🦋سردار دلها
#خاطره
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا
قدم به قدم که میرفت جلو ،
دلتنگ تر از قبل میشد ،
دلتنگ شهادت ،
دلتنگ رفقای شهیدش....
کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی ، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》
اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌺#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺شهدا را با هدیه ی صلواتی یاد کنیم
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
318.5K
#فایل_صوتی
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
🔵 آیا ببینــم و چیزۍ نگــم⁉️خاطره ای شنیدنی
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده
.
#ارسالی_مخاطبین
#خاطره
فوق العاده زیبا و انرژیزا💪🌸
این متن رو نخونی از دستت رفته👇
من در گذشته دختری بودم مثل همین بد حجاب های بیرون، موهام رو از جلو بیرون میگذاشتم و آرایش هم میکردم👩🎤
من در خانواده مذهبی به دنیا آمدم و تا پایان دوران راهنمایی مدرسه، خوب بودم.
بعد از اون دوران، از یک شهرک مذهبی مجبور به اسباب کشی شدیم و برای دبیرستان، وارد یک مدرسه ای شدم که وضع بچه هاش خوب نبود.
به خاطر هم کلاسی ها و اثر پذیرفتن از اونها از لحاظ حجاب و نماز خواندن خیلی تغییر کردم، چون اثر گذار بار نیومده بودم و اثر گذاشتن رو بلد نبودم🤦♀️
حدود ۴ سال این زندگی تاریک و سیاه و پر از ظلمات من ادامه داشت و روزی خدا من رو با برنامه (زندگی پس از زندگی) آشنا کرد و من با یکی از قسمت هاش، متحول شدم و خدا توفیق داد و از همون شب نماز خواندن رو دوباره شروع کردم📿
بحث حجاب هم تا یک ماه بعد از تحولم به مرور زمان به لطف خدا درست شد و من این رو یک عنایت بزرگ، از سوی خدا به خودم میدانم که من رو هدایت کرد😞
حدود یک سال و ۹ ماه از تحول من میگذره و خدا از اون موقع تا الان، در من تغییرات دیگه ای هم به وجود آورده و توفیقاتی نصیبم شده، مثل نماز اول وقت، چادری شدنم، گرفتن تصمیم برای یار امام زمان (عج) شدن😌⚘️
قسمت مهم از اینجا به بعده👇👇
بهار همین امسال از طریق استوری یک پیج مذهبی اینستا، که دوره های #دکتر_علی_تقوی رو معرفی میکرد، به پیج ثبت نام دوره ها هدایت شدم و ثبت نام کردم☺️
چون از وقتی متحول شدم، روی بقیه واجبات دین هم حساس شده بودم و تحقیق و یادگیری امر به معروف و نهی از منکر هم توی برنامه هام بود و وقتی دیدم یه دوره تقریبا رایگان، در این خصوص وجود داره، سریع ثبت نام کردم تا دو تا از فروع مهم دینم رو یاد بگیرم و انجام بدم.
خداروشکرررر خداروشکررر زندگی من از خرداد ماه خیلییییی تغییر کرد👌
۸ ماهه زندگی خیلی شیرینی دارم و حس میکنم نگاه خدا به زندگیم بیشتر شده، به گناه ها تذکر میدم و دوره ها رو معرفی میکنم و در فکر این هستم که یک کسب و کاری برای خودم راه بندازم و از پولی که در میارم به موسسه موعود کمک کنم.
من تا ابد مدیون استاد تقوی هستم.🌷
داستان زندگیم رو گفتم که آخرش اینو بگم که در حدود ۴ سالی که من موهام رو بیرون میگذاشتم، حتی یک نفر، حتی یک نفر در خیابون و مجامع عمومی پیدا نشد که حداقل به من چپ چپ نگاه کنه یا اخم کنه یا حتی روش رو برگردونه!😔
نمیگم تذکر لسانی، تذکر لسانی پیشکش❗️ این مردم بی تفاوت حتی به من یک اخم هم نکردن❌
دلم از این بی تفاوتی مردم میسوزه اون ها به من ظلم کردن!😭
مردم دلشون برای من نمیسوخت که دارم تو گناه غرق میشم و از سر دلسوزی جلوی گناه من رو نمیگرفتن! خانوادهام من رو امر به معروف و نهی از منکر میکردن اما کافی نبود❗️
اگر متحول نمیشدم، شاید الان وضعم خیلی خیلی بدتر از قبل بود، در حال حاضر کلی آدم بدحجاب و بیحجاب در خیابون ها داریم که هیچکس به فکرشون نیست!
این تحولی که برای من پیش اومد برای هرکسی اتفاق نمیافته.
آدم های زیادی دارن توی گناه غرق میشن و اینها باید با امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح بشن✅
اگه هدایت نمیشدم مطمئنم روز قیامت از سکوت این مردم به هیچ وجه نمیگذشتم و حتما فردای قیامت جلوشون رو میگرفتم.
یک نکته دیگه هم هست که اگر توی اون ۴ سال کسی به من تذکر میداد، چون فرهنگ《جوابِ تذڪر، تشڪره》بین مردم وجود نداره، شاید توی دلم بهش یه به توچهای یا ناسزایی هم میگفتم، اما مطمئنم روز قیامت میفهمیدم این آدم در حق من چه لطفی کرده و دستش رو میبوسیدم.😔
⚜⚜من همیشه مدیون استاد خواهم بود و دو تا تولد در زندگیم دارم ⚜⚜
یه تولد، موقع تحول پیدا کردنم✨️
و تولد بعدی آشنا شدن با دوره های #استاد_تقوی و گذراندن دوره ها و یار امام زمان (عج) شدن ...
امیدوارم بتونم دینم رو ادا کنم 🙏🏻
به امید همگانی شدن امر به معروف و نهی از منکر و تندرستی همیشگی استاد تقوی بزرگوار و همکارانشون🌹🍃
💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
🦋سردار دلها
#خاطره
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا
قدم به قدم که میرفت جلو ،
دلتنگ تر از قبل میشد ،
دلتنگ شهادت ،
دلتنگ رفقای شهیدش....
کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی ، جاماندگی و دلواپسی .حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت:《قرآن همراهتون هست؟》
اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند..
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌺#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌺شهدا را با هدیه ی صلواتی یاد کنیم
━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🔸 یمن را دریاب ... ! 🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
پدر داشت روزهای پایانی را میگذراند. دکترها برایش اصطلاحِ «سپسیس عفونی» را بکار میبردند. «سپسیس» یک بیماری خطرناک و مرگبار است که بر اثر واکنش شدید سیستم ایمنی بدن در برابر عفونت شدید ایجاد می شود. «سپسیس شدید» منجر به «شوک سپتیک» می شود. این شوک، فشار خون پدر را کمتر از ۷ کرده بود. بوسيله دارویی که دائم و بهتدریج به بدن تزریق میشد، سعی در جلوگيری از اُفت شدید فشار داشتند.
این حالات، پدر را در خوابی عمیق و متفاوت فرو میبرد؛ حالتی اغماء گونه ...
از شب، نوبت حضور من بالای سرشان است. حالتی رفت و برگشت دارند. بیهوش و هوشیار در نیمههای شب نگاهی به من کردند. «علی بیا !». بعد بلافاصله گفتند: «از یمن چه خبر؟!». متعجب نگاه میکنم. «با موشک کجا را زده؟». گویی نظارهگر واقعهای بوده که من از آن بی خبرم. میگویم: «خواب دیدید؛ ما الآن در بیمارستان نمازی هستیم». رویش را برمیگرداند. «نه، خواب نبود! یمن را دریاب. اخبار یمن را پیگیر باش. آخرالزمان از یمن آغاز میشود. از شلیک اولین موشکها !» بعد سکوتی طولانی کرد. دوباره میگوید «علی بیا!».
اشاره میکند که «سرت را جلو بیار». سرم را میچسبانم به دهانش. باصدای بیجوهرهای میگوید: «ان شاء الله تو ظهور را درک میکنی!» مو به تنم سیخ میشود. میگویم «ان شاء الله» و در دل، همۀ این فضا را حمل بر حال اغماگونه او میکنم و عبور میکنم ... تا اینروزها که اولین موشکها با جسارتی وصفناشدنی از یمن به سمت تمام منافع اسرائیل و آمریکا شلیک میشود ... و تنگهای که لقب مهمترین آبراهۀ جهان را یدک میکشد برای همه کشتیهای اسرائیل و آمریکا ناایمن شده. یمن یک تنه دارد صفآرایی و آبروداری میکند.
باز صدای پدر را میشنوم: «یمن را دریاب ...!»
هدایت شده از شهید عجمیان
🏷 #خاطره
سیّـد با همه مهربون بود.
هوای اطرافیانش رو داشت.
بارها به ساخت خونه های جهادی کمک کرده بود.
معتادها رو که میدید، بهشون کمک میکرد.
میگفت : ای کاش یک روزی اونقدر پولدار بشم
که یک استراحتگاه بزرگ، براشون درست کنم و بهشون غذا بدم.
#گروه_مردمی
#شهید_روح_الله_عجمیان
___________
🔘 کانال شهیـد سید روحالله عجمیـان
@Seyed_Ruhollah_ajamian
هدایت شده از شهید عجمیان
💚 #خاطره
وارد خانه که میشد، به رسم احترام پای مادرش را میبوسید، حتی
نوه های کوچکتر خانواده هم یاد گرفته بودند. گاهی هم به مادرش میگفت : روزی میرسد که تو به من افتخار میکنی و سرت را بالا میگیری و میگویی،
شهید روحالله پسر منه...
همان چیزی شد که میخواستی؛
حال مادرت به تو افتخار میکند.
مادری که تو مایه ی سرافرازی آن
در روز محشری...
مادری که به خاطر رشادت تو و صبر زینبیاش امسال مادر شهید است.
#روز_مادر💐
#گروه_مردمی
#شهید_روح_الله_عجمیان
🔘 کانالشهیدسیدروحاللهعجمیان
@Seyed_Ruhollah_ajamian
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه چند سال پیش بود که با یه گروهی رفتیم راهیان نور
گروه با صفایی بودن ، بینشون چندتاشون مدافع حرم بودن که اواخر سفر دیگه کم کم با هم رفیقم شده بودیم....
تو مسیر برگشت به کرج بودیم و داشتیم با رفقای جدیدمون صحبت میکردیم که حرف از محلمون شد...
اونا که اسم محلمون ترک آبادو شنیدن دونه دونه شروع کردن از بچه محلامون نام بردند که رسیدن به اسم #بهروز_واحدی ....
ما گفتیم آره میشناسیمش تو پایگاه بسیج خودمونه اصلا و هیئت های خودمونیمونم میاد...
یه کمی که صحبت کردیم گفت #آقابهروز خیلی مرده🖤
گفتیم چطور ؟
گفت ما تو منطقه باهاش آشنا شدیم...
تو منطقه خیلیا هستن شبا بیدار میمونن ولی #بهروز بعد از اینکه همه شب بیداری یاشون تموم میشد تازه میزد بیرون از چادر و آسایشگاه و میرفت بیرون...
یه شب از سر کنجکاوی رفتم دنبالش ، دیدم رفت سراغ دستشویی های مقر و شروع کرد دستشویی هارو شستن و نظافت کردن 💚🖤 و بعدشم اومد نمازای شبانه اش رو بیرون از چادر خوند و ادامه روزشو گذروند...
از اون به بعد هروقت میدیدمش تازه فهمیده بودم چه کسی بینمونه و خبر نداشتیم...
بهشم که میگفتیم قبول نمیکرد و میزد زیرش 😔
ما هم با هم قرار گذاشتیم اگه یه روزی شهید شد بعد شهادتش اینارو بگیم ؛ #آقابهروز زرنگی کردی و رفتی و ما موندیم با #خاطرات
ای #بچه_زرنگ
شادی روحش یه #صلوات بفرستید...
#رفیق_شهیدم
#شهیدالقدس
#شهید_بهروز_واحدی
#شهادت #شهدا #مدافعان_حرم
🆔 @shahid_behrooz_vahedi 🖤💚
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه همیشه در حال #مطالعه کتاب بود و مخصوصا کتب دینی....
هروقت ازش پیگیر میشدیم متوجه میشدیم که در حال تمام کردن کتاب های مختلفه...
خونشون که میرفتیم یه کتابخونه داشت که توش کتاب های مختلف #دینی و #عقایدی و #خاطرات_شهدا دیده میشد...
حتی قبل از متاهل شدنشم که یه خونه نقلی خودش داشت که اونجا به #مطالعه و گوش کردن سخنرانی و کارهای روزمره اش مشغول بود ، هروقت اونجا هم میرفتیم میدیدیم چندتا #کتاب روی هم گذاشته شده...
بعضی از کتاب ها که اونقدر سنگین بود فقط #آقابهروز بود که میتونست با چندبار مطالعه متوجه اونا بشه...
حتی یادمه یه مدت کتاب #حدیث میگرفت و شروع میکرد حدیث انبیا و اهل بیت علیهمالسلام را حفظ میکرد و به خاطر همینم بود که بار دینی و مذهبی بالایی داشت و چندباری هم برای سخنرانی به هیئتمون دعوتش کرده بودیم....
خیلی مردی #آقابهروز
شادی روح شهید بهروز واحدی #صلوات
🆔 @shahid_behrooz_vahedi
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه چندین سال پیش بیکار نشسته بودم و فکر و خیال خیلی اذیتم میکرد...
دیگه کلافه شده بودم که #آقابهروز اومد،دید من کلافم و گفت :
+چی شده چرا بی حالی ؟؟
_آقا بهروز ته جیبم خیلی خالیه...
+چرا سرکار نمیری خو؟
_نیست و کار خوب گیر نمیاد..
دیدم یهو دستمو گرفت از جام بلندم کرد و گفت :
+پاشو بریم سرکار !!!
_آقا بهروز کجا آخه ؟!
+پیش خودم ...!
اون موقع ها شغلش برقکاری بود ...
یادمه باهم رفتیم کار رو شروع کردیم؛ تو کارش خیلی ماهر بود و نیازی هم به من نداشت چون تکی کار رو در میاورد ولی به هرحال منو برد که یک روزم که شده بیکار نباشم .
یادش بخیر... به هزینه خودش غذا گرفت و خلاصه خیلی حق گردنمون گذاشت...
خواستم بگم #مردونگی تو پوست و استخونش بود ...🌹
من اینا رو نوشتم که از #معرفت آقابهروز بگم ... ❤️
بگم که #بیریا بود و عاشق $شهادت... 🖤
و در آخر به #معشوق رسید و #شهادت نصیبش شد .💚
نثار شادی روح #شهدا و آقا #صاحب_زمان عجلاللهتعالیفرجه #صلوات .🌺
#خاطرات_شهدا #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #رفاقت #مدافعان_حرم #بچه_زرنگ
🆔 @shahid_behrooz_vahedi
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره #ارسالی
یک روز که داشتم از باشگاه به سمت خونه برمیگشتم ، دیدم #آقابهروز دم در مسجد وایساده و داره با گوشیش کار میکنه و فکرش انگاری مشغول یک چیزی شده بود
رفتم جلو تا ببینمشون و یه سلامی عرض بکنم و احوالاتشون رو بپرسم.
-سلام #آقابهروز
+سلام داداش خوبی انشاالله بهتری
-ممنون شما خوبید؟
+شکر خدا
-اقا بهروز کمک نمیخواید،انگاری که یه چیزی
فکرتون رو مشغول کرده...؟!
+نه داداش چیزی نیست ، قرآن گوشیم باز نمیشه.
-اقابهروز میخواید بدید یه نگاهی بندازم
+بیا داداش
گوشیو از #آقابهروز گرفتم و یه نگاهی به برنامه انداختم و متوجه شدم که این برنامه ، نیاز به بروزرسانی داره.
-آقابهروز این برنامه باید بروزرسانی بشه ، بروزرسانی کنم؟؟
+باشه داداش مشکلی نیست ولی داخل این برنامه فقط میتونی
صوت ۱۰ تا سوره رو دانلود کنی ، برنامه دیگه ای نمیشناسی؟
-چرا میشناسم میخواید براتون نصب کنم..؟؟
+آره نصب کن نصب کن
برنامه رو برای آقا بهروز نصب کردم و شروع کردم به توضیح دادن برنامه و کارهایی که میشد توش انجام داد .
+داداش بی زحمت برو توی قرآن این سوره هایی که میگم رو
علامت بزن که همیشه دم دست باشن.
-چشم بفرمایید
+سوره یس ، سوره نور ، سوره واقعه ، سوره جمعه و .......
سوره ها رو که علامت زدم و کارم تموم شد ، #آقابهروز کلی تشکر کردن و ، بابت این موضوع خوشحال شدن.
اونقدر خوشحال شدن که حد و وصف نداشت....
چیزی که اونروز خیلی توجهمو جلب کرد این بود که خیلیامون شاید فضای مجازیمون به مشکل بخوره اونقدر ناراحت بشیم ولی شهید برای قرآن گوشیش داشت غصه میخورد...
البته باید بگم که ما هرموقع #آقابهروز رو دیدیم یه جایی فرصتی پیدا میکرد یه #قرآن جیبی کوچیک هم داشت که باز میکرد و میخوند....🖤
شادی روح #شهدا و #آقابهروز صلوات...🌹
#مدافعان_حرم #بچه_زرنگ #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #خاطرات_شهدا #شهادت #بهروز_واحدی
🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه اوایل که #آقابهروز برای دفاع از حرم #حضرت_زینبسلاماللهعلیها میرفتن سوریه و میومدن هرکس ازشون میپرسید کجا بودین میگفت کرمانشاه توی آشپزخونه کار میکنم....
هرکس ام میفهمید که مشرف میشن سوریه باز زیر بار نمیرفت و میگفت ما لیاقت نداریم بریم سوریه که....
حالا اگه زیر بارم میرفت میگفت اونجا ما برای رزمنده ها غذا میپزیم و اینطور چیزا...
حتی یادمه سرش زخم شده بود و ما هم میدونستیم تو جنگ این اتفاق افتاده ولی #آقابهروز در جواب اینکه چه اتفاقی افتاده ؟
جواب میدادن توی آشپزخونه دیگ خورده بهش..
بچه ها هم باور میکردناااا...
یه سری ازش پرسیدم آقابهروز چرا اینطوری میگی:
گفتن اونی که باید بدونه خودش میدونه ،چرا باید همه بدونن؟!
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #شهیدالقدس #رفیق_شهیدم #آقابهروز #بچه_زرنگ #بهروز_واحدی
🆔 @shahid_behrooz_vahedi
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه از #آقابهروز دعوت میکردیم بیاد سخنرانی کنه تو هیئت...
میخواستیم اطلاعیه طراحی کنیم که آقابهروز متوجه میشد اسمش تو بنر ها و اطلاعیه خورده میگفت اسم منو پاک کنید نزنید اسممو....
ما خیلی اصرار میکردیم ولی قبول نمیکرد...
یه چند سری هم که راضی شد ما نوشتیم #رزمنده_اسلام بهروز واحدی که گفت بابا این چیه ؟ (البته به زبان شیرین آذری )
میگفت بزنید #برادر_بهروز_واحدی ...
وقتی ام میومد تو هیئت برا سخنرانی هیچ موقع رو منبر نشد بشینه و همش میگفت میشینم زمین...
هیچ موقع بالا نمیشست....
در کل خیلی خاکی و ساده بود #آقابهروز ...
#ساده_ولی_زرنگ....
#مدافعان_حرم #شهدا #شهادت #شهید_بهروز_واحدی #رفیق_شهیدم #بچه_زرنگ #مردونگی
🆔 @shahid_behrooz_vahedi
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
رفتم #مسجد و نماز جماعت تموم شده،آقا بهروز هم انتهای مسجد به دیوار تکیه داده بود و قرآن دستش بود و داشت قرآن میخوند....
رفتم نشستم کنارش یه چند دیقه ای کشید تا قرآنش تموم شد و قرآن رو داد دست من و گفت: اینو میشه بزاری سرجاش ؟
گفتم:چشم #آقابهروز
اومدم بلند شم گفتن :بشین رفتنی میزاری سرجاش...
ادامه داد گفت:نگاه کن بیا بهت یه چیزی بگم!..
_جانم #آقابهروز
+روزانه همیشه چندتا آیه #قرآن بخون... حتی شده یک آیه...
اولش یه آیه میخونی،فردا میکنی دو آیه ،بعد یه صفحه و همینطور ادامه میدی میبینی به جز در روز میرسی..
حتی اگه سختته عربی خوندن معنیشو بشین بخون...
اصلا بیکار میشی #قرآن بخون....
شادی روح شهدا #صلوات...
#بچه_زرنگ #رفیق_شهیدم #شهید_بهروز_واحدی #شهادت #مدافعان_حرم #آقابهروز #شهیدالقدس #معرفت
🆔 @shahid_behrooz_vahedi
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه رفقا #آقابهروز رو هیئت خونگی خیلی حساسیت داشت و میگفت روضه های خونگی باید باشن...
و به خاطر همینم بود که چندین سال هیئت های فاطمیه رو تو خونشون میگرفتن و برا #فاطمیه سنگ تموم میذاشتن....
بارها شده بود که میگفتیم جمعیت زیاده #آقابهروز، اجازه بده مراسمو جای دیگه بگیریم ولی میگفت:#هیئت_خونگی یه نور و معنویت دیگه ای داره فرق میکنه با #هیئت ها و #تکیه های دیگه ،اونا سر جاشون ولی #بزم_خونگی یه چیز دیگه است....🖤
🆔 @shahid_behrooz_vahedi 💚