هدایت شده از .
39.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام
در مشهد الرضا علیه السلام به یاد و دعاگوی شما هستیم ....
به یاد اشک و نوکری های شهید مدافع حرم جواد محمدی برای اهلبیت علیهم السلام،
امروز تمثال و نام شهید جواد در محفل اشک زینت بخش جلسه بود...
هر زمان شهید جواد توفیق زیارت امام رضا علیه السلام نصیبش می شد
محفل اشک امام رضا علیه السلام از برنامه های ثابت این شهید بود...
یکشنبه 19 فروردین 1403
AudioCutter_Mirzamohamadi_Rozeh_Shab28_Ramazan96(2).mp3
8.85M
روضه شب بیست و هشتم
مناجات
حجت الاسلام والمسلمین میرزا محمدی
خدایا به تو پناه میبرم
از اینکه ماه رمضان تموم بشه ، اما گناهان من آمرزیده نشده باشه...
===================
Mirzamohamadi_Rozeh_Shab30_Ramazan96(2).mp3
13.99M
#مناجات_و_روضه
#ماه_رمضان
#روضه_وداع
اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ
ممنونم اگر نروی...
خداحافظ، خداحافظ ...
در لیالی پایانی ماه مبارک رمضان در حرم مطهر رضوی علیه السلام دعاگوی شما هستم...
====================
18.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭
🔻 انتقام میگیریم؟!
🎙 استاد حسن عباسی
🗓 ۲۰ فروردین ۱۴۰۳
#طوفان_الاحرار
رمضان رفت و خواب محرم در پیش...
ترس من کرب و بلاییست که امضا نشود...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــ
💔
(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
به وقت دلتنگی❤️💔
شهید مدافع حرم جواد محمدی
« اللهم عجل لولیک الفرج »
🌷🌷🕊🍃
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✨﷽✨
#داستانک_آموزنده
✍دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانه های مردم رخت و لباس میشست..
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است.به نظرتان چکار کنم!! استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم ؛به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی.
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد..زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم..چون اون زندگی اش را برای آینده من تباه کرد!!
❤️