🔻چرا از رحمت خدا فرار میکنی؟😂
🌧 روزی از روزهای بهاری، باران در حال باریدن بود؛ مُلا نصرالدین که از پنجره بیرون را نگاه می کرد همسایه اش را دید که می دَوَد تا زودتر خودش را به خانه برساند⛈
📣 ملا نصرالدین پنجره را باز کرد و فریاد زد:همسایه، چکار می کنی، چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟😉
🙈مرد همسایه وقتی این حرف را شنید، دست از دویدن کشید و آرام به سمت خانه رفت، در حالی که همچون موشِ آب کشیده شده بود😶
👀 چند روزی گذشت، این بار مُلانصرالدین در میانهٔ باران گرفتار شد؛ در حالِ دویدن به سوی خانه بود که همان همسایه سر از پنجره بیرون آورد و گفت: مُلا نصرالدین چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟😱
🌧ملا نصرالدینِ حاضر جواب، در حالی که سرعتش را تُندتر می کرد، گفت: به همین خاطر تُندتر می دَوَم که رحمت خدا را زیر پایم نکنم😂😂😂
#عیدانه 😂
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
https://splus.ir/basiratezohor
🔻امسال عیدی در کار نیست😂
👈 ملانصرالدین برای اینکه بفهمد چقدر از ماه رمضان گذشته و چقدر مونده، از روز اول ۳۰ عدد کشمش گذاشت در جیبش و هر بار وقت افطار یک دانه کشمش می خورد😉
🔴همسر ملا یه روز اتفاقی دستش به جیب ملا رفت و کشمکشها را دید و با خودش گفت: بمیرم، نمیدونستم اینقدر کشمش دوست دارد😳
🔴بعد هم دو مُشت حسابی کشمش ریخت در جیب ملا😱
♨️بعد از چند روز مردم از ملانصرالدین پرسیدند؛ چقدر به عید فطر مانده؟🤔
♨️ ملا دست در جیبش کرد و بعد از کمی مکث و تعجب از اینکه کشمش ها چندین برابر شده گفت: والا اگه حساب با حسابِ کشمشها باشه، امسال عیدی در کار نیست😂😂
#عیدانه 😂
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
https://splus.ir/basiratezohor
🔻حکایت شمع و ملانصرالدین😂
👈در نزدیکی دِهِ ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب ها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد🥶
‼️دوستان ملا گفتند: مُلا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک میهمانی به تو می دهیم و گرنه تو باید یک ضیافت مفصل برایمان تدارک ببینی😳
♨️ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید مرا میهمانی دهید😶🌫
👀گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ 🙈
⭕️ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است🤔
🔴دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی😱
‼️ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید😉
♨️روز میهمانی، دوستان یکی یکی آمدند، اما خبری از ناهار نبود😳
🙊گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست.ملا گفت: هنوز آماده نشده🤔
♨️دو _ سه ساعت دیگر هم گذشت باز ناهار حاضر نشد، ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم😏
‼️ دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه است که آب به جوش نمی آید🤔
‼️دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده و چند متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده است😳
🔴گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصلهٔ دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند😶
♨️ملا گفت: چطور شمعی از فاصله چند کیلومتری توانست مرا گرم کند اما این شمع از فاصلهٔ دو متری نمی تواند این دیگ را گرم کند😂😂
#عیدانه 😂
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
https://splus.ir/basiratezohor
🔻آقازادهٔ ملانصرالدین😂
مردى مهمانِ مُلّانصرالدين بود؛ از مُلّا پرسيد: اولاد هم داري؟ 🤔
مُلّانصرالدين جواب داد: بله! يك پسر دارم😶
مرد گفت: مِثل جوانهاى اين دوره و زمونه که دنبال عمر هدر دادن نيست؟ 😕
مُلّا گفت: نه!👏
مرد پرسيد: اهلِ شربِ خمر و دود و دَم و اين جور کارهای زشت كه نيست؟😱
مُلّا جواب داد:ابداً👏
مرد پرسید: خدای ناکرده، قماربازى كه نمى كند؟😣
مُلّا گفت: خير! اصلاً و ابداً!🤲
مرد گفت: خدا رو كُرور كُرور شكر! بايد به شما به خاطر چنين فرزند صالحى تبريك و تهنيت گفت👌
مرد در انتها پرسید: آقازاده چکاره است؟! 🤔
مُلّانصرالدين گفت: هیچ، شيرخواره است، همين چند ماه پيش خداوند او را داده به ما😂😂😂
#عیدانه 😂
✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
بصیرت ظهور &ایتا👇
eitaa.com/basiratezohor
👈 #خبرهای_کم_ولی_خاص👇
https://splus.ir/basiratezohor