eitaa logo
قدمی هرچنداندک به وقت انتظار
2.3هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
30.7هزار ویدیو
727 فایل
﷽ 🇮🇷☫﷽☫🇮🇷 @basirshou اللهم بارک لمولانا صاحب‌الزمان وظیفه ی منتظردرزمان غیبت چیست؟ سعی کنیم درزمان غیبت غرق نشیم حواسمون به میدان نبرد وخاکریز درجنگ نرم باشه 🆑️eitaa.com/joinchat/1663238346C8015084ebc 🆔️ @shabeabi 👈راه ارتباطی
مشاهده در ایتا
دانلود
یادمه رفقا رو هیئت خونگی خیلی حساسیت داشت و میگفت روضه های خونگی باید باشن... و به خاطر همینم بود که چندین سال هیئت های فاطمیه رو تو خونشون میگرفتن و برا سنگ تموم میذاشتن.... بارها شده بود که میگفتیم جمعیت زیاده ، اجازه بده مراسمو جای دیگه بگیریم ولی میگفت: یه نور و معنویت دیگه ای داره فرق میکنه با ها و های دیگه ،اونا سر جاشون ولی یه چیز دیگه است....🖤 🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚
شهداء نه خدمت به پدر و مادرمون درسته نه اهل تواضعیم نه خُلقمون خوشه نه اهل نماز شبیم نه اهل نماز اول وقت نه اهل اخلاص و عمل نه اهل قرآن و مناجات در دل شب نه اهل گره گشایی و انفاق نه اهل امر به معروف و نهی از منکر خودتون دعا کنید اهل شیم مثل خودتون بعدشم شهید شیم
میگن‌کہ ‌استغفارخیلۍخوبھ.. حتۍاگہ‌بہ‌خیال‌ِ خودت‌ ... گناهۍرو مرتکب‌نشده‌باشے استغفارکن؛دلتو‌جلا‌میده..🌱 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
رفیق!🤍 یه وقت نگی من که پروندم خیلی سیاهه کارم از توبه گذشته! تـوبه مثل پاک کن می مونه اشتباهاتت رو پاک میکنه فقط بـه فکر جبران بـٰاش...🚶🏻‍♂✋🏻 🌼جَزَاکُمُ اللّٰهُ خَیْرًا🌼 «ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدِِ»🖇💛 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
28.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. تاسیس قهوه خانه بعد از سربازی قرار شد مشغول کار شود. پدرش در بازار آهن مغازه داشت اما نمی خواست پیش او کار کند. می گفت یا رانندگی یا کار پشت میز نشینی. دایی اش وانتی به او داد و در شهرداری یکی از مناطق تهران مشغول شد. بعد از مدتی تصمیم گرفت قهوه خانه بزند. خیلی اهل قهوه خانه بود. هر شب قهوه خانه می رفت. حتی مدتی در یکی از قهوه خانه های سولقان کار می کرد. پدرش بسیار از قلیان کشیدن او بدش می آمد و گاهی او را دعوا میکرد و نگران میشد از دایی های داداش مجید میخواست بیشتر مراقبش باشن و خلاصه وقتی تصمیم به زدن قهوه خانه میکند پدرش مخالف بوده وبلاخره پدرش هم راضی شد که قهوه خانه بزند. قهوه خانه خوبی زد و همه مایحتاج آن را تأمین کرد اینقدر با مادرش یا به قول خود داداش، با مریم خانم صمیمی بودن که خرید های قهوه خونه رو مثل قلیون و.... خریداری کردند . ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
شـهــــدا 🕊 تصویرتان رفت ... صدایتان رفت ... اما هدف و راهتان را نمیگذاریم از یادها برود ... ... 💔 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سال ٩٣ برای اولین بار به نیت پیاده روی اربعین به کربلا رفت. دقیقا ۸ روز قبل از اربعین سراسیمه به خانه میرود مادرش ک اون حال هولناک داداش مجید رو میبینه نگران میشه میپرسه مجید چیشده کجا ؟به رسم صمیمیت بامادرش میگه مریم خانم زود وسایلامو جمع کن رفیقام تو ماشین منتظرن میریم کربلا میگه مجید تو همه کارات اینجور عجوله خب خبر میدادی😅 خلاصه مجید بربری قصه ما راه میفته به سمت کربلا ❤️اما فرق مجید که پا به مسیر این سفر گذاشت با مجید بعد از آن، از زمین تا آسمان بود. دربین راه بادوستاش بگو بخند صدای اهنگ بلند 😆 اما به نجف اولین زیارت ک میرسد کمی حال دلش عوض میشود داداش مجید دیگ مدام تو لاک خودش بوده مدام درحال زیارت بوده و جوری ک رفیقاش تعجب میکنن میگن مجید یه زیارت اینقدر معطلی نداره ولی اهمیتی نمیده کار خودش میکنه تا این ک به کربلا میرسن همونجا تا چشمش ب گنبد مطهر میخوره زانو میزنه حس غریبی داشت مدام یاحسین یاحسین میگوید و اشک میریزد 😭 وقتی برگشت زن عمویش پرسید :مجید راستش را بگو ببینم، از امام حسین علیه السلام چی خواستی؟؟؟ 🤔 همه فکر می‌کردند مجید شیطان و پر شر و شور یا حاجت دنیایی خواسته 😔 اما وقتی مجید گفت"" از امام حسین علیه السلام خواستم که آدمم کن.و آدم بشوم "" همه انگشت به دهان ماندند.😯😍 ࿐༅🍃🌺🍃༅࿐ @shahidmajidghorbankhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا