🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 سه روز بعد از #تولد فرزندم مهدی، ساعت سه صبح از منطقه برگشت، عوض اینکه برود سراغ بچّه، آمد پیش من و گفت:
تو حالت خوبست ژیلا، چیزی کم و کسری نداری بروم برات بخرم؟
گفتم: الان؟ (ساعت ۳ صبح بود)
گفت: خوب آره هر چیزی بخواهی بدو میروم، میگیرم، می آورم.
گفتم: احوال #بچه را نمی پرسی؟
گفت: تا از تو خیالم راحت نشود نه. بعد مادرش آمد و رختخوابی مرتّب برایش انداخت که بخوابد، گفت:
«لازم نیست، من دوست دارم بعد از چند وقت دوری امشب را پیش زن و بچّهام باشم.»
آمد همان جا روی زمین پیش من و مهدی نشست. البته نیم ساعت بعدش از شدّت #خستگی خوابش برد.
🔴 #شهید_ابراهیم_همت .
https://eitaa.com/Basir_MN
🔰ماجرای خوابی که شهید میبیند
🔻به نقل از همسر شهید
🔸 #شهید_نظرزاده خیلی به بچه هاش علاقه داشت، از آنجا که خودش خواهر نداشت، #مادر و پدر هم نداشت، فقط دو تا برادر داشت لذا خیلی به بچه هاش وابسته بود. جای بچه ها روی سینه اش بود.
🔹وقتی برای #بار_دوم میخواست عازم جبهه شود زمستان بود گفتم الان نرو صبر کن تابستان که شد برو، چون این #بچه ها بهت وابسته هستند و زمستان هم هست، بچه ها همه شون تو خونه اند.
بهانه گیری میکنن اگر هوا گرم بشه میرن تو حیاط بازی میکنن. گفت: نه من #خواب_دیدم باید برم
🔸گفتم: چه خوابی⁉️
🌹 گفت: خواب دیدم آقایی #سبز پوش سوار بر اسب بود، من رو با اسم صدا کرد، گفت #برات بیا بریم. دل به این دنیــا نبند، این دنیا ارزش نداره✘
🔹👍گفتم: شما چه کار کردی؟! گفت: من پشت سر آقا #سوار_شدم و با آقا رفتم لذا من باید برم و شما رو به #خدا می سپارم.
#شهید_براتعلی_نظرزاده🌷
#شهید_رمضان
#یکم_خرداد_شهادت
#یادشان_با_صلوات
https://eitaa.com/Basir_MN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم انرژی بگیریم و از روزمرگی هامون دور بشیم😃😍❤️
#حجاب
#بچه
#نینی
#فرزندآوری
https://eitaa.com/Basir_MN