eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🏴 #قسمت59 تو غسالخونه دیدمش. بچه رو همراه با یکی از رفیقاش غسل داده و کفن کرده بود. حاج
🏴 بردیمش قطعه ‌نونهالان! خودش رفت پایین قبر...! کفن بچه رو سر دست گرفته بود و خیلی بی تابی می‌کرد. شروع کرد به روضه خوندن.. همه باحال اون و روضه هاش می‌سوختن. حاج آقا مهدوی نژاد وسط روضه‌ خوندنش دم گرفت تا فضا رو از دستش بگیره. بچه رو گذاشت تو قبر اما بالا‌ نیومد..! کسی جرئت نداشت بهش بگه بیا بیرون. یه دفعه قاطی می‌کرد و داد می‌زد. پدرش رفت و گفت: +دیگه بسه! فایده نداشت... من هم رفتم و بهش التماس کردم، صدقه سر روضه های امام حسین{ع} بود که زود به خودمون اومدیم.. چیز دیگه ای نمی‌تونست این‌موضوع رو جمع کنه! برای سنگ قبر امیرمحمد خودش شعر گفت: +"ارباب من حسین، داغی بده که حس کنم تو را داغ لب ترک ترکِ اصغر تو را طفلم فدای روضه صدپاره اصغرت داغی بده که حس کنم آن ماتم تو را" : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
[ ] وقتی یه تخم مرغ🥚 با نیروی خارجی بشکنه💥 یه زندگی به پایان میرسه... ولی اگه همون تخم مرغ با نیروی درونی بشکنه یه زندگی آغاز میشه🐣 رفیق تغییرات بزرگ از درون شکل میگیره😉 پس بسم الله 🆔 @basirat_enghelabi110
•『🌿』 ‌• قوی‌بودن‌به‌بالا‌وپایین‌کردن‌وزنه‌توباشگاه‌نیست؛ جوانی‌که‌بتونه‌چشم‌وفکرش‌روکنترل‌ڪنه، ازهمه‌قوی‌تره..!💪 🆔 @basirat_enghelabi110
|~چیزۍ‌ڪه نمیتوانۍدر قیامت | از‌آن‌دفاع‌ کنے…⇩ |~نہ‌ببین،‌نه‌بنویس،نہ‌بشنو ونه‌بگۅ...🍂 [ آیت‌الله‌جوادےآملی ] 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🏴 #قسمت60 بردیمش قطعه ‌نونهالان! خودش رفت پایین قبر...! کفن بچه رو سر دست گرفته بود و خ
🌸💕 از نظر جسمی خیلی ضعیف شده بودم. زیاد پیش میومد که باید سرُم می‌زدم... منو می‌برد ‌درمونگاه نزدیک خونمون.! می‌گفتن فقط خانوما می‌تونن همراه باشن... درمونگاه سپاه بود و زنونه و مردونه‌ش جدا. راه نمی‌دادن بیاد داخل. کَل کَل می‌کرد، داد و فریاد راه می‌انداخت‌. بهش می‌گفتم: - حالا اگه تو بیای، سرم زوتر تموم می‌شه؟ می‌گفت: +نمی‌تونم یه ساعت بدون تو سر کنم..! اونقدر با پرستار ها بحث کرده بود که هروقت می‌رفتیم، اجازه می‌دادن ایشون هم بیاد داخل. هر روز صبح قبل رفتن از سرکار، یه لیوان شربت عسل درست می‌کرد و می‌ذاشت کنار تخت من و می‌رفت...! : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت61 از نظر جسمی خیلی ضعیف شده بودم. زیاد پیش میومد که باید سرُم می‌زدم... منو می
🌸💕 برام سوال بود که این آدم، تو ماموریت هاش چطور دووم میاره! از بس که بند من بود.. تو مهمونی هایی که می‌رفتیم، چون خانوما و آقایون جدا بودن، همه‌ش پیام می‌داد یا تک زنگ می‌زد. جایی می‌نشست که بتونه منو ببینه‌، با ایماواشاره می‌گفت کنار چه کسی بشینم، با کی سرحرف رو باز کنم و با کی دوست شم! گاهی اونقدر تک زنگ و پیام هاش زیاد می‌شد که جلوی جمع خنده‌م می‌گرفت... نمی‌دونستم چه نقشه ای تو سرش داره. کلی آسمون ریسمون به هم بافت که داعش سوریه رو اشغال کرده و داره یکی یکی اصحاب و یاران اهل بیت{ع} رو نبش قبر می‌کنه و می‌خواد حرم هارو ویرون کنه... با آب و تاب هم تعریف می‌کرد... خوب که تنورش داغ شد، تو یک جمله گفت: +منم می‌خوام برم! نه گذاشتم و نه برداشتم و بی معطلی گفتم: - خب برو! فقط پرسیدم: - چند روز طول می‌کشه؟؟ گفت: +نهایتاََ چهل و پنج روز. : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بــسم الـلّه الـرحمن الرحــیمــ😍🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حضرت دلبر😍 سلام قرص قمر🌕 زمین که لطف ندارد🥀 از آسمان چه خبر؟🌸 السـلام عـلیک✋ یا باب الحــ🤲ـوائج یا ابالفـ♥️ـضل العبـ🌙ـاس 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیوند آسمانی حضرت زهرا و مولا امیرمؤمنان علیهما السلام💚🌸 🎙 استاد رائفی‌پور 🆔 @basirat_enghelabi110
ابراهیم‌همیشہ‌میگفٺ: بعدازتوڪل‌بہ‌خدا،توسل‌بہ‌ حضرٺ‌زهرا ۜ حل‌مشڪلاٺ‌اسٺ. مۍگفٺ: براےرفع‌گرفتارۍهابادقٺ‌ تسبیحاٺ‌حضرٺ‌زهرا ۜرابگویید. شہید‌ابرآهیم‌هآدۍ🌱" 🆔 @basirat_enghelabi110
«🌸» جوری‌زندگی‌کن☝🏻 که‌تو‌آخرین🍀 صفحه‌دفتر📒زندگیت🍃 بنویسی:✍🏻 چه‌شیرین‌تموم‌شد☺ خدایاشـکــرت…♥️⃟🤲🏻 🆔 @basirat_enghelabi110
ݪباس‌یاس‌برتݩ‌کردزهرا کناردست‌اوبنشست‌موݪا محمد‌خطبه‌خواند‌زهرا بݪےگفت؛غلط‌گفتم!' بݪےنه،یاعلےگفت🌿((: 😍 🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
ݪباس‌یاس‌برتݩ‌کردزهرا کناردست‌اوبنشست‌موݪا محمد‌خطبه‌خواند‌زهرا بݪےگفت؛غلط‌گفتم!' بݪےنه،یاعلےگفت🌿((:
رفقا تبریڪ😍 ساݪروز ازدواج حضرت عݪے﴿؏﴾ و حضرت فاطمہ ۜ رو بہ همہ‌، بہ ویژه اعضای کـانال "بـصیرت‌‌ انـقلابی" تبریڪ میگم 😍🎊 🎉 🆔 @basirat_enghelabi110
❤️ولــنتــایــن مبارکــ😊❤️ 👈 آره درست خوندید اماغلط یاد گرفتید 💕ولنتاین روز عشق نیست ولنتاین روز شکست عشقیه یه یهودیه که عشقش بهش خیانت میکنه بعد مابچه مسلمونا چنین روزی رو به عزیزترین فردزندگیمون تبریک میگیم واین دیگه کورکورانه ترین تقلیدمابچه شیعه هاست☝☝ درحالیکه روز وصال دوفرد پاک وآسمونی رو که پاک ترین وخدایی ترین وواقعی ترین عشق، عشق اونها بود رو دست کم گرفتیم ویاحتی فراموش کردیم اونهم سالروز ازدواج ✨حضرت على"ع و حضرت زهرا"س است✨ 💙💚❤️عشق پاک و واقعی💛💜🧡 ⛔ تاکورشه چشم همه ی اونایی که فکرمیکنن میتونن عقایدغلط خودشونو وارد فرهنگ وتمدن مامسلمونای ایرانی کنن ⛔ ✨بی حد و عدد یاعلی مدد✨ واسه تبریک💐 به عزیزترینمون: 🌹۱ ذی الحجه روز ازدواج: ❤️حـضــرت عـلـی(علیه السلام) 💛حـــضـرت فـاطـــمـه(سلام الله علیها) 🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت62 برام سوال بود که این آدم، تو ماموریت هاش چطور دووم میاره! از بس که بند من بو
🌸💕 دلم نمیومد گوشی رو قطع کنم. گذاشتم خودش قطع کنه.! انگار دستی از تو گوشی پلک هام و محکم چسبیده بود، زل زده بودم به اسمش... شب اولی که نبود، دلم می‌خواست باشه و خروپف کنه! نمی‌ذاشتم بخوابه، باید اول من خوابم می‌برد بعد اون.... حتی شب‌هایی که خسته و کوفته تازه از ماموریت بر می‌گشت. تا صبح مدام گوشی مو نگاه می‌کردم. نکنه خاموش بشه یا احیاناََ تو خونه آپارتمانی در دسترس نباشم. مرتب از این پهلو به اون پهلو می‌شدم. صبح از دمشق زنگ زد! کددار صحبت می‌کرد و نمی‌فهمیدم منظورش از این حرفا چیه. خیلی تلگرافی حرف زد، آنتن نمی‌داد... چند دفعه قطع و وصل شد. بدی‌ش این بود که باید چشم انتظار می‌نشستم تا دوباره ‌خودش زنگ بزنه. بعضی وقتا باید چند بار‌ تماس می‌گرفت تا بتونیم یه دل سیر حرف بزنیم. بعد از بیست دقیقه قطع می‌شد! دوباره زنگ می‌زد...! روزهایی می‌شد که سه چهار تا بیست دقیقه ای حرفمون طول بکشه. : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت63 دلم نمیومد گوشی رو قطع کنم. گذاشتم خودش قطع کنه.! انگار دستی از تو گوشی پلک
🌸💕 اوایل گاهی با وایبر و واتساپ، پیامک هایی رد و بدل می‌کردیم.. تلگرام که اومد خیلی بهتر شد! حرف هامونو ضبط شده می‌فرستادیم برا هم. اینجوری بیشتر صدای همدیگه‌رو می‌شنیدیم و بهتر می‌شد احساساتمون رو بهم نشون‌ بدیم. چهل و پنج روز سفرش، شصت و سه روز شد... دندون هاش پوسیده بود. رفتیم پیش دایی‌ش دندون پزشکی. دایی‌ش گفت: +چرا مسواک نمی‌زنی؟ گفت: - جایی که هستیم آب برای خوردن پیدا نمی‌شه، توقع دارین مسواک هم بزنم؟ اگه خواهر ‌یا برادرم یا حتی‌دوستان از طعم و مزه یا نوع غذایی خوششون نمی‌اومد و ناز می‌کردن؛ می‌گفت: +ناشکری نکنین! مردمِ اونجا توی وضعیت سختی زندگی می‌کنن.. : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت64 اوایل گاهی با وایبر و واتساپ، پیامک هایی رد و بدل می‌کردیم.. تلگرام که اومد
🌸💕 بعد از سفر اول، بعضی ها ازش می‌پرسیدن که‌: +تو هم قسی القلب شدی و آدم کُشتی؟؟ می‌گفت: +این چه ربطی به قساوت قلب داره؟ کسی که قصد داره به حرم حضرت زینب{س} تجاوز کنه، همون بهتر که کشته بشه! بعضی ها می‌پرسیدن: +چند نفرشون رو کُشتی؟ می‌گفت: +ما که نمی‌کشیم، فقط برای آموزش می‌ریم... اینکه داشت از حرم آل الله دفاع می‌کرد و کم کم به آرزوهاش می‌رسید، خیلی براش لذت بخش بود! خیلی عاطفی بود، بعضی وقتا می‌گفتم: - تو اگه نویسنده بشی، کتابات پرفروش می‌شن. با اینکه ادبیات نخونده بود، دست به قلمش عالی بود. یه سری شعر گفته بود. اگه اشعار و نوشته های دوران دانشجویی‌ش رو جمع کرده بود، الان به اندازه یه کتاب مطلب داشت.. خیلی دلنوشته می‌نوشت. می‌گفتم: - حیف که نوشته هات رو جمع نمی‌کنی وگرنه وقتی شهید بشی، توی قدوقواره آوینی شناخته می‌شی! با کلمات خیلی خوب بازی می‌کرد... : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت65 بعد از سفر اول، بعضی ها ازش می‌پرسیدن که‌: +تو هم قسی القلب شدی و آدم کُشتی؟
🌸💕 هردفعه بین وسایل شخصی‌ش، دوتا از عکسای منو با خودش می‌برد... یکی پرسنلی، یکی هم که خودش گرفته و چاپ کرده بود. تو ماموریت آخری، با گوشی از عکسام عکس می‌گرفت و با تلگرام می‌فرستاد... گفتم: - چرا برای خودم فرستادی؟ گفت: +می‌خوام رو گوشی داشته باشم. هر موقع بی‌مقدمه یا بد موقع پیام می‌داد، می‌فهمیدم سرش شلوغه. گوشی از دستم جدا نمیشد، بیست چهار ساعته نگام رو صفحه‌ش بود؛ مثل معتاد ها..! هرچند دقیقه یک بار تلگرام و نگاه می‌کردم ببینم وصل شده یا نه! زیاد از من عکس و فیلم می‌گرفت. خیلی هاش رو که اصلا متوجه نمی‌شدم...یه‌دفعه برام می‌فرستاد. عکس سفرامون و می‌فرستاد: +یادش بخیر، پارسال همین موقع! فکر اینکه تو چه راهی و برای چه کاری رفته، منو آروم، و دوری رو برام تحمل پذیر می‌کرد. گاهی بهش می‌گفتم: - شاید تو و دیگران فکر کنین من الان خونه پدرمم و خیلی هم خوش می‌گذره! ولی این طور نیست... هیچ جا خونه خود آدم نمی‌شه، دلتنگی هم چیزیه که تمومی نداره. گرفتاری شیرینی بود. هیچ وقت از کارش نمی‌گفت، تو خونه هم همینطور. خیلی که سماجت می‌کردم چیزهایی می‌گفت و سفارش می‌کرد: +به کسی چیزی نگو، حتی به پدر و مادرت. : نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّه‌دلبـری🌸💕 #قسمت66 هردفعه بین وسایل شخصی‌ش، دوتا از عکسای منو با خودش می‌برد... یکی پرسنلی، یکی
سـلام رفقـا شبـتون بخـیر🖐🌿 از اینکهـ بـا تاخـیر رمـان و گذاشتم، مـعذرت مـیخوامـ برق قـطع بوده🙂💔
اگر خداوند امیرالمومنان ع را برای فاطمه س نمی‌آفرید، در زمین همتایی برای او نبود♥️ 📚الکافی ✨😍 🆔 @basirat_enghelabi110