eitaa logo
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
2.3هزار دنبال‌کننده
30.1هزار عکس
29.8هزار ویدیو
704 فایل
﷽ 🇮🇷☫﷽☫🇮🇷 @basirshou اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان وظیفه ی منتظردرزمان غیبت چیست؟ سعی کنیم درزمان غیبت غرق نشیم حواسمون به میدان نبرد وخاکریز درجنگ نرم باشه 🆑️eitaa.com/joinchat/1663238346C8015084ebc 🆔️ @shabeabi 👈راه ارتباطی
مشاهده در ایتا
دانلود
47.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و پنجم فصل سوم) 🔶️ ناراحت بودم که حضرت ابالفضل علیه‌السلام نیامده بود، در یادم بود دوستم قول داده بود شفاعتم را از آقا بگیرد و من خوب شوم... 🔶️ یک نفر سمت من آمد و دستی بر سرم کشید، سرم پایین بود، گفت: پسرم ناراحت نباش امیدت را از دست نده من همان کس هستم که اسمم را آوردی، من ابالفضل العباس ساقی دشت کربلا هستم... «ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
هدایت شده از عباس موزون
38.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (تو بر می‌گردی...) 🔶️ زمانی متوجه شدم در چه زمان و مکانی هستم که سوار از اسب پایین آمد مشکش را دیدم تازه فهمیدم چه کسی مشک داشته و کارش چه بوده... 🔶️ سوار اسبش شد بدون اینکه صحبتی با من داشته باشد گفت: بله خودم هستم و اینجا کربلاست و روز عاشورا... «ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
42.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سی و سوم فصل چهارم) 🔶️ در باز شد خودم را داخل محوطه‌ای دیدم، دسته‌ای افراد بودند که شعارهایی درباره امام حسین(ع) سر می‌دادند و عده‌ای دیگر می‌گفتند: حسین(ع) 🔶️مفاهیمی از این شعارها برایم حاصل می‌شد، فهمیدم باید قیام امام حسین(ع) را زنده نگه داریم حتی با اشک بر امام، به من گفتند: این اشک زبان مشترک تمام دنیا برای نگه داشتن این قیام است. «ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
41.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (دلگرمی که پس از ناامیدی آمد...) 🔶️ ...هر چه ادامه می‌دادم مسیر را می‌دیم به جایی بدتر مرا می‌بُرد،گویی واقعا گمراهم می‌کند احساس ترس پیدا کردم و قطع امید از او کردم... 🔶️ لحظه‌ای که ناامید شدم صدایی ندایی شنیدم از پشت سر، صدای پای اسبی آمد، نگاه کردم از فاصله دور، نزدیک‌تر می‌شد متوجه شدم اسبی می‌آید که سواری با هیبت دارد که دیدنش دلگرمم می‌کرد... «ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
51.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیست و یکم فصل چهارم) 🔶️ قبل تجربه خیلی مغرور بودم، اهل نماز نبودم، فقط سالی یکبار، دهه اول محرم در روضه بر امام حسین(ع) شرکت می‌کردم، عاشقش بودم، انگار در خونم است... 🔶️ همه هستی ایستاده بودند و سوختنم را تماشا می‌کردند... 🔶️ وقتی داشتم بالا میرفتم صدای خانمی آمد که می‌گفت: این برای پسرم گریه کرده... «ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
هدایت شده از عباس موزون
37.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از فصل سوم قسمت ششم) 🔶️ در تجربه در جایی که بودم مُدام نوحه‌ای زمزمه می‌شد،گویی پدرم می‌خواند (به علی بگو آقا جون...) و به امام حسین علیه‌السلام می‌گفتم: قرار ما نبود اربعین پیاده روی باشم؟... «ان الحسین مصباح الهدي و سفینة النجاة» (همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
هدایت شده از عباس موزون
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل دوم) 🔸همیشه یادم بود، اینکه پیش شما آمدم واقعیت است تخیل یا فیلم نیست چون کمتر کسی می‌تواند تجربه داشته باشد و واقعیت را بداند 🔸خداوند مهربانِ جدّی ست، ذرّه‌ای خوبی را احساس آرامش و شادی می‌بینی، ذرّه‌ای هم بدی احساس ناراحتی می‌کنی و دوست داری این ذرّه هم نباشد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/VHAMO 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
هدایت شده از عباس موزون
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل دوم) 🔸مدیون دعا کردن‌های مادرم هستم، صدقه سر امام حسین(ع) برگشتم روز ۴۵م بیهوشی‌ام، مادرم می‌گوید اذان ظهر عاشورا شِفایت را گرفتم 🔸آن طرف آقای سبزپوشی با صورتی نورانی سمت من می‌آمد و می‌گفتند امیر برگردد مادرش خیلی دعا می‌کند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/RgW1v 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
هدایت شده از عباس موزون
21.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸قدرت خداوند، رشد سنگ‌‌ها از دل هم نشان می‌داد مثل باز شدن غنچه ولی سنگ 🔸 فاصله‌های من مثل سال نوری بود (چیزی متفاوت از ماه و سال ما) ابعاد از کیلومتر و سانتی‌متر که در جهان هست بیرون بود... 🔸انگار من بالای یک قله باشم و رشد سنگ‌ها را ببینم، سنگ‌ به این شکل خلق می‌شد در عین ابهتی که داشت نشان دادن این جریانات اما احساس امنیت داشتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hRcnG 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
13.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوم فصل دوم) 🔸 بعد از دیدن اسب بالدار زیبا یک صدای ملکوتی خاص شنیدم که یک جمله را می‌گفت: به تو بشارت باد که به آرامش ابدی خواهی رسید... 🔸سپس روحم آزاد شد، یک نوع رهایی مطلق داشتم (انگار کره زمین را از روی دوشم برداشتند) از بالا جسمم را دیدم با چند متر فاصله و بعد قبرستانی را دیدم چند ردیف قسمت بالا پُر بود و اولین قبر سمت راست قبر من بود با سرعت وارد قبر شدم و به همان سرعت زیاد بالا رفتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ezcsG 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
11.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت دوم فصل دوم) 🔸داشتم قدم می‌زدم و آن باغ و درختان‌ش رو می‌دیدم به خیابانی رسیدم آقایی ایستاده بودند بسیار زیبا (می‌توان گفت فرشته بود) زیبایی‌ش با هیچ یک از صورت‌های دنیایی قابل مقایسه نبود 🔸یک ظرف بلوری دستشان بود، درون آن طرف سیب‌های زرد و قرمز بود جنس سیب‌ها از نور بود و نورشان به بیرون ظرف می‌تابید خطاب به مردم شهر گفتند: چه کسی سیب می‌خواد؟ که آقایی از منزل‌شان بیرون اومد که سیب بگیرد 🔸در آن شهر حس خوبی داشتم آنجا شهر آرامش بود، آرامش ابدی می‌تواند آنجا باشد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Or643 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت بیستم فصل دوم) 🔸جایی دیگر که آن هیبت نورانی مرا بُرد؛ در بلوار امام سجاد (علیه السلام) قبل از تصادف پشت چراغ قرمز کودکی را خندانم که پدر و مادر آن کودک هم از حرکات من خنده‌شان گرفت و رفتند، آن دنیا نشانم دادند و بازش کردند که... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/17OGm 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃     🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links