eitaa logo
بصیرت زمان1
76 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
10.9هزار ویدیو
68 فایل
ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیرو ما بانفسهم تا قومی خود را تغییر ندهند خداوند سرنوشت آنان را تغییر نمیدهد. جهت ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/ensanam66_Arezoost
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بشری
🔴 جناب #شهردار_تهران آقای #پیروز_حناچی: - تنها تا قبل از آغاز #هفته_دفاع_مقدس فرصت دارید تا زینت نام شهید را به خیابانهای شهر بازگردانید. در غیر این صورت #خادمان_شهدا، خودجوش و انقلابی وارد عمل خواهند شد. - انتصاب شما به عنوان شهردارتهران هنوز مانند نمکی است بر زخم خانواده‌های ۱۷هزار شهید ترور شده توسط گروهکی که برادر شما عضو آن است و اقدامات شما یاداور جنایاتی مشابه آن گروهک است مادامی که اصلاح نشود. #کوچه_شهید 🌺🌿 کمیته زنان #جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی🌿🌺 🌺 @zanan_enghelaby
هدایت شده از بشری
🔸 یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود، در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند. بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می‌رفتم، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد و از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم، به فکر فرورفتم چه کسی آن را برایم امضا کند، نسبت به درس و مدسه‌ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس‌تر کرده بود. 🔹وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد، در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می‌کرد و ما هم از سر و کولش بالا می‌رفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید؟ گفت: نه نخوردم، به آشپزخانه رفتم تا برای پدرغذا بیاورم. پدر گفت: زهرا برنامه‌ات را بیاور امضا کنم. گفتم آقاجون کدام برنامه؟ گفت: همان برنامه‌ای که امروز در مدرسه دادند.رفتم و برنامه امتحانی‌ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد، می‌دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی‌کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه. 🔸اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل می‌زند، آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا می‌کرد، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود. برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم، ناگهان از خواب پریدم. اما وقتی خاله برایم آب آورد دوباره آرام گرفتم و خوابیدم. 🔹صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می‌کردم، ناگهان چشمم به برنامه امتحانی‌ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود، وقتی به خواهرم نشان دادم حدس زد که شاید داداشم آن را امضا کرده باشد ولی یادم افتاد که برادرم در خانه نبود، خواب دیشب برایم تداعی شد، با تعجب ماجرا را برای خواهرم تعریف کردم و تاکید کردم که به کسی نگوید. پدر در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود: "اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی " و امضا کرده بود. 🔸آیت الله خزعلی از دوستان شهید بودند. ایشان از ما خواستند تا مدتی، موضوع را پیش کسی مطرح نکنیم. علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید کردند و نامه به رویت حضرت امام(ره) هم رسید. اداره آگاهی تهران هم پس از بررسی، اعلام کرد امضا مربوط به خود شهید مجتبی صالحی است اما جوهری که با آن امضا شده، شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی‌باشد. 🔻نسخه اصلی این نامه در موزه شهدای تهران نگهداری می‌شود. افسران جوان جنگ نرم 🌺🌿 کمیته زنان مردمی نیروهای انقلاب اسلامی🌿🌺 🌺 @zanan_enghelaby