eitaa logo
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
564 دنبال‌کننده
133 عکس
10 ویدیو
3 فایل
بنده علی هاشمی طلبه سنقری مقیم قم هستم. @aliabdolali
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻‏(97) توحید و آزادی (2)‏🔺 ‏ ‏ " وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ ‏إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ.‏" ‏ ‏ 💠 چند کلمه پیرامون ذکر حضرت یونس علیه السلام.‏💠 ‏ ‏ ✍️ توحید یعنی انسان در شناخت و در عمل، تنها یک إِله داشته باشد. إِله، هر آن ‏کس یا هر آن چیزی است که بر اندیشه و قلب انسان فرمانروایی کند؛ مطلوب ‏نهایی انسان باشد و برای او اراده سازی کند و فکر و عمل انسان با اشاره و ‏حکومت او حرکت کند. ‏ ‏ ‏ 👈 توحید یعنی انسان ابتداء در ساحت اندیشه به این شناخت و باور برسد که ‏هیچ کس جز الله، شایستگی این فرمانروایی و حکومت بر وجود او را ندارد و ‏ثانیاً در مقام قلب و عمل نیز، بتواند همین شناخت را تنفیذ کند و اجازه ندهد ‏کسی یا چیزی جز خداوند، فرمان او را در دست بگیرد.‏ ‏ ‏ ♦️ حقّ نفس ‏ ‏ بزرگترین و مهمترین حقّی که انسان بر خویشتن دارد، حقّ توحید است. انسان ‏حقوق زیادی برخود دارد؛ انسان باید به جسمش غذا برساند و او را مراقبت ‏کرده و بپوشاند. باید به عقل خویش معرفت و دانش برساند و از جهل نجات ‏دهد؛ امّا مهمترین و حیاتی ترین این حقوق، حقّ نیاز نفس انسان به توحید ‏است. تا عقل و قلب را، کرسی و عرش خداوند نکرده و او را بر خویش ‏حاکم نکرده ایم، در حقّ خویشتن ستمکاریم. همه کبودها و ناخوشی ها و نا ‏آرامی ها و اسارت ها را باید در این جا ریشه یابی کرد.‏ ‏ ‏ 🔰 انسان تا خود را به این نقطه نرسانده حقّ نفس خویش را ادا نکرده است و به ‏خود ظلم کرده است. هر خروجی از توحید، یعنی هر اراده و جهت گیری ای ‏که برای انسان بدون اشاره و حکومتِ اندیشه و انگیخته الهی ایجاد می شود، ‏ظلم به خویشتن است. ‏ ‏ ‏ 🔹 تنگناهای نفس گیر وقتی دامن نفس انسان را می گیرد که چیزی ‏دیگری غیر از خدا مثلاً هواهای نفسانی و شهوات مادّی بر انسان حکومت ‏کند. خداوند نسبت به زندان هایی که ما برای خویش ساخته ایم بی تقصیر و ‏مبرّی است.‏ ‏ ‏ 🔸 ساختار انسان این گونه پی ریزی شده که با چیزی جز توحید، به قرار نمی ‏رسد؛ تا در این مملکت نفس، خدا را روی عرش فرمانروایی ننشانیم، این ‏مملکت دچار آشوب و بلواست. ‏ ‏ ‏ ✅ ذکر یونسیه چنین معرفتی را می خواهد به ما متذکر شود؛ اوّلاً این که جز الله، ‏شایسته إِله بودن نیست. ثانیاً همه کمبود ها و تلاطمات درونی انسان ریشه در ‏تخلّف از این واقعیت عظیم و ادا نکردن این حقّ حیاتی نفس دارد و ثالثاً در ‏این تنگناها خداوند منزّه است و بی تقصیر. این ظلم ما به خویشتن است و ‏این نرساندن آب حیات توحید به نفس است که ما را بیچاره کرده است.‏ ‏ ‏ ‼️ تا ما نیز این گونه و با این معرفت رو به سوی تنزیه و تسبیح خداوند نیاوریم ‏و در جهت رساندن این حقّ به نفس، نکوشیم، از زندان و تنگنای خویش آزاد ‏نمی شویم. (فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحين‏َ لَلَبِثَ في‏ بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون‏َ.)‏
🔻‏(98) مهدویت در قرآن (8)‏🔺 ‏ ‏ " وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ ‏دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ‏ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ ‏الْفاسِقُون‏.‏" ‏ ‏ ✍️ قبلا در نوشته شماره 89، این نکته بیان شد که عصر ظهور، عصر تمکین دین مرتضی است که معنای آن به استقرار ‏رسیدن و استحکام و ثبات جایگاه اسلام ولائی و غدیری، در مجتمع انسانی است؛ به گونه ای که واقعاً زندگی ‏فردی و اجتماعی بشر را با طوع و رغبت و جدیت فرا گیرد و همگان به صورت واقعی تحت پوشش این آیین ‏ربّانی در آیند.‏ ‏ ‏ 📖 در این آیه شریفه پرده دیگری از وضعیت انسان و جامعه انسانی در آن عصر به تصویر کشیده شده است؛ در آن عصر ‏چیزی به نام شرک وجود نخواهد داشت و افراد و جوامع یکپارچه عبودیت خالص خداوند خواهند بود. 👈 در اثر ‏تحوّلاتی که در آن عصر رخ می دهد (که در نوشته شماره 89 به گوشه ای از آن اشاره شد.) شرک از نفوس انسان ‏ها رخت بر می بندد و دیگر زمینه و عاملی برای به شرک انداختن انسان ها باقی نمی ماند و یک حیات خالص ‏توحیدی جمعی در عالم محقق می شود.‏ ‏ ‏ 💠 یکی از آن تحوّلات مهم که در آیه شریفه روی آن دست گذاشته شده و برچیده شدن شرک به گونه ای اثر آن ‏معرّفی شده است، تحقق امنیت و تبدیل شدن وضعیت خوف مؤمنین به یک امنیت ویژه است. این امنیت است که ‏زمینه ساز آن خداپرستی خالص و رهایی از شرک ورزیدن به خداوند است. ‏ ‏ ‏ ♦️دو گونه شرک 1️⃣ گاهی واقعاً انسان به شرک درونی مبتلاست؛ هنوز دیگران را در کنار خداوند می بیند و اموری غیر از خداوند بر او ‏فرمان می رانند و برای او ایجاد جهت گیری و اراده می کنند. خداباور است امّا در حکمرانی بر وجود خویش، غیر ‏از خدا را نیز شریک گردانده. اکثر ما دچار این گونه شرک هستیم و هنوز عبودیت خالص خداوند را تجربه نکرده ‏ایم. گاهی هوای نفس، گاهی دیگران، گاهی دنیا و....به جای خداوند حکومت ما را در دست می گیرند و دیگر آن ‏چه خداوند می خواهد از ما صادر نمی شود. ‏ ‏ ‏ 2️⃣ امّا گاهی انسان از نظر درونی و واقعی دچار شرک نیست؛ تنها و تنها می خواهد اراده خداوند را در خویشتن تنفیذ ‏کند و تنها از اراده حقّ متأثر باشد و کاملاً آنگونه که او می خواهد باشد، باشد. امّا عواملی بیرونی مانند ترس از ‏ظالمین و زورگویان و مستکبرین، نمی گذارد انسان تنها تابع اراده خداوند باشد. مجبور می شود میل و خواست آن ها ‏را در خویش و زندگی و جامعه اش پیاده کند. یک امنیت و خلاصی بیرونی وجود ندارد که انسان بتواند بدون ‏تحمیل اراده غیر، تنها مطیع اراده خداوند باشد.‏ ‏ ‏ 🔹 در طول تاریخ همواره این عامل و جبر بیرونی بر زندگی مؤمنین سایه افکن بوده است. نه تنها مؤمنین معمولی بلکه ‏اکثر انبیاء و اوصیاء نیز مبتلا به این مانع بیرونی بوده و نتوانسته اند آن گونه که باید اراده الهی را در جامعه پیاده ‏کنند. مجبور به تقیه و مدارا بوده اند و بسط ید برای تنفیذ دین و اراده تشریعی خداوند آنگونه که باید و شاید نداشته ‏اند.‏
‏🔰 لذا در برخی از ادعیه و روایات از جمله دعای افتتاح، می بینیم که این عبارت در مورد امام عصر نیز بیان شده است؛ ‏أَبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أَمْناً يَعْبُدُكَ لَا يُشْرِكُ بِكَ شَيْئاً. از خداوند می خواهیم که چنین امنیتی را برای ولی خویش نیز ‏فراهم کند که او نیز بدون شرک خدا را بندگی کند !! گوئی امروزه او نیز دچار نوعی شرک است !! همان شرکی ‏که پدران بزرگوار او نیز دچارش بودند !! مگر امام معصوم هم دچار شرک می شود؟‏ ‏ ‏ 🔸 با تبیینی که از دو گونه شرک صورت گرفت، معنای این عبارت روشن می شود. آن ولی خدا که خود سرچشمه و ‏معلم و معدن توحید است و هیچ گاه در درون و در نظام معرفت و انگیزه، جز خدا بر وجود او سایه نینداخته و ‏موثر واقع نمی شود. 🔹 ولی تنفیذ بیرونی اراده خداوند در بستر اجتماع توسط او، می تواند دچار مانع می شود و اراده ‏دیگران مانع شود که او بتواند توحید را در اجتماع محقق سازد. نبود امنیت و خوفی که در نظام ظاهر، ظالمین و ‏مستکبرین و شیاطین رقم زده اند، همواره دست خوبان را در ساختن جامعه آرمانی بسته نگاه داشته است. پس معنای ‏این شرک که شرکی قهری و جبری است نه اختیاری، این است که نوعی تاثیرگذاری اراده دیگران بر فعالیت امام ‏رقم می خورد و او نمی تواند هر آنچه را که اقتضای توحید خالص و عبودیت بدون شرک است را در جامعه محقق ‏کند. ‏ همینکه انسان مبتلا به وضعیتی باشد که در آن نتواند توحید با تمام لوازمش را ابراز کند و مجبور باشد آثار برخی سلطه های کفر و شرک را ولو در ظاهر بپذیرد، نوعی شرک است. ولی شرکی که عامل آن خود فرد نیست و با موحّد بودن او تنافی ندارد. 💠 در عصر ظهور، این موانع برچیده شده و امنیت توحیدی همه جا را فرا می گیرد و امام که خلیفه خداوند است، برای ‏ایجاد یک تمدّن فراگیر توحیدی دستش باز می شود و دیگر هیچ اراده ای، در سر راه آن امام منصور، نمی تواند در ایجاد ‏زیست توحیدی مانع شود. آن زمان است که او می تواند آن گونه که باید و شاید امامت و ولایت خویش را آشکار ‏کند؛ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها.‏
🔻‏(99) پرورش اندام روحانی‏🔺 ‏ ‏ ‏" وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً."‏ ‏ ‏ 🔰 هم جسم و هم روح انسان، ظرفیت های فراوان و نهفته ای برای شکوفا شدن دارند که آشکار شدن و به فعلیت ‏رسیدن هر کدام از آن ها راه و روش خود را دارد. 💪 در آن چه که امروزه به آن فیتنس یا پرورش اندام گفته می ‏شود، تقویت و رشد هر عضله ای، به حرکات و تغذیه ی خاص خود نیاز دارد؛ اعضای روحانی نیز به همین ‏وزان به تغذیه و حرکات معنوی خاص خود، نیاز دارند.‏ ‏ ‏ 📖 در ادبیات دینی، به روشنی، ما را در کنار توجّه به حفظ سلامتی و تقویت اعضای بدن، به تقویت اعضای ‏روحانی نیز آگاه و ترغیب کرده اند. همه در دعای کمیل خوانده ایم که : 💠 قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي وَ اشْدُدْ عَلَى ‏الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي‏.‏💠 ‏ ‏ 🔹 عضلات شُل و ضعیف چندان به کارِ امور جسمانیِ مهم و نیازمند به قوّت نمی آیند؛ همین طور، اعضای ‏روحانیِ ضعیف نیز نمی توانند وزنه های معنوی سنگین را بلند کنند. ‏ ‏ ‏ ❤️ یکی از اعضای روحانی مهم که رئیس آن هاست، قلب است که در آیات و روایات به طور ویژه بر لزوم تقویتِ ‏آن، بیماری ها و بهداشتِ قلبی، علائم سلامتی و بیماری، امور تقویت و تضعیف کننده آن و همچنین توانایی ها ‏و ظرفیت های قلب قوی، پرداخته شده است. 👈 در این نوشتار تنها می خواهم به برخی از توانایی ها و ظرفیت ‏های قلوب قوی و رشد کرده که تحت یک برنامه فیتنس معنوی قرار گرفته اند، اشاره ی گذرا کنم :‏ ‏ ‏ ‏1️⃣ قلب قوی، اراده و عزم پولادینی برای انسان به ارمغان می آورد. انسان را مردِ کارهای بزرگ و زننده وزنه ‏های سنگین می کند. ‏ ‏2️⃣ قلب قوی، با ترس نا آشناست؛ خداوند او را محکم کرده و وا نمی رود. یکی از بزرگترین موانع انسان ‏در مسیر کمال و انجام مجاهدت های بزرگ، ترس است. ‏ ‏3️⃣ قلب قوی، می تواند حامل معارف و دانش های سنگین و وارادات قلبیِ خاصی باشد؛ وحی و انبیاء ‏نمونه بارز آن اند. ‏ ‏4️⃣ قلب قوی در مقام عبادت و دعا و توسّل، زود به مقصد می رسد؛ سریع، موانع توجّه و تمرکز را کنار زده ‏و دست به دامن خدا و اولیای او می شود و این توجّه نیز با هر چیز بی ارزشی زائل نمی شود. به یک ‏جمعیت و آرامش خاصی می رسد و پراکندگی های انسان را کم می کند.‏ ‏5️⃣ قلب قوی و دارای تنه محکم است که می تواند حامل صفات بزرگ انسانی شود؛ ایثار و توکّل و رضا و ‏یقین، لباسی نیست که بر اندام هر قلبی پوشیده شود.‏ ‏6️⃣ قلب قوی، به استقرار و اطمینانی می رسد که دیگر شک و تردید ها او را مضطرب و دو دل نمی کند.‏ ‏ ‏ ♦️ موارد فراوان دیگری نیز می توان ذکر کرد ولی همین مقدار برای شروع اندیشه کافی است. ان شاء الله سعی می ‏کنم در نوشته هایی دیگر، به عواملی که برای تقویت قلب در معارف دینی معرّفی شده است و همچنین بقیه ‏معارف پیرامون قلب، اشاره ای کنم.‏
🔻‏(100) شکرِ نداده ها و نداشته ها‏🔺 ‏ ‏ 🔸 كلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ‏ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُون‏.🔸 ‏ ‏ ✍️ ما انسان ها به شدّت به اصلاح اندیشه نیازمندیم؛ همه ی ما اندیشه ماست و همه حالات ما تابع این اندیشه ها. لذا ‏یکی از رسالت های اساسی دین، اصلاح اندیشه و کاشتن بنیادی ترین اندیشه های مورد نیاز انسان در درون انسان ‏است. 📖 واقعاً صحیفه سجادیه ‏بهشت اندیشه های توحیدی و آرامستان گرایش های انسانی است.‏ 🤲 دعای سی و پنجم صحیفه، دعایی است که حضرت هنگام برخورد با اهل دنیا و دارایی ها و امکانات آن ها ‏خواندنش را به ما آموزش داده اند. 🔹 وقتی ما با کسانی که بهره مندی مادی و دنیوی آن ها بیش از ماست برخورد می ‏کنیم، طبیعتاً در معرض فتنه و مبتلا شدن به ناشکری و گله از خداوند هستیم و در معرض خطر به هم ریختن ‏تنظیماتمان در نسبت با خداوند قرار می گیریم. لذا در دعاها به ما یاد داده اند که از خدا بخواهیم در برخورد با نداشته ‏های خویش دچار فتنه و لغزش نشویم؛‌ وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏.‏ ‏ ‏ ✅ کلا این نکته را یادمان باشد که رابطه مان با خداوند را بر اساس داشته های مادی و دنیایی مان نبندیم؛ اینگونه نباشد ‏که اگر دنیای مطلوب ما حاصل بود از خدا راضی و شاد باشیم و اگر ذره ای دلخواه ما در دنیا فراهم نشد و خلاف ‏میل ما رقم خورد، از او ببریم و زبان به گله بگشاییم. این یک اشتباه استراتژیک و ناشی از نشناختن دنیا، خود و خداوند است.
🔰 همه این دعای شریف شایسته توجّه و تبیین است؛ امّا یکی از عبارات بسیار درخشان این دعا این است که حضرت می ‏فرمایند : خداوندا شکر و سپاس من را نسبت به آن چیزهایی که به من ندادی، بیشتر از شکرِ چیزهایی که به من ‏دادی قرار بده؛ 🔻وَ اجْعَلْ شُكْرِي لَكَ عَلَى مَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏ أَوْفَرَ مِنْ شُكْرِي إِيَّاكَ عَلَى مَا خَوَّلْتَنِي‏.‏🔺 ‏ ‏ 💠 الله اکبر از بلندای این اندیشه!! یعنی ما باید بیشتر از داشته ها و داده های الهی، نداده های او و نداشته های ‏دنیایی را ببینیم و مدام بگوییم شکرت که این را به من ندادی و هزار سپاس که آن را که از تو می خواستم از ‏من دور کردی. شاید اگر آن را به من می دادی، هلاک می شدم، بیشتر اسیر دنیا می شدم و خیلی از داشته های ‏کنونی را نمی داشتم.‏ ‏ ‏ 📖 سید علی خان مدنی در کتاب شریف ریاض السالکین، حکمت لزوم بیشتر بودن شکر بر نداشته ها را این چنین تبیین می ‏کند که دفع ضرر مهمتر از جلب منفعت است؛ ابتدا باید آن چه مایه فساد و تباهی و ضرر است را از خویش دور ‏کرد و سپس به تحصیل فوائد و منافع پرداخت. مثلاً ابتدا باید دفع بیماری نمود و سپس به غذاهای رنگارنگ پرداخت؛ ‏و دفع الضرر أهمّ من جلب النفع، فيجب أن يكون الشكر على الأهمّ أكمل و أتم‏.‏ ‏پس باید او را برای آن چه که با ما نداد و با این ندادن بسیاری ضرر ها و مفاسد را از ما دور کرد بیشتر شکر کنیم. ‏ ‏ ❇️ نداده ها و نداشته ها می تواند زمینه ساز هزاران فائده و نفع باشد؛ مثلا می تواند برای ما فراغتی درونی برای پرداختن ‏به خویشتن و اموری که ما برای آن خلق شده ایم باشد، همانطور که داشته ها می تواند ما را به آنچه مایه سعادت ‏ماست مشغول کند. تنظیم این شغل و فراغت ها تنها به حکمت الهی ها و مدیریت داده ها و نداده ها توسّط او می ‏تواند رقم بخورد؛‌‌ اللَّهُمَّ وَ مَا أَعْطَيْتَنِي مِنْ عَطَاءٍ فَاجْعَلْهُ شُغُلًا فِيمَا تُحِبُّ وَ مَا زَوَيْتَ عَنِّي فَاجْعَلْهُ فَرَاغاً لِي فِيمَا تُحِبّ. ‏ ‏ 🔹 چه می دانی؛ اگر مثلاً از خداوند فرزند یا امری مادی را می خواهی و تا به حال به تو نداده، شاید برای این است که ‏تو را برای امر بزرگی فارغ کند که با وجود خواسته ات نمی توانستی آن فراغت را داشته باشی.‏ ‏ ‏ 👌 از دیگر سو در برخورد با نداشته ها به ما آموزش داده اند که دوردست ابدیت را نگاه کنیم و نداده دنیایی را ‏دستآورد بزرگ ابدی ببینیم؛ بدانی که خواسته ای که این جا از خدا داشتی و وقتی به تو نداد، راضی بودی، ‏دستآوردی ابدی برای تو خواهد داشت که آن چه می خواستی در برابر آن هیچ است؛ وَ مَا زَوَيْتَ‏ عَنِّي‏ مِنْ مَتَاعِ ‏الدُّنْيَا الْفَانِيَةِ فَاذْخَرْهُ لِي فِي خَزَائِنِكَ الْبَاقِيَة.‏ ‏ ‏ 👈 به گونه ای که وقتی بنده در قیامت به عوض و جایگزینی که خداوند در قبال عدم اجابت خواسته اش در این دنیا به ‏آن می نگرد، خودش می گوید چه خوب شد که ندادی و این جا با امری عظیم و ابدی جبران کردی. فَيَنْظُرُ مَا ‏عَوَّضَهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الدُّنْيَا فَيَقُولُ مَا ضَرَّنِي يَا رَبِّ مَا زَوَيْتَ عَنِّي مَعَ مَا عَوَّضْتَنِي‏.‏ 🕋 گاهی خواسته ما از خداوند، از منظر او دَوَرانی است بین این که ما را از امری بی ارزش و زود گذر که شاید مایه ‏هلاکت و محرومیت ابدی ما باشد بهره مند کند یا این که ما را برای ابدیت و سعادت و نعمتی بی پایان بخواهد. ‏حکمت و رحمت خدا را در داده ها و نداده ها باور کنیم تا هم آرام باشیم و هم خود را از برنامه تربیتی الهی در ‏کلاس درس دنیا خارج نکنیم.‏
🔻‏(101) کلید ذکر‏🔺 ‏ ‏ 🔹‏" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم‏. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَلَمِين‏."‏🔹 ‏ ‏ 💠 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى ‏آلَائِهِ وَ عَظَمَتِه‏.‏💠 ‏ ‏ 📖 عبارت فوق بخشی از یکی از خطبه های حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ‏نهج البلاغه است. آن قدر که در کتب حدیثی شیعه و کتب مرتبط با اسناد و ‏مدارک نهج البلاغه جستجو کردم نتوانستم منبعی که سید رضی این خطبه را ‏از آن نقل کرده پیدا کنم؛ تنها بخش هایی از آن در برخی کتب دیگر نقل شده ‏است. لذا اگرچه اعتبارسنجی آن کمی دشوار می شود ولی خب عبارت های ‏بسیار بلند و عمیقی در آن وجود دارد که شایسته توجّه است.‏ ‏ ‏ 👈 یکی از آن عبارات این است که حمد را کلید ذکر خداوند معرّفی کرده اند؛ ‏جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِه.‏ ‏ ‏ ✍️ شارحین نهج البلاغه اکثراً این عبارت را این گونه معنا کرده اند که : خداوند ‏حمد را آغاز کتاب خود قرار داده است و مراد از ذکر را قرآن معرّفی کرده اند ‏که اشاره دارد به شروع قرآن با سوره حمد.‏ ‏ ‏ 👈 برخی دیگر چون متوجّه اشکالاتی بر این قول بوده اند مراد از ذکر را برخی ‏سوره های قرآن دانسته اند یعنی خداوند برخی سوره های قرآن مانند انعام، ‏کهف و..... را با حمد و ثنای خویش آغاز کرده است.‏ ‏ ‏ 🔰 اگرچه یکی از نام های قرآن، ذکر است ولی دلیل و شاهدی روشن در این ‏عبارت وجود ندارد که مراد از ذکر، قرآن باشد. ممکن است مراد از ذکر، همان ‏یاد خداوند باشد و حضرت می خواهند در این عبارت، حمد را کلید یاد ‏خداوند و دارای نقشی اساسی در یاد او معرّفی کنند. قرائن و شواهدی ‏نیز برای اراده این معنا وجود دارد که بیان آن ها موجب طولانی شدن کلام می ‏شود.‏ ‏ ‏ 🔸 حال اگر مراد از ذکر، همان یاد خداوند باشد، این که حمد کلید ذکر خداوند ‏است به چه معناست؟ چند احتمال به ذهنم می رسد : (اگر به ذهن شما ‏مخاطب عزیز معنای بهتر و دقیق تری رسید به بنده هم بگویید.)‏ ‏ ‏ ‏1️⃣ کلید یک استعاره است و چند معنا از آن می تواند اراده شود. یکی از آن ‏معانی، نقش و جایگاه اساسی داشتن است. یعنی در بین اذکار و گونه ‏های مختلف یاد خداوند، توجّه به او از ناحیه حمد و سپاس و ستودن ‏کمالاتش جایگاهی اساسی و رکنی دارد و بدون آن یاد خداوند به کمال ‏نمی رسد. چرا؟ چون تا انسان حال و قالش در نسبت با خداوند، حال ‏حمد و ستایش نشود، تا کمالات او را نبیند و ذات و افعال او را شایسته ‏ثنا و ستودن نیابد، دیگر چگونه و به چه معنایی می خواهد او را یاد کند؟ ‏ذکر، حاضر کردن خداوند در اندیشه و قلب خویش است؛ تا حامد و ‏ستایشگر او نباشیم چگونه این حضور رخ می دهد؟ ‏2️⃣ معنای دیگر که نزدیک به معنای فوق است این است که کلید به معنای ‏همان وسیله گشودن و استعاره باشد از سببی برای ورود به عالم ‏ذکر. یعنی انسان وقتی می تواند وارد وادی یاد خداوند شده و او را در ‏قلب خویش به گونه های مختلف حاضر کند، که ابتدا با کلید حمد وارد ‏این وادی شود و در آن را بگشاید. بدون حمد، درِ وادی ذکر بسته است؛ ‏حالِ ستایش و توجّه به اندماج حقایق کمالی در آن ذات است که کلید ‏توجّه به هر یک از کمالات خداوند است.‏ ‏3️⃣ حمد، پایه ی اذکار تشبیهیه است و بدون تشبیه، تنزیه صرف و اذکار ‏تنزیهیه، نمی توانند حقیقتاً انسان را ذاکر کنند. اذکار تنزیهی اذکاری ‏هستند که انسان با آن ها به نزاهت خداوند از نقائص توجه می کند و ‏اذکار تشبیهی اذکاری هستند که انسان را متوجّه کمالات، دارائی ها و ‏زیبائی های او می کنند. روشن است که روح تنزیه، بدون تشبیه و دیدن ‏کمالات و ستودن او در ذکر دمیده نمی شود. وقتی کسی می خواهد ‏خداوند را از جهل تنزیه کند، این محقق نمی شود جز با توجّه به کمال ‏علم او.‏ ‏4️⃣ هر ذکری چه تشبیهی و چه تنزیهی، مستبطن یک حمد است؛ کسی که ‏خداوند را تنزیه می کند، در واقع دارد او را می ستاید و کسی که او را با ‏صفتی کمالی مانند رازق یا هادی بودن یاد می کند نیز ابتداء دارد او را می ‏ستاید و حمد می کند. این که تو آن گونه ای و این کمال را داری، به نظر ‏می رسد نقطه آغاز همه توجّهات به خداوند است و این گونه حمد، کلید ‏یاد خداوند است.