هدایت شده از دنیای قشنگ نو!!!
نامه ای به ققنوس آتشفشان عشق شهید آوینی
آقای سید مرتضی آوینی، سید شهیدن اهل قلم، تو برای من همچون ققنوسی هستی که در دامنه آتشفشان منزل گرفته. ققنوسی که میسوزد تا زنده شود و میسوزاند تا زنده کند. اشتباه کردم تو اصلا نه ققنوس که خود آتشفشان هستی و آتش در خرمن سوخته مدرنیته میزنی و هر آن چه آنان بذر نابودی کاشتند تو آتش زندگی میکاری و چقدر عجیب است آتشی که زندگی میدهد. اصلا همه چیز در تو عجیب است. در زمانه ای که روشنفکر بودن ارزش است تو ضد ارزش می شوی در حالیکه خودِ ارزش هستی.
ای عزیز جان من، بارها و بارها «شهری در آسمان» را دیدم و با آن گریستم و یقین دارم که جز یک عارف واصل دلسوخته را یارای خلق چنین اثری نیست. خلق که نه تو آینه بودی که وجود خدا را در آن منعکس بود و در آثارت آنچه را می نمودی که در تو بود. اصلا تو نبودی که چنین کرد بلکه یدالله بود و در جبه تو جز خدا چیزی نبود و چه زیبا گفتی اگر مقصد کوچیدن است قفس ویران بهتر و تو چه خوب ویران کردی قفس زشت زندگی را و چه خوب گشودی درهای زیبای بندگی را ای آزادمرد جهان.
تو اندیشمندی بود بلندپرواز و من کوچکتر از آن هستم که بتوانیم افق عقاب تیزپرواز اندیشه تو را نشانه بروم و یا مسیر پرواز تو را به دیگران نشان بدهم اما همین قدر بگویم که جهان تا به امروز متفکری به عمل گرایی تو و هنرمندی که تعهد تو و نویسندهای به آزادگی تو به خود ندیده است. تو در افق بلند آزادگی پرواز می کنی و ما در قبرستان سخیف عادت در گل و لای می غلتیم.
ای شهید عزیز دستی برآور و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نجات بخش که اندیشه تو، عمل تو و راه تو تنها نسخه شفابخش دنیای زشت کهنه پوسیده امروز است.
غلام همت آنم که زیرچرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
از طرف شاگرد کوچک مکتب تو ایمان
#آوینی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹