eitaa logo
@1397basiratemahdavi
78 دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
142 فایل
اللهم عجل لوليك الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
Ramezanpor: ⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢 از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 🌹کانال شهیدان زنده اند در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایـت فقیـه داشته باشید.🌹 💐@shahidanzendeand1396💐
⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢 از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 🌹وصيت همه ي شهیدان 🌹 🌹در زمان غیبت، اطاعت محض از ولایـت فقیـه داشته باشید.🌹
🔴🔈روایت های کاروان ایستادگی🔴🔈 📢 روایت ایستادگی(۱) : ... 🚉 قطار انقلاب به خود نزدیک می شود. خفاشان کوردل کورباطن توان دیدن این قطار را ندارند. لذا شروع به سنگ انداختن به سمت این قطار نمودند. اما زهی خیال باطل که لکوموتیوش از تغذیه می کند و ایستادگی آنان مانع توقف آن گشته. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 و بلند می شوند تا گوشه ای از این مردم را ببینند و کنند. تا را به دیدگان خود و دیگران نشان دهند. چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. 🔆🔆🔆🔆🔆🔆 📣 روایت ایستادگی(۲): حرکت از مزار مدرسه معصومیه قم، آنان که بر کناره ازلی و ابدی وجود بر نشسته اند و قرار است دستی برآرند و این را از این منجلاب بیرون کشند. با بدرقه بزرگان و طلاب دیگر. 🏵🏵🏵🏵🏵 🔈 روایت ایستادگی (۳): کاروان به می رسد. گویا هنوز از این روح خدا، ارتزاق می کند. پس باید مدد گرفت و دائما کالبد انقلاب را تحت اشراف این روح قرار داد. 🌿🌿🌿🌿🌿 🎙روایت ایستادگی (۴): (نهضت روایتگری) در صحنه درگیری با شیطان، بیشتر از قدرت او، اوست که تاثیر می گذارد. جلوه می دهد. می کند. می کند. از کاه، کوه می سازد. فقط هم یک هدف دارد: طرف مقابل را از کار بیندازد. تا کف روی آب را بجای آب گوارا غالب کند. پس هیاهو می کند و آب را پنهان می کند. تا تشنگان را کند. در این بین باید کف روبی کرد و آب گوارا را نوشید. و گرنه تشنه در کنار دریا جان داده ای. ، با این توضیحات، طرح و این حماسه های فراوان را مطرح می کند تا بتوانیم در این جو رسانه ای، راه را گم نکنیم و اراده مان تضعیف نشود. و فریادهای بلند دشمن را اصل نگیریم. کار او ایجاد و است، تا تو این همه و داشته ات را نبینی و و نقصهایت دائما جلوه گری کند تا را بگیرد. پس باید راه بیفتد و این همه گل که از خون این مردم جوانه زده و شکوفه داده است را ببینیم. و اطراف ما زیاد است از این دست گلها، فقط باید دید و نشان داد. دشمن می خواهد اینها دیده نشوند. چون می داند که این گلها سریع تکثیر می شوند و فضا را معطر می کنند. باید ماسک دشمن را از مشاممان برداریم و درست صحنه را ببینیم و تنفس کنیم. آن وقت است که حتی نقصها و موانع را می توان بهتر دید و بهتر از بین برد. با امید و با ایستادگی. با اعتماد به این همه سرمایه. از میان این هرزه ها باید سربرافراشت و درخت تنومند را دید و با تبر اراده، این علفها را قطع کرد. 🔆🔆🔆🔆🔆 🔈 روایت ایستادگی (۵): (حرکت خودجوش مردمی) بعد فتنه در سال ۸۹ و در سالروز ۹ دی، تعدادی فیلم در مورد فتنه ساخته شده بود اما تلویزیون حاضر به پخش آنها نشد. باید این فیلمها به دست مخاطب می رسید. اینجا بود که حلقه ای از جوانان و نخبگان انقلابی و دغدغه مند به فکر افتادند که حالا که از رسانه ملی امکان پخش فیلمها و مستندها نیست بیاییم اکران های مردمی را راه بیندازیم و این شد که فیلمها به صورت به دست گروه های می رسید و هر کس با سلیقه خود و با امکانات خود شروع به پخش آنها می کرد. یکی در پارک و دیگری در مسجد، معلمی سر کلاس و دیگری در مهمانی خانوادگی. حتی در زمین فوتبال بچه ها را دو هم جمع کرده و مستندها را نمایش می دادند. در شهرهای کوچک و بزرگ و حتی روستاها و حتی مناطق محروم بشاگرد هم دست به دست مستندها به نمایش در می آمد. اینها را از زبان می شنیدیم، . 🌿🌿🌿🌿🌿 📢 روایت ایستادگی (۶): (مجموعه راه) اما این شروع کار بود. کم کم تصمیم گرفته شد، این کار گسترده شود. حتی سالهای بعد به صورت گسترده تر، این مستندها و کارهای مردمی رونمایی می شد. نقطه هدفگیری هم بودند که تازه کار بودند و به راحتی نمی توانستند به چشم مسئولین و متخصصین بیایند.لذا یا حذف می شدند یا نا امید و سرگردان لذا به جوانان دادند. از کار اولیها استقبال کردند. از آنها درخواست تهیه مستندهای انقلابی کردند. این شد که شکل گرفت. ، از مسئولین ، از جوشش و خروش این حرکت سخن گفت. 🏵🏵🏵🏵🏵🏵 👈ادامه دارد...
🌱 به روی سنگ قبرم اسمم را ننویسید می خواهم هم چون دهها شهید دیگر گمنام باقی بمانم اگر خواستید فقط این جمله را بنویسید پر کاهی تقدیم به آستانه کبریایی الله شادی روح همه شهدا صلوات...❣ https://eitaa.com/joinchat/2644901890Cbafe4f943c