eitaa logo
بصیرت انقلابی
1.1هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
24 فایل
﷽ ❀خادم کانال⇦ ❥ @abooheydar110 ❀خادم تبادل⇦ ❥ @yale_jamal ❀خادم تبادل⇦ ❥ @Alivliollah 🍀ڜࢪۅ؏ ڦعأڶيٺ ٩٨/٠١/٣٠🍀
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇮🇷سه درس ولایت پذیری از سه شهید🇵🇸🇵🇸 #شهیـد‌_حاج‌‌قاسم‌_سلیمانی اگـر ڪسی صدای رهبـر‌ خود را نشنود به طور یقین صدای امام‌زمانِ‌ (عج)خود را هم نمی‌شنود و امروز خط قرمز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود، رهبریِ‌نظام‌ باشد. #شهید_مصطفی_صدرزاده سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد. #شهید_حسین_معزغلامی در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و ... پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سیدعلی آقا را تنها نگذارید. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تحلیل_تصویری 🔴 هفته‌ای سرنوشت ساز؛ ایران یقه آمریکا را می گیرد؟ 💬 #آخرین‌خبر 🔹 پرونده جنجالی روی میز دیوان لاهه! #بین_الملل #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⛔️ناهار کاری قالیباف با ۲۵ نماینده با نفوذ مجلس 🔹محمدباقر قالیباف ۲۵ نفر از بزرگان مجلس و نمایندگان با نفوذ مجلس را به یک ناهارکاری دعوت کرد. در این جلسه آقایان تقوی، آقاتهرانی، پژمان فر، زاکانی، نادران، میرسلیم، حاج بابایی و ....حضور داشتند. 🔻در این جلسه، نمایندگان انتقادات و نکات خود را مطرح کردند. از جمله انتقادات این بود که مجلس یازدهم نباید با دولت بیش از این کنار بیاید. 🔹مجلس باید با طرح سئوال از رئیس جمهور، دولت را تاحدودی کنترل کند. نگاه رهبر انقلاب هم این نیست که کاری صورت نگیرد. آقای قالیباف در پاسخ به این انتقاد گفت که من درباره سئوال از وزرا حرفی ندارم، می توانید از آن ها سئوال کنید. ولی استیضاح و سئوال از رئیس جمهور را فعلا ملاحظه کنید. برخی همچون نمایندگان جبهه پایداری قبول نکردند و گفتند ملاحظه‌ای که شما می‌گویید اینطور نیست!باید سئوال و استیضاح صورت گیرد. 🔻همچنین در این جلسه مقرر شد که برای بهبود اقتصاد کشور هر چه زودتر تلاشی صورت گیرد. 🆔 @basirat_enghelabi110
📖 🖋 قسمت صد و نودم دستم را به کمرم گرفته و حتی از روی حوریه هم خجالت می‌کشیدم که داشتم می‌رفتم تا درخواست جدایی از پدرش را امضا کنم. هر چه دلم را راضی می‌کردم که اینهمه تلخی را به خاطر دنیا و آخرت مجید به جان بخرد، باز قلبم قرار نمی‌گرفت و بغضی که گلوگیرم شده بود، سرانجام اشکم را جاری کرد. تصور اینکه الان در پالایشگاه مشغول کار است و فکرش را هم نمی‌کند که الهه‌اش در چند قدمی دادگاه خانواده برای تقاضای طلاق است، مغز استخوانم را آتش می‌زد و تنها به خیال اینکه هرگز نمی‌گذارم از این ماجرا باخبر شود، خودم را آرام می‌کردم. نمی‌دانم چقدر طول کشید تا با دستان خودم به جدایی از مجیدم رضایت دادم و با دلی که در خون موج می زد، به خانه بازگشتم. پدر تا طبقه بالا همراهم آمد، نه اینکه بخواهد مراقبم باشد که می‌خواست متهم جدایی‌اش از نوریه را به زندان تنهایی تحویل دهد که در را پشت سرم قفل کرد و خواست برود که صدای عبدالله در راه پله پیچید. فقط دعا می‌کردم پدر چیزی به عبدالله نگوید که بخاطر کاری که کرده بودم، خجالت می‌کشیدم در چشمان عبدالله نگاه کنم و دعایم مستجاب نشد که وقتی پدر در را برایش باز کرد و قدم به خانه گذاشت، به جای احوالپرسی، بر سرم فریاد کشید: «الهه! چی کار کردی؟!!! تو واقعاً رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!! از مجید خجالت نمی‌کشی؟!!!» چادرم را از سرم برداشتم و بی‌اعتنا به بازخواست‌های برادرانه اش، خودم را روی کاناپه رها کردم که خودم بیشتر از او حتی از خیال مجید خجالت می‌کشیدم. مقابلم نشست و مثل اینکه باورش نشده باشد، حیرت زده پرسید: «الهه! چرا این کار رو کردی؟!!! تو واقعاً می‌خوای از مجید طلاق بگیری؟!!!» سرم را میان هر دو دستم گرفتم که دیگر تحمل دردش را نداشتم و زیر لب پاسخ دادم: «بخاطر خودش این کارو کردم.» که باز بر سرم فریاد زد: «بخاطر مجید می‌خوای ازش طلاق بگیری؟!!! دیوونه شدی الهه؟!!!» و دیگر نتوانستم تحمل کنم که بغضم در گلو شکست و با صدای لرزانم ناله زدم: «چی کار می‌کردم؟ بابا منو به زور بُرد! هر چی التماسش کردم قبول نکرد!» خودش را روی مبل جلو کشید و با حالتی عصبی پرسید: «الهه! تو چِت شده؟ از یه طرف می‌گی به خاطر مجید رفتی، از یه طرف می‌گی بابا به زور تو رو بُرده!» و چه خوب اوج سرگردانی‌ام را احساس کرده بود که حقیقتاً میان بی‌رحمی پدر و مقاومت مجید، در برزخی بی‌انتها گرفتار شده بودم و دوای درد دلم را می‌دانست که خیرخواهانه نصیحت کرد: «الهه! تو الان باید بلند شی بری پیش شوهرت! مجید هر روز منتظره که تو بری پیشش، اونوقت تو امروز رفتی تقاضای طلاق دادی؟!!!» و من چیزی برای پنهان کردن از عبدالله نداشتم که حتی اشکم را هم پاک نکردم و با بی‌قراری شکایت کردم: «عبدالله! تو خودت رو بذار جای من! من باید بین مجید و شماها یکی رو انتخاب کنم! تو جای من بودی کدوم رو انتخاب می‌کردی؟ من هنوز هفت ماه نیس که مامانم مرده، اونوقت بقیه خونواده‌ام رو هم از دست بدم؟ آخه چرا؟ مگه من چه گناهی کردم که باید انقدر عذاب بکشم؟» سپس در برابر نگاه اندوهبارش، مکثی کردم و با صدایی آهسته ادامه دادم: «ولی اگه مجید قبول کنه که سُنی شه، می‌تونه برگرده و دوباره تو این خونه با هم زندگی کنیم. اینجوری هم اون عاقبت به خیر میشه، هم من پیش شماها می‌مونم!» از چشمانش می‌خواندم نمی‌فهمد چه می‌گویم که لبخندی لبریز امیدواری نشانش دادم و گفتم: «عبدالله! من اگه الان از این خونه برم، هم برای همیشه شماها رو از دست میدم، هم دیگه بهانه‌ای ندارم تا مجید رو متقاعد کنم که سُنی شه. من میخوام از این فرصت استفاده کنم. احساس می‌کنم خدا این کار رو کرده تا شاید یه معجزه‌ای اتفاق بیفته! بخدا من حتی نمی‌تونم تو ذهنم تصور کنم که یه روزی از مجید جدا بشم! امروز هم فقط به اجبار بابا رفتم. حداقل الان دیگه تا یه چند روزی بابا بهم کاری نداره. چون الان فکر می‌کنه که من راضی شدم از مجید طلاق بگیرم و حالا من یه چند روزی فرصت دارم که با مجید حرف بزنم و راضی‌اش کنم. اصلاً نمی‌ذارم مجید بفهمه من این کار رو کردم.» چشمانش از حیرت حرف‌هایی که می‌زدم گرد شده و جرأت نمی‌کرد چیزی بگوید که قاطعانه اعلام کردم: «عبدالله! من می‌خوام انقدر تو این خونه بمونم تا مجید رو تسلیم کنم که سُنی شه و برگرده!» @basirat_enghelabi110
📖 گوشی را از این دست به آن دستم دادم و در پاسخ بی‌قراری‌های مجید برای دیدارم، بهانه آوردم: «مجید جان! اگه بیای اینجا و بابا تو رو ببینه، دوباره آشوب به پا می‌کنه!» و این همه ماجرا نبود که هنوز به مجید نگفته بودم پدر همه درها را به رویم قفل کرده و نمی‌خواستم به درِ خانه بیاید و ببیند که خانه کودکی و جوانی‌ام، زندان امروزم شده و در این چند روز هر بار به بهانه‌ای از ملاقاتش طفره رفته بودم و او از روی دلتنگی باز اصرار می‌کرد: «حواسم هست. یه جوری میام که اصلاً بابا نفهمه. فقط یه لحظه تو رو ببینم، برام کافیه!» سپس شبنم بغض روی گلبرگ صدایش نم زد و با دل شکستگی ادامه داد: «الهه! بخدا دلم برات خیلی تنگ شده! الان یه هفته‌اس که ندیدمت!» در برابر بارش احساس عاشقانه‌اش، داغ دلتنگی من هم تازه شد که آهی کشیدم و گفتم: «منم همینطور، ولی فعلاً باید یخورده صبر کنیم تا بابا یه کم آروم شه.» به روی خودم نمی‌آوردم که پدر همین چند روز هم که دیگر با هجوم داد و بیدادهایش بر سر من خراب نمی‌شود، دلش به تقاضای طلاقم خوش شده و به هیچ عنوان سرِ آشتی با مجید و خیال بازگشت او به این خانه را ندارد. من هم به همین تلفن‌های پنهانی دل بسته بودم بلکه بتوانم مجید را متقاعد کنم که به خاطر من هم که شده، قدمی به سمت مذهب اهل تسنن بردارد و مجید اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کرد که با لحنی مهربان پاسخ داد: «راستش من می‌خوام بیام با بابا صحبت کنم. گفتم اگه موافق باشی، همین فردا بیام باهاش صحبت کنم که اجازه بده تو بیای یه جای دیگه با من زندگی کنی، ولی با خونواده‌ات هم رفت و آمد داشته باشیم. اینجوری هم دل نوریه خنک میشه که ما تو اون خونه نیستیم، هم تو با خونواده‌ات ارتباط داری!» از تصور اینکه مجید با پدر روبرو شود و بفهمد که من تقاضای طلاق داده‌ام، بند دلم پاره شد که دستپاچه جواب دادم: «نه! اصلاً این کار رو نکن! بابا هنوز خیلی عصبانیه! اگه بیای اینجا دوباره باهات درگیر میشه! تو رو خدا این کارو نکن!» و خدا شاهد بود که اگر ماجرای تقاضای طلاق هم در میان نبود، باز هم نمی‌خواستم مجید با پدر ملاقاتی داشته باشد که پدر حتی از شنیدن نام مجید، یک پارچه آتش غیظ و غضب می‌شد و اطمینان داشتم حداقل تا زمانی که مجید سُنی نشده باشد، پاسخ او را جز با فحاشی و هتاکی نخواهد داد که با ناراحتی ادامه دادم: «تازه مگه نشنیدی اونشب بابای نوریه چی گفت؟ گفت اگه من با تو زندگی کنم، بابا حتی باید اسم من رو از تو شناسنامه‌اش پاک کنه! برای بابا هم که حکم نوریه و خونواده‌اش، حکم خداست!» که از اینهمه بردگی پدر، گُر گرفت و با عصبانیت به میان حرفم آمد: «الهه! من اگه تا الانم کوتاه اومدم و هیچ کاری نکردم، فقط به خاطر تو و حوریه بوده! به خداوندیِ خدا اگه قرار باشه اینجوری برام تعیین تکلیف کنن، با مأمور میام در خونه! من هنوز مستأجر اون خونه هستم، تو هم زن منی! احدی هم نمی‌تونه برای زن و زندگی‌ام تصمیم بگیره!» در برابر موج خروشان خشمش، سکوت کردم تا خودش با لحنی نرم تر ادامه دهد: «الهه جان! من تا اونجایی که بتونم یه کاری می‌کنم که آب تو دل تو تکون نخوره! الانم می‌خوام این ماجرا یه جوری حل شه که تو اذیت نشی! به خدا هر شب تا صبح خوابم نمی‌بره و فقط دنبال یه راهی می‌گردم که تو راضی باشی! به جون خودت که از همه دنیا برام عزیزتره، من حاضرم هر کاری بکنم که تو راحت باشی! وگرنه یه شب هم این وضع رو تحمل نمی‌کردم. همون شب اول می‌رفتم شکایت می‌کردم که این آقا اجازه نمیده من برم تو خونه‌ام و پیش زنم باشم. فردا صبحش هم دستت رو می‌گرفتم و می‌رفتیم یه جای دیگه رو اجاره می‌کردیم. این کارها خیلی راحته، ولی برای من آرامش تو از همه چی مهمتره! به خدا منم دلم نمی‌خواد تو رو از خونواده‌ات جدا کنم. حالا هم تا هر وقت که تو بخوای صبر می‌کنم تا بابا آروم شه و بلاخره یه راهی جلوی پام بذاره که تو دوست داشته باشی.» و نمی‌دانست که پدر جز به صدور حکم طلاق ما راضی نمی‌شود و چقدر دلم می‌سوخت که اینطور بی‌خبر از همه جا، منتظر به رحم آمدن دل پدر مانده است که با پرنده آرزویم به آسمان احساسش پرواز کردم: «مجید! تو که حاضری به خاطر من هر کاری بکنی، چرا یه کاری نمی‌کنی که دلم شاد شه؟ تو که می‌دونی من دلم چی می‌خواد، چرا خودت رو می‌زنی به اون راه؟!!!» @basirat_enghelabi110
✨وقتی که حضرت امام در نجف بودند روزی چشمشان ناراحت شده بود، دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت:(( شما چند روز قرآن نخوانید و استراحت کنید)) امام یک دفعه خندیدند و گفتند :دکترمن چشمم را برای قرآن خواندن می خواهم، چه فایده‌ای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم شما یک کاری بکنید که من بتوانم قرآن را بخوانم✨. 420 داستان ازنماز و عبادت امام خمینی ص231 #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
🔴چرا امام زمان ارواحنا فداه ظهور نمیکنند؟ ♦️ ماجرای هارون مکی و تنور آتش ♦️مأمون رقّى نقل مى کند:روزى خدمت امام صادق علیه السلام بودم، سهل بن حسن خراسانى وارد شد، سلام کرده، نشست. 🔴آن گاه عرض کرد: ➖ یابن رسول الله، امامت حق شماست زیرا شما خانواده رأفت و رحمتید، از چه رو براى گرفتن حق قیام نمى کنید، در حالى که یکصد هزار تن از پیروانتان با شمشیرهاى بران حاضرند در کنار شما با دشمنان بجنگند! ♦️ امام عليه السلام فرمود: – اى خراسانى ! بنشین تا حقیقت بر تو آشکار شود. سپس دستور دادند، تنور را آتش کند. بلافاصله آتش تنور افروخته شد، به طورى که شعله هاى آن، قسمت بالاى تنور را سفید کرد. ♦️ به سهل فرمود: – اى خراسانى ! برخیز و در میان این تنور بنشین ! خراسانى شروع به عذر خواهى کرد و گفت: ➖ یابن رسول الله ! مرا به آتش نسوزان و از این حقیر بگذر! .♦️امام فرمود: ➖ ناراحت نباش ! تو را بخشیدم . در همین هنگام ، هارون مکى ، در حالى که نعلین خود را به دست گرفته بود، با پاى برهنه وارد شد و سلام کرد. ♦️امام عليه السلام پاسخ سلام او را داد و فرمود: 🔸در تنور بنشین ! 🔸هارون نعلینش را انداخت و بى درنگ داخل تنور شد! امام با خراسانى شروع به صحبت کرد و از اوضاع بازار و خصوصیات خراسان چنان سخن مى گفت که گویا سال هاى دراز در آنجا بوده اند. سپس از سهل خواستند تا ببیند وضع تنور چگونه است سهل مى گوید، بر سر تنور که رسیدم، دیدم هارون در میان خرمن آتش دو زانو نشسته است. ➖ همین که مرا دید، از تنور بیرون آمد و به ما سلام کرد. ♦️ امام به سهل فرمود: در خراسان چند نفر از اینان پیدا مى شود؟ عرض کرد: – به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود. آن جناب نیز فرمودند: آرى ! به خدا سوگند! یک نفر هم پیدا نمى شود. اگر پنج نفر همدست و همداستان این مرد یافت مى شد، ما قیام مى کردیم. 📚 بحار، ج ۴۷، ص ۱۲۳ اندکی تأمل 👇 🔴آیا ما اینگونه مطیع امام زمان خویش هستیم؟! آیا کسی ایمانش و معرفتش نسبت به امام زمانش قوی هست که بدون چون و چرا مثل هارون مکی قبول کند، آیا اینطور هستیم؟آیا با قلم و قدم و مال و جان خویش او را یاری میکنیم؟! ♦️اگر جوابمان مثبت است خوشا به سعادتمان واگر جواب منفی است پس بکوشیم که عقب مانده ایم @basirat_enghelabi110
🔴‏شرکت دارویی زهراوی ایران توانسته داروی ام‌اس را که در دنیا فقط یک شرکت اسراییلی تولید می‌کند، بسازد. شرکت اسراییلی از فروش این دارو به ایران بخاطر مسائل سیاسی امتناع می‌کرد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کارشناس شبکه اسرائیلی: حکومت ایران بسیار قدرتمند است 🎥 "ألیف صباغ" تحلیلگر مسائل خاورمیانه در گفتگو با شبکه صهیونیستی آی۲۴: 🔸اینکه فکر کنیم تحولات در منطقه باعث می‌شود ایران تحت حاکمیت آمریکا یا اسرائیل قرار بگیرد «تخیلاتی مانند رویا است که باید به آن خندید»؛ حکومت ایران بسیار قدرتمند است. 🔹هر کشوری با اسرائیل ائتلاف کند تنها به ابزاری برای رسیدن تل‌آویو به اهداف خود تبدیل می‌شود؛ اسرائیل به بحرین و امارات کمکی نخواهد کرد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
⚫️رعب وحشت در کاخ شیطان/ ایران در حال آماده شدن برای گرفتن انتقام سخت ⏪لفاظی ترامپ علیه ایران: انتقام بگیرید، هزار برابر شدیدتر پاسخ می‎دهیم 🔹ترامپ در واکنش به گزارش‌ها مبنی بر تصمیم ایران برای گرفتن انتقام ترور سردار سلیمانی تهدید کرد: «ضربه‌ای هزار برابر سخت‌تر از چیزی که تا الان به آنها زده‌ایم، وارد خواهیم کرد». ⏪آمریکاییها فهمیده اند که حمله موشکی به عین الاسد تنها یک سیلی بود و این روزها در رعب و وحشتی خوفناک از انتقام سخت ایرانیان بسر میبرند و برای پنهان کردن ترس خود لفاظی میکنند. اخیرا خبرهایی منتشر شده که از مردم کشورهای منطقه خواسته شده است از پایگاه های آمریکایی در کشورشان فاصله بگیرند تا در صورت تصمیم ایران برای گرفتن انتقام سخت آسیب نبینند #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110
❌ بار دیگر نظامیان تروریست آمریکایی در مناطق مختلف عراق مورد حمله گروه‌های مقاومت قرار گرفته و تلفاتی به آنها وارد آمده است. تا این لحظه سه حمله به صورت مستند ثبت شده و بر اساس گزارش منابع نزدیک به مقاومت عراق، در یکی از حملات ستون حامل تجهیزات نظامی آمریکا به صورت کامل منهدم شد. 🆔 @basirat_enghelabi110
🔗 بین الملل/غرب آسیا و محور مقاومت 📌 وزیر دفاع ترکیه گفت: رئیس‌جمهور فرانسه بر آتش اختلافات منطقه بنزین می‌ریزد. به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا از الجزیره، خلوصی آکار گفت: امانوئل مکرون بر روی آتش اختلافات (منطقه) بنزین می‌ریزد ‌و باعث پیچیده‌تر شدن مشکلات می‌شود. وی افزود: مکرون خواب می‌بیند، نه مسئولان ترکیه. معتقدیم اتحادیه اروپا اختیاراتی مانند تعیین مرزها و تغییر قوانین ندارد. #بصیرت_انقلابی 🆔 @basirat_enghelabi110