✍️وقتی سعه صدر ولیّ خدا در برابر منافقان، زبانشان را دراز می کند و نفاقشان را آشکار
🔰خداوند متعال در آیه ای از قرآن کریم درباره منافقانی که قصد ترور پیامبراکرم(ص) را داشتند می فرماید:
🔸«وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِه؛ و به انتقام گیری از [رسول خدا(ص)] برنخاستند مگر [بعد از] آنكه خدا و پيامبرش از فضل خود آنان را بى نياز گردانيدند.» (توبه: 74)
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه شریفه می فرمایند:
«يعنى سبب اين انتقام گیری و دشمنی با رسول خدا(ص) اين بود كه خداوند آنان را از فضل خود و به بركت دينش توانگر نمود و غنيمت هايى روزيشان كرد، امنيت و آسايش ارزانيشان داشت و توانسته بودند در زير سايه آن امنيت ثروت جمعآورى نموده و از هر طرف مال دنيا به آنها روى بياورد، و همچنين رسول خدا(ص) ايشان را به زندگى شايسته اى كه در آن زندگى درهاى بركات آسمان و زمين باز است هدايت كرده بود، و غنيمت ها را ميان آن تقسيم كرده، همه را از عدالت برخوردار كرده بود، (و اين مردم ناسپاس بجاى شكرگزارى دست به دشمنى و كينهتوزى زدند).
... و در اين قسم تعبير، نوعى گلايه آميخته با مذمت نهفته است؛ و نظير اين تعبير در جاى ديگر قرآن نيز آمده و آن آيه «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ»(واقعه: 82) است كه مىفرمايد: رزقى را كه خدا به شما داده، علت تكذيب خدا و آيات او قرار مىدهيد، با اينكه طبعاً مىبايستى رزق خدا باعث شكر نعمت او در شما بشود.» (المیزان؛ ج9؛ ص340)
🔰 پی نوشت:
امثال #خویینی_ها، از مصادیق بارز این آیه شریفه هستند؛ کسانی که در سایه رأفت و سعه صدر رهبرانقلاب و در ذیل امنیت نظام اسلامی به مواهب و مناصبی دست یافتند و همواره مردم را به رأی دادن به دولت هایی ترغیب کرده اند که مسبب بسیاری از مشکلات بوجود آمده در طول 30 سال گذشته بودند و باید برای فتنه هایی که ایجاد نموده اند و برای شرایط فعلی کشور در پیشگاه ملت پاسخگو بوده و عذرخواهی نمایند، امّا در عین حال، زبانشان در عیب جویی از رهبرانقلاب دراز است که بارها و بارها مخالفت خود را با روش حکمرانی دولتمردان غربگرا اعلام نموده اند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
❌❌❌ نامه کوبنده ی دفتر تحکیم خطاب به موسوی خوئینی ها ❌❌❌
جناب آقای محمد موسویخوئینیها
با سلام
اخیرا نامهای خطاب به رهبر انقلاب نوشتهاید و از شرایط کشور گله کردهاید، اولا خوشحالیم که از پس پرده سیاست به وسط میدان آمدهاید؛ این اتفاق خوبی است؛ چون مستوری بیش از حد فرد را در سیاست غیرواقعی میکند و اجازه نمیدهد در فضای عمومی آثار کنشهای سیاسیاش را ببیند و خروجیاش میشود چنین نامههایی.
جناب خوئینیها! اگر در خصوص شرایط کشور واقعا نیت خیرخواهانهای داشتید باید قبل از این نامه، دو نامه دیگر مینوشتید اول خطاب به خود و هم قطارانتان در مجمع روحانیون و حزب اتحاد ملت و کارگزاران سازندگی و ... و میگفتید حالا وقت آن است که به خاطر فریب مردم در این سالها خاضعانه عذرخواهی کنیم و دوم خطاب به جناب روحانی و از ایشان میخواستید هر چه سریع تر استعفا دهند که هر روز ماندنش در دستگاه اجرایی مضر به حال کشور است.
جناب خوئینیها در این نامه رندانه تلاش کردهاید اولا چشم حقیقت را بر نکات مثبت ببندید و ثانیا در توصیف و تفسیر صحنه ناکارآمدی نقش دستگاههای گوناگون را نادیده بگیرید و آدرس نادقیق بدهید، خطای محاسباتی شما این است که زیادی روی ضعف حافظه تاریخی ملت حساب بازکردهاید؛ جناب خوئینیها مردم یادشان نمیرود که شما و رفقایتان در هر دوره قبل از انتخاباتهای ریاست جمهوری در بوق و کرنا میکردید که اگر به ما رای ندهید مملکت به چه تونل وحشتی میرود که بیا و ببین و بعد که رای میآوردید و ناکارآمدیتان جلوهگر میشد؛ فریاد کی بود کی بود ما نبودیم سر میدادید.
جناب خوئینیها مردم یادشان نرفته در سالهای پس از جنگ سه دولت از چهار دولت به طور کامل در اختیار شما و هم حزبیهایتان قرار داشته است. چرا عذر خواهی نمیکنید؟
آقای خوئینیها بیایید در مورد شاهکار آخرتان یعنی دولت روحانی چند عدد را با هم مرور کنیم، میدانستید در این دولت قیمت ارز 7 برابر شده است؟ میدانستید قیمت سکه و طلا 6 برابر شده است؟ از برج و بارویتان در جماران خارج شدهاید که بدانید مردم در بازار مسکن چه میکشند؛ میدانستید دولت تحت حمایتتان قیمت مسکن را به متری بیست میلیون رسانده است؟ میدانستید جناب روحانی و شرکا که با تکرار شما و رفقایتان در گعدههای مجمع روحانیون کلیددار پاستور شدند کاری کردهاند که سن انتظار برای خانهدار شدن مردم به هشتاد سال رسیده است.
جناب خوئینیها میدانید حقوق یک کارگر در دولت مطبوعتان دو میلیون تومان است و خط فقر در تهران 9 میلیون و قیمت پراید نود میلیون، دولت مورد حمایتتان شاخص رفع تبعیض را به بدترین وضع رسانده است. چون گفتید گزارش دارید خواستیم از دولتتان کمی گزارش بدهیم. نمیخواهید به آن دو پیشنهاد فکر کنید!؟ عذرخواهی و در خواست استعفا دولت را میگوییم.
آقای خوئینیها، از پس پرده در آمدهاید تا خود را اپوزوسیون جمهوری اسلامی جا بیندازید؛ گویا به تابستان داغ امید دارید؟ خیالتان راحت باشد، این تابستانها آمدهاند و رفتهاند اما چیزی عاید بزرگتر از شما هم نشده است.
جناب خوئینیها سعید حجاریان چند روز قبل در فاز اول رادیکالیسمی که شما فاز دومش را کلید زدید؛ گفته بود شاخص اصلاحطلبی اکبر گنجی است، همان گنجی که میگفت حضرت روح الله و عقایدش باید به موزه برود. فاز بعدی چیست عالیجناب؟
جناب خوئینیها! هاشم صباغیان میگوید اکبر گودرزی و رفقای رادیکالش که ماشه به پیکر شهید مطهری چکاندند شاگردان شما در مسجد جوستان بودند، البته ما به پیروی از حضرت امام حرف نهضت آزادی چیها را باور نمیکنیم حتی اگر رفقای شما با آنها رفیق شده باشند اما حالا خطر جمع شدن رادیکالهای جدید را زیر عبای شما میبینیم، تکلیف چیست؟
آقای خوئینی ها هیچکس به اندازه دفتر تحکیم وحدت از کرده های شما در چهل سال گذشته باخبر نیست، حال که بر روی سن رفته اید خود نیز باید پاسخگوی وضعیتی که شما و دولتتان مردم را به آن دچار کرده اید باشید.
حتما فراموش نکرده اید که چهل روز پیش با رهبر انقلاب در مورد واقعیت ها صحبت کردیم ولی چهل سال است که شما را پاسخگوی اعمالتان نبوده اید.
والعاقبه للمتقین
شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
❌احمد امیرآبادی فراهانی عضو هیئت رئیسه مجلس در توییتر نوشت:
❗️اونهایی که با رها کردن بازار ارز،مسکن و اقلام اساسی مردم فکر می کنند می توانند بار دیگر افکار عمومی را برای مذاکره با قاتلان سلیمانی سوق دهند سخت در اشتباهند. با استفاده از توان ملت و جوانان جلوی گرانی را بگیرید.
❗️مجلس یازدهم به جای پذیرش برجام شمارا برکنار می کند.
#سؤال
#استیضاح
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اظهارات عجیب و تند نماینده مردم مشهد در مجلس: روحانی و لاریجانی بخاطر اتفاقات آبان ماه، باید محاکمه شوند!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
«روح الله زم» به اعدام محکوم شد
🔹سخنگوی قوه قضائیه درباره آخرین وضعیت پرونده روح الله زم: دادگاه حکم خود را صادر کرده است؛ ۱۳ مورد از عناوین ریز اتهامات زم را از مصادیق افساد فی الارض دانسته و حکم اعدام برای او صادر شده است و برای مابقی مجازات ها حکم حبس گرفته است.
🔹البته این حکم غیر قطعی است و قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است و رای نهایی دیوان عالی کشور سرنوشت پایانی این حکم را رقم میزند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 تَکرار پوتین
طی رفراندومی که در روسیه برگزار شد 76 درصد مردم به اصلاح قانون اساسی و ابقای ولادیمیر پوتین تا سال۲۰۳۶ رای مثبت دادند.
ای کاش این آقایان عاشق رفراندوم هم مردانگی می کردند و رفراندومی برگزار می کردند تا صدای مردم را بشنوند. البته با موضوع ادامه یا پایان دولت حسن روحانی !!!
✍"قاسم اکبری"
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ #اختصاصی / چرا کرونا دوباره اوج گرفت؟
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️ در خدمت شما هستیم با قسمت #چهل_و_چهارم و #چهل_و_پنجم از رمان "جان شیعه اهل سنت"
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🖋 #قسمت_چهل_و_چهارم
تا ساعتی از روز خودم را به کارهای خانه مشغول کردم و حوالی ظهر بود که دلم هوای مادر را کرد. پیچهای گاز را بررسی کردم تا بسته باشد و با خیالی راحت به طبقه پایین رفتم. در اتاق را باز کردم و دیدم مادر تنها روی مبلی نشسته و عدس پاک میکند که با لحنی غرق شور و انرژی سلام کردم. با دیدنم، لبخندی زد و گفت: «بَه بَه! عروس خانم!» خم شدم و صورتش را بوسیدم و خودم را برایش لوس کردم: «مامان! امروز حال نداشتم نهار درست کنم! اومدم نهار با شما بخورم!» خندید و به شوخی گفت: «حالا نهار رو با من بخوری! شام رو میخوای چی کار کنی؟ حتماً به آقا مجید میگی برو خونه مامانم، آره؟»
دیس عدس را از دستش گرفتم تا کمکش کنم و با شیرین زبانی پاسخ دادم: «نخیر! قراره شب خوراک میگو درست کنم!» از غذای مجلسی و پُر درد سری که برای شب در نظر گرفته بودم، تعجب کرد و پرسید: «ماشاءالله! حالا بلدی؟» و مثل اینکه پرسش مادر داغ دلم را تازه کرده باشد، با نگرانی گفتم: «نه! میترسم خراب شه! آخه مجید اونشب از خوراک میگو شما خیلی خوشش اومده بود! اگه مثل دستپخت شما نشه، بیچاره میشم!» مادر از این همه پریشانیام خندهاش گرفت و دلداریام داد: «نترس مادرجون! من مطمئنم دستپخت تو هم خوشمزهاس!»
سپس خنده از روی صورتش جمع شد و با رگهای از نگرانی که در صدایش موج میزد، پرسید: «الهه جان! از زندگیات راضی هستی؟» دیس عدس را روی فرش گذاشتم و مادر در برابر نگاه متعجبم، باز سؤال کرد: «یعنی... منظورم اینه که اختلافی ندارید؟» نمیفهمیدم از این بازجویی بیمقدمه چه منظوری دارد که خودش توضیح داد: «مثلاً بهت نمیگه چرا اینجوری وضو میگیری؟ یا مثلاً مجبورت نمیکنه تو نمازت مُهر بذاری؟» تازه متوجه نگرانی مادرانهاش شدم که با لبخندی شیرین جواب دادم: «نه مامان! مجید اصلاً اینطوری نیس! اصلاً کاری نداره که من چطوری نماز میخونم یا چطوری وضو میگیرم.»
سپس آهنگ آرامبخش رفتار پُر محبتش در گوشم تداعی شد تا با اطمینان خاطر ادامه دهم: «مامان! مجید فقط میخواد من راحت باشم! هر کاری میکنه که فقط من خوشحال باشم.» از شنیدن جملات لبریز از رضایتم، خیالش راحت شد که لبخندی زد و پرسید: «تو چی؟ تو هم اجازه میدی تا هرطوری میخواد نماز بخونه؟» در جواب مادر فقط سرم را به نشانه تأیید فرو آوردم و نگفتم هر بار که میبینم در وضو پاهایش را مسح میکند، هر بار که دستهایش را در نماز روی هم نمیگذارد و هر بار که بر مُهر سجده میکند، تمام وجودم به درگاه خدا دستِ دعا میشود تا یاریاش کند که به سمت مذهب اهل تسنن هدایت شود.
ساعتی از اذان مغرب گذشته بود که مجید با یک دنیا شور و انرژی وارد خانه شد. دستهایش پُر از کیسههای میوه بود و لبهایش لبریز از خنده. با آنکه حقوق بالایی نمیگرفت، ولی دوست نداشت در خانه کم وکسری باشد و همیشه بیش از آنچه سفارش میدادم، میخرید. پاکتهای میوه را کنار آشپزخانه گذاشت و با کلام مهربانش خبر داد: «الهه جان! برات پسته گرفتم!» با اشتیاق به سمت پاکتها رفتم و با لحنی کودکانه ابراز احساسات کردم: «وای پسته! دستت درد نکنه!» خوب میدانست به چه خوراکیهایی علاقه دارم و همیشه در کنار خریدهای ضروری خانه، برای من یک خرید ویژه داشت.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت
🖋 #قسمت_چهل_و_پنجم
دستانش را شست و به آشپزخانه برگشت، نفس عمیقی کشید و گفت: «الهه! غذات چه بوی خوبی میده!» خودم میدانستم خوراک میگویی که تدارک دیدهام، آنچنان تعریفی نشده و عطر و بویی هم ندارد که خندیدم و گفتم: «نه! خیلی خوب نشده!» و او همانطور که روی صندلی مینشست، با قاطعیتی مردانه جواب دلشورهام را داد: «بوش که عالیه! حتماً طعمش هم عالیه!» ولی خودم حدس میزدم که اصلاً خوراک خوبی از آب درنیامده و هنگامی که غذا را در دیس کشیدم، مطمئن شدم هیچ شباهتی به دستپخت مادر ندارد. حسابی دست و پایم را گم کرده بودم، ولی مجید با تمام وجود از خوردنش لذت میبُرد و مدام تعریف و تشکر میکرد. چند لقمهای خورده بودیم که متوجه شدم ترشی را فراموش کردهام. از سرِ میز بلند شدم و با گفتن «صبر کن ترشی بیارم!» به سمت یخچال رفتم، اما این جمله من به جای ترشی، خیالش را به دنیایی دیگر بُرد که دست از غذا خوردن کشید و با صدایی گرفته زمزمه کرد: «صبر کردن برای ترشی که آسونه!» سپس خندید و با شیطنتی شیرین ادامه داد: «من یه جاهایی صبر کردم که بیا و ببین!» شیشه ترشی را روی میز گذاشتم و با کنجکاوی پرسیدم: «مثلاً کجا؟» و او مثل اینکه خاطرات روزهای سختی به یادش آمده باشد، سری تکان داد و گفت: «یه ماه ونیم صبر کردم! به حرف یه ماه و نیم آسونه، ولی من داشتم دیوونه میشدم! فقط دعا میکردم تو این مدت اتفاقی نیفته!» با جملات پیچیدهاش، کنجکاوی زنانهام را حسابی برانگیخته بود که در برابر نگاه مشتاقم خندید و گفت: «اون شب که اومدم خونه تون آچار بگیرم و مامان برای شام دعوتم کرد، یادته؟» و چون تأیید مرا دید، با لحنی لبریز خاطره ادامه داد: «سرِ سفره وقتی شنیدم عصر برات خواستگار اومده، اصلاً نفهمیدم شام چی خوردم! فقط میخواستم زودتر برم! دلم میخواست همونجا سرِ سفره ازت خواستگاری کنم، برای همین تا سفره جمع شد، فوری از خونه تون زدم بیرون! میترسیدم اگه بازم بمونم یه چیزی بگم و کارو خراب کنم!»از دریای اضطرابی که آن شب بخاطر من در دلش موج زده و من شبنمی از آن را همان شب از تلاطم نگاهش احساس کرده بودم، ذوقی کودکانه در دلم دوید و بیاختیار لبخند زدم. از لبخند من او هم خندید و گفت: «ولی خدا رو شکر ظاهراً اون خواستگار رو رَد کردی!» سپس با چشمانی که از شیطنت میدرخشید، نگاهم کرد و زیرکانه پرسید: «حتماً بخاطر من قبولش نکردی، نه؟!!!» و خودش از حرفی که زده بود با صدای بلند خندید که من ابرو بالا انداختم و با لحنی پُر ناز پاسخ دادم: «نخیرم! من اصلاً بهت فکر نمیکردم!» چشمان مشکی و کشیدهاش در احساس موج زد و با لحنی عاشقانه جواب حرف سیاستمدارانهام را داد: «ولی من بهت فکر میکردم! خیلی هم فکر میکردم!» از آهنگ صدایش، دلم لرزید. خاطرات دیدارهای کوتاه و عمیقمان در راه پله و حیاط و مقابل درِ خانه، پیش چشمانم جان گرفت. لحظاتی که آن روزها از فهمش عاجز میماندم و حالا خود او برایم میگفت در آن لحظات چه بر دلش میگذشته: «الهه! تو بدجوری فکرم رو مشغول کرده بودی! هر دفعه که میدیدمت یه حال خیلی خوبی پیدا میکردم» و شاید نمیتوانست همه احساساتش را به زبان آورد که پشت پردهای از لبخند، در سکوتی عاشقانه فرو رفت. دلم میخواست خودش از احساسش برایم بگوید نه اینکه من بخواهم، پس پیگیر قصه دلش نشدم و در عوض پرسیدم: «حالا چرا باید یه ماه و نیم صبر میکردی؟» سرش را پایین انداخت و با نغمهای نجیبانه پاسخ داد: «آخه اون شب که برای تو خواستگار اومده بود، اواسط محرم بود و من نمیتونستم قبل از تموم شدن ماه صفر کاری بکنم.» تازه متوجه شدم علت صبر کردنش، حرمتی بوده که شیعیان برای عزای دو ماه محرم و صفر رعایت میکنند که لحظاتی مکث کردم و باز پرسیدم: «خُب مگه گناه داره تو ماه محرم و صفر خواستگاری بری؟» لبخندی بر چهرهاش نقش بست و جواب داد: «نه! گناه که نداره... من خودم دوست نداشتم همچین کاری بکنم!» برای لحظاتی احساس کردم نگاهش از حضورم محو شد و به جایی دیگر رفت که صدایش در اعماق گلویش گم شد و زیر لب زمزمه کرد: «بخاطر امام حسین (علیهالسلام) صبر کردم و با خودشم معامله کردم که تو رو برام نگه داره!» از شنیدن کلام آخرش، دلگیر شدم. خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای من هم عزیز و محترم بودند، اما اینچنین ارتباط عمیقی که فقط شایسته انسانهای زنده و البته خداست، درمورد کسی که قرنها پیش از این دنیا رفته، به نظرم بیش از اندازه مبالغه آمیز میآمد و شاید حس غریبگی با احساسش را در چشمانم دید، که خندید و ناشیانه بحث را عوض کرد: «الهه جان! دستپختت حرف نداره! عالیه!» ولی من نمیتوانستم به این سادگی ناراحتیام را پنهان کنم که در جوابش به لبخندی بیرنگ اکتفا کردم و در سکوتی سنگین مشغول غذا خوردن شدم.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔆 #مغناطیس_کلام_نور | شرح حدیثی از امام رضا (علیهالسلام)
✅ رهبر انقلاب: امام علیبنموسیالرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛
🔹رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟
🔹«قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهلبیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(۱)
🔺 برای گسترش معارف اهلبیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهلبیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسانشناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه میاندازد.
١) معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص ۱۸۰ ؛
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
✍/ آیتالله بهجت(ره):
طعمه انسانهای پست نشویم🔻
🔹واقعاً اگر انسان از صراط مستقیم
معرفت گم یا منحرف شود، حالش مانند
زنبور عسل است که از ملکهاش جدا شده باشد که قرار و آرام ندارد و سرگردان محض است و ناچار باید در سوراخ جانورهای دیگربرود و طعمه این و آن گردد.
📚 در محضر بهجت، ج١،
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi1100
بصیرت انقلابی
واکنش هوک به صدور حکم جلب ترامپ از سوی ایران نماینده ویژه آمریکا در امور ایران: 🔹حکم بازداشت ترامپ
✒دکتر مجتبی زارعی:
فارسی گویان لندنی، سعودی و منافقین شبانه روز کار کردند تا مارا بایکوت کنند اما حکم دادستانی تهران علیه ترامپ و قاتلین حاج قاسم از چتر نظام سلطه رسانه ای عبور کرد و وارد خانه های مردم در آمریکا شد ، هوک می گوید این حکم را کسی جدی نمی گیرد ولی خبرها حاکی است مردم کشورش جدی گرفتند!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 پاسخ به خویشتنداری ایران به سبک اروپا‼️
🔻 ظریف وزیر خارجه:
🔹حتی یک جلسه شورا برای نکوهش دولت آمریكا یا حداقل برای بررسی نقض های مكرر آن تشکیل نشده است. درعوض، برخی از اعضای اروپایی شورا در فکر تخریب بیشتر قطعنامه و شورا هستند در حالی که نسبت به تعهدات خود در مورد برجام پایبند نیستند.
🔹پاسخ اروپایی ها به خویشتنداری راهبردی ما، پایبندی بیش از حد آنها به فشار حداکثری آمریکا بوده است.
🔹آمریکا با برخی از عمال خود به دبیرخانه فشار آورد تا یک خوانش گمراه کننده از قطعنامه ۲۲۳۱ را اتخاذ کند. هرگونه محدودیت جدید توسط شورای امنیت، بر خلاف تعهدات اساسی است که به ملت ایران داده شده است.
🔹در چنین سناریویی، گزینه های ایران، همانطور که قبلاً به بقیه طرف های برجام اطلاع داده شده، قاطع خواهد بود
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
.
سر نخ دلار ۲۰ هزار تومانی اینجاست
🔹دانیال زاده مفسد بزرگ اقتصادی، ۴هزار میلیاردتومان بدهی بانکی دارد. او امروز در دادگاه گفت "سال۹۵ به حسین فریدون رشوه دادم".
♦️حسین فریدون به خاطر دریافت چند ده میلیارد تومان رشوه، به پنج سال حبس قطعی و رد مال به مبلغ ٣١ میلیارد تومان محکوم شد.
🔹فریدون در انتصاب رئیس برخی بانکها نقش آفرین بود و دست بر قضا، دانیال زاده نیز بدهکاری اش به همان بانک ها را پس نداده است.
♦️مصطفی تاجزاده اخیرا مدعی شد: دلار چند هزار تومان شود، رهبری اجازه مذاکره دوباره با آمریکا را می دهد؟
🔹او می توانست سوال درست را از رفیق فابریکش حسین فریدون بپرسد که چرا مذاکره و توافق با آمریکا، دلار را از ۳۷۰۰ تومان به ۲۰ هزار تومان رساند؟
♦️هر چه باشد فریدون به عنوان دستیار رئیس جمهور، هم عضو تیم مذاکرات برجام بود و هم خرداد ۹۵ بلافاصله پس از آزادی تاجزاده از زندان، به ملاقات او رفت.
🔹تاج زاده و دوستانش هرگز درباره مفاسد فریدون موضع نگرفته اند؛ همچنان که درباره مفاسد واگذاری ۱۸ میلیارد ارز دولتی، زد و بند در حراج شرکت های دولتی ، اختلاس ۱۶ هزار میلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان و...
♦️آنها هرگز اعلام انزجار نسبت به این مفاسد نکردند. چرا؟ چون به تعبیر حضرت امام (ره)، ریشه های گندیده همدیگر را پیدا می کنند.
🔹طبق گفته های نماینده دادستان، یکی از دریافتیهای اکبر طبری از خانواده متهم نجفی، ملکی در خیابان کریمخان بوده است. طبری بعد از دریافت، ملک را با شرایطی و صرفاً برای گم کردن رد رشوه دریافتی، با واحدی از برج «روما رزیدنس» متعلق به دانیال زاده معاوضه می کند.
♦️به گفته دانیالزاده، فریدون سال۹۲ دنبال جا برای انتخابات بود و او ساختمان کریمخان را به عنوان ستاد انتخاباتی تحویل فریدون داد.
🔹خوئینی ها و تاج زاده ها می دانند منابع اقتصادی چگونه هدر رفت، اما رد گم می کنند؛ چون شریک خیانتند.
🖌 محمد ایمانی
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴کاش ظریف جای اینکه امشب سخنرانیش تو سازمان ملل رو با صحبت های مصدق شروع کنه، پنج سال پیش قبل از امضای برجام سرنوشت و اشتباهات مصدق رو جلوی چشمش میذاشت و میخوند!
مصدق چوب اعتماد به آمریکا رو خورد، همون چوبی که ظریف و روحانی خوردن ولی هنوز برا مذاکره باهاش دست و پا میزنن!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ لحظه انفجار در درمانگاه سینا از نمایی بسیار نزدیک!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ هیچ مصدومی حالش بد نیست
🔹 رئیس اورژانس تهران: ۱۵ مصدوم حادثه درمانگاه سینا اطهر ترخیص شده اند و ۷ مجروح انتقالی آمبولانس نیز مشکل حادی ندارند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📸 گل آرایی ویژه اطراف ضریح مطهر امام رضا "علیه السلام"
#دهه_کرامت 😍🌸
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
🔴 سلام #زم جان..یادته یه زمانی مقامات ج.ا رو که به فکر شکارت افتادن نشئه خوندی؟
الان تو چه حالی؟ تو انفرادی داری به چی فکر میکنی؟ شاید به این فکر میکنی کجان اون اپوزیسیونی که تا یکسال پیش هر روز هندونه زیر بغلت میذاشتند که فتنه اندوزی کنی ولی الان تاریخ مصرفت براشون تموم شد به حال خودت ولت کردند! داری به این فکر میکنی که قرار بود ج.ا رو سرنگون کنی اما الان قرار مهمون چوبه دار بشی.
اون موقع باورت نمیشد اینجوری رکب بخوری ،میدونی چرا؟
چون اون کسی که نشئه بود تو بودی که قدرت نظام رو دست کم گرفتی.
نشئه دوستات بودند و هستند که فکر کردن ج.ا بیدی هست که با این بادها بلرزه...
نشئه اپوزیسیونیه که فکر میکنند اگه ق.ق برای #ترامپ عین تو اول از طریق پلیس بین الملل اقدام کرد منتظر عملکرد اونا میشه و دست رو دست میذاره.
نشئه امثالی مثل امیر شفیع زاده ( گرداننده کانال #مملکته) و علینژاد و بقیه اپوزیسیونی هستند که فکر میکنند هیچ وقت توی تور دستگاه اطلاعاتی ایران نمیفتند.
امیدوارم حال امروز تو درس عبرت فریب خوردگانی بشه که دلشون رو برای براندازی صابون زدند.
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📍در پاسخ به خودشیفتگی های رییس مرکز استراتژیک ریاست جمهوری و ستایش وی از گدایی ظریف در شورای امنیت، مجتبی زارعی عضو گروه علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس در توییت خود نوشت :
🖋کاری که شما در برجام با ایرانیان و این مرز پرگهر کردید تن مصدق را در گور لرزاند! شما نه مصدقی بودید و نه انقلابی و نه در اندازه ی این کشور هفت هزار ساله! اما ما ایران را پس خواهیم گرفت! ظریف، روحانی و تو باصطلاح مرکز استراتژیک باید از ایران در ذلت برجامی عذرخواهی کنید!
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
📖 #رمان_جان_شیعه_جان_اهل_سنت
🖋 #قسمت_چهل_و_ششم
عقربه ثانیه شمار ساعت دیواری، مقابل چشمانم بیرحمانه رژه میرفت و گذر لحظات تنهایی را برایم سختتر میکرد. یک ماهی از ازدواجمان میگذشت و اولین شبی بود که مجید به خاطر کار در شیفت شب به خانه نمیآمد. مادر خیلی اصرار کرد که امشب را نزد آنها بگذرانم، ولی نپذیرفتم، نه اینکه نخواهم که وقتی مجید در خانه نبود، نمیتوانستم جای دیگری آرام و قرار بگیرم. بیحوصله دور اتاق میچرخیدم و سرم را به گردگیری وسایل خانه گرم میکردم. گاهی به بالکن میرفتم و به سایه تاریک و با ابهت دریا که در آن انتها پیدا بود، نگاه میکردم. اما این تنهایی و دلتنگی آنقدر آزردهام کرده بود که حتی به سایه خلیج فارس، این آشنای قدیمی هم احساس خوبی نداشتم. باز به اتاق برمیگشتم و به بهانه گذراندن وقت هم که شده تلویزیون را روشن میکردم، هر چند تلویزیون هم هیچ برنامه سرگرم کنندهای نداشت و شاید من بیش از اندازه کلافه بودم.
هر چه فکر کردم، حتی حوصله پختن شام هم نداشتم و به خوردن چند عدد خرما و مقداری نان اکتفا کردم که صدای زنگ موبایلم بلند شد. همین که عکس مجید روی صفحه بزرگش افتاد، با عجله به سمت میز دویدم و جواب دادم: «سلام مجید!» و صدای مهربانش در گوشم نشست: «سلام الهه جان! خوبی؟» ناراحتیام را فروخوردم و پاسخ دادم: «ممنونم! خوبم!» و او آهسته زمزمه کرد: «الهه جان! شرمندم که امشب اینجوری شد!» نمیتوانستم غم دوریاش را پنهان کنم که در جواب عذرخواهیاش، نفس عمیقی کشیدم و او با لحن دلنشین کلامش شروع کرد. از شرح دلتنگی و بیقراریاش گرفته تا گله از این شب تنهایی که برایش سخت تاریک و طولانی شده بود و من تنها گوش میکردم. شنیدن نغمهای که انعکاس حرفهای دل خودم بود، آرامم میکرد، گرچه همین پیوند قلبهایمان هم طولی نکشید و بخاطر شرایط ویژهای که در پالایشگاه برقرار بود، تماسش را کوتاه کرد و باز من در تنهاییِ خانهی بدون مجید فرو رفتم.
برای چندمین بار به ساعت نگاه کردم، ساعتی که امشب هر ثانیهاش برای چشمان بیخوابم به اندازه یک عمر میگذشت. چراغها را خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم. چند بار سوره حمد را خواندم تا چشمانم به خواب گرم شود، ولی انگار وقتی مجید در خانه نبود، هیچ چیز سرِ جایش نبود که حتی خواب هم سراغی از چشمان بیقرارم نمیگرفت. نمیدانم تا چه ساعتی بیدار بودم و بیقراریام چقدر به درازا کشید، اما شاید برای دقایقی خواب چشمانم را ربوده بود که صدای اذان مسجد محله، پلکهایم را از هم گشود و برایم خبر آورد که سرانجام این شب طولانی به پایان رسیده و به زودی مجید به خانه برمیگردد. برخاستم و وضو گرفتم و حالا نماز صبح چه مونس خوبی بود تا سنگینی یک شب تنهایی و دلتنگی را با خدای خودم تقسیم کنم. نمازم که تمام شد، به سراغ میز آیینه و شمعدان اتاقم رفتم، قرآن را از مقابل آیینه برداشتم و دوباره به سرِ سجادهام بازگشتم. همانجا روی سجاده نشستم و آنقدر قرآن خواندم تا سرانجام قلبم قرار گرفت.
سیاهی آسمان دامن خود را آهسته جمع میکرد که چادرم را سر کردم و به تماشای طلوع آفتاب به بالکن رفتم. باد خنکی از سمت دریا به میهمانی شهر آمده و با حس گرمایی که در دل داشت، خبر از سپری شدن اردیبهشت ماه میداد. آفتاب مثل اینکه از خواب بیدار شده باشد، صورت نورانیاش را با ناز از بستر دریا بلند میکرد و درخشش گیسوان طلاییاش از لابلای شاخههای نخلها به خانه سرک میکشید. هر چه دیشب بر قلبم سخت گذشته بود، در عوض این صبحگاهِ انتظار آمدنِ مجید، بهجت آفرین بود. هیچ گاه گمان نمیکردم نبودش در خانه اینهمه عذابم دهد و شاید تحمل یک شب دوری، ارزش این قدردانی حضور گرم و پُر شورش را داشت!
ساعت هفت صبح بود و من همچنان به امید بازگشتش پشت نردههای بالکن به انتظار ایستاده بودم که صدای پای کسی را در حیاط شنیدم. کمی خم شدم و دیدم عبدالله است که آهسته صدایش کردم. سرش را به سمت بالا برگرداند و از دیدن من خندهاش گرفت. زیر بالکن آمد و طوری که مادر و پدر بیدار نشوند، پرسید: «مگه تو خواب نداری؟!!!» و خودش پاسخ داد: «آهان! منتظر مجیدی!» لبم را گزیدم و گفتم: «یواش! مامان اینا بیدار میشن!» با شیطنت خندید و گفت: «دیشب تنهایی خوش گذشت؟» سری تکان دادم و با گفتن «خدا رو شکر!»، تنهاییام را پنهان کردم که از جواب صبورانهام سوءاستفاده کرد و به شوخی گفت: «پس به مجید بگم از این به بعد کلاً شیفت شب باشه! خوبه؟» و در حالی که سعی میکرد صدای خندهاش بلند نشود، با دست خداحافظی کرد و رفت. دیگر به آمدن مجیدم چیزی نمانده بود که به آشپزخانه رفتم، چای دم کردم و دوباره به بالکن برگشتم.
#نویسنده_فاطمه_ولی_نژاد
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110