eitaa logo
بصیرت افزایی
753 دنبال‌کننده
42.2هزار عکس
38.9هزار ویدیو
469 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از زن آقا
✨ اگر‌یڪ‌روز‌فڪر‌شھـآدت‌از‌ذهنـت‌دور‌شُـد.. وَ‌آن‌را‌فَـراموـش‌ڪرد؎؛ حتمـاً‌فـردآ؎‌آن‌روز‌را‌روزھ‌بگیـر'! ↵شَھیـد‌‌مُصطفـۍ‌صَـدر‌زادھ•• 🔗⃟💛|@HeremDefender
هدایت شده از اندکی تفکر
حاج آقا باید برقصه!!!😄 چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند… آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند😳 که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود. اخلاق‌شان را هم که نپرس… حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید… اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد.. سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند و گفتند: حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟ گفتم: آره!! گفتند: حالا چه شرطی؟ گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هر چه شما بگویید. گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم. دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است…از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند. کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و... تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد… عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم...به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه ‌الزهرای قم رفته‌اند. آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند.. 🌷 @ttafakor
✅  یکی راننده تاکسی بود پسرش شد ⛔️ یکی هم سالها مسئول فرهنگی مملکت بود پسرش شد 🔰و در این نشانه ها عبرتی است برای پندگیرندگان 📲 از کانال @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـل
📕 دفتر مراقبه اعمال شهید کبودوندی که به تازگی شهید شده شهید تو نگاه نامحرم به خودش ۴۰ داده منِ هم فکر کردم این عزیزان همینطوری شهید می شن نه آقا هیچ کس الکی به این مقام نمی‌رسه @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـل ✨
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 وقتی رحمت‌الله علیه در مقابل رزمندگان جبهه ها احساس حقارت کرد 😔 هفته گرامی باد.🌹 @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
در تاریخ خواهند نوشت یک با طراحی همه‌تان را بی‌آبرو و بی‌حیثیت کرد و دست آخر با لباس و باافتخار جان داد و الگوی میلیون ها جوان جبهه شد. با هر معیاری حساب کنید، پیروزیم. 👤محسن مهدیان 🇮🇷 گلچین سیاسی عضو شوید👇 🆔 @Golchinseyasy
امروز وقتی در امنیت و آرامش مشغول روزه‌داری بودیم، یکی روزه‌ش رو بخاطرِ امنیت ما با گلوله افطار کرد. رضا درینی ستوان دوم فراجا طی درگیری با تروریست‌های جیش‌الصهیون،"مردانه" شد. نوبتت رسید آقا رضا، دعاکن نوبت ما هم برسه...💔😔 ✍🏻ممبرگیر تنها @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
ما باید خادم اهل بیت باشیم ⬅️ بنده از خیلی وقت پیش را می‌شناختم، حتی قبل از اینکه در علیه‌السلام قبول بشوم. در در پایگاه شهید مدنی رحمت‌الله علیه شریعت آباد عضو هستم؛ همان پایگاهی که آقای دکتر مالک رحمتی یا به قول ما بچه‌های پایگاه حاج مالک از اعضای قدیمی و استادان این پایگاه بودند. خودم توفیق داشتم در سه ماه تعطیلات تابستان سال‌های پیش در دوره‌های بصیرت افزایی سیاسی و عقیدتی ایشان شرکت کنم. ⬅️ خوب به خاطر دارم آن سال‌ها ما همیشه برای شب‌های قدر حاج مالک را به عنوان سخنران برنامه دعوت می‌کردند. حاجی از مدیران موقوفات آستان قدس رضوی بودند. اما بچه‌های هئیت به شوخی می‌گفتند ما در شب‌های قدر خیالمون از شستن ظرف‌های هیئت راحته! حاجی بعد اینکه سخنرانی‌اش تموم می‌شد تا آخر هئیت می‌نشست و بعد اتمام هیئت بدون اینکه از کسی کمک بخواهد خودش به تنهایی می‌رفت آشپزخانه هیئت و شروع می‌کرد به شستن ظرف‌ها. ما خودمان خجالت می‌کشیدیم و می‌رفتیم به کمک حاجی و وقتی به ایشان اعتراض می کردیم که شما فلان شخص و فلان کس چرا باید ظرف بشویید، می‌گفتند: مهم نیست ما چه کسی هستیم و چه جایگاه و مقام اجتماعی داریم؛ مهم این است که ما باید خادم اهل بیت علیهم السلام باشیم. روحش شاد و یادش گرامی ❤️ ✍امیرحسین زارعی @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨