eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 نتیجه استعمال صنعتی و سنتی با هم 🔺در حالی که آمریکا هنوز به وعده‌اش درباره انتشار ویدیوی مربوط به ادعای #ترامپ درباره سرنگونی پهپاد #ایرانی عمل نکرده‌، مک‌کنزی، فرمانده نظامیان #تروریست #آمریکا در سنتکام ادعا کرده که ممکن است بیش از یک پهپاد ایرانی سرنگون شده باشد. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 فرق #زن #اسرائیلی با بقیه زنان دنیا 👆 🔴 فرق #مردم #اسرائیل با جونورها👆 چه زوده روزی که این جرثومه ها رو از روی زمین محو کنیم و داد مظلومان عالم بستانیم.. #فلسطین #اشغال #اشغالگری #تروریست #آدمکش #مقاومت #نظامی #کشتار #آدمکش #زیباکلام #حزب_الله #حافظ_اسد #لبنان #سوریه #سپاه #جمهوری_اسلامی #israel #palestine #occupation #terrorist #israeli #war #peace #crime #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110 🆔 @basirat_enghelabi110
🔶🔶 #بی_بی_سی، تریبون #آدمکش ها 👆 بفرستید برای کسانیکه تحت تاثیر #مغزشویی بی بی سی هستند و گمان میکنند نشستن پای یه رسانه #بیطرف و دوستدار ملت #ایران ‼️ #عربستان #منافقین #مجاهدین_خلق #شورای_ملی_مقاومت_ایران #پهلوی #رجوی #مزدور #تروریست #تروریسم #جمهوری_اسلامی #آرامکو #یمن #جنگ #BBC #ایران_اینترنشنال #منافق #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110 ارتباط با مدیر کانال @abooheydar110
⭕️با گذشت مهلت چهار ماهه FATF به ایران، دولتی‌ها باز هم به تکاپو افتادن تا به هر طریقی که شده، حتی انتساب دروغ به #رهبری ، این لوایح رو به تصویب برسونن. 🔻اما نکته اینجاست که: 🔸اولا چطور دولت می‌خواد برای چندمین بار به کشورهایی که هیچ سابقه خوبی در عمل به تعهداتشون ندارن، اعتماد کنه؟ 🔹ثانیا مقر دبیرخانه #FATF که مدعی مبارزه با پولشویی و تامین مالی تروریسته در پاریس هست، همون شهری که گروهک منافقین (جنایتکارترین گروه تروریستی دنیا با ۱۷ هزار کشته از زن و مرد و پیر و کودک) هر ساله در اونجا گردهمایی داره و کسی هم باهاشون کاری نداره! پس شعار مبارزه با #تروریست یعنی کشک! 🔸ثالثا طبق آمار ۴۷ درصد پولشویی دنیا در آمریکا و ۳۰ درصد در #اروپا اتفاق می‌افته و قراره همین کشورها برای ما تصمیم بگیرن! 🔹رابعا رئیس FATF کیه؟ دستیار وزیر خزانه داری #آمریکا یا همون اتاق #جنگ_اقتصادی آمریکا علیه کشورمون! 🔻حالا شما قضاوت کنید کدوم آدم عاقلی حاضر به تصویب این لوایح میشه؟! #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
‏تو #تروریست نیستی که فلان سلبریتی ازت حمایت کنه.. تو #جیسون_رضاییان نیستی که آشنا ازت حمایت کنه.. تو دختر وزیر نیستی که جهانگیری برات بغض کنه.. تو نجومی‌بگیر هم نیستی که ذخیره نظام باشی.. تو یک پاسداری که زمان بحران باید گلوله بخوری و زمان آرامش از خودی و نخودی و بیخودی فحش بشنوی! ✍ آسید #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
✍️ 💠 آینه چشمان سیدحسن را حریری از اشک پوشانده و دیگر برای نجاتم التماس می‌کرد :«ما اهل هستیم!» و باز هم حرفش را باور نکردند که به رویم خنجر کشید. تپش‌های قلب ابوالفضل و مصطفی را در سینه‌ام حس می‌کردم و این قرار بود قاتل من باشد که قلبم از تپش افتاد و جریان خون در رگ‌هایم بند آمد. 💠 مادر مصطفی کمرش به زمین چسبیده و می‌شنیدم با آخرین نفسش زیر لب ذکری می‌خواند، سیدحسن سینه‌اش را به زمین فشار می‌داد بلکه قدری بدنش را تکان دهد و از شدت درد دوباره در زمین فرو می‌رفت. قاتلم قدمی به سمتم آمد، خنجرش را روبروی دهانم گرفت و عربده کشید :«زبونت رو در بیار ببینم لالی یا نه؟» 💠 تمام استخوان‌های تنم می‌لرزید، بدنم به کلی سُست شده بود و خنجرش به نزدیکی لب‌هایم رسیده بود که زیر پایم خالی شد و با پهلو زمین خوردم. دیگر حسی به بدنم نمانده بود، انگار سختی جان کندن را تجربه می‌کردم و می‌شنیدم سیدحسن برای نجاتم گریه می‌کند :«کاریش نداشته باشید، اون لاله! ترسیده!» و هنوز التماسش به آخر نرسیده، به سمتش حمله کرد. 💠 پاهای نحسش را دو طرف شانه سیدحسن کوبید و خنجری که برای من کشیده بود، از پشتِ سر، روی گردنش فشار داد و تنها چند لحظه کشید تا سرش را از تنش جدا کرد و بی‌آنکه ناله‌ای بزند، جان داد. دیگر صدای مادر مصطفی هم نمی‌آمد و به گمانم او هم از وحشت آنچه دیده بود، از هوش رفته بود. پاک سیدحسن کنار پیکرش می‌رفت، سرش در چنگ آن حرامی مانده و همچنان رو به من نعره می‌زد :«حرف می‌زنی یا سر تو هم ببرم؟» 💠 دیگر سیدحسن نبود تا خودش را فدای من کند و من روی زمین در آغوش خوابیده بودم که آن یکی کنارش آمد و نهیب زد :«جمع کن بریم، الان ارتش می‌رسه!» سپس با تحقیر سراپای لرزانم را برانداز کرد و طعنه زد :«این اگه زبون داشت تا حالا صد بار به حرف اومده بود!» با همان دست خونی و خنجر به دست، دوباره موبایل را به سمتش گرفت و فریاد کشید :«خود !» و او می‌خواست زودتر از این خیابان بروند که با صدایی عصبی پاسخ داد :«این عکس خیلی تاره، از کجا مطمئنی خودشه؟» 💠 و دیگری هم موافق رفتن بود که موبایل را از دست او کشید و همانطور که به سمت ماشین‌شان می‌رفت، صدا بلند کرد :«ابوجعده خودش کدوم گوری قایم شده که ما براش بگیریم! بیاید بریم تا نرسیدن!» و به حس کردم اعجاز کسی آن‌ها را از کشتن من منصرف کرد که یک گام مانده به مرگ، رهایم کردند و رفتند. ماشین‌شان از دیدم ناپدید شد و تازه دیدم سر سیدحسن را هم با خود برده‌اند که قلبم پاره شد و از اعماق جانم ضجه زدم. 💠 کاسه چشمانم از گریه پُر شده و به سختی می‌دیدم مادر مصطفی دوباره خودش را روی زمین به سمتم می‌کشد. هنوز نفسی برایش مانده و می‌خواست دست من را بگیرد که پیکر بی‌جانم را از زمین کندم و خودم را بالای سرش رساندم. سرش را در آغوشم گرفتم و تازه دیدم تمام شال سبزش از گریه خیس شده و هنوز بدنش می‌لرزید. یک چشمش به پیکر بی‌سر سیدحسن مانده و یک چشمش به امانتی که به بهای سالم ماندنش سیدحسن شد که دستانم را می‌بوسید و زیر لب برایم نوحه می‌خواند. 💠 هنوز قلبم از تپش نیفتاده و نه تنها قلبم که تمام رگ‌های بدنم از وحشت می‌لرزید. مصیبت سیدحسن آتشم زده و از نفسم به جای ناله خاکستر بلند می‌شد که صدای توقف اتومبیلی تنم را لرزاند. اگر دوباره به سراغم آمده بودند دیگر زنده رهایم نمی‌کردند که دست مادر مصطفی را کشیدم و با گریه التماسش کردم :«بلند شید، باید بریم!» که قامتی مقابل پای‌مان زانو زد. 💠 مصطفی بود با صورتی که دیگر رنگی برایش نمانده و چشمانی که از وحشت رنگ خون شده بود. صورتش رو به ما و چشمانش به تن غرق سیدحسن مانده بود و برای نخستین بار اشکش را دیدم. مادرش مثل اینکه جانی دوباره گرفته باشد، رو به پسرش ضجه می‌زد و من باور نمی‌کردم دوباره چشمان روشنش را ببینم که تیغ گریه گلویم را برید و از چشمانم به جای اشک، خون پاشید. 💠 نگاهش بین صورت رنگ پریده من و مادرش سرگردان شده و ندیده تصور می‌کرد چه دیده‌ایم که تمام وجودش در هم شکست. صدای تیراندازی شنیده می‌شد و هرلحظه ممکن بود دیگری برسد که با همان حال شکسته سوارمان کرد، نمی‌دانم پیکر سیدحسن را چطور به تنهایی در صندوق ماشین قرار داد و می‌دیدم روح از تنش رفته که جگرم برای اینهمه تنهایی‌اش آتش گرفت... ✍️نویسنده: @basirat_enghelabi110