امروز فقط وفقط دو جبهه حق و باطل در جهان وجود داره ۱.اسلام(تشیع) ۲.یهودیت(کابالا) این دو از بیس و ریشه و از همون آغاز خلقت با هم در تضاد هستن

بحث خلقت انسان در قرآن: خداوند انسانی رو آفرید.یه نیمچه نگاهی بهش انداخت. گفت باریکلا به خودم! عجب چیزی آفریدم« فتبارک الله احسن الخالقین!» دو جریان فکری در مقابل این موضوع شکل گرفت.جریان اول به سردمداری ملائک(فرشتگان) بود: اومدن اعتراض کردن که خدایا کیو داری میگی؟ این؟ این انسان که بر روی زمین قتل و غارت خواهد کرد؟

خدا فرمود:« هرچند کان ظلوما جهولا، اما من خودم اسماء رو بهش یاد دادم وعلامه ش کردم» بعد به ملائک گفت:« شما که ادعا دارید جاهل نیستید لطفا اسماء بنده رو ترجمه بفرمایید!» ملائک هنگ کردن! این ترجمه هم اینجوری نبود که مثلا رزاق ینی روزی رسان، رحیم یعنی مهربان... نه! حقیقت ماجرا رو میخواست.

خدا یه اشاره کرد به حضرت آدم علیه السلام و حضرت آدم جواب سوالو داد.خدا فرمود که باید از فردا بشینید پای درس حضرت آدم علیه السلام، ازش درس یاد بگیرید! و اینطورم شد. فرشته ها میومدن میشستن ازش درس یاد میگرفتن.

جریان فکری دوم رو ابلیس طراحی کرد. گفت من سجده نمیکنم! خدا گفت چرا؟ ابلیس برگشت گفت:« خلقتنی من نار و خلقته من طین»! منو از آتیش آفریدی اما اونو از خاک! من بهترم!

کان من الکافرین... "کانَ" آورده یعنی ابلیس قبل ازین ماجرا هم کافر بود... منتهی تو این برنامه ای که خدا چید، لو رفت. حالا یک سوال؟ مگه چه اتفاقی قبل از خلقت آدم رخ داده بوده که ابلیس اون رو دیده و کافر شده؟

داستان برمیگرده به خلقت کلمات الله... خدا چند کلمه آفریده جریان این کلمات چیه؟ یک رازه. خدا با راز و ناز تو قرآن صحبت کرده. لو نمیده

فتلقی آدم من ربه کلمات... آدم از پروردگار خودش کلماتی یاد گرفت...

این همان آزمونیست که ابراهیم(ع) با اون آزمایش میشه. ابراهیم باچی آزموده شد؟ با کلمات « واذ ابتلی ابراهیم بکلمت...»

بگذریم ابلیس اون کلمات الله رو میدونست. میدونست اون کلمات الله از نسل آدم بدنیا خواهند آمد جریان پیش رفت... خداوند به ابلیس گفت «اهبط» برو پایین(اهبط به معنی نزول کردن از یک مقام)

ابلیس گفت خدایا آدم وسیله آزمون من شد! اجازه بده منم نشون بدم ک این لیاقت رو نداره گفت خدایا بمن وقت بده تا روز قیامت

خدا فرمود خیر! «الی یوم وقت المعلوم» ینی تا یروز معلومی، بهت وقت میدم. که اون روز معلوم، روز ظهوره... در اون روز ابلیس گردن زده خواهد شد.ما تایم بین قیامت و ظهور رو بدون ابلیس سپری خواهیم کرد و اون تایم،حاکمیت کلمات الله هست. کسی میخواد بیاد که گردن ابلیسو میزنه

حضرت آدم و حوا رفتن و توی اون باغ ساکن شدن. اینم داخل پرانتز بگم؛ اونجایی که اونا ساکن بودن، بهشت نبوده. یک باغ خوش آب و هوا بوده. چون توی روایات هست که آدم و حوا طلوع و غروب خورشیدو میدیدن.

خدا دو تا نکته به آدم میگه ۱.به این شجره نزدیک نشو ۲.ابلیس دشمن آشکارته (دقت کنید خدانگفت از میوه های این درخت نخور... گفت نزدیکش نشو!)

ابلیس اومد سراغ حضرت آدم علیه السلام خداوند فرموده بود ابلیس دشمن آشکار است ابلیس گفت برو از میوه اون درخت ممنوعه بخور آدم:«وسیله آزمایش من، همین شجره س.. دشمن آشکارمم تویی وقتی اینارو میزارم کنار هم نمیشه!»

در عیون اخبار الرضا»علیه السلام از امام على بن موسى الرضا علیه السلام نقل شده چنین مى خوانیم: « شیطان به آدم گفت: اگر شما از این درخت ممنوع بخورید، هر دو فرشته خواهید شد و براى همیشه در بهشت مى مانید، و گرنه شما را از بهشت بیرون مى کنند»! و در آیه بعد مى افزاید: آدم با شنیدن این سخن در فکر فرو رفت، اما شیطان براى این که پنجه هاى وسوسه خود را بیشتر و محکم تر در جان آدم(علیه السلام) و حوا فرو برد: (سوگندهاى شدیدى یاد کرد، که من خیرخواه شما هستم)!؛ «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحینَ». آدم که هنوز تجربه کافى در زندگى نداشت، و گرفتار دام هاى شیطان و خدعه و دروغ و نیرنگ نشده بود، و نمى توانست باور کند: کسى این چنین قسم دروغى یاد کند، و چنین دام هائى بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد.

واما ماجرای خلقت در تورات: شیطان با چه شکلی وارد بهشت میشه؟ مار! از همین ابتداش اشکال داره. آدم ابلیس رو شناخت! اینطور نبود که به شکل ماری چیزی بیاد تا مثلا آدم وحوا نشناسن اونو و فریب بخورن.

دقت کنید به نگاه تورات به زن!.. مار همینجوری نتونست آدم رو فریب بده. بخاطر همون رفت پیش زن تا از طریق اون این کارو بکنه! درحالی که قرآن میگه شیطان اومد سراغ دوتاشون(هم آدم هم حوا)

اونها با تحریفهایی که به وجود اوردن خواستن بگن خدا نخواست ادم و حوا از میوه ی درخت بخورن چون همپایه ی خدا میشدن در حالیکه اینگونه نبود خداوند ادم رو با آموختن اسماء الهی تکریم کرده بود .

الان خود یهودیان شیطان پرست به جای اون درخت به دروغ جاودانگی دهنده و عقل دهنده یه درخت رو طراحی کردند

درختی که باید فتح بشه، ده گوی داره. عدد ۱۰ عدد خداست.با فتح این درخت خداخواهند شد و به جاودانگی خواهندرسید(به زعم خودشون) تو اگه بتونی به ملکوت خدا(گوی دهم این درخت) برسی، خود خدا خواهی شد!

و اما ملکوت آسمانها و زمین فقط برای خداست. هیچ کسی نمیتونه بهش برسه

و اما دلایل اصلی مقدس شدن اعدادی مثل ۱۱و۳۳ و...برای فراماسونها(که قبلا اشاره شده) توی این درخت مخفیه. ده مرحله برای رسیدن به جایگاه خدا، توی این درخت تعریف شده و پس از اون مرحله جدیدی قرار داره که انسان از خداهم رد میشه. و میشه" ۱۱"

بین این ده گوی ۲۲ تا راه ارتباطی وجود داره که این گوی هارو به هم وصل میکنه. ۲۲تا راه+ ۱۰ تا مرحله= ۳۲ با رسیدن به مرحله جدیدی که مثلا خدارم رد میکنن میشه "۳۳"