قسمت شانزدهم👇
مذاکره #شیخ_جوادقمی و عبدالوهاب
روزی در میهمانی منزل عبدالرضا میان محمد و یکی از علمای ایرانی «شیخ جواد قمی» که میهمان عبدالرضا بود بحثی درگرفت. در این میهمانی من و برخی از دوستان صاحب منزل هم بودیم، آنچه از مباحثه سخت این دو نفر در ذهنم مانده باز می گویم.
قمی به او گفت: اگر تو چنانچه می گویی آزاداندیش و مجتهدی چرا مانند شیعیان سر به فرمان علی نمی گذاری؟
محمد پاسخ داد: زیرا گفتار علی مانند عمر و دیگران معتبر نیست، تنها کتاب و سنّت اعتبار دارند.
قمی گفت: آیا مگر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نفرمود که: «من شهر علم و علی درب آن است»(18) پس علی با دیگر اصحاب تفاوت دارد.
محمد گفت: اگر گفته علی برهان است چرا پیامبر نگفت کتاب خدا و علی بن ابی طالب.
قمی گفت: پیامبر گفته است کتاب خدا و خاندانم و علی بزرگ خاندان است، محمد نپذیرفت که این سخن از پیامبر باشد امّا قمی دلایل قانع کننده ای آورد که او ساکت شد و پاسخی نداشت.(19) ولی محمد گفت: اگر پیامبر گفته کتاب خدا و #اهل_بیتم، پس سنّت پیامبر چه شد؟
قمی گفت: #سنّت پیامبر شرح کتاب خداست وقتی پیامبر می گوید کتاب خدا و خاندانم، منظورش کتاب خدا و شرح آن است که سنّت می باشد.
محمد گفت: آیا کلام اهل بیت همان شرح کتاب خدا نیست، دیگر چه نیازی به آنها داریم؟
قمی پاسخ داد: چون پیامبر از دنیا رفت، مردم به شرح کتاب خدا متناسب با #نیازهای_زمان احتیاج داشتند، بنابراین پیامبر امّت خود را به قرآن به عنوان اصل و به #عترت به عنوان شرح کنندگان آن، متناسب با نیازهای زمان ارجاع داد.
از این مباحثه بسیار شگفت زده شدم، محمد جوان در برابر این شیخ سالخورده - قمی - همچون گنجشکی در دست صیاد، توان حرکت نداشت.
#ادامه_دارد...
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110