eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 این ویروس‌های عفونت‌زا...! ✍🏻 🔰در فاصله کوتاهی بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه واله)، منافقانی که در انتظار آن روز گوش خوابانده بودند، فرصت را مناسب یافتند و حرکت خزنده‌ای را برای محو آثار و نشانه‌هایی که لازمه تداوم اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه واله) - - بود آغاز کردند. 🔻در اولین گام نقل و نوشتن احادیث و روایات را ممنوع اعلام کردند. بهانه این بود که می‌خواهند از آمیختگی احادیث با جلوگیری کنند و مسلمانان به منبعی غیر از قرآن مشغول نشوند! این ترفند در حالی بود که دستور مراجعه به احادیث در جای جای کلام خدا آمده بود که به آسانی قابل مراجعه است. 🔻ممنوعیت نقل احادیث بیش از صد سال و تا دوران عمر‌بن عبد‌العزیز ادامه یافت. در این فاصله زمانی طولانی اگرچه برخی از دلدادگان وفادار به اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه واله) به جمع‌آوری و کتابت پنهان احادیث مشغول بودند ولی ممنوع بودن نقل و نوشتن آن، به مردم اجازه نمی‌داد تا از واقعیات با خبر شوند و به تدریج سنت (صلی الله علیه واله) در میان طیف گسترده‌ای از مردم آن روزگار به فراموشی سپرده شد تا آنجا که به سلطنت تبدیل شد! 🔻همزمان با ممنوعیت نقل و نوشتن احادیث پیامبر خدا(صلی الله علیه واله) که راهنما و راهگشای دوران پس از رحلت آن حضرت بود، خطیبان و سخنرانان را ملزم کرده بودند تا بر منبر‌ها حضرت علی علیه‌السلام را سب کرده و دشنام بدهند و... چنین بود که وقتی ابا‌عبدالله الحسین‌(علیه السلام) پرچم قیام علیه حاکمیت فاسد و ستمگر یزید را برافراشت، بسیاری از مردم آن روزگار حضرتش را نمی‌شناختند و ایشان و یارانش را خارجی (خارج شده از دین اسلام و آئین جد بزرگوارش!) تلقی می‌کردند و... این قصه سر دراز دارد. 🔹حذف نام از کوچه‌ها و خیابان‌ها و برخی از معابر که اخیرا شاهد آن بوده‌ایم را نمی‌توان و نباید سرسری گرفت و از کنار آن با بی‌خیالی عبور کرد. مخصوصاً آنکه این حرکت خزنده در حالی صورت می‌پذیرد که برخی از خیابان‌ها را به نام تعدادی از افراد بد‌سابقه و بعضاً دشمنان و و مردم نامگذاری کرده‌اند! از این روی به سختی می‌توان این حرکت مرموز را با بهانه‌هایی که به آن متمسک می‌شوند قابل توجیه دانست. 🔸به قول «انگیزه‌هایی وجود دارد برای اینکه یاد شهدا به فراموشی سپرده شود. انگیزه‌های بسیار شدیدی وجود دارد که آنها را به فراموشی بسپارند... جلوه‌های کاذب را مطرح می‌کنند، عظمت‌های دروغین را مطرح می‌کنند تا عظمت‌های واقعی از بین برود... نگذارید غبار فراموشی که عمداً می‌خواهند بر روی این خاطره‌های گرامی بپاشند، پاشیده شود...». 🔹در خبرها آمده است شهردار محترم به همه شهرداران مناطق دستور داده است تا هرچه سریعتر اشکالات مربوط به تابلوی شهدا را رفع کرده و پیمانکاران متخلف عزل شوند. عزل پیمانکاران متخلف اگرچه اقدام درخور تقدیری است ولی چاره کار نیست. حذف نام شهدا را نمی‌توان و نباید اقدامی ناشی از یک خطای معمولی و یا یک اشتباه عادی و تصادفی تلقی کرد. 🔹این اقدام به احتمال بسیار زیاد و نزدیک به یقین، از سوی یک جریان خزنده و با برنامه‌ریزی قبلی صورت گرفته است که باید تحت پیگرد‌های امنیتی و قضایی قرار بگیرند. عزل آنها، فقط انتقال این ویروس‌های عفونت‌زا، از نقطه‌ای به نقطه دیگر است. 💢این نکته نیز گفتنی است که براساس قوانین موجود و روال شناخته شده‌، پیمانکاران بدون اجازه کارفرما مجاز به تغییر برنامه ابلاغ شده نیستند مخصوصاً در موارد مهم و تعیین‌کننده‌ای نظیر آنچه در این وجیزه آمده است. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔷 امروز ٢۴ است در چنین روزی در سال ١١هجری و در واپسین لحظات عمر شریف پیامبر(صلی الله علیه واله) ایشان از حاضرین قلم و کاغذ طلب کردند تا اخرین جملات را برای هدایت امت بنویسند اما صد آه و افسوس از پس پرده که در طول تاریخ بوده و دست تزویرخود را اشکار کرده و را به اضلال و گمراهی میکشانند... دست شیطان از استین بیرون آمد و متأسفانه از صحابه، همان که بعدها رهبری و جامعه اسلامی را تصاحب کرد، در جوابِ پیامبراسلام گفت: « إن الرجل لیهجر» این مرد هذیان میگویدو... و آنجا بنای اهانت به پیامبر واهل بیت پاک ایشان و تحریف اسلام و قران و اضمحلال حق ائمه (علیهم السلام) پایه گذاری شد... 🔴 اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک... 🆔 @basirat_enghelabi110
خاطرات مستر همفر 👇 ؛ یک بار کنفرانسی در وزارت تشکیل شد که در آن نمایندگانی از بریتانیای کبیر، و در بالاترین سطوح حضور داشتند: دیپلمات ها و دین مردان. خوشبختانه من به دلیل پیوندهای نزدیک با وزیر در این کنفرانس شرکت داشتم. اعضای کنفرانس به طور گسترده ای مشکلات مسلمانان را مورد بررسی قرار دادند. آنان راه های افزایش فشار بر مسلمانان، جدا نمودن آنها از باورهایشان و بازگرداندن آنها به حوزه ایمان را مطرح کردند - همچنان که اسپانیا پس از قرن ها جنگ با مسلمانان بربر به حوزه ایمان بازگشت - امّا نتیجه در سطح مطلوب نبود من مشروح گفت وگوهای این کنفرانس را در کتابی به نام «به سوی ملکوت مسیح» نگاشتم. کندن ریشه های درختی که در شرق و غرب زمین گسترش یافته دشوار است امّا باید به هر بهایی از دشواری های این کار کاست. باید گسترش یابد و این مژده خود ، به ما است. امّا محمّدصلی الله علیه وآله وسلم از شرایط زمانی انحطاط شرق و غرب سود جست و با پایان دوران انحطاط باید این فرصت از میان می رفت که خوشبختانه چنین شد، کار مسلمانان به انحطاط گرایید و رو به پیشرفت نهادند و اکنون هنگام آن رسیده است که آن چه را طی قرن ها از دست داده ایم با فداکاری باز ستانیم. و حکومت نیرومند در این روزگار لوای این مبارزه فرخنده را در دست گرفته است. آغاز سفر در سال 1710 وزارت مستعمرات من را به ، ، ، و فرستاد تا اطّلاعات کافی برای ضعیف کردن مسلمانان و چیرگی بیشتر بر آنان به دست آورم. همزمان نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارت که فعالیّت، نشاط و دل بستگی کافی برای تحکیم سلطه بر و دیگر کشورهای اسلامی را داشتند به مناطق مختلف اعزام شدند. وزارت پول کافی، اطّلاعات لازم، نقشه های مربوطه و نام های حاکمان، سران قبایل و عالمان را در اختیار ما قرار داد. این سخن دبیرکل را هنگامی که به نام ما را بدرود می داد، فراموش نمی کنم. او گفت: «آینده کشور ما در گرو موفقیّت شماست، آن چه در توان دارید کوتاهی نکنید.» من با هدف دوگانگی، راهی مرکز اسلامی شدم در زبان های ترکی، عربی (زبان قرآن) و پهلوی (زبان ایرانیان) را آموخته بودم ولی حالا باید زبان ترکی (زبان مسلمانان ترکیه) را تکمیل می نمودم. آموختن زبان با دانستن زبان آن طوری که بتوان مانند مردم آن کشور سخن گفت تفاوت دارد. نخست چند سال طول می کشد امّا دومی چند برابر به درازا خواهد کشید و من باید زبان را با همه ریزه کاری هایش چنان می آموختم که مورد بدگمانی قرار نگیرم. امّا در این مورد نگرانی زیادی نداشتم زیرا مسلمانان تسامح، سعه صدر و خوش گمانی را از پیامبرشان آموخته اند و بدگمانی نزد آنها چون بدگمانی برای ما نیست. حکومت ترکان نیز در رتبه ای نبود که بتواند جاسوسان و مزدوران را باز شناسد. این حکومت آن چنان ناتوان و از هم گسیخته بود که خاطر ما را آسوده می کرد. پس از یک سفر خسته کننده به استانبول رسیدم، خود را محمّد نامیدم و به مسجد (جایگاه گردهمایی و عبادت مسلمانان) رفتم. نظم، پاکیزگی و فرمان برداری آنان شگفت زده ام کرد. با خود گفتم: چرا ما با این انسان ها می جنگیم؟ چرا می کوشیم آنها را درهم بکوبیم و دستاوردهایشان را برباییم؟ آیا مسیح ما را بدین کار سفارش کرده است؟ امّا زود این اندیشه اهریمنی را از خود دور کردم و دوباره اراده نمودم که این جام را تا پایان بنوشم. ... 🆔 @basirat_enghelabi110
خاطرات مستر همفر👇 ؛ ( اصراررشیخ به ازدواج من ) من در مغازه غذا می خوردم و برای نماز به می رفتم. تا وقت نماز عصر در مسجد می ماندم و پس از نماز راهی خانه شیخ احمد می شدم. در خانه او دو ساعت به آموختن و زبان های ترکی و عربی می پرداختم. هر آدینه زکات پولی را که در یک هفته به دست آورده بودم به وی می پرداختم. این زکات در واقع رشوه ای بود که من برای تداوم روابط به او می دادم تا مرا بهتر آموزش دهد. او در آموزش قرآن، مبانی و ریزه کاری های دو زبان عربی و ترکی از چیزی فروگذاری نمی کرد. هنگامی که شیخ احمد دریافت که من همسر ندارم از من خواست که با یکی از دخترانش ازدواج کنم. من خودداری کردم و گفتم: که ناتوانم و چون دیگر مردان قادر به ازدواج نیستم. البتّه این مطلب را پس از آن که او بر این کار پافشاری کرد و تهدید کرد روابطش را با من خواهد برید، این عذر را آوردم. وی گفت: ازدواج سنّت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم است. پیامبر گفته است:«هر کس از سنت من سرپیچی کند از من نیست». من چاره ای ندیدم جز آن که این بیماری دروغین را بهانه کنم. شیخ این سخن را پذیرفت و پیوندهای دوستانه و محبت آمیز دوباره بازگشت... ( گزارش کردن درخواست صاحب مغازه ) پس از دو سال اقامت در اجازه گرفتم که به وطنم باز گردم امّا شیخ نپذیرفت. او گفت: چرا می خواهی بروی؟ در استانبول هر چه دلت بخواهد و چشمانت بپسندد فراهم است. خدا، و دنیا را در آن گرد آورده است. و افزود تو پیش از این گفتی که پدر و مادرت مرده اند و برادری هم نداری؛ پس در همین شهر مسکن اختیار کن. شیخ به دلیل دوستی با من پافشاری می کرد که بمانم من هم به او بسیار دل بسته شده بودم، امّا وظیفه ملّی مرا به بازگشت به و ارائه گزارش مشروح از اوضاع پایتختِ و دریافت دستورات جدید فرا می خواند. در مدّت اقامتم در استانبول ماهانه گزارشی از تحوّلات و مشاهداتم برای وزارت مستعمرات می فرستادم. به یاد دارم که یک بار در گزارشم درخواست صاحب مغازه را در مورد لواط آوردم، پاسخ شگفت آور آن بود که اگر این کار در دست یابی به هدف کمک می کند اشکالی ندارد. هنگامی که پاسخ را خواندم آسمان گرد سرم چرخید با خود اندیشیدم چگونه رؤسای من از فرمان دادن به چنین کار زشتی شرم نمی کنند؟ امّا ناگزیر بودم که این جام را تا پایان بنوشم، بنابراین کارم را ادامه دادم و لب فرو بستم. در روز وداع با شیخ، او با چشمان اشک بار به من گفت: فرزندم خدا به همراهت اگر به این شهر بازگشتی و مرا زنده نیافتی به یادم باش؛ ما در روز بازپسین یکدیگر را نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواهیم دید. من نیز واقعاً بسیار اندوهگین شدم و اشک های گرمی فشاندم امّا وظیفه مهم تر از احساسات بود... ... 🆔 @basirat_enghelabi110
خاطرات مستر همفر👇 ؛ ( فصل پنجم ) ( سفر به عراق ) در این روزها از لندن دستوراتی رسید که من راهی و شوم، این دو شهر، کعبه آرزوهای شیعیان و مرکز علم و معنویّت آنهاست که داستان درازی دارد. امّا داستان نجف از روز دفن علی آغاز شد - او برای اهل تسنّن چهارمین خلیفه و برای نخستین امام است، در یک فرسنگی نجف شهری است موسوم به کوفه که با یک ساعت پیاده روی می توان به آن رسید - این شهر مرکز علی بوده است. پس از آنکه علی کشته شد، فرزندانش، حسن و حسین، او را در خارج از کوفه دفن کردند - در همین مکانی که اکنون به نجف مشهور است. پس از آن نجف رو به آبادانی گذاشت و رو به ویرانی نهاد. گروهی از در نجف جمع شدند در آنجا خانه ها، بازارها و مدارسی ساخته شد و اکنون مرکز عالمان شیعه است و خلیفه در آنها را گرامی می دارد، به چند دلیل: 1- حکومت ایران پشتیبان آنها است و اگر خلیفه به آنان بی حرمتی کند روابط دو دولت تیره خواهد شد و حتّی ممکن است جنگی درگیرد. 2- عشایر حومه نجف از این عالمان پشتیبانی می کنند آنها مسلّح اند، اگر چه سلاحهای پیشرفته ای در اختیار ندارند و سازماندهی آنها نیز عشایری است ولی درگیری خلیفه با عالمان به جنگهای خونینی با این عشایر خواهد انجامید. حکومت دلیلی نمی بیند که بخواهد در برابر عالمان صف آرایی کند بنابراین آنها را به حالِ خود رها کرده است. 3- این عالمان، شیعیان جهان از جمله هند و آفریقا هستند و اگر حکومت به آنها بی احترامی کند خشم همه شیعیان را دربر خواهد داشت. امّا داستان کربلا، از هنگامی آغاز شد که نواده رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم حسین پسر علی و فاطمه، دختر پیامبر خدا در آنجا به قتل رسید. مردم عراق از حسین خواستند که از مدینه به سوی آنها برود و خلیفه آنان شود امّا چون او و خانواده اش در کربلا به دوازده فرسنگی کوفه رسیدند، مردم با او به طرز دیگری برخورد کردند و به فرمان یزید برای جنگ با حسین آماده شدند. شجاعانه با لشکر انبوه اموی جنگید تا خود و خاندانش کشته شدند لشکریان اموی در این نبرد همه نوع، پستی و فرومایگی از خود نشان دادند، از آن هنگام شیعیان این محل را یک مرز معنوی برای خود می دانند که از هر کجا روی بدان می آورند و آنچنان زیاد می شوند که ما در مراکز دینی مسیحی نظیر آن نداریم. کربلا یک شهر شیعی است و عالمان شیعه و مدارسشان در آن وجود دارند، کربلا و نجف تکیه گاه یکدیگرند. هنگامی که دستور رسید راهی این دو شهر شوم، از بصره به سمت بغداد حرکت کردم بغداد مرکز حکومت استاندار منصوب خلیفه عثمانی است و از آنجا به حِلّه رفتم. دجله و دو رود بزرگی هستند که از ترکیه سرچشمه می گیرند عراق را می پیمایند و به دریا می ریزند، کشاورزی و رفاه در عراق مدیون این دو رود است. پس از بازگشت به لندن به وزارت مستعمرات پیشنهاد کردم که بکوشند که این دو رود را به چنگ آورند تا در هنگام ضرورت بتوانند عراق را فرمانبر نگاه دارند زیرا اگر آب بسته شود، عراقیان مطیع خواهند شد. ... 🆔 @basirat_enghelabi110