذر خانه زادِ خدا، علی) خبراز آسمان دارم که فکری در سر ماه است کسی باور نخواهد کرد طوفانی که در راه است کسی باور نخواهد کرد آن هولِ جگرکن را کسی باور نخواهد کرد این هشدارِ اَلکن را خبر از من جگرها خورد پنهان کردنِ رازش خبراز آسمان دارم که ممکن نیست ابرازش خبردارم که جَزر و مَدّ به اُشترکوه خواهد زد که آتش بر نخیلاتِ درخت انبوه خواهد زد خبردارم که بنیان کَن ز بینالود برخیزد خبر دارم که چترِ دود از چَترود برخیزد بر آرد نیزه دارِ رعد شمشیرِ مُلَمَّع را بکوبد پیلبانِ اَبر شلاقِ مُرَصَّع را مَبین این نُه طبق اِشکوب ، مُفتِ دود خواهد شد خبراز آسمان دارم زمین نابود خواهد شد مَبین این رشته کوه آری نخِ آجیده خواهد بود دماونداست یا دیوار ،پشم ِچیده خواهد بود زمین گرداب عِصیان است،عِصیان هیچ می فهمی؟ هوا در عُقِّ غِثیان است، غِثیان هیچ می فهمی؟ زمین این گوی چرکین، غلت غلتان در سراشیب است هوا این سرب سنگین، زهرآگین، عینِ آسیب است چه کس قاذُوره از تَه تویِ این کج خمره خواهدشست؟ به جز باران که چرکِ روح را در زُمره خواهد شست خبردارم که می بیند مکافاتِ عمل انسان دراین چرکینِ بی تمکینِ درعصیانِ در نسیان خبر دارم که مَردِ دین، دَم ِ مُردار خواهد خورد که چرب آخور، بقا را، کَفته ی کفتار خواهدخورد جهان وارونه خواهد شد حواس از عقل بگریزند جوانان وعظ گویند و زنان از نقل بگریزند دَدان شلتاق ِچوپان را صَفیرِ حمله بردارند صفیرِ گاویاران را سگان با توله انگارند خبراز آسمان دارم که در شَرشور هنگامه بیفتد نَر ّگُربُز را نَم ِپیشاب بر جامه ستوران بارِ زُخرُف را به آب،از غیظ بسپارند و زائوها جنین خُرد، لختِ حیض پندارند از آن شلاق کش باران کسی جان در نخواهد برد از آن بلعنده خو ماران، کسی جان در نخواهد برد به من گفتند پنهانی نجاتِ پور ممکن نیست اگرچه نوح باشی باز، بی دستور ممکن نیست که خواهد بود در آن روز با اهلِ زمین آیا؟ چه خواهد بود دستاویزِ ارباب یقین آیا؟ کدامین ناوگان آیا از آن هِیدوس خواهد رَست؟ کدامین چشم باز آیا ازاین کابوس خواهد رَست؟ کدامین خُفیه گاهِ قاف ازآن خیزاب در اَمن است؟ کدامین کشتی صَفصاف ازآن غرقاب در اَمن است؟ چه کس با چوبدستِ سِحر، دریا نیمه خواهد کرد؟ چه کس خلق هراسان را ز طوفان بیمه خواهد کرد؟ زمین گرداب عِصیان است، اما من چه می بینم؟ هوا درعُقِّ غِثیان است، اما من چه می بینم؟ کسی قاذوره از تَه تویَ این کج خُمره می شوید چنان باران که چرک روح را در زُمره می شوید در آن آشوب بَردابَرد بامن هست بیتی فرد که حِرز ِنوح بود انگار آن روزی که طوفان کرد : " چه غم دیوار اُمَّت را که دارد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان " بلی نوح است پیغمبر، ولیکن ناخدا مولاست چه کفر ازمن در آورد این که ننویسم خدا مولاست ، همان فرقان، همان قرآن، همان قدر و همان کوثر همان کعبه، همان زمزم، همان حَشر و همان مَحشر همان خون و دم و لحم و وجود ونفسِ پیغمبر همان روز اُحد صفدَر،همان ضرغام در خیبر حیا غیرت، صفا بَهجت، قدَر قُدرت، ابر باور نکو خصلت، ازل شوکت، شکرصحبت، سخن گستر صراطِ دین، بهشت آیین، قضاتمکین، غضب تندر ملایک شان و ایزد لحن و عرشی سیر و یزدان فر شعیب و صالح و داوود و هود ونوحِ پیغمبر عُزَیر و یوسف و یعقوب و بنیامین و تا آخر... همان والا، همان والی، همان گوهر، همان جوهر علیِّ عالیِ اعلا امیرالمؤمنین حیدر! غلامرضا کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چهل روز پر تلاطم ... 🔹رئیس جمهور، شهید جمهور شد... 🌐بسیج دانشجویی دانشکده ادبیات وعلوم انسانی 🆔https://eitaa.com/basijshu_adabiyat
💙 زیباترین سپاه به میدان رسیده بود پای ابوتراب به نجران رسیده بود آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند یک اخم مرتضی علی و ختم غائله اینگونه‌ شد خلاصه‌ی روز روز‌مباهله گرامی باد🌱 🌐بسیج دانشجویی دانشکده ادبیات وعلوم انسانی 🆔https://eitaa.com/basijshu_adabiyat
حِیفا !! (واگویه ی یک باز مانده از فرصت کربلا) دل پیش چشم های تو گیر است، نازنین! اسب مرا بیار که دیر است، نازنین « زین کن، شتاب کن، هیجان مرا مگیر» باچشم های غمزده جانِ مرا مگیر سارُغ ببند نان و نمک را که وقت نیست از من بگیر شُبهه و شک را که وقت نیست یکرانِ بی قرار مرا زین و برگ کن ذهنِ مرا تُهی ز هیاهوی مرگ کن! زیباست زندگی که توام ماهِ خانه ای روبنده بند، تا نکند دل بهانه ای گریان مباش تا نَنِشانی به گِل مرا روبنده بند تا که نسازی دو دل مرا تلخی مکُن که زهر به کام است هر دَمَم برزخ مَشو! که بینِ بهشت و جهنَّمَم! «گریان به آب ِزهر بشو خنجر مرا» هی کُن دُرُشت، اسبِ گران پیکر مرا هی کُن دُرُشت، چرمه ی آشفته یال را پشت سرم بریز سِرشکِ زلال را بخت تو بوده است که مَردی سپاهی ام فرصت کم است، دست بجُنبان که راهی ام حیفا! درنگ، سر به بیابان دهد مرا حیفا! درنگ، جانِ پشیمان دهد مرا آنک بهشت فرصتِ تیغ است است، نازنین! پُشت درنگ، حیف و دریغ است، نازنین هی کُن دُرُشت نَفس مرا، این چموش را این اَستَرِ لگدزنِ جو جو خروش را این نا به کارِ وسوسه اندیش ِ پیله را کفتارِ کفته خوارِ هَوس بندِ حیله را هی کُن دُرُشت نَفس مرا تا رها شوم « هفتاد و سوّمین سرِ از تن جدا شوم» بادا که با ولای حسین آزمون کنم غرق خجالتم همه تن، غرق خون کنم بادا که سر به پای ولایش به نِی دهم دنیای دون و هرچه در آن را به قِی دهم باشد که سر به خطِ خطرها بر آورم من هم سری میانه ی سرها برآورم بادا که جانفدا به دمِ مرگ باشَمَش چون جسم اکبرش، گل صد برگ باشَمَش غسل و حنوطِ روح به عطرِ اذان کنم چون خون اصغرش سفرِ آسمان کنم... * * * گویا گذشت فرصت آن آرزو مرا باطل شد از گرانی خوابم وضو مرا گویا گذشت فرصت و تأخیر کرده ام درجنگِ نَفس بوده ام و دیر کرده ام! غلامرضا کافی
وَ ما رَأیتُ اِلاّ جَمیلا گره بستند بر پرواز، مکتوب فراوان را نشان دادند در اِقبال، آشوب فراوان را ، که حاکم، چین به اَبرو برد مغضوب فراوان را شباشب گَزمه ها راندند، مرعوب فراوان را زچوبِ هول، خَرّاطان، صلیبِ خون تراشیدند تو گویی شهر را یکبار خاکِ مرده پاشیدند * سفیر ، آن مردِ مَردستان که دف در کف پذیرا شد برای خطبه بر غوغا ، به بامِ شهر بالا شد خبر در شام هول انداخت، میرِ بصره سرپا شد ز غوغاقیل سَر در کف ، نمازِ شام تنها شد نَهیبی نَم به دامن زد ، زهی مردانِ شورستان! کبودِ وهمناکِ شب ، سکوتِ هولِ گورستان * چراغِ کُشته بر روزَن ، عبور ِگَزمِه در بَرزن کُلوُنِ در، جهازِ نو ، مبادا هاریِ دشمن! وفا شد پنبه ی بستر که بر مَلمَل بِلولَد تن دریغا نیم مَردی نه، دریغا نیم زن بی ظن فقط شب ماند و دیوار و پریشانی و دیگر هیچ به پای عُروةُ الوُثقی فقط هانیّ و دیگر هیچ * تمنا شد سرِ مهمان که بی اَجرِ تمیزی نیست تو را از فقر، جز این راه، خود راهِ گُریزی نیست عیالِ خُردِ نان خور را، به خرما خَر، پَشیزی نیست سَر ِقاصد، زَر ِحاکم، بِگَرد! این شهر چیزی نیست چنین شد تا به بوی نان، کُنام ِشیر افشا شد سَرِ آن سر که یک تن بود، بینِ گزمه دعوا شد * خبر امّا به مولا رفت، در جوفِ عصا، پنهان عصای دستگیران است، این شهرِ بلا گردان لبِ لبیک هاشان تر ، دلِ دلدادگی جوشان جَهازِ اُشتران بَر نِه، حُدوُیِ ساربان بَر خوان نهیبِ خویش زد مُسلم، که اینک گرم شبگردی است، چرا از یاد بردی تو که رسم کوفه نامردی است ؟ * از آن سو شهسوار امّا گِرِه بر تنگِ مَرکَب بست به «بِسم ِاللّهِ مَجراها وُ مُرسا» حِرزِ مُوکَب بست در آن کوکوی شبکوران، رِحال خویش در شب بست دلش را قرص تر از ماه در انجام مَطلَب بست عیال و آل و زاد و برگ و تیغ و خوُدِ خُود برداشت خدا را شُکر عباس و خدا را شکر اکبر داشت * سفر آغاز شد، هِی هِی : ببین نجمِ یمانی را، مَسیر ِمَکّه در پیش است، می بینی نشانی را ؟ خدا از ما نگیرد این نگاهِ آسمانی را ولی انگار چیزی هست میر ِکاروانی را که خاموش است و لب جنبان، سخن پس با کِه می گوید ؟ چه کاری فَرض تر از حج، که ترکِ مَکّه می گوید ؟ * به حالِ سرخوشانِ وَجد ، شوری دستچین دارد نفَس آهن گداز، اما نگاهی دلنشین دارد یقیناََ او نشانی ها ز اصحابِ یقین دارد تمامِ آنچه درباید امیرالمؤمنین، دارد مَرو! ای آن که می بینم طوافِ کعبه بر گِردَت طنین افکنده در عالم، زبانِ بسته ی وِردت * که هستی؟ ای که می بینم عبایِ وَحی بر دوشت زمین مَحوَت، فَلک حتی به نُه اِشکوب، مدهوشت چه می شد تا بگیرم من به یک ساعت در آغوشت؟ مگر قصد سفر گردد بدین حیلت فراموشت! مَرو ! مُروا نمی بینم، دلم بدجور در شور است کجا با این جلال و جاه؟ چشمِ کوفیان شور است * بِمان در مَهبَطِ قرآن، کم آخر سهمِ یک روزه است که نانِ گرم در خورجین، که آبِ سرد در کوزه است مَران در خار زار شب، که گرگِ هار در زُوزَه است نه گرگِ قصه ی کنعان، که خونین چَنگُل و پوزه است تو ای زیبا تر از یوسف، تو ای یحیایِ بعد از این مَرو ! مُروا نمی بینم مگر پیراهنی خونین! * چنان خواندم که آن هجرت، چه غوغا در جهان انداخت که آن پیراهنِ خونین چه طرحِ داستان انداخت مُحرّم، عیدِ اَضحی گشت، شوری در زمان انداخت سرَت بر نیزه ها، آری کلاه از آسمان انداخت به شأن کیست این فرمان که «یَومَ یُبعَثُ حَیّا» ؟ تو ماندی تا ابد باقی، نَه یوسف ماند و نَه یَحیی * چنان خواندم که یارانت به تیغاتیغ سردادند در آن آشوبِ خون افشان، رَجَز بر مرگ سَر دادند زِرِه بی پشت پوشیدند و دنیا پُشتِ سردادند به اَبرو آستین ، یعنی که جانی مختصر دادند ز بَردابَردِ آن میدان، پیام مرگ آوردند برایت از علی اکبر، گلِ صد برگ آوردند * شنیدم داغ، پی در پی، شنیدم زخم، سَر تا سَر شنیدم دستِ سقایت ، شنیدم حَنجرِ اصغر شنیدم قامتِ قاسم ، شنیدم باغِ گل پر پر شنیدم خیمه در آتش ، شنیدم مرگ، هول آور ولی اِنگار می دیدم به اعجازی تماشایی کسی می گفت زیر لب : ندیدم غیر زیبایی ! *** غلامرضا کافی
کاروان کاروان ره می سپرد اما دل و جان سوخته دشت دریا می نمود اما بیابان سوخته باد از باغ شفق- پرپر چه زخمی می گذشت دامنش اما ز گلداغ شهیدان سوخته آه از شام غریبانی که بر عالم گذشت دشت و دریا غرق خون، پیدا و پنهان سوخته آسمان تا آسمان بال ملائک ریخته حوریان را کاکل زلف پریشان سوخته دیدم آن شب بر زمین خاکستر پروانه را شمع را دیدم، بلی سر در گریبان سوخته وای از آن ظلم سنگین، آن ستمکاری به دین آه از آن قوم عصیان پیشه، ایمان سوخته خاک را باران تیر و نیزه ها سیراب کرد گلشنِ زهرا ولی در زیر باران سوخته کاروان می رفت و بیرق از سرِ خورشید داشت بود بر بالای نی، برگی ز قرآن سوخته کاروان می برد زینب را به سوی سرنوشت داشت در صحرا ولی جامانده ای آن سوخته لاله اند آن زخم بر دوشانِ خونین پیرهن یا زمین از آتش داغ عزیزان سوخته کیست تا در پاره ای از بوریا پنهان کند جسم صدچاکی که بر ریگ بیابان سوخته غلامرضا کافی
خون پاک «هَنیّه» می گوید کارزاری به روز شد آغاز گرچه باور نمی کنید امّا جریان نفوذ شد آغاز!! غلامرضا کافی
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه: خونخواهی مهمان عزیزمان را وظیفه خود می‌دانیم رژیم صهیونیستی زمینه مجازات سخت را برای خود فراهم ساخت 🔹️در پی شهادت مجاهد بزرگ آقای اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی ضمن تسلیت شهادت این رهبر شجاع و مجاهد برجسته به امت اسلامی و جبهه مقاومت و ملت سرافراز فلسطین تاکید کردند: رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست با این اقدام زمینه‌ی مجازات سختی را برای خود فراهم ساخت و خونخواهی او را که در حریم جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید، وظیفه خود می‌دانیم. ✏️ متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: ✏️ بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون ملت عزیز ایران! ✏️ رهبر شجاع و مجاهد برجسته‌ی فلسطینی جناب آقای اسماعیل هنیه در سحرگاه دیشب به لقاء‌الله پیوست و جبهه‌ی عظیم مقاومت عزادار شد. رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست، میهمان عزیز ما را در خانه‌ی ما به شهادت رسانید و ما را داغدار کرد، ولی زمینه‌ی مجازاتی سخت برای خود را نیز فراهم ساخت. ✏️ شهید هنیه سالها جان گرامی‌اش را در میدان مبارزه‌ئی شرافتمندانه بر سردست گرفته و آماده‌ی شهادت بود، و فرزندان و کسان خود را در این راه تقدیم کرده بود. او از شهید شدن در راه خدا و نجات بندگان خدا باک نداشت، ولی ما در این حادثه‌ی تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، خونخواهی او را وظیفه‌ی خود می‌دانیم. ✏️ اینجانب به امت اسلامی، به جبهه مقاومت، به ملت شجاع و سرافراز فلسطین و بالخصوص به خاندان و بازماندگان شهید هنیه و یکی از همراهانش که با وی به شهادت رسیده است، تسلیت عرض می کنم و علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسألت می‌نمایم. سید علی خامنه‌ای ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ مصادف با ۲۵ محرم ۱۴۴۶ 💻 Farsi.Khamenei.ir
💻 نشست مجازی و تحلیل وقایع اخیر کشور _ ترور شهید اسماعیل هنیه و مسائل پیرامونی حادثه اخیر 👨🏻‍💻 با حضور: _سید حامد ترابی ، کارشناس تحریم و مسائل بین الملل _مهدی زاد اکبر ، کارشناس مسائل منطقه _سید محمد مهدی پور یزدان پرست ، کارشناس مسائل منطقه ⏰ زمان : ١١ مرداد ساعت ٢١ 🔗 لینک جلسه : b2n.ir/m75815 🌐 صفحات رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز
❌ اصلاحیه 💠 اردوی جهادی 🔰 مناطق محروم شهرستان خفر 🗓 ۲۴ الی ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ 🔸 خدمت‌رسانی در زمینه های تخصصی 🔹 عمرانی،کشاورزی،علوم اجتماعی،الهیات و‌معارف‌اسلامی، فرهنگی،حقوقی،دامپزشکی،علوم تربیتی و روانشناسی 👥 اولویت با دانشجویان دانشگاه شیراز و کسانی که برای اردوی سیستان و بلوچستان ثبت‌نام کردند. 🔗 لینک جهت ثبت نام: survey.porsline.ir/s/zQklzQd9 🌐 صفحات رسمی بسیج دانشجویی دانشگاه شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا