#داستان 📜
📚بحارالانوار جلد ۲
📿 پيغمبر صلي الله عليه و آله و شبان
رسول خدا صلي الله عليه و آله با عده اي از بيابان عبور مي كردند. در اثناي راه به شترچراني رسيدند. حضرت كسي را فرستاد تا مقداري شير از او بگيرد.
شترچران گفت: شيري كه در پستان شتران است براي صبحانه قبيله است و آنچه در ظرف دوشيده ام براي شام آنهاست.
با اين بهانه به حضرت شير نداد.
💥پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله او را دعا كرد و گفت: خدايا! مال و فرزندان او را زياد كن!
سپس از آن محل گذشتند و به گوسفند چراني رسيدند. پيامبر كسي را فرستاد از او شير بخواهد. چوپان گوسفندها را دوشيد و با آن شيري كه در آن ظرف حاضر داشت همه را در ظرف فرستاده پيامبر صلي الله عليه و آله ريخت و يك گوسفند نيز براي حضرت فرستاد و عرض كرد:
- فعلا همين مقدار آماده است، اگر اجازه دهيد بيش از اين تهيه و تقديم كنم؟
💥رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره او نيز دعا كرده، گفت: خدايا! به اندازه نياز او روزي عنايت فرما!
يكي از اصحاب عرض كرد:
- يا رسول الله! آن كس كه به شما شير نداد درباره او دعايي نمودي كه همه ما آن دعا را دوست داريم و درباره كسي كه به شما شير داد دعايي فرمودي كه هيچ يك از ما آن دعا را دوست نداريم!
✅✅رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: مال كم نياز زندگي را برطرف مي سازد، بهتر از ثروت بسياري است كه آدمي را غافل نمايد.
✅سپس اين دعا را نيز كردند:
- خدايا به محمد و اولاد او به اندازه كافي روزي لطف فرما!
•✾📚 @basirat65📚✾•
#همسرداری 🚻
⁉️فردى ازدواج کرد و به خانه جديد رفت
ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید
💥آنها هرروز باهم جروبحث میکردند
🖇روزی نزد داروسازی قدیمی رفت واز او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد
داروساز گفت اگر سمی قوی به تو بدهم که همسرت فورأ کشته شود همه به تو شک میکنند پس سم ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم اورا از پای درآورى و
✨توصیه کرد دراین مدت تامیتوانی به همسرت مهربانی کن
تاپس از مردن او کسی به تو شک نکند
فرد معجون را گرفت
و به توصیه های داروساز عمل کرد
✔️هفته ها گذشت
مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد
💥تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت
من او را به قدر مادرم دوست دارم
و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد
دارویی بده تا سم را از بدن او خارج کند
✅داروساز لبخندی زد و گفت
آنجه به تو دادم سم نبود
سم در ذهن خود تو بود
و حالا
با مهر و محبت آن سم از ذهنت بیرون رفته است
✅مهربانی
موثرترین معجونیست که
به صورت تضمینی
نفرت و خشم را نابود میکند...
•✾📚 @basirat65📚✾•
🌸داستان سوره ممتحنه🌸
آیا معنی ممتحنه را می دانید⁉️
ممتحنه دختری بنام ام کلثوم دختر عقبه ابن أبي معیط.
پدر ام کلثوم بسیار شرور بود او بر سر پیامبر در حالی که در مکه نماز می خواند شکمبه می ریخت
او همان شخصی بود که پیراهنش را دور گردن پیامبر پیچید و پیامبر در حال نماز بی هوش شد
او پیامبر و مسلمانان را در اوج دشمنی آزار می داد
با وجود گمراهی عقبة ابن ابی معیط، خداوند بزرگ از نسل او مسلمان و یکتاپرست بوجود آورد
و تنها دخترش ام کلثوم به رسالت پیامبر ص ایمان آورده بود و به شدت با فرهنگ، متدین، اهل علم و با جمال و مودب به آداب انسانی بود
ایمان وجود ام کلثوم را فرا گرفته بود ولی او آن را از پدرش پنهان می کرد زیرا می دانست که او را بی شک خواهد کشت.
تا اینکه زمان مهاجرت پیامبر از مکه به مدینه فرا رسید و ام کلثوم بسیار دوست داشت تا همراه پیامبر به مدینه مهاجرت کند ولی او نگران برخورد سخت پدر و برادرانش بود او صبر کرد تا اینکه در جنگ بدر پدرش عقبه بن ابی معیط بر کفر کشته شد و او در خانه پدر درحالی که 17 سال بیشتر نداشت باقی ماند او بسیار زیبا بود و بزرگان و ثروتمندان جوان مکه به خواستگاری او می رفتند و او به بهانه غم از دست دادن پدر آن خواستگارها را جواب رد می داد در حالی که او مسلمان و ایمانش را پنهان می کرد و میان صدها کافر و مشرک عبادت خدا می کرد او صبر کرد و امیدش مهاجرت به سوی پیامبر و شهر مدینه بود
ناگهان اتفاقی افتاد و محاسبات ام کلثوم برای مهاجرت به مدینه را به کلی بهم ریخت، در این مدت صلح حدیبیه پیش آمد و یکی از شروط آن این است که در صورتی که یکی از مشرکان مکه ایمان آورد و به مدینه مهاجرت کرد به مشرکان مکه تحویل داده شود. ام کلثوم شروط صلح حدیبیه را یاد آوری می کرد و می گریست گریه ای تلخ چرا که مهاجرت به مدینه را از دست داده بود چونکه اگر به مدینه و به سوی پیامبر مهاجرت می کرد او را پس می فرستادند. شرایط برای ام کلثوم سخت بود و در خفقان به سر می برد لذا تصمیم گرفت مهاجرت کند حتی اگر او را به مکه بر گردانند.
آیا می توانید این ادعا و این اراده بزرگ را تصور کنید؟
دختری با 17 سال سن و زیبا تنها از مکه به سوی مدینه در شب تاریک و در راهی طولانی و پر از خطر
این قابل تصور نیست که بعد از این همه سختی راه و گذراندن خطرات زیاد، پیامبر او را به مکه ارجاع می داد
و اگر او را برگرداند عموهایش خواهند فهمید که مسلمان شده است و او را خواهند کشت یا بسیار آزار خواهند داد
ولی او مصمم بود تنهای تنها و بدون هیچ همراهی مگر عنایت حق تعالی
الله اکبر ، این چه صبری است و چه اراده بزرگی؟!
او مهاجرت کرد و به مدینه رسید و به سوی پیامبر شتافت، پیامبر متحیر می شود و مردد که چگونه او را برگرداند،
اما ،مردانگی و شرافت و اخلاق از این کار ممانعت می کرد که او را برگرداند ولی پیامبر بر عهدش وفادار است و ناچار به همه شروط صلح مقید میباشد
گفتگوهای زیادی در مدینه در گرفت همه اصحاب پیامبر ارجاع او را نپذیرفتند ،در حالی که پیامبر ساکت بود راه چاره را به خدا واگذار کرد ،
در شرایطی پر از نگرانی که سابقه نداشت.
سپس جبرئیل امین از بالای هفت آسمان در خصوص مشکل ام کلثوم با وحی نازل شد و آیات سوره ممتحنه بر پیامبر وحی می شود
( ای کسانی که ایمان آورده اید اگر زنان مؤمن به سوی شما مهاجرت کردند آنها را امتحان کنید، خداوند به ایمانشان آگاه تر است و اگر آنها را مؤمن یافتید پس آنها را به کفار برنگردانید،
نه آنها بر مشرکان حلال هستند و نه مشرکان بر آنها....)آیه 10 از سوره ممتحنه
الله اکبر الله اکبر
از بالای 7 آسمان امر الهی نازل شد که ام کلثوم به مکه عودت داده نشود و خداوند او را پذیرفت و زنان پیامبر و زنان اصحاب مانند یه فدایی از او استقبال کردند
در مدینه بر خلاف میل قریش باقی ماند سپس خداوند بخاطر صبر و ایمانش به او خیر فراوان عطا کرد
او با عبدالرحمن ابن عوف که از ثروتمندان شهر مدینه بود ازدواج کرد
آری اوست که صبر کرد و ازدواج با اشراف و ثروتمندان مکه را نپذیرفت و بخاطر ازدواج حاضر نشد دینش را بفروشد.
پروردگار ما تلافی کرد و او را تنها و بیچاره نکرد و آیاتی از قرآن را در حق او نازل کرد
بله داستانی به شدت زیبا
شاید آن را نشنیده باشید
بنابراین به خداوند اطمینان حاصل کنید
خداوند پاداش شما را خواهد داد و شما را عوض می دهد
پس همیشه به کار خیر و نیکی همت داشته باشید.و اميدتان به خدای قادر و بصیر باشد.......
@basirat65
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
✍در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹
☘ کسانی که نگران بعد از مرگ هستند بخوانند
☘امام صادق(ع) فرمود:
☘«لَا یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أَجْرَاهَا اللهُ لَهُ فِی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ سُنَّةُ هُدًى یُعْمَلُ بِهَا وَ وَلَدٌ صَالِحٌ یَدْعُو لَهُ»
🔸پس از مرگ؛ هیچ عملى جز سه چیز انسان را همراهی نخواهد بود(یعنى: اجر و پاداش این سه عمل، پس از مرگ نیز به انسان میرسد):
◽️ صدقهاى که -به توفیق الهى- در حال حیات جارى ساخته، که پس از مرگ نیز [تا روز قیامت] برایش جریان خواهد داشت،
◽️ و شیوه و رفتار هدایت بخشى که [از خود به یادگار گذاشته و] دیگران بدان عمل کنند،
◽️ و فرزند شایستهاى که برایش دعا کند.
@basirat65
بصیرت:
💎 ثواب شرکت در نماز جمعه
🔻امام صادق علیهالسلام:
ما مِنْ قَدَمٍ سَعَتْ اِلَی الْجُمُعَةِ اِلاّ حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَها عَلَی النّارِ؛
❇️ هیچ قدمی نیست که درراه نماز جمعه برداشته شود مگر آنکه خدا بدن آن را بر آتش حرام میسازد.
📚 وسائل الشیعه، ج ۵ ،ص ۳
•┈┈••✾••┈┈•
@basirat65
🔻 هشدار امام جمعه اهواز به مسئولان:
⭕️ اگر در سفره کارگران نان نباشد در سفره وزیر و استاندار هم نباید باشد
◻️ اکنونکه شرایط اقتصادی سخت شده، باید برای مردم شفافسازی کنیم و بگوییم امام جمعه، وزیر، معاون و نمایندگان مجلس چه میزان حقوق میگیرند و وقتی حقوقها تا حدودی برابر باشد، مردم عدالت اجتماعی را درک میکنند. این همان اعتمادسازی بهعنوان نیاز ضروری جامعه اسلامی است.
@basirat65
#داستان 📜
✨روزی لقمان در كنار چشمهای نشسته بود. مردی كه از آنجا ميگذشت. از لقمان پرسيد: «چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟»
🖇لقمان گفت: «راه برو.»
📌آن مرد پنداشت كه لقمان نشنيده است. دوباره سوال كرد: «مگر نشنيدي؟ پرسيدم چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟»
🖇لقمان گفت: «راه برو.»
📌آن مرد پنداشت كه لقمان ديوانه است و رفتن را پيشه كرد.
✔️زماني كه چند قدمي راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت: «ای مرد، يک ساعت ديگر بدان ده خواهی رسيد.»
مرد گفت: «چرا اول نگفتی؟»
لقمان گفت: «چون راه رفتن تو را نديده بودم، نمی دانستم تند میروی يا كُند. حال كه ديدم دانستم كه تو يک ساعت ديگر به ده بعدی خواهی رسيد.»
💥دوست من ، تو راه رفتن دیگران را ببین و بعد در موردشان قضاوت کن💥
•✾📚 @basirat65📚✾•