eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
564 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(95) پیوند حلم و علم‏🔺 ‏ ‏ ‏" وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما في‏ قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَليماً ."‏ ‏ ‏ ✍️ حلم که در فارسی از آن به بردباری تعبیر می شود، از صفات نیک انسانی است که در روایات فراوانی به همنشینی و ‏پیوند ناگسستنی آن با علم اشاره شده است. حلم نوعی ظرفیت و آستانه تحمّل در برخورد با اموری است که به ‏صورت طبیعی می تواند انسان را از حالت مطلوب و رفتار وزین و عاقلانه خارج کرده و به رفتارهای ناشایست و ‏سفیهانه و برخاسته از هیجان و غضب و غریزه سلطه و انتقام جوئی سوق دهد. 👈 ابتداء به برخی از این روایات اشاره ‏می کنم و سپس کمی در مورد تحلیل این پیوند و رابطه عمیق خواهم نوشت.‏ ‏ ‏ ‏🔸 هیچ چیزی در کنار چیز دیگری قرار نگرفت و با آن جمع نشد که با فضیلت تر از کنار هم قرار گرفتن علم و ‏حلم باشد. (مَا جُمِعَ شَيْ‏ءٌ إِلَى شَيْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ‏ حِلْمٍ‏ إِلَى‏ عِلْمٍ‏.)‏ 🔹 ‏علم و دانش ثمر نمی دهد تا اینکه به حلم، همراه شود. ( لَنْ يُثْمِرَ الْعِلْمُ حَتَّى يُقَارِنَهُ الْحِلْم‏)‏ ‏🔸 طالب دانش باشید و و همراه با آن خود را با حلم زینت دهید. (اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَار.)‏ ‏🔹 حلم و بردباری، لباس شخص عالم است که هیچ گاه نباید از آن عریان شود. (وَ الْحِلْمُ لِبَاسُ الْعَالِمِ، فَلَا تَعْرَيَنَّ ‏مِنْهُ.)‏ ‏🔸 عالم واقعی سه نشانه دارد؛ علم، حلم و سکوت. (كانَ اميرالمؤمنين (عليه السلام) يقول يا طالب العلم انّ للعالم ‏ثلاث علامات: العلم و الحلم والصمت.)‏ ‏🔹 از نشانه های پرهیزگاران این است که در طول روز انسان هایی بردبار و اهل دانش هستند و همچنین علم خود ‏را با حلم می آمیزند. ( وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاء.... يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَل.)‏ ‏🔸 خیر و نیکی آن است که دانش انسان که زیاد می شود، حلم او نیز عظیم تر شود. (وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ ‏عِلْمُكَ وَ أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُك)‏ ‏🔹 کسی که حلم ندارد، علمی هم ندارد. (لا علم لمن لا حلم له.)‏ ‏🔸خداوندا به ما دانش سودمند بیاموز و ما را با حلم، زینت ببخش. (اللَّهُمَّ انْفَعْنَا بِالْعِلْمِ وَ زَيِّنَّا بِالْحِلْم‏)‏ ‏ ‏
💠 تحلیل رابطه علم و حلم 💠 ‏1️⃣ همه انسان ها به صفت حلم نیازمند اند، امّا این که چنین پیوندی بین حلم با علم برقرار شده است، به دلیل نیاز ‏ویژه اهل علم به این صفت است. انسان عالم برای حضور سازنده در جمع انسان ها، به ظرفیت زیاد و آستانه ‏تحمّل بالائی نیاز دارد. اگر عالم زود از کوره در برود و نتواند ناملایمات و دشواری های تعامل با دیگران را ‏تحمّل کند، دیگر فرصت و زمینه تاثیرگذاری او از دست می رود. 2️⃣ همچنین خود او نیز بدون صفت حلم، در ‏چشم دیگران سفیه و سبک جلوه می کند و همانطور که در یکی از روایات اشاره شد، گوئی عریان می شود. ‏حلم باید مانند یک لباس، همواره بر تن عالم باشد تا او را در چشم دیگران زینت و وقار بیفزاید و او را مانند ‏دریائی بزرگ کند تا ناملایمات ریز و درشت را در وسعت خویش حل کند. ‏ ‏3️⃣ چیدن بسیاری از ثمرات دانش برای خود شخص عالم منوط به برخورداری از حلم است؛ مثلا یکی از ثمرات ‏علم، بزرگ تر شدن انسان و رشد اوست. انسان همانن طور که رشد جسمی دارد، رشد روحانی نیز دارد و به ‏مرور اهداف و افق دید انسان باید توسعه پیدا کند. بدون حلم این اتّفاق نمی افتد و انسان همپای دانشش رشد ‏نمی کند. ‏ ‏4️⃣ همچنین خداوند هر دانشی را در هر ظرفی فرو نمی ریزد. برخی دانش ها نیازمند تحمّل و ظرفیت بالائی هستند ‏که برخی دانش های انبیاء و اولیاء از این سنخ است. هر کسی نمی تواند حامل علم غیب و دانستن ماورای پرده ‏ها شود؛ ظرفیت و امانت داری می خواهد که بخشی از آن کار حلم است.‏ خود خداوند که عالم به همه اسرار بندگان است، هم نسبت به آن ها امین است و هم در عقوبت آن ها شتاب نمی کند؛ باید مانند خود او علم را با حلم با هم داشت. ‏5️⃣ حلم و بردباری، خود می تواند میوه دانش باشد. این فهم و دانش است که انسان را بزرگ می کند و ظرفیت ‏و آستانه تحمّل او را بالا می برد. شناخت خداوند و حقایق عالم است که تنها می تواند آدم را بزرگ کند و از ‏رفتارهای سفیهانه و عجولانه و کم ظرفیتی ها و کوچکی ها برهاند. پس اگر عالمی چندان از حلم و بردباری ‏بهره مند نیست، روشن است که هنوز آن گونه که باید حقیقتاً علم در جان او ننشسته است و آن چه می داند ‏بیشتر مشتی اطّلاعات است. علم حقیقی مانند وزنه ای به انسان وزن و وقار می بخشد و دیگر هر عاملی نمی ‏تواند انسان را تحریک کرده و از جا برکند. کسی که زود به سوی طمع ها و شهوات دنیایی کنده می شود و ‏بردباری و مقاومتش در برابر تکانه ها کم است، هنوز علم به او وزن نبخشیده است.‏ ‏6️⃣ بهترین و مفیدترین ترکیب این عالم برای نفس انسان، معجون دانشِ ممزوج شده با حلم است. این معجون است ‏که انسان را به سمت خدائی شدن و مانند اولیاء خدا شدن حرکت می دهد و حقیقتاً انسان را می سازد. قرار ‏گرفتن در مناصب و مقامات حقیقی انسانی، مانند مقام خود خداوند به ترکیب علم و حلم نیازمند است. ‏بدون علم که حلمی نیست و بدون حلم نیز، دانش نافع نخواهد بود. دانه ای است که در زمین نفس سوخته و ‏ثمر نداده است. ‏
🔻‏(96) تعامل خدوند با طالبان دنیا و آخرت🔺‏ مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً (18) وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (19) ‏ ‏ 📖 یکی از مدل های بیانی قرآن که نکات آموزنده و لطائف فراوانی از آن قابل برداشت است، استفاده از مدل های ‏مقایسه ای در اسلوب های بسیار بلیغ زبانی است. یعنی دو امر که در نقطه مقابل هم قرار دارند، مثلاً کفر و ‏ایمان یا دنیا و آخرت، با بلیغ ترین و دقیق ترین ظرائف زبانی، در مقایسه با هم به تصویر کشیده می شوند و ‏مخاطب، دو دنیای متفاوت را در نسبت با این دو امر، در عالی ترین سطح بیانی، لمس می کند.‏ ‏ ‏ ✅ یکی از شاهکار های این مقایسه در قرآن، مقایسه تعامل و نحوه برخورد خداوند با دو انسانِ دنیا خواه و آخرت ‏خواه در آیات 18 تا 21 سوره مبارکه اسرا است. ‏ ‏ ‏1️⃣ عاجله و آخرت : یکی از اسامی دنیا در قرآن عاجله است. عاجله در مقابل آجله است که از اسامی سرای ‏دیگر در قرآن است. عاجله به معنای چیزی است که الان دم دست است و دسترسی به آن همراه با أجل ‏و فاصله زمانی نیست. زود و با شتاب و بدون تاخیر، الان در دسترس است. ولی آجله یعنی امری که ‏رسیدن انسان به آن با أجل و فاصله زمانی همراه است و باید برایش صبر کرد. آخرت نیز که مشهورترین ‏نام قرآنی سرای دیگر است، در مقابل امر متقدّم قرار دارد و بیانگر تقابل تقدّم و تأخّر است. دنیا مقدّم ‏است و زودتر انسان در آن قرار گرفته ولی آخرت، متأخّر و پس از این دنیاست.‏
🔹 در به کار بردن واژه عاجله برای اشاره به این دنیا، نوعی مذمّت برای شخص دنیا خواه وجود دارد. انسان ‏بر اساس طبیعت اولیه خویش که هنوز تحت تربیت برنامه دینی قرار نگرفته، به امر دم دستی و زود گذر ‏ولی در دسترس، تمایل دارد. 🔸 انسان خود عاجل است و طبع حیوانی و مادی او، طاقت صبر و قرار برای ‏رسیدن به امر جاویدانی که متأخّر است را ندارد. مانند کودک یا حیوانی که صرفاً در لحظه زندگی می ‏کند.‏ ‏2️⃣ اراده متفاوت دو گروه : خداوند در این آیات برای انسان دنیا خواه از تعبیر "کان یرید" استفاده کرده است ‏و برای شخص آخرت خواه از فعل ماضی "اراد". 👈 مفسّرین وجوه مختلفی برای این تفاوت بیان کرده اند که ‏به برخی اشاره می شود. شخص دنیا خواه همواره تمام همّ و غمّش مصروف دنیاست و به صورت ‏مستمرّ، امور عاجل را با شتاب می طلبد. همچنین به دلیل تنوّع و تکثّری که در طبیعت دنیا خوابیده و ‏تعیّنی که دنیا خواهی او ندارد و هر آن در این دنیا قبله ای برای قلب او تصویر می شود، از ترکیب کان ‏یرید استفاده شده است. خلاصه این که او دائماً در این ظرف دنیای زود گذر رنگارنگ، هر لحظه به ‏چیزی از این دنیای دم دستی مایل شده و آن را طلب می کند. 👈 ولی انسان آخرت طلب، سرمست از یک ‏طلب واحد و اراده عقلانی انسانی مردانه است. آخرت را با اندیشه و قلب خویش برگزیده و این گونه ‏نیست که هر ساعت صنمی در معبد قلب او بنشیند. یک اراده ثابت و استوار و یک افق نگاه بلند به نام ‏ابدیت را سرلوحه اندیشه و عمل خویش تعریف کرده است.‏ ‏3️⃣ ‏" و سعی لها سعیها" : تقابل دیگر این است که خداوند برای دنیاخواه توصیه عملی خاصی در دنیا طلبی ‏اش ندارد؛ توصیه لازم ندارد. دنیای زود گذر را می خواهد و هر لحظه چیزی جلویش سبز می شود. افق ‏خاصی ندارد که برای رسیدن به آن افق راهنمایی اش کند. 👈 امّا برای شخص آخرت خواه توصیه عملی ‏مهمی دارد؛ باید اهل سعی شوی، آن هم سعیی متناسب با حقیقت عظیمی که اراده آن را کرده ای. سعی، ‏یعنی جدّیت و تلاشی که به صورت یک حرکت پیوسته پرشتاب مدام شخص را به سمت مطلوبش ‏حرکت دهد. 🔰 خداوند در قرآن در حکمتی بسیار مهم، همه دستآوردهای انسانی را به سعی گره زده است؛ ‏وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏. در مورد آخرت نیز که دار حقیقت و رسیدن به دارایی های حقیقی ابدی ‏است، هم توصه عملی خداوند، سعیِ متناسب با عظمت آن وادی است.‏ ‏4️⃣ ‏"عجلّنا له" : ترجمه این عبارت این است که انسانی که دنیای عاجل و دم دستی را می خواهد، ما هم ‏درخواست او را به تاخیر نمی اندازیم و در همین دنیای دم دستیِ فانی چیزی به او می دهیم و جناب ‏ایشان را در صفِ انتظار عالم دیگر نمی گذاریم. همین جا خیلی زود با متاع بی ارزش دنیا با او تسویه ‏حساب می کنیم و در سرای دیگر با او حسابی نداریم. ‼️ اوست و ورود به عالمی که حقیقتی متناسب با آن ‏و برای زندگی در آن کسب نکرده است؛ این همان جهنّمی است که با خفّت و خواری و سرزنش خود و ‏دیگران و ندای عالم حقیقت، تا ابد وارد آن تنگنا خواهد شد.‏ ‏5️⃣ "کان سعیهم مشکورا": این عبارت بیانگر نحوه معامله خداوند با آخرت طلبان است؛ خیلی عبارت جذّاب ‏و پرباری است. خداوندی که زود جلوی دنیا طلبان در همین جا چیزی می اندازد، معامله اش با حقیقت ‏طلبان این است که سعی آن ها را مشکور خویش قرار می دهد و به بیان ساده خداوند آن ها را مورد ‏شکر و ثنای جمیل خویش قرار می دهد. امّا شکر خداوند صرفاً یک انشاء بیانی نیست؛ آنچه بنده می ‏فهمم این است که سعی آن ها که در بستر ایمان صورت گرفت به بهترین وجه، تحت ولایت و مدیریت ‏خود خداوند به بهترین دستآورد می رساند. حقیقتی که همه عالم از اوست، به ثمر رسیدن عمل آن ها را ‏تضمین می کند بلکه با افزوده و آن ها را سر سفره خویش می نشاند. (این عبارت بسیار مهم است و ‏تبیین بیشتر آن در این مجال ممکن نیست.)‏ ‏6️⃣ ‏"ما نشاء لمن نرید" : علاوه بر این که خداوند در همین دنیای فانی با اهل آن تسویه حساب می کند، دو ‏قانون مهم هم در این تسویه حساب حاکم است. این گونه نیست که هر کس در این دنیا به هر آن چه ‏اراده کرده برسد و هرکسی نیز از دنیا بهره مند شود. اوّلاً هر کس که خداوند بخواهد از این دنیا کام می ‏گیرد و قرعه فال به نام هر کسی خورده نمی شود، چون دار محدودیت و تزاحم است. ثانیاً آنچه خداوند ‏بخواهد نه آن چه اهل دنیا بخواهند، به آن ها می دهد، این جا سلف سرویس و سرای رسیدن به هر چه می خواهیم نیست. این ها قوانین مهمی این عالم هستند که برای ‏تحقیر دنیاخواه کافی است. این را مقایسه کنید با "کان سعیهم مشکوراً".‏
🔻‏(97) توحید و آزادی (2)‏🔺 ‏ ‏ " وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ ‏إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ.‏" ‏ ‏ 💠 چند کلمه پیرامون ذکر حضرت یونس علیه السلام.‏💠 ‏ ‏ ✍️ توحید یعنی انسان در شناخت و در عمل، تنها یک إِله داشته باشد. إِله، هر آن ‏کس یا هر آن چیزی است که بر اندیشه و قلب انسان فرمانروایی کند؛ مطلوب ‏نهایی انسان باشد و برای او اراده سازی کند و فکر و عمل انسان با اشاره و ‏حکومت او حرکت کند. ‏ ‏ ‏ 👈 توحید یعنی انسان ابتداء در ساحت اندیشه به این شناخت و باور برسد که ‏هیچ کس جز الله، شایستگی این فرمانروایی و حکومت بر وجود او را ندارد و ‏ثانیاً در مقام قلب و عمل نیز، بتواند همین شناخت را تنفیذ کند و اجازه ندهد ‏کسی یا چیزی جز خداوند، فرمان او را در دست بگیرد.‏ ‏ ‏ ♦️ حقّ نفس ‏ ‏ بزرگترین و مهمترین حقّی که انسان بر خویشتن دارد، حقّ توحید است. انسان ‏حقوق زیادی برخود دارد؛ انسان باید به جسمش غذا برساند و او را مراقبت ‏کرده و بپوشاند. باید به عقل خویش معرفت و دانش برساند و از جهل نجات ‏دهد؛ امّا مهمترین و حیاتی ترین این حقوق، حقّ نیاز نفس انسان به توحید ‏است. تا عقل و قلب را، کرسی و عرش خداوند نکرده و او را بر خویش ‏حاکم نکرده ایم، در حقّ خویشتن ستمکاریم. همه کبودها و ناخوشی ها و نا ‏آرامی ها و اسارت ها را باید در این جا ریشه یابی کرد.‏ ‏ ‏ 🔰 انسان تا خود را به این نقطه نرسانده حقّ نفس خویش را ادا نکرده است و به ‏خود ظلم کرده است. هر خروجی از توحید، یعنی هر اراده و جهت گیری ای ‏که برای انسان بدون اشاره و حکومتِ اندیشه و انگیخته الهی ایجاد می شود، ‏ظلم به خویشتن است. ‏ ‏ ‏ 🔹 تنگناهای نفس گیر وقتی دامن نفس انسان را می گیرد که چیزی ‏دیگری غیر از خدا مثلاً هواهای نفسانی و شهوات مادّی بر انسان حکومت ‏کند. خداوند نسبت به زندان هایی که ما برای خویش ساخته ایم بی تقصیر و ‏مبرّی است.‏ ‏ ‏ 🔸 ساختار انسان این گونه پی ریزی شده که با چیزی جز توحید، به قرار نمی ‏رسد؛ تا در این مملکت نفس، خدا را روی عرش فرمانروایی ننشانیم، این ‏مملکت دچار آشوب و بلواست. ‏ ‏ ‏ ✅ ذکر یونسیه چنین معرفتی را می خواهد به ما متذکر شود؛ اوّلاً این که جز الله، ‏شایسته إِله بودن نیست. ثانیاً همه کمبود ها و تلاطمات درونی انسان ریشه در ‏تخلّف از این واقعیت عظیم و ادا نکردن این حقّ حیاتی نفس دارد و ثالثاً در ‏این تنگناها خداوند منزّه است و بی تقصیر. این ظلم ما به خویشتن است و ‏این نرساندن آب حیات توحید به نفس است که ما را بیچاره کرده است.‏ ‏ ‏ ‼️ تا ما نیز این گونه و با این معرفت رو به سوی تنزیه و تسبیح خداوند نیاوریم ‏و در جهت رساندن این حقّ به نفس، نکوشیم، از زندان و تنگنای خویش آزاد ‏نمی شویم. (فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحين‏َ لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون‏َ.)‏
🔻‏(98) مهدویت در قرآن (8)‏🔺 ‏ ‏ " وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ ‏دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ‏ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ ‏الْفاسِقُون‏.‏" ‏ ‏ ✍️ قبلا در نوشته شماره 89، این نکته بیان شد که عصر ظهور، عصر تمکین دین مرتضی است که معنای آن به استقرار ‏رسیدن و استحکام و ثبات جایگاه اسلام ولائی و غدیری، در مجتمع انسانی است؛ به گونه ای که واقعاً زندگی ‏فردی و اجتماعی بشر را با طوع و رغبت و جدیت فرا گیرد و همگان به صورت واقعی تحت پوشش این آیین ‏ربّانی در آیند.‏ ‏ ‏ 📖 در این آیه شریفه پرده دیگری از وضعیت انسان و جامعه انسانی در آن عصر به تصویر کشیده شده است؛ در آن عصر ‏چیزی به نام شرک وجود نخواهد داشت و افراد و جوامع یکپارچه عبودیت خالص خداوند خواهند بود. 👈 در اثر ‏تحوّلاتی که در آن عصر رخ می دهد (که در نوشته شماره 89 به گوشه ای از آن اشاره شد.) شرک از نفوس انسان ‏ها رخت بر می بندد و دیگر زمینه و عاملی برای به شرک انداختن انسان ها باقی نمی ماند و یک حیات خالص ‏توحیدی جمعی در عالم محقق می شود.‏ ‏ ‏ 💠 یکی از آن تحوّلات مهم که در آیه شریفه روی آن دست گذاشته شده و برچیده شدن شرک به گونه ای اثر آن ‏معرّفی شده است، تحقق امنیت و تبدیل شدن وضعیت خوف مؤمنین به یک امنیت ویژه است. این امنیت است که ‏زمینه ساز آن خداپرستی خالص و رهایی از شرک ورزیدن به خداوند است. ‏ ‏ ‏ ♦️دو گونه شرک 1️⃣ گاهی واقعاً انسان به شرک درونی مبتلاست؛ هنوز دیگران را در کنار خداوند می بیند و اموری غیر از خداوند بر او ‏فرمان می رانند و برای او ایجاد جهت گیری و اراده می کنند. خداباور است امّا در حکمرانی بر وجود خویش، غیر ‏از خدا را نیز شریک گردانده. اکثر ما دچار این گونه شرک هستیم و هنوز عبودیت خالص خداوند را تجربه نکرده ‏ایم. گاهی هوای نفس، گاهی دیگران، گاهی دنیا و....به جای خداوند حکومت ما را در دست می گیرند و دیگر آن ‏چه خداوند می خواهد از ما صادر نمی شود. ‏ ‏ ‏ 2️⃣ امّا گاهی انسان از نظر درونی و واقعی دچار شرک نیست؛ تنها و تنها می خواهد اراده خداوند را در خویشتن تنفیذ ‏کند و تنها از اراده حقّ متأثر باشد و کاملاً آنگونه که او می خواهد باشد، باشد. امّا عواملی بیرونی مانند ترس از ‏ظالمین و زورگویان و مستکبرین، نمی گذارد انسان تنها تابع اراده خداوند باشد. مجبور می شود میل و خواست آن ها ‏را در خویش و زندگی و جامعه اش پیاده کند. یک امنیت و خلاصی بیرونی وجود ندارد که انسان بتواند بدون ‏تحمیل اراده غیر، تنها مطیع اراده خداوند باشد.‏ ‏ ‏ 🔹 در طول تاریخ همواره این عامل و جبر بیرونی بر زندگی مؤمنین سایه افکن بوده است. نه تنها مؤمنین معمولی بلکه ‏اکثر انبیاء و اوصیاء نیز مبتلا به این مانع بیرونی بوده و نتوانسته اند آن گونه که باید اراده الهی را در جامعه پیاده ‏کنند. مجبور به تقیه و مدارا بوده اند و بسط ید برای تنفیذ دین و اراده تشریعی خداوند آنگونه که باید و شاید نداشته ‏اند.‏
‏🔰 لذا در برخی از ادعیه و روایات از جمله دعای افتتاح، می بینیم که این عبارت در مورد امام عصر نیز بیان شده است؛ ‏أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً. از خداوند می خواهیم که چنین امنیتی را برای ولی خویش نیز ‏فراهم کند که او نیز بدون شرک خدا را بندگی کند !! گوئی امروزه او نیز دچار نوعی شرک است !! همان شرکی ‏که پدران بزرگوار او نیز دچارش بودند !! مگر امام معصوم هم دچار شرک می شود؟‏ ‏ ‏ 🔸 با تبیینی که از دو گونه شرک صورت گرفت، معنای این عبارت روشن می شود. آن ولی خدا که خود سرچشمه و ‏معلم و معدن توحید است و هیچ گاه در درون و در نظام معرفت و انگیزه، جز خدا بر وجود او سایه نینداخته و ‏موثر واقع نمی شود. 🔹 ولی تنفیذ بیرونی اراده خداوند در بستر اجتماع توسط او، می تواند دچار مانع می شود و اراده ‏دیگران مانع شود که او بتواند توحید را در اجتماع محقق سازد. نبود امنیت و خوفی که در نظام ظاهر، ظالمین و ‏مستکبرین و شیاطین رقم زده اند، همواره دست خوبان را در ساختن جامعه آرمانی بسته نگاه داشته است. پس معنای ‏این شرک که شرکی قهری و جبری است نه اختیاری، این است که نوعی تاثیرگذاری اراده دیگران بر فعالیت امام ‏رقم می خورد و او نمی تواند هر آنچه را که اقتضای توحید خالص و عبودیت بدون شرک است را در جامعه محقق ‏کند. ‏ همینکه انسان مبتلا به وضعیتی باشد که در آن نتواند توحید با تمام لوازمش را ابراز کند و مجبور باشد آثار برخی سلطه های کفر و شرک را ولو در ظاهر بپذیرد، نوعی شرک است. ولی شرکی که عامل آن خود فرد نیست و با موحّد بودن او تنافی ندارد. 💠 در عصر ظهور، این موانع برچیده شده و امنیت توحیدی همه جا را فرا می گیرد و امام که خلیفه خداوند است، برای ‏ایجاد یک تمدّن فراگیر توحیدی دستش باز می شود و دیگر هیچ اراده ای، در سر راه آن امام منصور، نمی تواند در ایجاد ‏زیست توحیدی مانع شود. آن زمان است که او می تواند آن گونه که باید و شاید امامت و ولایت خویش را آشکار ‏کند؛ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.‏
🔻‏(99) پرورش اندام روحانی‏🔺 ‏ ‏ ‏" وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً."‏ ‏ ‏ 🔰 هم جسم و هم روح انسان، ظرفیت های فراوان و نهفته ای برای شکوفا شدن دارند که آشکار شدن و به فعلیت ‏رسیدن هر کدام از آن ها راه و روش خود را دارد. 💪 در آن چه که امروزه به آن فیتنس یا پرورش اندام گفته می ‏شود، تقویت و رشد هر عضله ای، به حرکات و تغذیه ی خاص خود نیاز دارد؛ اعضای روحانی نیز به همین ‏وزان به تغذیه و حرکات معنوی خاص خود، نیاز دارند.‏ ‏ ‏ 📖 در ادبیات دینی، به روشنی، ما را در کنار توجّه به حفظ سلامتی و تقویت اعضای بدن، به تقویت اعضای ‏روحانی نیز آگاه و ترغیب کرده اند. همه در دعای کمیل خوانده ایم که : 💠 قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي وَ اشْدُدْ عَلَى ‏الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي‏.‏💠 ‏ ‏ 🔹 عضلات شُل و ضعیف چندان به کارِ امور جسمانیِ مهم و نیازمند به قوّت نمی آیند؛ همین طور، اعضای ‏روحانیِ ضعیف نیز نمی توانند وزنه های معنوی سنگین را بلند کنند. ‏ ‏ ‏ ❤️ یکی از اعضای روحانی مهم که رئیس آن هاست، قلب است که در آیات و روایات به طور ویژه بر لزوم تقویتِ ‏آن، بیماری ها و بهداشتِ قلبی، علائم سلامتی و بیماری، امور تقویت و تضعیف کننده آن و همچنین توانایی ها ‏و ظرفیت های قلب قوی، پرداخته شده است. 👈 در این نوشتار تنها می خواهم به برخی از توانایی ها و ظرفیت ‏های قلوب قوی و رشد کرده که تحت یک برنامه فیتنس معنوی قرار گرفته اند، اشاره ی گذرا کنم :‏ ‏ ‏ ‏1️⃣ قلب قوی، اراده و عزم پولادینی برای انسان به ارمغان می آورد. انسان را مردِ کارهای بزرگ و زننده وزنه ‏های سنگین می کند. ‏ ‏2️⃣ قلب قوی، با ترس نا آشناست؛ خداوند او را محکم کرده و وا نمی رود. یکی از بزرگترین موانع انسان ‏در مسیر کمال و انجام مجاهدت های بزرگ، ترس است. ‏ ‏3️⃣ قلب قوی، می تواند حامل معارف و دانش های سنگین و وارادات قلبیِ خاصی باشد؛ وحی و انبیاء ‏نمونه بارز آن اند. ‏ ‏4️⃣ قلب قوی در مقام عبادت و دعا و توسّل، زود به مقصد می رسد؛ سریع، موانع توجّه و تمرکز را کنار زده ‏و دست به دامن خدا و اولیای او می شود و این توجّه نیز با هر چیز بی ارزشی زائل نمی شود. به یک ‏جمعیت و آرامش خاصی می رسد و پراکندگی های انسان را کم می کند.‏ ‏5️⃣ قلب قوی و دارای تنه محکم است که می تواند حامل صفات بزرگ انسانی شود؛ ایثار و توکّل و رضا و ‏یقین، لباسی نیست که بر اندام هر قلبی پوشیده شود.‏ ‏6️⃣ قلب قوی، به استقرار و اطمینانی می رسد که دیگر شک و تردید ها او را مضطرب و دو دل نمی کند.‏ ‏ ‏ ♦️ موارد فراوان دیگری نیز می توان ذکر کرد ولی همین مقدار برای شروع اندیشه کافی است. ان شاء الله سعی می ‏کنم در نوشته هایی دیگر، به عواملی که برای تقویت قلب در معارف دینی معرّفی شده است و همچنین بقیه ‏معارف پیرامون قلب، اشاره ای کنم.‏
🔻‏(100) شکرِ نداده ها و نداشته ها‏🔺 ‏ ‏ 🔸 كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ‏ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون‏.🔸 ‏ ‏ ✍️ ما انسان ها به شدّت به اصلاح اندیشه نیازمندیم؛ همه ی ما اندیشه ماست و همه حالات ما تابع این اندیشه ها. لذا ‏یکی از رسالت های اساسی دین، اصلاح اندیشه و کاشتن بنیادی ترین اندیشه های مورد نیاز انسان در درون انسان ‏است. 📖 واقعاً صحیفه سجادیه ‏بهشت اندیشه های توحیدی و آرامستان گرایش های انسانی است.‏ 🤲 دعای سی و پنجم صحیفه، دعایی است که حضرت هنگام برخورد با اهل دنیا و دارایی ها و امکانات آن ها ‏خواندنش را به ما آموزش داده اند. 🔹 وقتی ما با کسانی که بهره مندی مادی و دنیوی آن ها بیش از ماست برخورد می ‏کنیم، طبیعتاً در معرض فتنه و مبتلا شدن به ناشکری و گله از خداوند هستیم و در معرض خطر به هم ریختن ‏تنظیماتمان در نسبت با خداوند قرار می گیریم. لذا در دعاها به ما یاد داده اند که از خدا بخواهیم در برخورد با نداشته ‏های خویش دچار فتنه و لغزش نشویم؛‌ وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏.‏ ‏ ‏ ✅ کلا این نکته را یادمان باشد که رابطه مان با خداوند را بر اساس داشته های مادی و دنیایی مان نبندیم؛ اینگونه نباشد ‏که اگر دنیای مطلوب ما حاصل بود از خدا راضی و شاد باشیم و اگر ذره ای دلخواه ما در دنیا فراهم نشد و خلاف ‏میل ما رقم خورد، از او ببریم و زبان به گله بگشاییم. این یک اشتباه استراتژیک و ناشی از نشناختن دنیا، خود و خداوند است.