════════ ✾💙✾💙✾
دستشو گرفتم و گفتم: قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ...
کہ چے❓❓
بغضم ترکید، توهموݧ حالت گفتم، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے...😭
باورم نمیشد ایݧ حرفو مݧ زدم ؟؟
کاش میشد حرفمو پس بگیرم
علے اشکامو😭 پاک کرد و سرم و چسبوند بہ سینش
دوباره صداے قلبش💗 میشنیدم پشیموݧ شدم از حرفے کہ زدم
تو دلم گفتم: الاݧ وقت در آغوش گرفتنم نبود علے، دارے پشیمونم میکنے، چطورے ازت دل بکنم چطورے؟؟؟😔😭
با صداش بہ خودم اومدم.
اسماء اینطورے راضے شدے؟؟؟ با گریہ و اشک؟؟؟😭
فایدهاے نداشت مـݧ حرفمو زده بودم
ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم: مـݧ تصمیممو گرفتم...😔
فقط بگو کے میخواے برے؟؟؟
إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے⁉️
ݧه بگو بہ جوݧ علے
علے دارے پشیمونم میکنیا 😣
اهی کشید و گفت : ....
#عاشقانههایمذهبی💔
#مذهبیهاعاشقترند💓
برا خواندن ادامه رمان روی لینک زیر کلیک کن 👇👇👇
•°•°•°•°•°•°🍃🌸🍃•°•°•°•°•°•°
https://eitaa.com/joinchat/4282581031Cb422cd466a
•°•°•°•°•°•°🍃🌸🍃•°•°•°•°•°•°