eitaa logo
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
2هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
23.5هزار ویدیو
609 فایل
﷽ اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان وظیفه ی منتظردرزمان غیبت چیست؟ سعی کنیم درزمان غیبت غرق نشیم حواسمون به میدان نبرد وخاکریز درجنگ نرم باشه 🆑️eitaa.com/joinchat/1663238346C8015084ebc 🆔️ @shabeabi 👈راه ارتباطی
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸شرح گوشه‌ای از مصیبتِ « وَ الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجوُنِ، وَ ظُلَمِ الْمَطامير » در صلوات بر حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، این فراز معروف آمده است: 📋 « ... وَ الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجوُنِ، وَ ظُلَمِ الْمَطامير » ▪️ سلام و دورد خدا بر آن امامی که در کنج زندان ها و در تاریکی سیاهچال ها، عذاب کشید ...(مصباح‌الزائر،ص۵۸۹) 🥀 در برخی از نقل‌ها آمده است: در آن طاموره‌ای (سیاهچال) که امام علیه‌السلام در آن زندانی بود، به راحتی امکان نفس‌کشیدن نبود ... 📋 وَ كانَ عليه‌السلام إذا ضاقَ نَفَسُهِ لِضيقِ الطامُورَة يَأتي إلىٰ بابِها و یَستَنشِقَ الهَواء ▪️هرگاه که نفس‌کشیدن، بر آن حضرت سخت می‌شد، خود را به کنار درب آن سیاهچال می‌رساندند تا اندکی تنفس کنند. 📋 فإذٰا رآهُ السِنديُّ لَطَمَ الإمامَ عليه‌السلام عَلَى وَجهِهِ وَ رَجَعَهُ إلىٰ داخلِ الطّامُوَرة. ▪️اما همینکه که سِندی بن شاهک ملعون، آن حضرت را در کنار در می‌دید، می‌آمد و با دست نحسش بر صورت مبارک امام علیه‌السلام سیلی می‌زد و آن حضرت را به داخل سیاهچال برمی‌گرداند. 📚مجمع مصائب اهل‌البیت, ج۴ ص۲۴۷ 📚المجالس المعصومیه, ص۲۴۹ 📚العبرة الساکته, ج۲ ص۴۹۷ ✍ به شاخهٔ‌ی گلِ احساس من لگد می‌زد ز روی دشمنی و كينه و حسد می‌زد مرا به جرم خطايی كه مرتكب نشدم هزار مرتبه با تازيانه حدّ می‌زد درون سينهٔ خود عقده‌ها ز خيبر داشت به استناد همان مدرك و سند می‌زد هميشه موقع سيلی‌زدن‎‏‏‎‎، به لبخندی به اهلبيت نبی حرف های بد می‌زد اگر اجل به سراغم نمی‌رسيد آنجا گمان كنم كه مرا تا إلی الأبد می‌زد 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام محرم_و_صفر، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه و سایر مناسب های مذهبی جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید و به دست ارادتمندان به مجالس اهل بیت علیهم السلام برسانید ◀️◀️◀️ @rozzeeh
🩸حکایت کنیز زیبارویی که آمد «دلربایی» کند اما دلش گرفتار موسی بن جعفر علیهماالسلام شد ... در نقل‌ها آمده است: هارون الرشید ملعون، کنیز زیبا و خوش‌رویی را با پیکی به نزد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرستاد...(تا به بهانه خدمت، آن حضرت را مشغول این کنیز کرده و او را بدنام کند) 🥀 وقتی که کنیز را در زندان برای آن حضرت بردند، امام کاظم عليه‌السّلام آن را قبول نکرده و پیک برگشت؛ هارون با مشاهده این صحنه، سراسر خشم شد و به پیک گفت: پیش او برگرد و به او بگو: ما تو را با رضایت خودت دستگیر ننموده و زندانی نکرده‌ایم! کنیز را پیش او بگذار و بازگرد. پیک رفت و کنیز را در زندان گذاشت و برگشت. مدتی بعد هارون ملعون، خادم خود را پیش ایشان فرستاد تا از وضع کنیز خبر بیاورد؛ 📋 فَرَآهَا سَاجِدَةً لِرَبِّهَا لَا تَرْفَعُ رَأْسَهَا تَقُولُ قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ ▪️خادم به زندان رفت و دید کنیز به درگاه الهی به سجده افتاده و سر بلند نمی‌کند و دائماً می‌گوید: «قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ» 🥀 هارون گفت: به خدا قسم موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام او را به سحر خود جادو کرده است؛ بروید کنیز را بیاورید. او را آوردند … کنیزک می‌لرزید و چشمش به طرف آسمان بود. 🥀 هارون گفت: تو را چه شده است؟ کنیز گفت: حال جدیدی پیدا کرده‌ام؛ ایشان شب و روز نماز می‌خواندند و من همین طور پیش ایشان ایستاده بودم، وقتی نمازشان تمام شد و مشغول تسبیح و تقدیس شدند، عرض کردم: سرور من! چیزی احتیاجی دارید بیاورم؟! 🥀 اما آن حضرت فرمود: من چه احتیاجی به تو داشته باشم!؟ گفتم: مرا پیش شما آورده‌اند تا کارهای شما را انجام دهم. فرمودند: پس این‌ها چه کاره‌اند!؟ نگاه کردم و باغی پر از گل دیدم که از هیچ طرف انتهایش دیده نمی‌شد، و نشیمن‌هایی مفروش از فرشهای رنگارنگ و دیبا که بر آن‌ها کنیزان و غلامانی حاضرند که در زیبایی مانند آن‌ها را ندیده بودم و لباسی چون لباس آن‌ها را ندیده بودم ... 🥀 با مشاهده این صحنه به سجده افتادم تا وقتی که این خادم آمد و مرا صدا زد و دیدم در میان زندان هستم. هارون گفت: ای زن خبیث! شاید در سجده خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای؟ گفت: نه؛ به خدا! همه این‌ها را قبل از سجده دیدم و بعد از دیدن آن‌ها به سجده افتادم. 🥀 هارون الرشید ملعون به خادم گفت: این خبیث را بگیر و نگه دار تا کسی این حرف‌ها را از او را نشنود. از آن پس کنیز شروع به نماز خواندن کرد؛ وقتی به او گفته می‌شد: چرا این قدر نماز می‌خوانی، می‌گفت: عبد صالح را در چنین حالی دیدم... آن کنیز تا هنگام مرگ پیوسته در همین حال بود.... 📚المناقب، ج۳ ص۴۱۴ ✍ ای کاش هماهنگونه که این کنیز، از شادی و رقاصی، در محضر حجت خدا، دست کشید، زنان رقّاصه شامی هم دست می‌کشیدند و «مقاتل» این جملات دردناک را برای ما نقل نمی‌کردند: 📜 ثمّ استَقبَلَتْهم مِْن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خمسَ مِاَئةِ ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساء ... ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از مردم شام، به استقبال کاروان اسرای آل الله بيرون آمدند ... 📜 و كانَ فيهِم ألوفٌ مِنَ … النّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرَبونَ بالدَّفّ و الصِّنجِ و الطّنبور ▪️در بین جمعیت ،چند هزار زن می‌رقصیدند و بر دف و چنگ و طبل‌ می‌زدند و می‌نواختند. 📜 و قد تَزَيّنَ جميعُ أهلِ الشّام بِألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب ▪️همه اهل شام، دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى،ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم،ص۴۳۲ 📝 وای از شام، اسیران غم بی‌حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه‌ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه‌ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه‌ی قافله را هوْ کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملأ عام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه‌ی زهرا کردند خنده بر بی کسیِ زینب کبری کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اُسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه به‌جوش آمده بود دور ناموس خدا بَرده فروش آمده بود 🏴🏴تولید فیش های مستند روضه در ایام محرم_و_صفر، ماه_مبارک_رمضان، ایام_فاطمیه و سایر مناسب های مذهبی جهت مجالس مادحین و مرثیه خوان های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رسانه باشید و به دست ارادتمندان به مجالس اهل بیت علیهم السلام برسانید ◀️◀️◀️ @rozzeeh