eitaa logo
🇵🇸بصیر🇮🇷
1.4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
593 فایل
امیرالمومنین علی «علیه السلام»: {..اين پرچم مبارزه را جز افراد آگاه و بااستقامت و عالم به جايگاه حق بدوش نمی‌كشند..} 📚کتابخانه 🇮🇷بــصـیر🇮🇷👇👇👇 eitaa.com/basir110213/19500 خادم کانال:✍( #عمّار ) @ammar1395
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 👌 🚶جوانے نزد شیخے آمد و از او پرسيد: 😔 من كم سنے هستم اما آرزو هاے بزرگے دارم و نميتوانم خود را از كردن بـہ دختران جوان منع كنم، چـاره ام چـيست❓ ⚱ شیخ نيز كوزه اے پر از شير بہ او داد و توصيہ كرد كہ كوزه را بہ سلامت بہ جاے معینے ببرد و هيچ چيز از نريزد... 👊 و از یکے از شاگردانش نیز درخواست كرد او را همراهے كند واگر یک قطره از شير را ريخت جلوے همہ او را حسابے كتڪ بزند❗️ 👌 جوان نيز شير را بہ سلامت بہ مقصد رساند و هيچ چيز از آن نريخت❗️ وقتي شیخ از او پرسيد چند را در سر راهت ديدے❓ 😌 جوان جواب داد هيچ، فقط بہ فكر آن بودم كہ شير را نريزم كہ مبادا در جلوي مردم كتڪ بخورم و در نزد آنہا خـوار و خفيف شوم... 🌸 شیخ هم گفت: اين انسان مؤمن است كہ هميشه را ناظر بر كارهايش ميبيند 🌸 🚫 وحواسش را جمع میکند تا آبرویش نزد خداوند نریزد.
💐💐💐💐💐 مردی بە آرایشگاه رفت. در حال کار گفت‌و‌گوی جالبی بین او و آرایشگر در گرفت. آن‌ها دربارهٔ موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. وقتی بە موضوع خدا رسیدند آرایشگر گفت: «من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.😳 چون اگر خدایی بود، نباید مردم این همه مشکل می‌داشتند. فقیر و مریض و غیره... 😔» مشتری لحظه‌ای فکر کرد، از مغازه خارج رفت. 🔰بہ محض اینکه از آرایشگاه خارج آمد، در خیابان مردی دید با موهای کثیف و ژولیده. مشتری برگشت و بە آرایشگر گفت: «به نظر من آرایشگر‌ها هم وجود ندارند.» آرایشگر با تعجب گفت: «چرا چنین حرفی می‌زنی⁉️ من اینجا هستم، من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.» مشتری با اعتراض گفت: «نه‼️‼️ آرایشگر‌ها وجود ندارند، اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی کە آن خارج است، با موهای بلند و کثیف پیدا نمی‌شد.» آرایشگر جواب داد: «آرایشگر‌ها وجود دارند! موضوع این است کە همه مردم بە ما مراجعه نمی‌کنند؛ تازه وقتی هم می‌آیند نمی‌دانند چه نوع اصلاحی مناسب سر آن‌هاست.» برای همین یک وقت‌هایی ما سر آن‌ها را مرتب می‌کنیم اما هنوز فکر می‌کنند ژولیده می باشند. ✅مشتری تایید کرد: «دقیقا! نکته همین است. 🌹حالا یک بار صحبت‌هایت را مرور کن تا بە وجود خدا پی ببری.» پس نتیجه میگیریم خدا هم وجود دارد وهمیشه در کنار ماست !😍این فقط ما هستیم که به او مراجعه نمیکنیم و دنبالش نمیگردیم😔😭 .برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد ... 💐💐💐💐💐 🆔 @basir110213
🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ؛آرزو ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺯﻧﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: "نمی دﺍﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﯾﻚ فرشته ﺑﻪ ﻧﺰﺩ من ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛﻨﻢ!" ﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻣﺎ ﻛﻪ ۱۶ ﺳﺎﻝ ﺍﺟﺎﻗﻤﻮﻥ ﻛﻮﺭﻩ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﯾﻢ." ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ‌ ﻛﺮﺩ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ: "تو که می دانی ﻣﻦ ﺳﺎل هاﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ شده ام، ﭘﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ" ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﻓﺖ، ﭘﺪﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭﻡ ﻭ ﻗﺮﺽ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻛﻦ" ﻣﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻫﻮﺍﯼ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺪﺍﻡ ﯾﻚ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻘﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ: ﺯﻧﻢ؟ ﻣﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘﺪﺭﻡ؟ ✅ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ فرشته ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﭽﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﻼ ببیند. 🌸 🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 🆔 @basir110213
🔸🔹🔸🔹🔸 🔹🔸🔹🔸 🔸🔹🔸 🔹🔸 🔸 روزی حضرت علی (علیه السلام) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند. ابوذر خشمگیـن شد و به مامورین فرمود: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید و دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی💎می خواهید من علی فروش شوم؟ تمام ثروت های💰 دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب🚪 را محکم بست. مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمان محکم بست سه شبانه روز بود او و خانواده اش هیچ نخورده بودند . مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر به خاطر پست ومقام زودگذر دنیوی حق راناحق و در این زمان علی فروشی نکنیم...🔔🔔🔔 🔸 🔹🔸 🔸🔹🔸 🔹🔸🔹🔸 🔸🔹🔸🔹🔸 🆔 @basir110213