🌱🌾🌾 آیات صفحه ۲۹۷ صورت زشت اختلافات طبقاتی و اشرافی گری را مورد حمله قرار می دهد وقتی جمعی از اشراف مستکبر و ثروتمند عرب به حضور رسول خدا آمدند و گفتند اگر می خواهی ما با تو باشیم باید پا برهنگان که اطرافت هستند مثل ابوذر و سلمان را از خودت برانی
آیهٔ ۲۸ نازل شد و دستور داد هرگز تسلیم سخنان اینها نشوی باید با چنین افرادی مأنوس و همراه باشی کسانی که پروردگارشان را صبح و شب می خوانند
««بالغدٰوة والعشی»»
یعنی دائما خدا را می خوانند و وجه خدا را طلب می کنند
««یریدون وجهه»»
طلب وجه خدا یعنی خدا را به صفات رحمت و رزاقیت غفران و...خواندن
میفرماید ««واصبر نفسک»» یعنی خودت را برای همراهی با مومنان به صبر و تحمل وادار کن
این نشان می دهد پیامبر تحت فشار بوده
🌱🌾🌾 برای اینکه سنت قبیلگی و حفظ صدر نشینی اعیان و اشراف را رعایت کند ، در حالیکه در جمع محمد ص طوری می نشست که کسی که وارد می شد می پرسید کدام شما محمد است ؟
امکانات دنیوی هر چند موجب رفاه و استراحت است اما طبیعت زینت دنیا همین است که انسان را سرگرم می کند و دل را از یاد خدا غافل
««اغفلنا قلبه»»
🌱🌾🌾 در آیه ۲۹ میفرماید پیامبر تو بر موضع گیری کفار تأسف نخور بگو برنامه من حق است هرکس خواست ایمان بیاورد
««فمن شاء فلیؤمن»»
و هر کس خواست کافر شود
««و من شاء فلیکفر»»
این یک تهدید است و به خود واگذار کردن و بعد عاقبت دنیاداران متکبر را به مومنان به دیدهٔ تحقیر نگاه می کند به تصویر می کشد و میفرماید ما برای آنها آتش فراهم کرده ایم که پرده هایش آنها را احاطه کرده است
««احاط بهم سرادقها»»
اگر آب طلب کنند به آنها فلز گداخته می دهیم ««بماء کالمهل»»
تا صورتهایشان بریان شود
««یشوی الوجوه »»
🌱🌾🌾و در آخر میفرماید دوزخ چه بد جایگاهی است
««ساءت مرتفقا»»
مرتفق از ریشه رفق یعنی آسایشگاهی است که دوستان خوش صحبت و همفکر کنار هم جمع می شوند و زبان هم را خوب می فهمند حالا جهنمیان با بدترین انسانها که مثل خودشان هستند در آنجا جمع شده اند چه سخنانی می شنوندو چه جنگ روانی ایی را باید تحمل کنند ؟ این نتیجه نگاه حقارت آمیز آنان به مومنان است
🍁🍃🍃 در ادامه آیات صفحه قبل که از اختلاف طبقاتی بحث میکرد و عذاب کسانیکه به دیدهٔ حقارت به مومنان بی بضاعت نگاه میکردند
خداوند به پیامبر می فرماید مثال آن دو مردی را برایشان بزن که به یکی از آنها دو باغ دادیم و نعمت فراوان از آن دو باغ بدست می آورد و دوستش که ثروت چندانی نداشت
در آیات این صفحه به گفتگوی بین آن دونفر می پردازد
و اینکه مرد ثروتمند دچار استکبار شده بود ،و میگفت دیگران در برابر من حرفی برای گفتن ندارند
همه امکانات را از لیاقت و استعداد خودش می دانست و به دوستش فخر فروشی می کرد
🍁🍃🍃 و می گفت ثروت کلان من پایان پذیر نیست فکر نمی کنم اصلا قیامتی در کار باشد ،اگر هم باشد آنجا هم وضع من خوب خواهد بود .،رفیقش او را نصیحت میکرد و میگفت آیا به خدایی که تو را از خاک آفریده کافر شدی
«« خلقک من تراب»»
چرا وقتی وارد باغ شدی نگفتی هیچ قدرتی غیر خدا نیست
««لا قوة الا بالله»»
تو فقط زمین را شیار کردی و بذر پاشیدی ،اینها همه به قدرت خداست
نمی ترسی از اینکه صاعقه بیاید و تمام اینها به زمین لغزنده ای بدل شود ««صعیدا زلقا»»
🍁🍃🍃 نصیحت مرد در او اثر نکرد تا اینکه شب هنگام طوفان کوبنده ای آمد و همه چیز در هم کوبیده شد و عذاب الهی از هر سو بر محصولاتش وارد آمد .
««وأ حیط بثمره»»
صبح که با هزاران نقشه برای فروش محصولات به باغ رفت با این صحنه روبه رو شد ،حالا به یاد سخنان کفر آمیز خودش افتاده بود و میگفت کاش کسی را شریک خدا قرار نداده بودم
اینجا به روشنی دید که ولایت و قدرت مخصوص خداوند است
««الولایة لله الحق»»
و در این عالم یک موحد باید قبل از هر اتفاقی به قدرت مطلقه خداوند ایمان داشته باشد وگرنه هر کافری و مشرکی بعد از این اتفاقات خواهد دید که همه چیز به اذن خداست
🍁🍃🍃 و در آخرین آیه مقایسه می کند زندگی دنیا را با آبی که از آسمان می آید
دانه ها می شکفد همه جا سبزه زار می شود اما دیری نمی پاید که باد خزان می وزد و گرد و غبار مرگ بر آنها می نشیند و آنها خشک و پژمرده می شوند
و شاخ و برگها شکسته می شوند
««فاصبح هشیما»» و باد آنها را پراکنده می کند