eitaa logo
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
2.2هزار دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
26.3هزار ویدیو
657 فایل
﷽ 🇮🇷☫﷽☫🇮🇷 @basirshou اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان وظیفه ی منتظردرزمان غیبت چیست؟ سعی کنیم درزمان غیبت غرق نشیم حواسمون به میدان نبرد وخاکریز درجنگ نرم باشه 🆑️eitaa.com/joinchat/1663238346C8015084ebc 🆔️ @shabeabi 👈راه ارتباطی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥پشت چراغ قرمز رسیدم دیدم یه رنوی داغونی اونجا وایساده ... بر پدر لعنت بر پدر تکبر لعنت 💥روزی چن صفحه باید نوشت ای بر پدر تکبر لعنت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
♦️عنکبوتی لاکپشتی شکل به رنگ نارنجی ‌‌‎‌‎‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاشو نماز وقتی نماز میخونی و میری سجده، تصور کن تمام آلودگی ها سیاهی ها حال بد مریضی انرژی منفی و… همه چیز های بدی که توی بدنته با سرعت زیاد داره از توی سر و پیشونی( قسمتی که روی مهر هست) داره خارج میشه و میره تو زمین حتی میتونید حرکت این انرژی به بیرون بدن رو هم حس کنید بعد از ی جایی به بعد میبینی واقعا سبک شدی و هیچ سنگینی تو وجودت نیست…! از این جا به بعد که رفتی سجده باید تصور کنی که نور، انرژی مثبت، سبکی و حال خوب و خلاصه تمام خوبی ها داره از داخل زمین و از قسمتی که پیشانی روی مهره با سرعت زیاد داره وارد سرت میشه ، و تو کل بدنت پخش میشه.. اینجوری بعد نماز یک احساس شارژ شدن و پاکی خاصی آدم میکنه… البته این احساس نسبت به هفت نقطه ای که روی زمین در حالت سجده هست وجود داره، ولی با محل مُهر اصلا قابل قیاس نیست! از لحاظ علمی هم این حرف کاملا درسته. _یکی از دلایلی که میگن اول وقت نماز بخونید همینه… چون تو اون زمان زمین انرژی زیادی رو داره(مخصوصا بین الطلوعین) _و یکی از خوبی هایی که شیعه ها روی مهر و سنگ نماز میخونن همینه، چون از لحاظ علمی سرعت انتقال انرژی از اجسام متراکم و فشرده بیشتره…. =>فقط این رو یادتون باشه که در اون لحظه شما تو عشق و محبت خدا غرق شدید و این خداست که از روی عشق داره آلودگی هاتون رو میکشه بیرون؛ نه چیز دیگه ای!
۲ ار دل بنده هاش آگاهه استارت هدایتم زده شد و از تاریخ ۱ مهر سال ۹۳ تا همین الان رگباری و پی در پی داره هدایتم میکنه و من قشنگ دارم خدارو تو زندگی حسش میکنم. دلیل اصلی هدایت شدن منم این بود : واقعا میخواستم تغییر کنم و حرفم کشکی نبود. میرفتم کلی کتاب میخوندم و مطالعه میکردم و زندگی نامه تموم آدمای موفق رو میخوندم تا الگو بگیرم و خدا هم همیشه کمکم میکرد و همیشه آدم هایی وارد زندگیم میشدن که انگاری رسالت زندگیشون این بود که دست منو بگیرن ! تموم تلاشمو کردم که حق الناس هامو جبران کنم و تموم فیلم های پورن رو از تو سیستم و گوشی پاک کردم و هر چی عکس و خاطره از کسی نداشتم . در طول این مسیر خیلی شکست میخوردم اما پا میشدم و ادامه میدادم. میدونی چرا ؟ چون من از اون رضا بدم میومد و حال منو بهم میزد ! حاضر بودم بمیرم اما دیگه مثل اون رضا نباشم. بالای ۱۰۰۰ بار شکست خوردم…بالای ۵۰۰ بار گریه کردم…۱۰۰ بار کم آوردم و ۱۰ بار با خدا بحثم شد ولی کم کم همه چی برام تغییر کرد… این چیزی که الان میخوام بگم مربوط به تابستون سال ۹۴ میشه. یه اتفاقات عجیب در من افتاد… همه متوجه یه تغییر بزرگ در من شدن و اون نفوذ کلامم بود. اصلا حرف که میزدم همه میگفتن حرفام خیلی پخته شده . تیپم فشن بود و هنوزم تو خیابون تو چشم بودم اما کلامم نفوذ داشت. حرف که میزدم همه میگفتن : تو چرا اینجوری حرف میزنی؟ خیلی عجیب شده رفتارت… چقدر حرفات عمیقه ! حرفات به قیافت نمیخوره… حرف که میزدم توش اسم خدا بود… خدارو یه جور دیگه حس میکردم. درسته هنوزم پدر سوخته بازی داشتم اما عامل به حرفام بودم… به دانسته هام عمل میکردم. وقتی سخنرانی گوش میکردم و کتاب میخوندم هر چی یاد میگرفتم رو عمل میکردم… کم کم خدا اون خلاء هایی که بخاطرش به وجود آوردم رو با چیزای خوب پر کرد و رسما لذت های زود گذر من تبدیل به لذت های عمیق شده بود و عاشق خدا شده بودم. مدل مو و تیپمو درست کردم و دور تموم لذت های آنی و سطحی رو خط کشیدم… بابام هم بهم احترام میذاشت و دیگه تحقیرم نمیکرد. وقتی دل خدارو به دست آوردم خدا مهر منو تو دل همه گذاشت. اما این کل ماجرا نبود. قلمم نفوذ داشت. وقتی مینوشتم و میدادم کسی بخونه میگفت اصلا بهت نمیاد این چیزا… مثلا کتاب راز کنترل شهوت که جزو اولین کتابهامه انقدر دلی بود که هر کی میخوند میگفت این همون چیزیه که من دنبالشم! خیلی راحت میتونستم مطالب ناب روانشناسی رو با معارف دینی تلفیق کنم و یه راهکار خوب و کاربردی براش پیدا کنم.کسایی که کتاب های راز کنترل شهوت و بهترین نسخه خودت باش رو خوندن تایید میکنن چی میگم. در تموم این چند سال اتفاقات نبود که منو هدایت میکرد بلکه الله بود. من خیلی تو گناه بودم و کج روی هام انقدر زیاد بود که کسی جز خدا نمیتونست کمکم کنه.وقتی اون شب با اشک و گریه از ته عمق وجودم ازش خواستم دستمو بگیره خدا بهم بد و بیراه نگفت و فحشم نداد.خدا منو دعوا نکرد و نگفت برو باهات قهرم. خدا گفت بیا من خیلی وقته منتظرت بودم. میگفتم خدایا از هر کی کمک میخوام حرف از جهنم و عذاب میزنه ولی کار من از این چیزا گذشتست.کمکم کن .خدا گفت تو حرکت کن من به قدم هات برکت میدم و کمکت میکنم. منم مثل یه مرد پا شدم و شروع کردم به خودسازی . برای تک تک کار ها و عادت های بدم وقت گذاشتم و یک به یک رفتم دنبال راه درمونشون و چیزی که خیلی به من تو این مسیر کمک میکرد ایده های جدید و تاپی بود که خدا بهم الهام میکرد… خیلی خوب میتونم مشکلاتمو حل کنم. شهریور سال ۹۳ تصمیم گرفتم تموم تجربیات خودمو در مسیر خودسازی با بقیه به اشتراک بذارم و سایت چهل توبه زدم که بعد هاش داداش رضا … در کمال تعجب دیدم بازدید سایت همش داره روز به روز بیشتر میشه و از اونجایی که پست هامو با دل و صادقانه مینوشتم خیلی ها منو داداش خودشون میدونستن و بعد ها اصلا معروف شدم به داداش رضا. در طول این ۴ سال سه بار تصمیم گرفتم سایت و کانال تلگراممو پاک کنم و آخرین باری که این کارو کردم برمیگرده به آبان سال ۱۳۹۵ که یهو سایت و کانال رو کاملا پاک کردم و تصمیم نداشتم برگردم. رفتم پی کسب و کارم و برا رشد کسب و کارم کلی برنامه ریختم. اما… اتفاقی که افتاد این بود که کلی ایمیل برام میومد و از دستم همه ناراحت بودن…میگفتن چرا رفتی مارو دلسرد کردی با این کارت داداش. با اینکه واقعا قصد برگشت نداشتم اما رفتم استخاره کردم و فهمیدم انگاری یه رسالتی دارم و باید در این مسیر به خیلی ها کمک کنم… چون تجربه دارم و این تجربم به جوونای همسن خودم خیلی کمک میکنه… وقتی بعد از یه هفته برگشتم و پست تولدی دوباره گذاشتم با اینکه سایت قطع بود اما کلی نظر اومد و مشخص بود که بچه ها تو این یه هفته که سایت قطع بود اما بازم سر میزدن. بعد ها برای خودم رسالت تعریف کردم و گفتم : دلیل اصلی اومدن من به این دنیا اینه که اولا پاک باشم و دوما خیلی هارو به پاکی دعوت کنم. از اون روز به بع
صفحه ۳ د موفقیت هام شروع شد. مثلا یکیش این بود که تونستم در کمال تعجب همه تو سال ۹۶ کار افرین برتر استانمون بشم و بعدشم تونستم یه خونه و ماشین خوب بگیرم و کلا زندگیم دگرگون شد و پیش مادرم سر افراز شدم.دست به سنگ میزدم طلا میشد… همشم بخاطر این بود که تونسته بودم خدارو از خودم راضی کنم.واقعا تلاش میکردم…واقعا… تواین ۴ سال پای حرف و گریه بیش از ۱۰۰ هزار نفر نشستم … همه مدل آدم تو این چهار سال دیدم و  میشه گفت کاملا پخته شدم و تونستم از تک تک تجربیاتشون در مسیر خودسازی استفاده کنم. بعد ها از شبکه دو و سه از من دعوت شد. که تو برنامه لاک جیغ حضور پیدا کردم و خیلی ها از صداقت و راست گوییم خوششون اومد بود برای دانلود فیلم داداش رضا تو برنامه لاک جیغ کلیک کنید همین… حرفام تموم شد … اگه از من بخوای یه چیزی بشنوی اینو میگم : اولا با خودت صادق باش.هیچی بهتر از صداقت نیست…به خودت دروغ نگو. دوما کتاب بخون و کسایی که این مسیرو طی کردن حرفاشونو بخون تا تجربه رو تجربه نکنی و هیچ وقت تو این مسیر کم نیار.چون شهامت به معنی نترسیدن نیست! شهامت یعنی : بترسی ولی گام برداری … دوستان خوبم ؟ یه سوال ازتون دارم. واقعا به نظرت شرط اصلی اینکه آدم تغییر کنه چیه ؟ به این سوالم فکر کن و پاسخ بده. مرسی خوندی داداش رضا
ص ۱ سلام دوستان خوبم. داداش رضا هستم  و میخوام خودمو کامل براتون معرفی کنم تا بیشتر با هم اشنا بشیم.من رضا هستم و اهل شمالم و متولد ۱۳۷۱ هستم.(اردیبهشتی ام)من تو یه خونواده ای به دنیا اومدم که وضع مالیمون بد نبود . اما متاسفانه به شدت از همون بچگی تنها بودم و زیاد بهم توجه نمیشد.همین تنهایی باعث شد من از همون کودکی با خلا عاطفی بزرگ بشم … هیشکی دوستم نداشت و متاسفانه به همین دلیل تو دوران نوجوونیم همه کار میکردم که دیده بشم و کلی هم دوستای منفی و هفت خط داشتم. وقتی ۱۶سالم شد به سمت دوستی با جنس مخالف کشیده شدم و تو کلاس همیشه سرم با گوشی گرم بود … بعدها عادت داشتم بعد مدرسه برم دنبال دوست دخترم و کلا مسیر زندگیم از ۱۶ سالگی رسما کج شد… من روند کج رفتنم آهسته آهسته بود و یهویی نبود ولی دیگه از ۱۶ سالگی افتاده بودم رو غلتک… از فیلم پورن و خودارضایی و شماره دادن بگیر تا شب نشینی و … اوج این کارهام ۲۰ سالگیم بود. وقتی ۲۰ سالم شد همش لب دریا بودم وکلی هم دختر دورم بود که مدام بیرون میرفتیم و همه چی برام عادی بود. کلا غرق شده بودم… عقلم کار نمیکرد اصلا… ! تا اینکه یه بلا سرم اومد و نتیجه تموم کارهای بدمو دیدم.تموم گناه هام و تموم اشتباهاتم عقوبتش تو همین دنیا برام پدیدار شد و شبو روزم شده بود گریه و کما…به پوچی کامل رسیده بودم . شبا تا صبح استرس داشتم و میرفتم تو سجده و میگفتم خدایا نجاتم بده . غلط کردم اشتباه کردم خدایاجانم در خطره…کمکم کن. اصلا پیشینه مذهبی نداشتم اما چون محرم بود میرفتم هیئت و کلی گریه میکرد.ولی واقعا نمیدونستم امام حسین کیه … ولی من واسه خاطر دل خودم میرفتم هیئت و کلی گریه میکردم. واقعا  از خدا میخواستم کمکم کنه … به هیچکس غیر خدا امید نداشتم … واقعا نمیدونستم چرا به خدا حرفامو میگفتم اصلا چرا من خدارو صدا میزنم! من که این همه گناهکار بودم! ولی چاره ای نداشتم…جز خدا کسی نمیتونست کمکم کنه.عین کسی بودم که داره تو دریا غرق میشه و با اینکه بی دینه اما هی یه حس پنهانی رو صدا میزنه و میگه کمکم کن… به خدا گفتم : خدایا چرا جوابمو نمیدی ؟ بعد یه حسی بهم گفت : هی رضا ؟ تو برای خدا چکار کردی که حالا خدا برات کاری کنه؟ منطقی بود… بخاطر همین تصمیم گرفتم رضایت خدارو جلب کنم… تصمیم گرفتم پوست بندازم و خودمو از صفر تغییر بدم. نمازمو شروع کردم.این تصمیم رو تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۹ گرفتم و از اون تاریخ به بعد بود که از دیدن ماه و خورشید و ستاره گریم میگرفت و میگفتم : اینارو کی درست کرده ؟ انگاری از خواب بیدار شده بودم و تازه میدیدم یه سری از چیزارو… تصمیم گرفتم قران رو جدی بخونم نکته اون روزا یه حسی همش بهم میگفت: رضا ؟ تو به زودی پاک میشی و خیلی هارو به پاکی دعوت میکنی… اون روزا به شدت احساس گناه داشتم…به خودم سیلی میزدم و سرمو میزدم به دیوار و خودزنی میکردم.همش میگفتم رضا تو گند زدی… رضای اشغال عوضی تو نباید این کارو میکردی و باز شروع میکردم به زدن خودم . یه بار انقدر خودمو مشت زدم که بعدش از هوش رفتم. تهوعی باید تحولی شاید انگاری تازه عقلم کار میکرد… همش کارای اشتباهم برام مرور میشد و بهم استرس میداد. رفتم دفتر خریدم و خاطرات هر روز خودمو مینوشتم…کارم شده بود گریه کردن و شب تا صبح استرس داشتن. اما ته دلم یه صدایی مدام بهم میگفت : رضا یه روز تموم میشه…ادامه بده..کم نیار…گریه کن اما گام بردار این صدا همیشه باهام بود…یه صدایی که خیلی ضعیف بود اما من نجواهاشو میشنیدم… دیگه تصمیمم جدی شد ! انگاری دوباره متولد شدم ! شدم یه رضای متفاوت و جنگجو! کلی در خودم خلا به وجود آوردم…زدم به سیم آخر دوستامو گذاشتم کنار و با تموم دوست دخترهام کات کردم و سیم کارت هامو شکوندم… فیلم پورن رو ترک کردم و قول دادم دیگه با ماشین نرم بیرون.نماز اول وقتمو شروع کردم و تلاشمو میکردم که خودارضایی و فیلم پورن رو ترک کنم. هدف ریزی میکردم و به خودم پاداش میدادم.چون تو شوک عصبی بودم برای خدا نامه مینوشتم و میذاشتم رودخونه… من بابام جانباز اعصاب و روانه و دو سال عراق اسیر بوده. از همون بچگی تا همین الان مدام داد میزنه و اعصاب درست سرمون نداره…تو اون روزا بابام خیلی با کاراش بهم استرس میداد ولی من کم نمیاوردم. بابام خیلی بی اعصابه.از بچگی منو با کمربند میزد و یه بار هم سمتم آجر پرت کرد و اگه جا خالی نمیدادم میخورد به سرم و درجا کشته میشدم . بیشتر بخاطر اعتیادشه که اینجوریه . اصلا هم منطق و استدلال نداره. اون موقع ها همیشه با استدلال های سطحیش باعث آزارم میشد. همیشه میگفتم خدایا تو کمکم کن به خدا یه روزی تمومشو جبران میکنم.حاجت هامو از خدا میخواستم از ته عمق وجودم میخواستم تغییر کنم و از خدا هدایت میخواستم. میگفتم خدایا من بخاطر کمبود محبت تو لجن رفتم. خدایا غلط کردم خدا خدایا کمکم کن و دستمو بگیر میخوام هدایتم کنی … چون واقعا پشیمون بودم و خدا از اسر دو تا مطلب بالا