#حیوون_خونگی 😂
ایشون قیصر ماست ، آقا برفی!
صاحب قبلیش کلا بهش نمیرسید و این
بنده خدا با آدم غریبه بود،(ظاهرا کلا تو کمد زندانی بوده!
ما یه آقا اسی داریم یه پونه خانم
این دوتا باهم جفت نخوردن، اوایل اسی منت میکشید پونه رو نمیداد ، بعدش پونه منت کشی میکرد ،اسی محل نداد!
پونه افتاد رو دور تخم اعتراضی ،گفتم خدارو خوش نمیاد بذار یه نر بگیرم
یه عروسی براشون بگیریم!
مادرم از احوال برفی گفت : گفتم همینو بگیر بیار ثواب هم داره...
پرنده اومد دیدم یه پرنده فوق العاده وحشی و جیغ جیغو ، اصلا دستی نبود!
یه دوستی که اینکاره س بهم گفته بود:
پرنده اگر بفهمه بهش آسیبی نمیرسونی
و بهش بگی میفهمه ،دیگه گازت نمگیره!!!
یکی دو روزی کاری باهاش نداشتم تا عادت کنه ، روز سوم بعد از نماز یه حال دعایی بعد از چند وقتی بهم دست داد نشستم زیارت عاشورا خوندم ، احساس کردم یه معنویتی الان هست و با همین حس و حال بریم
با برفی ارتباط بگیریم حتما جوابه!
بسم الله الرحمن الرحیم گفتمو
بهش گفتم
آقا برفی بهت آسیبی نمیرسونم
بیا بغل عمو ببینم...
دست کردم تو قفس گرفتمش
چنان گازی دستمو گرفت که انگار
کوروکدیل دستمو گرفت
اصلا از همچین جثه ای همچین گازی واقعا بعید بود، تا استخونم نوکش رسید
دستم پر خون شد ولی ول نمیکرد
تنها بودم ،میخواستم داد بزنم همسایه ها بیان کمک 😂در این حد...
اون بنده خدایی که اینکاره بود
گفته بود اگر گاز گرفت : دستتو نکش
بذار اعتماد کنه، این داشت قطع میکرد
اعتمادم کلا نمیکرد😂
خلاصه این وحشی کم کم بدستم پنجاه درصد اهلی شد و الان داستان داریم
عوض اینکه به پونه دل ببنده
عاشق اسی مون شده😑😑