eitaa logo
بصیرت
59 دنبال‌کننده
975 عکس
581 ویدیو
14 فایل
عمار می خواهد این زمین
مشاهده در ایتا
دانلود
✅جوانی به سراغ عالمی رفت و گفت سه سوال دارم: ➊↫وجود خدا راثابت کن ➋↫وجود قضا وقدر را.. ➌↫چطور میشه که شیاطین از آتش هستند ودر قرآن امده که درجهنم عذاب میشن آتش بر آتش چگونه تاثیر دارد؟ ✍عالم سیلی بر صورت جوان زد ،جوان ناراحت شد که مگه من چه گفتم که منوزدین؟ عالم گفت: جواب هرسه سوال توست. 👈1️⃣سیلی زدن ایجاد درد کرد آیا درد رادیدی؟ گفت: ندیدم ولی دردراحس کردم عالم گفت: خدا هم وجود داره وجود او بانعمت هامعلوم میشه 2️⃣عالم آیا میدانستی که سیلی میزنم؟ گفت :خیر عالم گفت: این قضا وقدر هست. 3️⃣دست من وصورت تو ازیک جنس بود اما درد را بر صورت وارد کرد همانطور میتواند آتش بر آتش ایجاد عذاب کند. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65
✅قبض‌ روح با سیخ آتشین برای این افراد👇👇 🔸درد چشم شدیدی بر علی (ع) عارض شد، پیامبر (ص) به عیادت آن حضرت رفت، دید او از شدت درد،فریاد می کشد، پیامبر به او فرمود آیا این فریاد و ناله، از روی جزع و بی تابی است و یا درد بسیار شدید است؟ علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! دردی را شدیدتر از این درد هرگز سراغ ندارم. پیامبر برای اینکه علی را آرام‌کند فرمود: ای علی!هنگامی عزرائیل نزد کافری می آید تا روح او را قبض کند،همراه خود سیخی آتشین بیاورد و با آن،روح او را از کالبدش بیرون بکشد در این هنگام جهنم صیحه کشد، حضرت علی وقتی که این موضوع را شنید درد خود را فراموش کرد. برخاست و راست نشست و فرمود: «ای رسول خدا! این سخن را اعاده کن، زیرا که موجب فراموشی درد چشمم شد» سپس علی از رسول خدا چنین پرسید:آیا از امت تو(مسلمانان)کسی این گونه سخت،قبض روح می شود؟» 🌹پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: آری سه کس اینگونه قبض روح شود ۱_حاکم ستمگر ۲_خورنده مال یتیم از روی ظلم ۳_کسی که گواهی و شهادت دروغ بدهد. 📚عالم برزخ در چند قدمی ما ص۳۸ ‌‌✅‌‌کانال 🇮🇷 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65 🇮🇷
🌼داستان کوتاه "خصوصیات ذاتی" 🔸روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده، پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن می‌خورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر می‌شود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند. روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست، مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه می‌پرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد. روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت می‌ترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی‌بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده‌های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد. پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش‌ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می‌آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی. "آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد." ✅‌‌کانال بصیرت 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65 🇮🇷
✅چادری که ۸۰ نفر را مسلمان کرد روزی حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) از یک مرد یهودی- که نامش زید بود- قدری جو قرض گرفت و چادر حضرت (علیهاالسلام) را که از پشم بود- پیش وی، رهن گذاشت. یهودی آن چادر را به خانه برد و در اتاقی گذاشت، وقتی شب شد زن یهودی به آن اتاق رفت، ناگاه نوری را از آن چادر دید که تمام اتاق را روشن کرده بود وقتی زن آن حالت شگفت را دید فریاد زد: شوهر خود را خواست آنچه را دیده بود برای شوهرش بازگو کرد. یهودی شگفت زده شده بود و فراموش کرده بود که چادر حضرت (س) در آن خانه است، با سرعت داخل اتاق شد، دید که اشعه نورانی چادر آن خورشید عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده است. یهودی از مشاهده این حالت تعجبش بیشتر شد، یهودی همراه با زنش به خانه خویشان خود دویدند و 80 نفر از ایشان با مشاهده این نور زهرائی ایمان آورده و دلهایشان به نور اسلام منور گردیدند.[1] پی نوشت: [1] الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 538، قطب الدین راوندى/ مؤسسة الامام المهدى( ع). ✅‌‌کانال 🇮🇷 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65 🇮🇷
❤️احادیثی پیرامون ارزش خانه داری زنان ... 1. هرگاه زنی برای مرتب کردن خانه چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد خداوند به او نظر رحمت میکند.. (پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله) 2. در هربار شیر مکیدن نوزاد خداوند ثواب آزاد کردن یک بنده را به زن میدهد. (پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله) 3. جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.(امام علی علیه السلام) 4. بهترین زنان زنی است که برای شوهرش خوشبو باشد. (امام صادق علیه السلام) 5. چند گروه از زنان با حضرت زهرا در قیامت محشور میشوند. یکی از انان زنانی هستند که بر بداخلاقی شوهر خود صبر میکنند. (امام صادق علیه السلام ) 6. هیچ چیز برای زن در شب اول قبر بهتر از رضایت شوهرش نیست. (امام محمد باقر علیه السلام) 7. یک لیوان آب دست شوهر دادن بهتر از یک سال نماز شب خواندن و روزه گرفتن است. (پیامبر اکرم صلےالله علیه وآله) 8. چون زنی به شوهر خود آب گوارایی دهد خداوند 60 گناه او را میبخشد. (پیامر اکرم صلےالله علیه وآله) 9. هیچ زنی نیست که دیگ غذایش را بشوید مگر آنکه خدواند او را از گناهان وخطا ها می شوید. (فاطمه سلام الله علیها) 10. هیچ زنی نیست که هنگام نان پختن عرق کند مگر آنکه خداوند بین او و جهنم هفت خندق قرار دهد. (فاطمه سلام الله علیها) 11. هیچ زنی نیست که لباس ببافد (بدوزد) مگر آنکه خداوند برای هر نخی صد حسنه می نویسد وصد گناه محو می کند. (فاطمه سلام الله علیها) 12. هیچ زنی نیست موی فرزندان خود شانه بزند ولباس آنان را بشوید ، مگر آنکه خداوند برای هر مویی حسنه ای بنویسد و برای هر موی گناهی را پاک کند واو رادر چشم مردم زینت دهد.(فاطمه سلام الله علیها) 13. بهتر وبرتر از همه اینها رضای خدا ورضای مرد از همسرش است .رضای همسر رضای خدا وغضب همسر غضب خدا می باشد. (فاطمه سلام الله علیها) 14. هیچ زنی نیست که با اطاعت همسرش بمیرد مگر آنکه بهشت بر او واجب میشود. (فاطمه سلام الله علیها) 15. هيچ زنى نيست که شوهرش را يکبار آب دهد (يک ليوان) مگر اينکه اين رفتار براى او از عبادت يک سال که روزهايش را روزه بگيرد و شبهایش به شب زنده دارى مشغول باشد بهتر است وخداوند در عوض هر بار که شوهرش را آب دهد ، شهرى در بهشت براى او بنا مى کند وشصت گناه از او می آمرزد. (امام صادق علیه السلام) 📚 منبع احادیث: کتاب وسائل الشیعه ج 2ص39 ✅‌‌کانال 🇮🇷 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄  
🔸 نمازی با ثواب ۱۰۰ سال روزه گرفتن همراه با ۱۰۰ قصر بهشتی   🍃 از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت شده است: 🌸کسی که در یک شب از ماه رجب صد مرتبه قل هو الله أحد را در دو رکعت نماز بخواند، پس گویا صد سال روزه گرفته در راه خدا و حق تعالی در بهشت صد قصر به او مرحمت فرماید هر قصری در جوار پیغمبری از پیغمبران علیهم السلام. 🌸در یکی از شب های ماه رجب دو رکعت نماز بخوانید و در مجموع دو رکعت بعد از سوره حمد ۱۰۰ مرتبه توحید بخوانید (مثلا رکعت اول ۵۰ توحید بعد از حمد و در رکعت دوم هم ۵۰ توحید بعد از حمد ) که حداکثر ۱۵ دقیقه زمان می برد. 📚 مفاتیح الجنان /اعمال ماه رجب 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄  
💠تا میتونید بگید💠 🔸در روایت آمده چون بنده را پای میزان حساب حاضر می کنند نامه اعمال او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او میدهند،بنده در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که در دنیا به گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» داشته آن را بر زبان جاری می‌کند و نامه اعمال را به دست می‌گیرد،چون نامه اعمال را می‌گشاید آن را سفید می‌بیند، در حالی که هیچ عمل بدی در او نوشته نشده است. در این هنگام بنده عاصی به فرشتگانی که حاضرند می‌گوید:در این نامه عمل چیزی نوشته نیست که بخوانم، و فرشتگان گویند:در همین نامه تمام اعمال بد تو نوشته بود اما به برکت و میمنت کلمه «بسم الله الرحمن الرحیم» که بر زبانت جاری کردی،‌ محو شد. و در روایت دیگر رسول اکرم (ص) فرمودند:چون روز قیامت شود به بنده خدا امر می‌شود که وارد آتش دوزخ شود، چون نزدیک دوزخ می‌شود می‌گوید:«بسم الله الرحمن الرحیم» و پا در دوزخ می‌نهد آتش دوزخ هزاران سال راه از او دور می شود. 📚منهج الصادقین، ج1، ص33 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄  
☑️ پیش بینی آیةالله مولوی قندهاری ▪️پیش‌بینی شیخ ژولیده؛ شیخ فضل‌الله بر دار می‌شود و شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه علمیه قم و فتنه اکبر ... ▪️آیت‌الله روح الله قرهی عضو مجلس خبرگان: یک‌بار مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند که آقای شیخ فضل الله نوری می‌گوید: ▪️من به مجلس میرزای بزرگ (میرزای شیرازی) رفته بودم و در آنجا بودم، دیدم شیخی ژولیده ای آمد، صاحب مجلس به احترام ایشان تمام قامت بلند شد. مجلس بحثی بود و هرکس پرسشی داشت و ایشان پاسخ می دادند. ▪️من یک سوال فقهی داشتم و به نزد این فرد رفتم تا سوال خود را بپرسم. تا سلام کردم گفت: سلام باباجان اسمت چیست؟ گفتم من فضل‌الله نوری هستم، گفت عجب، نکند تو همان شیخ شهید ما باشی که در تهران به دار آویخته می‌شوی؟ شیخ گفت من جا خوردم. حالم تغییر کرد و با خود گفتم من از طبرستان به نور آمده‌ام تا درس بخوانم و نهایتاً قصد کرده‌ام اگر در نجف مردم، در قبرستان وادی‌السلام دفن شوم و اگر بخواهم به ایران بروم به نور می‌روم و با تهران کاری ندارم. ▪️متحیر بودم که این فرد چه می‌گوید، دیدم یک شیخ یزدی نیز برای سوال فقهی آمد و سلام کرد و این فرد به او گفت: عمو اسمت چیست؟ گفت عبدالکریم حائری یزدی، گفت به‌به! آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم، و بلافاصله بعد از بنده ایشان هم متحیر شد که حوزه علمیه قم چیست؟ این فرد چه می‌گوید؟ ▪️شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: دیگر این فرد را رها نکردم و تا جایی که آن آقا بعدها فرمودند خداوند به تو فرزندی می‌دهد که پای دار تو کف می‌زند و تو ناراحت می‌شوی. اما بعد می‌فرمایند تو ناراحت نباش و نباید از حب پدر بودن خود بکاهی. عوام‌الناس می‌گویند این فرد چگونه می‌تواند خوب باشد و ادعای اصلاح امت داشته باشد، در حالی که فرزندش مخالف است. ▪️بعدها، مرحوم حائری، حوزه علمیه را تاسیس نمود و مرحوم فضل الله نوری به همان کم و کیف به دار آویخته شدند... ☑️ پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های آینده انقلاب ▪️آیت الله قرهی: شش ماه آخر عمر آیت‌الله مولوی قندهاری بود؛ ما نشسته بودیم و برای ما تعریف می‌کردند و می‌فرمودند فتنه ‌هایی می‌آیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینه‌هایتان را سپر این سید عظیم‌الشأن -اشاره به آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب کنید. گفتند ایشان سپهسالار امام زمان (عج) هستند. ایشان این سخنان را درحالی مطرح می‌کردند که از رهبر_انقلاب ۴۰ سال بزرگتر بودند. ▪️بارها مشاهده کرده بودم که علی رغم این فاصله سنی و کسالت جسمی که آیت‌الله قندهاری داشتند هربار که رهبر انقلاب به مشهد سفر می‌کردند این آیت‌الله قندهاری بودند که به ملاقات ایشان می‌رفتند. می‌گفتند ایشان که می‌آید سریع به من خبر دهید و به دیدن ایشان می‌رفتند. خیلی عجیب بود این مرد، همه چیز را می‌دانست. بعد فرمود من نیستم می‌بینید روز به روز به جمال و کمال این سید افزوده می‌شود و طوری می‌شود که مثل آقا سیدابوالحسن اصفهانی یکه‌تاز می‌شود. 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65 🇮🇷
✨﷽✨ ✅داستان واقعی اثر رضایت پدر در عذاب قبر😱 فرزند! 👌 ✍آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند. ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان - که معروف به وادی‌السّلام ثانی است، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌ الشّأنی در آن‌جا دفن هستند - جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند. وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت: «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند: مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم. گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم: نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید - معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد. پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند. من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله‌الغالب، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... 💢لذا او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود (تو كه بی‌سواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است. 📚گزیده‌ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی 🌹 ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65
🔴حقِ همسایه 🔸 صلی الله علیه و آله به یکی از اصحابشان فرمودند: " آیا می‌دانی حق همسایه چیست؟ " ➖عرض کرد: نمی دانم ؛فرمودند: اگراز تو درخواست یاری نمود، او را یاری کن. اگراز تو وام درخواست نمود، به او وام بده. اگر دچار فقر شد،به او سود برسان. اگر دچار مصیبت شد، او را تسلیت بگو. اگر خیری به او رسید،به او تهنیت بگو تا بدین وسیله بهره‌گیری از خیر را بر او گوارا گردانی. اگر مریض شد او را عیادت کن. اگر مرگ او فرا رسید، جنازه‌ی او را تشییع کن. ساختمان خانه ی خود را آنچنان بلند نسازی که همسایه ی تو از باد و هوا محروم گردد، مگر این که از او اجازه بگیری. اگر میوه ای خریدی،مقداری از آن را به همسایه هدیه کن. اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه ی خریداری شده را پنهانی وارد خانه‌ی خویش ساز تا همسایه‌ی تو آن را نبیند. و نگذار فرزندان تو میوه را به بیرون از خانه ببرند که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد. همسایه ی خود را با بوی خوش غذای خانه ی خود میازار، مگر آنکه مقداری از آن را به اهل خانه ی او برسانی. 📚 بحار ج ۷۹،ص ۹۴ ┄┅┅❅💠❅┅┅┄   @basirat65 🇮🇷
🌸 داستان تشرف جناب شیخ علی حلاوی در شهر حله 🌸 💠 حکایت 💠 شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان🍃 و قطره💧 های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی⁉️» شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی آیی⁉️» در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست⁉️» او پاسخ می دهد: «روی سخنم با (عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.» مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)❗ با من این همه عتاب مکن❗حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله🐐🐐 به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی❗» شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی (عج) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند. شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد. قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالای بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی (عج) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله🐐 روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون🩸 آن در میان صحن جاری شود. وقتی آن چهل نفر خون 🩸جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. (عج) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم 🐐را در حضور شیخ ذبح کند. قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون🩸 بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند. در آن حال، (عج) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!» جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایین آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند. امام زمان(عج) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.» حضرت این جمله را فرمود و ناپدید شد. اینک در خانه جناب شیخ علی حلاوی، بقعه ای موسوم به مقام (عج) ساخته شده که روی سر در ورودی آن، زیارت مختصری از امام زمان(عج) نگاشته شده است. مردمان آن سامان، از دور و نزدیک برای دعا و تضرع به بارگاه الهی به سوی این مکان می شتابند. 📚منابع: ➖نهاوندی، شیخ علی اکبر، العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السلام، ج 2، ص 77-78. 📚با های مذهبی ما همراه باشید @basirat65