#استاد_علی_تقوی
🔰10 #راهکار برای #غلبه_بر_ترس
از امر به معروف و نهی از منکر
1⃣ لازم نیست هر تعداد گناه میبینید، تذکر بدهید. از روزی سه تا تذکر شروع کنید.
2⃣ اگر تذکر به نزدیکان و خانواده و دوستان برایتان راحتتر است (چون این دیگر ترس ندارد که)، از اینها شروع کنید.
3⃣ توقع خود را از افراد گناهکاری که میخواهیم بهشان تذکر دهیم، پایین بیاوریم. این خیلی مهم است. انتظار چشم و تشکر نداشته باش. خودت را برای بدترین پاسخها آماده کن. بعد میبینی جوابهایشان چقدر برایت شیرین میشود.
4⃣ برادر و خواهری که میگویی از تذکر میترسم؛ حضرت امیر(ع) میفرماید: "امر به معروف و نهی از منکر به رزق و عمر تو آسیب نمی زند." اعتماد کن به امیرالمومنین(ع).
5⃣ عزیزان بدانید آن لحظه که باید از دنیا بروید، میروید. یک لحظه هم تاخیر نمیکند جناب ملکالموت.
🍃حکیم خیام نیشابوری فرمود:
چون عمر به سر رسد، چه شیرین و چه تلخ.
پیمانه که پر شود، چه بغداد و چه بلخ.
و حق هم همین است.
👈حالا انتخاب با خودت است؛ که با شهادت بروی یا با تصادف و سقوط از ارتفاع و بیماری و … ولی بدان: اگر شهید نشوی میمیری!
6⃣ آیه ۱۷۳ سوره آل عمران را بخوان و بگو "حسبنا الله و نعم الوکیل".
✨حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند: " جایی که باید حرف بزنی، اگر سکوت کنی، خدا مواخذه ات میکند. میگویی خدایا از مردم ترسیدم." حضرت حق جل و علا میفرماید: "فإیّایَ کُنتَ أحَقَّ أن تَخشى"." شایسته بود از من بترسی."❗️
7⃣ باز اگر میترسید، دو نفری قدم بزنید و تذکر بدهید.
8⃣ باز اگر میترسید، از تذکر به منکرات کوچک شروع کنید. باید خودمان را کم کم نزدیک کنیم به مقام "لایخشون احداً الا الله"
9⃣ #خاطرات تذکرات دیگران را بخوانید در #سایت_جنبش_حیا و #کتاب_از_یاد_رفته👌
👈 به دیگران توصیه کنید بخوانند. خاطره و داستان، خیلی موثره در زایل شدن ترس.
🍃قصص، سبک قرآن است و دشمنان ما امروز از این سبک بهرهها میبرند.
🔟 و در آخر، برای اینکه ترست از تذکر دادن بریزد، گروه تشکیل بده البته با ساختار و نظم.
💯یک گروه امر به معروف و نهی از منکر در شهری که هستید، راه بیاندازید و با هم #آموزش ببینید و #مطالعه کنید و برای #کسب_تجربه یک روز در هفته، به شکل گروههای دو یا سه نفره، در مکانهای مختلف اعم از بازار و پارک و...، #رزم_تذکر_لسانی برگزار کنید. با تشکیل گروه ایدههای جذاب و متنوعی میتوانید اجرا کنید.
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
هدایت شده از شهید آقا بهروز واحدی
#خاطره
یادمه چند سال پیش بود که با یه گروهی رفتیم راهیان نور
گروه با صفایی بودن ، بینشون چندتاشون مدافع حرم بودن که اواخر سفر دیگه کم کم با هم رفیقم شده بودیم....
تو مسیر برگشت به کرج بودیم و داشتیم با رفقای جدیدمون صحبت میکردیم که حرف از محلمون شد...
اونا که اسم محلمون ترک آبادو شنیدن دونه دونه شروع کردن از بچه محلامون نام بردند که رسیدن به اسم #بهروز_واحدی ....
ما گفتیم آره میشناسیمش تو پایگاه بسیج خودمونه اصلا و هیئت های خودمونیمونم میاد...
یه کمی که صحبت کردیم گفت #آقابهروز خیلی مرده🖤
گفتیم چطور ؟
گفت ما تو منطقه باهاش آشنا شدیم...
تو منطقه خیلیا هستن شبا بیدار میمونن ولی #بهروز بعد از اینکه همه شب بیداری یاشون تموم میشد تازه میزد بیرون از چادر و آسایشگاه و میرفت بیرون...
یه شب از سر کنجکاوی رفتم دنبالش ، دیدم رفت سراغ دستشویی های مقر و شروع کرد دستشویی هارو شستن و نظافت کردن 💚🖤 و بعدشم اومد نمازای شبانه اش رو بیرون از چادر خوند و ادامه روزشو گذروند...
از اون به بعد هروقت میدیدمش تازه فهمیده بودم چه کسی بینمونه و خبر نداشتیم...
بهشم که میگفتیم قبول نمیکرد و میزد زیرش 😔
ما هم با هم قرار گذاشتیم اگه یه روزی شهید شد بعد شهادتش اینارو بگیم ؛ #آقابهروز زرنگی کردی و رفتی و ما موندیم با #خاطرات
ای #بچه_زرنگ
شادی روحش یه #صلوات بفرستید...
#رفیق_شهیدم
#شهیدالقدس
#شهید_بهروز_واحدی
#شهادت #شهدا #مدافعان_حرم
🆔 @shahid_behrooz_vahedi 🖤💚
🌹 مکاشفه مرحوم آيت الله شمس آبادي دربارة لزوم احترام به أموات
⚜️ آیت الله مبشرکاشانی:
اوائل انقلاب همراه با آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانساري نجفي در شهر خوانسار در روستاي سنگ شير، منزل پدري مرحوم حجت الاسلام و المسلمين سيّد حسين ميرصانعي مهمان بوديم، مرحوم آيت الله خوانساري فرمودند: من ميخواهم به مزار پدرم (حاج شيخ احمد خوانساري) بروم و فاتحه بخوانم، قبر پدر معظم له در کنار جاده (خيابان) قرار داشت او را همراهي کرديم و بر سر قبر و مزار او رفتيم، هنگام خواندن فاتحه فرمود: بهتر است بنشينيم و فاتحه بخوانيم زيرا سالها قبل به اتفاق آيت الله شمسآبادي(ره) اينجا آمديم تا براي پدرم فاتحه بخوانيم، آيت الله شمس آبادي پدرم را ميشناخت و به او علاقهمند بود، وقتي مشغول خواندن فاتحه شدیم ناگاه آقای شمس آبادی گفت: روی چشم و نشست، پس از خواندن فاتحه گفت: در حال خواندن فاتحه بودم ديدم پدرت (مرحوم حاج شيخ احمد پدر مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانساري) آمد و گفت: حالا که به سراغ من آمدهاي و فاتحه ميخواني بهتر است بنشينيد و نشسته فاتحه بخوانيد، گفتم: حتماً، روي چشم و نشستم. چنانچه به خاطر دارم مرحوم شمس آبادي پاي خود را از نعلين (کفش) خود خارج کرده و با احترام کنار قبر آن مرحوم نشست و مشغول خواندن فاتحه شد.
مرحوم آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانساري از دوستان صميمي و تنگاتنگ آيت الله شمس آبادي بود و در مورد وي فرمود: آقاي شمس آبادي از نظر معنوي داراي حالات معنوي و مکاشفات کثيره بود.خود آيت الله خوانساري نيز در اواخر عمرش که در منزل بستري بود در حال کشف گاهي بعضی از حضرات معصومين (عليه السلام) را مشاهده ميکرد.
[ناگفته نماند که آيت الله ابوالفضل خوانساري، حدود يک سال در خدمت مرحوم آيت الله سيد علي آقا قاضي تلمّذ نموده بود]
#خاطرات
📚 سردلبران
@doa_va_zekr