❤️کتابخوانی روزانه"من میترا نیستم"❤️
زینب کلاس چهارم🧕 با حجاب شد
مادرم سه تا روسری برایش خرید
از آن روز به بعد روسری سرش میکرد
بعضی از همکلاسی هایش او را مسخره 🤭میکردند
و اُمل صدایش میزدند😢
بعضی از روزها ناراحت به خانه می آمد😞
معلوم بود گریه کرده است😭
میگفت مامان به من اُمل میگن
یک روز به او گفتم
"تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم"؟😇
گفت:معلومه برای خدا👌
گفتم پس بزار بچه ها هر چی دلشون میخواد به تو بگن.🕊🕊🕊🕊
ادامه دارد....
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
زن_عفت_بصیرت
https://eitaa.com/basirat_fatemi
ارتباط با ادمین👈@z_akbary63
❤️ کتابخوانی روزانه"من میترا نیستم"❤️
همان سالی که 🧕با حجاب شد
روزه هایش را شروع کرد🦋
خیلی لاغر و نحیف بود
استخوان های بدنش🍃
از شدت لاغری بیرون زده بود
گاهی با خواهرش شهلا👱♀
حرفشان می شدبا پاهایش🦿
که خیلی لاغربود به او می زد
شهلا حسابی دردش می گرفت🥴
برای اینکه کسی در خانه به حجاب
و روزه گرفتنش ایراد نگیرد🤫
از ده روز قبل از ماه رمضان
به خانه مادر بزرگش می رفت...🏠
ادامه دارد...
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
کتابخوانی روزانه"من میترا نیستم"
👵مادر بزرگوار این شهید
درباره ی تزکیه و خودسازی شهید🧕 زینب کمایی این گونه نقل می کند:
زینب در دفتر خودسازی خود جدولی🗓 کشیده بود که ۲۰ مورد داشت
🌺نماز بهموقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله، نماز امام زمان (عج)، ورزش صبحگاهی
قرآن خواندن بعد از نماز صبح🍃
🌼حفظ کردن سورههای قرآن کریم ،دعا کردن در صبح و ظهر و شب،کمتر گناه کردن تا کم خوردن صبحانه ناهار و شام🍃
🌸دخترم جلوی این موارد ستونهایی کشیده بود هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می زد.»🍃
ادامه دارد...
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
#زن_عفت_بصیرت
https://eitaa.com/basirat_fatemi
بامادرارتباط باشید👈 @z_akbary63
📚کتابخوانی روزانه"من میترا نیستم"
🕊بعد از انقلاب و جنگ 🇮🇷 دخترم دیگر نمی خواست میترا باشد.
دوست داشت همه جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود🧕 چیزی به اراده و خواست خودش، نه به خاطر من ، جعفر یا مادربزرگش.
🌻اینطور شد که اسمش را عوض کرد. اهل خانه گاهی زینب صدایش می کردند اما طبق عادت چند ساله اسممیترا از سر زبانشان نمیافتاد.🦋
زینب👑 برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند یک روز ، روزه گرفت و دوستان هم فکرش را برای افطار🥛🥣 به خانه دعوت کرد.
🗣می خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیستم و این اسم باید فراموش شود…🗣
🌸بعد از آن بچهها یا مادرم اشتباهی او را میترا صدا میکردند ، زینب جواب نمیداد.🌸
ادامه دارد...
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
📚کتابخوانی روزانه....
چهار یا پنج سالش بود👧که اولین خواب عجیب زندگیش را دید از همان موقع فهمیدم 👵که زینب مثل خودم اهل دل است.🕊
خواب دید که همه ستاره ها⭐️ در آسمان ☁️به یک ستاره تعظیم💫 می کنند.
وقتی از خواب بیدار شد به من گفت مامان من فهمیدم اون ستاره ی پر نور که همه بهش تعظیم می کردن کی بود🥀
باتعجب پرسیدم کی بود؟ گفت حضرت زهرا سلام الله علیها بود....🌸
هنوز هم پس از سالها وقتی به یاد آن خواب می افتم بدنم می لرزد❣
اבامـہ בارב....
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
◦•●◉✿ کتابخوانے روزانه ✿◉●•◦
خانه ی🏡 خودم را ساختم. اینجا جای من نیست. باید بروم. باید🧳 بروم.”
روی بیشتر دفترهایش📖 نوشته:
♡او می بــــیند♡♡
🪴“به نام او که از اویم. به نام او که به سوی اویم. به نام او که به خاطر اویم. به نام او که زندگی ام در جهت اوست.🤍 رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم اوست.🤍 احساسش می کنم. با ذره ذره ی وجود احساسش می کنم، اما بیانش نتوانم کرد.”🪴
اבامـــــہ בارב....
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
*✿◉✿ܭࡅ߳ߊܢ̣ܟܿوߊܝ̇ߺی✿◉✿
🧕هیچ وقت تحمل نمیکرد که وقتش بیهوده بگذرد⏱
🧕او رفت و در کلاس های قرآن و📖 نهج البلاغه بسیج که در مسجد🕌 نزدیک محل زندگیمان بود شرکت کرد.
🧕زینب با علاقه روی خطبه های حضرت علی علیه السلام کار میکرد🪴.زینب با دخترهای فامیل که حجاب درست و حسابی نداشتن دوست می شد و درباره حجاب و📿 نماز با آن ها حرف می زد.💌
ادامه دارد...
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab
✿◉✿ܭࡅ߳ߊܢ̣ܟܿوߊܝ̇ߺی✿◉✿
☀️سفر به مشهد برای من💟 مثل سفر به کربلا بود
زینب🧕 برای اولین بار قصه رفتنم به کربلا
در سن پنج سالگی و نُه سالگی را شنیده بود🍃
از قبر شش گوشه🕊 امام حسین علیه السلام
از قتلگاه و از حرم عباس🌊 علیه السلام
برایش گفته بودم.👵
زینب🧕 مثل خودم شیفته زیارت💗 شده بود
میگفت مامان حاضر نیستم🍃
در مشهد یک لحظه 🍂هم بخوابم باید همه فرصتمان استفاده کنیم شاید هم چند سال حسرت سفر رفتن زینب را حریص زیارت☀️ کرده بود.
او در حرم طوری زیارتنامه📖 می خواند که دل سنگ🪨 آب میشد زنها دورش جمع میشدن و زینب برای آنها زیارتنامه 💫و قرآن می خواند.
نصف شب🌒 من را از خواب بیدار میکرد و میگفت مامان پاشو اینجا جای🪷 خوابیدن نیست بیدار شو بریم حرم من و زینب آرام و بیصدا می رفتیم👣 و نماز صبح را حرم می خواندیم🤲 و تا روشن شدن هوا🌔 به خواندن قرآن و دعا و زیارت مشغول میشدیم.🌺
ادامه دارد...
#به_رسم_زینب
#زینب_کمایی
#کتابخوانی
🌐RasmeZeynab.ir
🌸@Rasmezeynab