👈خاطـــره ای خواندنی ازسیدالاسرا حاج اقای ابوترابی
⚜از صلیب_سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شڪنجهتان میڪنند یا نه ؟
همه به آقاسید نگاه ڪردند،ولی آقا سید چیزی نگفت .
⚜مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شڪنجه میکنند یا نه⁉️
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .
آقا سید باز هم حرفی نزد.
⚜پس شما را شڪنجه نمیڪنند⁉️
آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت .
⚜نوشتند✍ اینجا خبری از شڪنجه نیست . افسرعراقی ڪه فرمانده اردوگاه بود ، آقای ابوترابی را برد تو اتاق خودش گفت :تو بیشتر از همه ڪتڪ خوردی ، چرا به اینها چیزی نگفتی ⁉️
⚜آقای ابوترابی برگشت فرمود :
ما دو تا #مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم ، آنها #ڪافر هستند.دو تا مسلمان هیچ وقت شڪایت پیش ڪفار نمیبرند .
⚜ فرمانده اردوگاه ڪلاه نظامی ڪه سرش بود را محڪم به زمین ڪوبید و صورت آقاسید را بوسید.
⚜ بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو #سر خودش می زد،می گفت شما الحق سربازان 🌷 خمینی 🌷 هستید .
روایت در موردسید آزادگان
🌷 " #حاج_آقای_ابوترابی" 🌷
┄┅══✼♡✼══┅┄
🌹🍃🌹🍃
⚪https://sapp.ir/basir.markazi
⚪https://eitaa.com/basirmarkazi