🔆 #پندانه
🔻در قلاب وسوسههای شیطان گیر نکنید🔻
🔹صیاد برای گرفتن ماهی، قلاّب به کار میبرد. بر سر قلاّب، طعمهای که ماهی دوست دارد میگذارد. ماهی قلاب را همراه طعمه میبلعد.
🔸قلاّب که بلعیده شد، تکانی به نخ قلاب وارد میشود؛ اگر ماهی کم وزن باشد، صیاد با یک ضرب آن را بالا میکشد و اگر سنگین باشد، صیاد بهطور متناوب آن را میکشد و رها میکند تا خسته و بی جان شود. وقتی مطمئن شد که ماهی دیگر توانی ندارد آن را بیرون میکشد. شیطان گاهی قلاّبش به انسانی گیر میکند. طعمه سر قلاّب، آرزوی دراز، رابطه با نا محرم، ریاستطلبی و در یک کلمه علاقه به دنیا است.
🔹بعد از اینکه انسان را به دنیا علاقمند کرد، قلاب را شل و سفت میکند. ولی مواظب است بند قلاب پاره نشود. چندین بار او را میآورد و میبرد تا بالاخره او را اسیر خود کند.
🔺مواظب وسوسههای شیطان باشید🔺
لینک مطالب سال99: https://eitaa.com/basirt8/7145
@basirt8
🔆 #پندانه
🔴 به حمد و ثنای مردم اعتنا نکنید
🔸آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست زیرا:
🔹اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است.
🔹اگر کم کار کند، میگویند تنبل است.
🔹اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند.
🔹اگر جمعگرا باشد، میگویند بخیل است.
🔹اگر ساکت و خاموش باشد میگویند لال است.
🔹اگر زبانآوری کند، میگویند ورّاج و پرگوست.
🔹اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند میگویند ریاکار است و اگر نکند میگویند کافر است و بیدین لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد.
🔸و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.
🔸پس آنچه باشید که خدا دوست دارد👌 ✍️هشدار واماده باش کانال ازپاییز وزمستان پرحادثه99(28/6/99) https://eitaa.com/basirt8/10261
✍️بخش دوم تحلیل کانال/ هشدار واماده باش/حوادث به بعد اجرام اسمانی وفلکی تقارن زحل مشتری دراول دیماه 99تا حدااقل زمستان1400وایتدای1401). 1/10/99/ https://eitaa.com/basirt8/12794
لینک مطالب سال99: https://eitaa.com/basirt8/7145
@basirt8
🔆 #پندانه
🔴 فقط به خدا پناه ببر تا تو را بی نیاز سازد
🔹شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد تا در بارگاه او به كاری گمارده شود.
🔸خلیفه از او پرسید: «قرآن میدانی؟»
🔹او گفت: «نمیدانم و نیاموختهام.»
🔸خلیفه گفت: «از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم.»
🔹مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت.
🔸مدتی گذشت تا اینكه از بركت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید كه دیگر در دل نه آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه.
🔹پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: «چه شد كه دیگر سراغی از ما نمیگیری؟»
🔸آن آزادمرد پاسخ داد: «چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم كه از خلق و از عمل بی نیاز هستم.»
🔹خلیفه پرسید: «كدام آیه تو را اینگونه بی نیاز كرد؟»
🔸مرد پاسخ داد:
🔅«مَن یَتّقِ اللّه یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب؛ هر كس از خدا پروا بدارد و حدود الهی را رعایت کند، خدا برای بیرون شدن او از تنگناها راهی پدید میآورد و از جایی كه تصور نمیكند، به او روزی میرساند و نیازهای زندگیاش را برطرف میسازد.» (سوره طلاق، آیات ۲ و ۳)
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
🔴 از حرف تا عمل
🔹روزی مردی، دانایی را در کوچهای دید.
🔹پس از احوالپرسی از او پرسید: دوست من! ما همکلاس و هممکتب بودیم؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ...
استادمان نیز یکی بود؛ حال تو چگونه به این مقام رسیدی؟ و من چرا مثل تو نشدم؟
🔸مرد دانا گفت: تو هر چه شنیدی؛ اندوختی و من هر چه خواندم؛ عمل کردم.
◽️به عمل کار برآید؛ به سخندانی نیست.
🤲 انشاءالله امسال سال عمل کردن به دانستههامون باشه. ✍️هشدار واماده باش کانال ازپاییز وزمستان پرحادثه99(28/6/99) https://eitaa.com/basirt8/10261
✍️بخش دوم تحلیل کانال/ هشدار واماده باش/حوادث به بعد اجرام اسمانی وفلکی تقارن زحل مشتری دراول دیماه 99تا حدااقل زمستان1400وایتدای1401). 1/10/99/ https://eitaa.com/basirt8/12794
لینک مطالب سال99: https://eitaa.com/basirt8/7145
@basirt8
🔆 #پندانه
✍ شیخی بود که به شاگردانش عقیده میآموخت، "لااله الا الله" یادشان میداد، آن را برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد.
🔹روزی یکی از شاگردانش یک طوطی برای او هدیه آورد زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت.
🔸شیخ همواره طوطی را محبت میکرد و او را در درسهایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید:
"لااله الا اللّه"
🔹طوطی شب و روز "لااله الا الله" میگفت.
🔸یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه میکند، وقتی از او علت را پرسیدند، گفت:
طوطی به دست گربه کشته شد.
🔹گفتند: برای این گریه میکنی؟!
.
🔸شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمیکنم. ناراحتی من از این است که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد. با آن همه "لااله الاالله" که میگفت؛ وقتی گربه به او حمله کرد، آن را فراموش کرد و تنها فریاد میزد.
🔹زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آن را یاد نگرفته و نفهمیده بود. میترسم من هم مثل این طوطی باشم!
🔸تمام عمر با زبانمان "لااله الاالله" بگوییم و وقتی که مرگ فرا رسد، فراموشش کنیم و آن را ذکر نکنیم زیرا قلوب ما هنوز آن را نشناخته است!
🔰آیا ما "لااله الااللّه" را با دلهایمان آموختهایم؟! ✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆#پندانه
✍ باطن زندگی خودت را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکن
🔹مردی در حالیکه به قصرها و خانههای زیبا مینگریست به دوستش گفت: وقتی این همه اموال را تقسیم میکردند، ما کجا بودیم؟
🔸دوست او دستش را گرفت و به بیمارستان برد و گفت: وقتی این بیماریها را تقسیم میکردند، ما کجا بودیم؟
🔹خیلی از ماها با دیدن بخشی از زندگی مردم حسرت میخوریم، در حالیکه خیلی چیزها هست که باید بابتشون خدا رو شکر کنیم اما انسان زمانی که پیر میشه تازه میفهمه نعمت واقعی همون سلامتی، خانواده، عشق، شادی، با هم بودن، انرژی جوانی و ... است و همین چیزهای ساده بوده که همیشه داشته ولی هرگز بهشون اهمیت نداده و دنبال نداشتهها بوده.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
از روزگار شکایت نکن
🔹سادهلوحی نزد صاحبدلی از فقر و نداری ناله کرد.
🔸صاحبدل، دست در جیب برده و سکهای (صدقه) به او داد.
🔹سادهلوح صورتش از خشم سرخ شد و با لحنی تند گفت:
من صدقه از کسی نمیگیرم! انتظار چنین توهینی را از تو نداشتم.
🔸صاحبدل تبسمی کرد و گفت:
این خرد شدنت را هرگز فراموش نکن!
و بدان پیش کسی که کاری برای رفع مشکل تو نمیتواند بکند، زبان به شکایت از روزگار مگشا که با ناله از روزگار، فقط خودت را پیش او تحقیر کردهای و چیزی دستگیر تو نخواهد شد.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
✍ فقیر و ثروتمند کیست
🔹برای اثبات ثروتمند بودنتان همه چيزهایی كه نمیتوانيد با پول بخريد را در يک ليست بنويسيد:
▫️ایمان
▫️فرهنگ
▫️ادب
▫️شعور
▫️درک
▫️پدر و مادر
▫️شادی
▫️آرامش
▫️محبت
▫️صبر
▫️قناعت
▫️و سجایای اخلاقی
✔️ حال جلوی دارايیهايتان علامت بزنيد.
💠 اگر همه اينها را با يک وضع مالی متوسط داريد، ثروتمند هستيد.
🔻و اگر هيچيک را نداريد ولی در بهترين نقطه شهر خانه داريد و يک ماشين آخرين مدل و معتبرترين حساب بانكی را داريد، متاسفم؛
▪️شما فقيرترين انسان كره زمين هستيد.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
راههای تشخیص باطن خویش
میخواهم بدانم در باطن، به چه صورتی هستم، آیا این امر ممکن است؟
پاسخ آیتالله حسنزاده آملی:
بله، هر انسانی میتواند باطن برزخی خویش را تشخیص دهد و بفهمد در باطن به چه صورتی میباشد.
اگر آدمى میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و به اطراف کاری ندارد، "بهيمه" (چهارپایان آرام و غیردرنده) است.
و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد، "سبع" (حیوانات شرور و درنده) است.
و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ و از اينگونه امور با بندگان خدا دارد به طوری که در باطن، دشمن اما به ظاهر دوست است؛ "شيطان" است.
و اگر صفات سبعى و شيطانى ندارد و خالصانه به عبادت پروردگار مشغول است و به مردم منفعت رسانده و خلق خدا از او آسودهاند، "ملَک" (فرشته) است.
و اگر علاوه بر عبادات و مقامات ملَك، با ترک انواع معصیت، به سوى معارف الهی و درک حقايق و سير و سلوک الى الله حرکت دارد، "انسان" است.
خلاصه اینکه بشر خاکی به پنجگونه تقسیم میشود:
بهيمه، سبع، شيطان، فرشته و انسان
حال هرکسی با این علم میتواند بفهمد که در باطن به چه صورت است.
نیازی نیست انسان نزد کسی برود که چشم برزخی دارد و از وی بخواهد باطن او را بگوید...!
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
✍ سم کشندهای به نام استرس
🔹در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند.
🔸یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند!
🔹برای همین سکهای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد.
🔸پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قویترین سمی که داشت را خرید و به همسایهاش داد تا بخورد.
🔹همسایه دوم سم را سرکشید و به خانهاش رفت.
🔸قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم کنار حوض آماده بگذارند.
🔹همین که به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هرچه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معدهاش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
🔸صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایهاش رفت و گفت:
من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
🔹او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت:
از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
🔸همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه در تدارک تهیه سم است! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد.
🔹با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد.
🔸کم کم نگرانی و ترس همه وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند.
🔹شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه همسایه میشنید، دلهرهاش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت.
🔸هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربهای بود که در نظرش سم را مهلکتر میکرد.
🔹روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود.
🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. مادامی که روحیه ما شاداب و سرزنده باشد کرونا یا هر بیماری دیگری قوی نیست. خیلیها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
✍نمکنشناس نباشیم
🔹روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرورفت و از شدت درد فریادی زد. سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
🔸مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید، سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد.
▫️درختی که پیوسته بارش خوری
▫️تحمل کن آنگه که خارش خوری
🔹این سوزن منبع درآمد توست، این همه فایده حاصل کردی، یک روز که از آن دردی برایت آمد، آن را دور میاندازی!
🔸اگر از کسی یا وسیلهای رنجشی آمد، به یاد آوریم خوبیهایی که از جانب آن شخص یا فوایدی که از آن حیوان، وسیله یا درخت در طول ایام به ما رسیده.
🔹آن وقت تحمل آن رنجش آسانتر میشود.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
✍️تربیت فرزندان
🔹بزرگی را گفتند:
تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟!
🔸گفت:
هیچ کار.
🔹گفتند:
مگر میشود؟! پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟!
🔸گفت:
من در تربیت خود کوشیدم، تا الگوی خوبی برای آنان باشم.
🔹فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را میبینند، نه امر و نهیهای بیهودهای که خود عمل نمیکنند.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
✍️ حواسمان به فرشته و شیطان درونمان باشد
🔹حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند.
🔸نقاش به جستوجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد، چون فرشتهای برایش قابل رؤیت نبود.
🔹کودکی خوشچهره و معصوم را پیدا کرد و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف کردند.
🔸نقاش به جاهای بسیاری میرفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه کرد، اما تصویر موردنظرش را نمییافت چون همه بندگان خدا بودند، هرچند اشتباهی کردہ بودند.
🔹سالها گذشت اما نقاش نتوانست تصویر موردنظر را بیابد.
🔸پس از ۴۰ سال که حاکم احساس کرد دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است، به نقاش گفت:
هر طور شده این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود.
🔹نقاش هم بار دیگر به جستوجو پرداخت تا مجرمی زشتچهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشهای از خرابات شهر یافت.
🔸از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیاش را به عنوان شیطان رسم کند. او هم قبول کرد. متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم میچکد. از او علت آن را پرسید؟
🔹مجرم گفت:
من همان بچه معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل کرده است.
🔰خداوند همه ما را همانند فرشتهای معصوم آفرید اما...
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔆 #پندانه
✍️ تلنگری برای شکرگزاری
🔻برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
① بیمارستان
② زندان
③ قبرستان
🔹در بیمارستان میفهمیم که هیچچیز زیباتر از تندرستی نیست.
🔸در زندان میبینیم که آزادی گرانبهاترین دارایی ماست.
🔹در قبرستان در مییابیم که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
🔰 زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم، فردا سقفمان خواهد بود پس سعی کنیم برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم.
✍️درکانال متفاوت یاوران مهدی بخوانید/مطالب +تحلیل +اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅#پندانه
✍️ قبل از ورود به سیاهی، نوری تهیه کن
🔹مردی شبانگاهان دیر به خانه میآمد و چون داخل خانه را در تاریکی نمیدید، چراغ از همسایه میگرفت و به منزل آمده کبریتی مییافت و چراغ منزل را روشن میکرد.
🔸روزی همسایه به او گفت:
یا قبل از تاریکی به منزل درآی و کبریت پیدا کن، یا کبریت در کنار چراغ بگذار، یا همیشه کبریت همراه خود داشته باش.
🔹آدمی نیز باید قبل از رسیدن بلا و ظلمت، نوری داشته باشد که از آن ظلمت رها شود؛ یا باید عالم باشد، یا عالمی چراغوار نزد خود داشته باشد تا قبل از ورود به ظلمت و تاریکی (که معصیت و گناهی بر او متصور است) به آن عالم مراجعه کند و چراغی برای ظلمتش از او بگیرد.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅 #پندانه
✍️ خودت را بشناس
🔹 دقایقی را که به عیبجویی دیگران میگذرانیم، اگر صرف اندیشیدن به عیبهای خود کنیم، فایدههای زیادی میبریم که کوچکترین آن خودشناسی است.
🔰 امیرالمومنین علی علیهالسلام:
عاقلترین مردم کسی است که به عیبهای خویش بینا و از عیوب دیگران نابینا باشد.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅 #پندانه
✍️ برای مبارزه با مشکلات، از قبل خودت را آماده کن
🔹مردی بود که زمینهای زراعی بزرگی داشت و بهتنهایی نمیتوانست کارهای مزرعه را انجام دهد.
🔸تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیهای بدهد. چون محل مزرعه در منطقهای بود که طوفانهای زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند.
🔹سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعهدار آمد.
🔸مزرعهدار از او پرسید:
آیا تاکنون دستیار یک مزرعهدار بودهای؟
🔹مرد جواب داد:
من میتوانم موقع وزیدن باد بخوابم.
🔸بهرغم پاسخ عجیب مرد، چون مزرعهدار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.
🔹مرد بهخوبی در مزرعه کار میکرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام میداد و مزرعهدار از او راضی بود.
🔸سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش میرسید.
🔹مزرعهدار از خواب پرید و فریاد کشید:
طوفان در راه است.
🔸فورا بهسراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت:
بلندشو، طوفان میآید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد.
🔹مرد همان طور که در خواب بود گفت:
نه ارباب، من که به شما گفته بودم وقتی باد میوزد من میخوابم.
🔸مزرعهدار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند. سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد.
🔹با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است. گاوها در اصطبل و مرغها در مرغدانی هستند. پشت همه درها محکم شده است و وسایل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.
🔸مزرعهدار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته، بنابراین حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد.
🔹وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅 #پندانه
✍️ دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را برگرداند
🔹روزی مردی نزد عارفی آمد که بسیار عبادت میکرد و دارای کرامت بود.
🔸مرد به عارف گفت:
خستهام از این روزگار بیمعرفت که مرام سرش نمیشود. خستهام از این آدمها که هیچکدام جوانمردی ندارند.
🔹عارف از او پرسید:
چرا این حرفها را میزنی؟
🔸مرد پاسخ داد:
خب این مردم اگر روزشان را با کلاهبرداری و غیبت و تهمتزدن شروع نکنند، به شب نخواهد رسید.
🔹شیخ، پیش خودمان بماند آدم نمیداند در این روزگار چه کند. دارم با طناب این مردم ته چاه میروم و شیطان هم تا میتواند خودش را آماده کرده تا مرا اغفال کند.
🔸اصلا حس میکنم ایمانم را برده و همین حوالی است که مرا با آتش خودش بسوزاند. نمیدانم از دست این ملعون چه کنم. راه چارهای به من نشان ده.
🔹مرد عارف لبخندی زد و گفت:
الان تو داری شکایت شیطان را پیش من میآوری؟! جالب است بدانی زودتر از تو شیطان پیش من آمده بود و از تو شکایت میکرد.
🔸مرد مات و مبهوت پرسید:
از من؟!
🔹مرد عارف پاسخ داد:
بله، او ادعا میکرد که تمام دنیا از اوست و کسی با او شریک نیست و هر که بخواهد دنیا را صاحب شود یا باید دوستش باشد یا دشمنش.
🔸شیطان به من گفت تو مقداری از دنیایش را از او دزدیدهای و او هم به تلافی ایمان تو را خواهد دزدید.
🔹مرد زیرلب گفت:
من دزدیدهام؟ مگر میشود؟
🔸عارف ادامه داد:
شیطان گفت کسی که کار به دنیا نداشته باشد، او هم کاری به کارش ندارد. پس دنیای شیطان را به او پس بده تا ایمانت را به تو برگرداند.
🔹بیخود هم همه چیز را گردن شیطان مینداز. تا خودت نخواهی بهسمت او بروی او به تو کاری نخواهد داشت.
🔸این تو هستی که با کارهایت مدام شیطان را صدا میزنی. وقتی هم که جوابت را داد شاکی میشوی که چرا جوابت را داده است.
🔹خب به طرفش نرو و صدایش نکن تا بعد ادعا نکنی ایمانت را از تو دزدیده است.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅 #پندانه
امیدت فقط به خدا باشه
🔹مردی از اولیای الهی، در بیابانی گم شده بود. پس از ساعتها سردرگمی و تشنگی، بر سر چاه آبی رسید.
🔸وقتی که قصد کرد تا از آب چاه بنوشد، متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است و بدون دلو و طناب نمیتوان از آن آب کشید.
🔹هرچه گشت، نتوانست وسیلهای برای آبکشیدن بیابد. لذا روی تختهسنگی دراز کشید و بیحال افتاد.
🔸پس از لحظاتی، یک گله آهو پدیدار شد و بر سر چاه آمدند. بلافاصله، آب از چاه بیرون آمد و همه آن حیوانات از آن نوشیدند و رفتند. با رفتن آنها، آب چاه هم پایین رفت!
🔹آن فرد با دیدن این منظره، دلش شکست و رو به آسمان کرد و گفت:
خدایا! میخواستی با همان چشمی که به آهوهایت نگاه کردی، به من هم نگاه کنی!
🔸همان لحظه ندا آمد:
ای بنده من، تو چشمت به دنبال دلو و طناب بود، باید بروی و آن را پیدا کنی. اما آن زبان بستهها، امیدی به غیر از من نداشتند، لذا من هم به آنها آب دادم.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅 #پندانه
✍️ پاداش صبر اجری بیحساب است
🔹پارسایی از بازار میگذشت که دو نفر در حال مشاجره دید و مشتری در حال ناسزا به صاحب مغازه.
🔸پس پا پیش گذاشت. مشتری از سمت صاحب مغازه بهسمت پارسا برگشت و ناسزاها نثار او کرد.
🔹اهل بازار را بر این جسارت مشتری بر پارسا سنگینی آمد و قصد حمله به آن مرد بداخلاق کردند.
🔸پارسا گفت:
هرگز کسی جلو نرود. وقتی او ناسزایی به من میگوید هم حال او خوش میشود، و هم حال من!
🔹حال او خوش میشود که بر عادت آزاردهنده نفس خویش پیش میرود و نفس درون را طعام میدهد، و حال من خوش میشود که عنایت خدا و صبرش در حق خویش میبینم و مزدی که از این صبرم بر من خواهد بخشید. من هم نفس خود با سکوت و صبرم طعام میدهم.
🔸پس در وسط بازار، من هم که مالی برای خرید متاعی یا کالایی برای فروش و کسب مالی نداشتم خدا را شاکرم که مرا با خودش تجارتی سودمند بخشید و تجارتی سودمندتر از همه که خود فرموده است: «پاداش صبر را اجری بیحساب میبخشد.»
🔹پس شرط انصاف نیست کسی مرا از این تجارت عظیم بازدارد. تجارتی که هم فروشنده و هم خریدار هر دو بهرهمند از این تجارت میشوند.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅#پندانه
✍️ روزی دست خداست
🔹ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩ. وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ.
🔸یک ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ. به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ. ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ بهخاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
🔹ﻭﻗﺘﯽ روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ.
🔸ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ.
🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ بهشدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ.
🔸ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید.
🔹ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑسﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ. به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ!
🔸ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ:
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
🔹ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯیاش ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
💢 ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭحهاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁنها ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضیاند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯیشان ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎنها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽﺩﻫﻨﺪ.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی بخوانید/ مطالب وپیش بینی -اینده نگری -تحلیل وتحقق برخی از حوادث+اخبارخاص ونادر ،کمترشنیده شده و که در هیچ گروه و کانالی نخواهید یافت، 👇👇
@basirt8
🔅#پندانه
✍️ دلخوریهایتان را بگویید
🔹همیشه دلخوریها را بهموقع بگویید.
🔸حرفهای خود را به یکدیگر با کلام مطرح کنید نه رفتار!
🔹چون از کلام همان برداشت میشود که شما میگویید ولی از رفتارتان هزاران برداشت میشود.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی-1400تاظهور بخوانید/ اخبارخاص ونادروکمتر شنیده شده+مطالب -پیش بینی -اینده نگری -تحلیل ازحوادث اخرالزمانی وسیر-تحولات مهم وسرنوشت ساز درایران-منطقه ظهوروکل جهان+تحقق برخی حوادث وتحولات ازسال97به بعد👇👇
@basirt8
#پندانه
✍️ بدعتها را کنار بگذارید
🔹فروشنده لوازم خانگی گفت:
روزی در مغازه نشسته بودم که مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست.
🔸او گفت:
برای یک هفته چند کارتن نو و خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم.
🔹پرسیدم:
برای چه؟!
🔸چشمانش پر از اشک شد و گفت:
قول میدهید محرم اسرار من باشید؟
🔹گفتم:
بلی! حتماً.
🔸گفت:
این هفته عروسی دخترم است. جهیزیه درست و حسابی نتوانستم بخرم. از صبح گریه میکند. مجبور شدم این نقشه را طرح کنم. کارتن خالی ببریم و داخلش آجر بگذاریم تا دیگران نگویند جهیزیه نداشت.
🔹اشک در چشمانم جمع شد و...
💢در دین اسلام بدعتگذاشتن امری حرام است. یکی از این بدعتهای غلط، بازدید جهیزیه دختر است که باعث روشدن فقرِ فقرا میشود.
🔺کسی که بتواند این بدعتها را بهنوبه خود بشکند و در عروسی خود کسی را به دیدن جهاز خود دعوت نکند، یقین بهعنوان مبارزه با بدعت، یک جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی-1400تاظهور بخوانید/ اخبارخاص ونادروکمتر شنیده شده+مطالب -پیش بینی -اینده نگری -تحلیل ازحوادث اخرالزمانی وسیر-تحولات مهم وسرنوشت ساز درایران-منطقه ظهوروکل جهان+تحقق برخی حوادث وتحولات ازسال97به بعد👇👇
@basirt8
🔅#پندانه
✍️ موشی که صد من آهن خورد!
🔹آوردهاند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صد مَن آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.
🔸اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.
🔹بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت:
آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی میکرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.
🔸بازرگان گفت:
راست میگویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او بر خوردن آن قادر است.
🔹دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت:
امروز به خانه من مهمان باش.
🔸بازرگان گفت:
فردا باز آیم.
🔹رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.
🔸چون بجستند از پسر اثری نشد. پس ندا در شهر دادند.
🔹بازرگان گفت:
من عقابی دیدم که کودکی میبرد.
🔸مرد فریاد برداشت:
دروغ و محال است، چگونه میگویی عقاب کودکی را ببرد؟
🔹بازرگان خندید و گفت:
در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی ۲٠کیلویی را نتواند گرفت؟
🔸مرد دانست که قصه چیست، گفت:
آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان.
💢هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی-1400تاظهور بخوانید/ اخبارخاص ونادروکمتر شنیده شده+مطالب -پیش بینی -اینده نگری -تحلیل ازحوادث اخرالزمانی وسیر-تحولات مهم وسرنوشت ساز درایران-منطقه ظهوروکل جهان+تحقق برخی حوادث وتحولات ازسال97به بعد👇👇
@basirt8
🔅#پندانه
✍️ قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود
🔹ﺳﺎﻝﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺟﻬﺖ ﻋﻘﺪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺗﺠﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﭼﯿﻦ ﺭﻓﺘﻢ.
🔸ﻣﯿﺰﺑﺎﻥ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﭘﮑﻦ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻏﺬﺍیی ﭼﯿﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﻧﺞ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
🔹ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺭﯾﺨﺖ.
🔸ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺘﮑﺎﺭ ﺁﻣﺪ ﻣﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﻨﺪ، ﺩﯾﺪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺑﺮﻧﺞ ﺭﺍ ﻣﻦ سهوا ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺭﯾﺨﺘﻪﺍﻡ.
🔹ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻮﺩﺑﺎﻧﻪ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﻧﺞﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻣﯽﺩﺍﺭﻡ.
🔸ﻭﻗﺘﯽ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ سوال ﮐﺮﺩﻡ، ﮔﻔﺖ:
ﮐﺸﻮﺭ ﻣﻦ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﯾﮏﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ۱۰ ﻋﺪﺩ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﺮﻧﺞ ﺭﺍ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ، ﺣﺠﻢ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﻭﺭﺭﯾﺰ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
🔹ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺸﻮﺭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮔﻨﺎﻩ، ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽﮔﺬﺭﺩ.
✍️درکانال متفاوت وجنجالی یاوران مهدی-1400تاظهور بخوانید/ اخبارخاص ونادروکمتر شنیده شده+مطالب -پیش بینی -اینده نگری -تحلیل ازحوادث اخرالزمانی وسیر-تحولات مهم وسرنوشت ساز درایران-منطقه ظهوروکل جهان+تحقق برخی حوادث وتحولات ازسال97به بعد👇👇
@basirt8