eitaa logo
بصیرت ظهور
6.2هزار دنبال‌کننده
77.6هزار عکس
45.6هزار ویدیو
264 فایل
امام علـی (ع): فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد، پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان. *تــوضیح:ما اخبار و .... مطالب مهم را در کانال جهت اطلاع اعضای محترم قرار می دهیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ شاید وقتی توهین به را دیدیم برایمان عجیب بود که مگه می شود کسی به نماد اقتدار کشور اهانت کند، ولیکن وقتی نام محمد حسین(پدر شارمین) را در لیست ۸۰۰۰ نفره عوامل و اعضای ساواک می بینیم، میفهمیم برای این جماعت ها اسوه اند نه سلیمانی. 2pic 👤 پوآرو 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
دیکتاتور ندیده ها ببیند و بخونند و بگویند ✍ آپولو از خدای یونیان باستان تا شکنجه ی ساواک 🔹آپولو یا آپولون نام یکی از خدایان بزرگ یونانیان بود. اهالی یونان در دوران باستان این خدا را بسیار دوست داشتند. تصور آنان این بود که آپولو، زیبا، نیرومند، عادل، شفابخش و طرفدار شعر و موسیقی است. آپولو نزد یونانیان خدای خورشید هم بود. 👈در قرن بیستم موشکهایی که کشور آمریکا به فضا می فرستاد، آپولو نام داشت. 🔸اما آپولو در زمان حکومت پادشاهی محمدرضا پهلوی نام دستگاهی بود که در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) برای شکنجه زندانیان سیاسی به کار می رفت. 🔹آن دسته از زندانیهایی که از معرفی دوستان مبارز خود یا اطلاعاتی که درباره گروههای مخفی داشتند، خود داری می کردند ، با این دستگاه شکنجه می شدند. 📎چرا به این دستگاه آپولو می گفتند؟ زیرا کلاهی که بر سر زندانی می گذاشتند ، شبیه کلاه فضانوردان بود. 👈 زندان سیاسی را روی صندلی می نشاندند ، دستها و پاهایش را می بستند و بعد آن کلاه فلزی را روی سرش می گذاشتند. هنگام شکنجه، وقتی زندانی از درد فریاد می زد صدایش داخل این کلاه می پیچید و او را به شدت آزار می داد. انعکاس صدا گاهی باعث پاره شدن پرده گوش می شد. 📎 زندانیان سیاسی می گویند : وقتی صدا در داخل آن کلاه فلزی می پیچید انگار دنیا را روی سر زندانی خراب می کردند. اگر تقلا می کرد، لبه های تیز دستگاه شانه و گردن او را مجروح می کرد. ! 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
♦️ آیا فیلم سینمایی مصادره با بازی رضا عطاران به درخواست ساواک ساخته شده؟ 🔸 چرا پرستو صالحی، فرخ‌نژاد، کرمی، کریمی و ارجمند سلطنت طلب شدند؟ 🔸 شبکه سازی در سینمای ایران در سال‌های اخیر ۱۴۰۱/۱۱/۲۵ 🔺 در روزهای گذشته تصویری از شکنجه گر ساواک و امروز هم فیلمی دیگر از یکی از عوامل ساواک در رسانه‌ها منتشر شده است. همزمان با این فیلم و عکس‌ها سایبری‌های رضا اقدام به هشتگ پرانی در دفاع از ساواک در توئیتر کرده اند. از کلیت ماجرا اینطور بر می آید که ساواک در این سال‌ها با هدف اعتبار سازی به جهت رسمیت دادن به دودمان پهلوی کاملا فعال بوده اما در سال‌های اخیر کوشیده به خودش مشروعیت بدهد، تا رفته رفته حضور خود را علنی تر کند... اما حالا و با در نظر گرفتن آنچه در طول این سال‌ها رخ داده و رفتار سلبریتی‌ها چند سوال مطرح است: آیا اقدامات سلبریتی ها به ویژه سینماگران در سال‌های اخیر اتفاقی بوده یا ساواک به شبکه سازی در سینمای ایران پرداخته است؟ 🔺 بگذارید یک نمونه را بررسی کنیم؛ سال 96 فیلمی به نام در سینمای ایران توجه ها را به خود جلب کرد. این فیلم با خمیرمایه ی طنز و بازی رضا عطاران به زندگی یک ساواکیِ بی نوا که افراطی های انقلابی به او ظلم کرده اند و حالِ و روز اپوزیسیون ایران می‌پردازد. همان موقع این سوال در ذهن خیلی ها مطرح می‌شود که آیا ساواک در حال تطهیر خود با کمک سلبریتی های بی سواد و پول پرست سینمای ایران است؟ آیا ساواک در این پروژه پول پاشی کرده است؟ این فیلم تحت تاثیر چه کسی و چگونه ساخته شده است؟ کمی بعد از این فیلم دیگری با بازی پرویز پرستویی به نام ساخته می‌شود که چندان بی ربط به روندی که در فیلم مصادره می بینیم نیست؛ و دارد مطربی بی نوا و مملکتی در رقص و پایکوبی را به تصویر می‌کشد که انقلاب 57 همه چیزش را عوض کرده. 🔺 هم پرویز پرستویی و هم سلبریتی های فیلم مصادره و هم برخی عوامل هر دو فیلم، تقریبا پای ثابت تمام پروژه های سینمایی هستند که یا در حال سیاه نمایی است یا ردِ پایِ پول‌های کثیف در آن دیده می‌شود. ماجرا البته به همینجا ختم نمی‌شود و در کنار این رخدادهای مشکوک شاهد فعال شدن برخی سلبریتی ها چون محسن تنابنده، پرویز پرستویی، پرستو صالحی، حمید فرخنژاد، برزو ارجمند، نیما کرمی و سیاهه ای از این اسم ها هستیم که همه یک رفتار مشترک دارند. آنها تا زمانی که در ایران هستند لگد پرانی میکنند و از اینکه "ای کاش به عقب بر می‌گشتیم" میگویند و در عین حال با صریح مرزبندی میکنند (به طوری که مخاطب تصور می‌کند آنها "منتقدِ غیرِ برانداز" هستند) و کمی بعد که از کشور خارج می‌شوند در حلقه ی براندازها و در یک میز در کنار ربع پهلوی دیده شده و صفحات خود را به اعتبار سازی برای "بچه شاه" اختصاص میدهند. به طوری که در این مرحله مشخص می‌شود که مرزبندی آنها با مریم رجوی به معنای برانداز نبودنشان نبوده بلکه معنایش این بوده که تعلق خاطر به جریان دارند. 🔺همه ی ماجرا به سینما ختم نمی‌شود. شما در عرصه آشوب آفرینی میدانی شاهد فعالیت گروهک های تروریستی با عنوان انجمن پادشاهی و گروه های مشابه هستید که همه به نوعی تاثیر پذیری از دودمان پهلوی و تعصب روی آنها دارد. این تاثیر پذیری به شکلی ست که هم در بین عوامل بمب گذاری شیراز و هم در صفحه اینستاگرام عامل جنایت مشهد و هم عامل شهادت تاثیر پذیری از خاندان پهلوی به وضوح دیده می‌شود. اقداماتی که ساواک در این سال‌ها در ایران در قالب یک گروهک اطلاعاتی-تروریستی انجام داده حالا به نقطه ای رسیده که تصور می‌کنند بر اساس آن می‌توانند رسمی و علنی مقابل دوربین قرار گرفته و با چند توئیت برای خود اعتبار سازی کنند. البته این داستان به همینجا ختم نمی‌شود و باید منتظر ماند و دید که با واکنش های دیگر بخش های اپوزیسیون به رونمایی دودمان پهلوی از ساواک و جلب توجه ها به علنی شدن حضور پرویز ثابتی این بازی به کدام سمت پیش خواهد رفت... 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
💢پرویز ثابتی دقیقا چه می کرد 🔺️۱۸+ آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخن‌های پایم از جا پریدند و افتادند و ناخن‌های دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جری‌تر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزه‌ام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزه‌ام باطل نمی‌شود، چون به زور است. ...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایه‌ای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویله‌ای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دست‌هایم تحمل می‌کرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو می‌رفت. خون به دستم نمی‌رسید. پنجه‌هایم بی‌حس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم... آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم می‌ریخت و می‌سوزاند و پوست را سوراخ می‌کرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضه‌ها می‌گرفتند و موها را آتش می‌زدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را می‌سوزاندند. از سوزش درد به خود می‌پیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را می‌کندند و هی تکرار می‌کردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا می‌بستند و بعد آن را آتش می‌زدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم می‌سوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم می‌گذاشتند و آتش می‌زدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم می‌ریختند. کاری از دستم برنمی‌آمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد می‌زدم... مرا لخت آویزان می‌کردند و گاهی بر آلت تناسلی‌ام شلاق می‌زدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود... تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که می‌توانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمی‌گیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی می‌ماند. دست‌ها را از مچ با مچ‌بند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچ‌ها را سفت می‌کردند قالب‌ها بر مچ و ساق پاهایم فرو می‌رفت و به اعصاب فشار می‌آورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر می‌کردم خون از محل ناخن‌های دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس می‌شد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر می‌کشید. به دست راست کمتر فشار می‌آوردند، زیرا بعد از پرس دست باد می‌کرد و دیگر نمی‌شد با آن اعتراف نوشت. بعد از مهار شدن دست‌ها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو می‌آمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد می‌کشیدم، صدا در کلاه کاسکت می‌پیچید و گوشم را کر می‌کرد، نه می‌شد فریاد کشید و نعره زد و نه می‌شد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن می‌شد. گاهی شلاق را به کلاه می‌زدند، دنگ و دنگ صدا می‌کرد و سرم دوران می‌یافت و دچار گیجی و سردرد می‌شدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچ‌ها را دائم شل و سفت می‌کردند... کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت می‌کردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندان‌هایم به هم می‌سایید. از دماغ و دهانم بخار بلند می‌شد. دست و بدنم می‌لرزید. نمی‌توانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود... بخشی از کتاب خاطرات عزت شاهی (فصل شبهای کمیته مشترک یا همان موزه عبرت) 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
💢وقتی میگیم همه اینا یه پا هستن بیراه نیست طرفدارای پهلوی حسن حبیبی رو وسط تجمع بروکسل بخاطر داشتن پلاکارد نه شاه میخوايم نه ملّا بیمارستانیش کردن. 🔹دو دقیقه همدیگر و جِر ندید ببینیم چی میگید. 👈 👇 http://sapp.ir/basiratezohor بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor
♨️کمیته مشترک در تبعید! 📌شرکت "متا" مالک فیسبوک، اینستاگرام و واتساپ به مدیریت محتواهای منتشرشده در بستر پلتفرم‌های خود و حذف بی‌دلیل بسیاری از آن‌ها می‌پردازد. به‌طور مثال حذف محتواهای مربوط به شهید سلیمانی و دیگر شهداء، ازجمله اقدامات مشابه است. 📌اما جالب است بدانیم که چه کسی مسئول اصلی این حذف محتواهاست...؟! 📌مسئول و مدیر سیاست‌گذاری محصولات شرکت متا کسی نیست جز ، دخترِ بزرگ مدیر و سرشکنجه‌گر ساواک. یعنی عملا دختر کو ندارد نشان از پدر! پدر خود در سانسور و... رسانه‌های زمان پهلوی فعال بود و دختر در سانسور رسانه‌های متا! ✔️ جامعه نیازمند تبیین و آگاهیست 👈 👇 بصیرت ظهور &ایتا👇 eitaa.com/basiratezohor  👈 👇 https://splus.ir/basiratezohor