🔻(۱۱۶) توحید معقول و توحید موصول🔺
" أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له كلمة جعل الإخلاص تأويلها و ضمن القلوب موصولها و أنار في التفكر معقولها."
📖 عبارت فوق، قسمتی از خطبه فدکیه صدیقه کبری سلام الله علیهاست که البته با اختلاف اندکی در الفاظ، در منابع مختلف نقل شده است. بعد از شهادت به کلمه ی توحید، سه جمله بسیار مهم پیرامون توحید در این عبارت کوتاه بیان شده است که در این نوشتار به بیان مختصری پیرامون آن ها می پردازم.
1️⃣ جعل الإخلاص تأويلها : تأویل از نظر لغوی به معنای بازگرداندن چیزی به مرجع خود و از ماده "أ و ل" است. به تعبیر خواب از این جهت تاویل گفته می شود که معبّر، مرجع و مصداق خارجی آن چیزی که رؤیا به آن اشاره دارد را مشخّص می کند. تأویل آیات قرآن نیز به همین معناست؛ تفسیر یعنی پرده برداری و روشن کردن مفهوم الفاظ قرآن و تأویل یعنی مشخّص کردن بازگردان ها و مصادیق و مرجع خارجی آیات. این تنها اشاره ای بود برای آشنایی با معنای تاویل.
🔸 لا اله الّا الله، کلمه ی توحید است؛ یعنی کلامی است که در بردارنده تمام مفهوم گسترده توحید و دال مرکزی آن است. این کلام، علاوه بر مفهوم آن که نفی الوهیت از غیر خداست، در خارج از فضای مفهوم و از نظر واقعی و مصداقی نیز، یک مرجع حقیقی دارد. اگر آن لفظ، بازگشت و ارجاعش به این نقطه باشد، معلوم می شود که انسان علاوه بر مفهوم، از واقعیت و مصداق خارجی توحید نیز بهره مند شده است و آن نقطه، اخلاص است. اخلاص در بندگی خداوند، تأویل و بازگردان و ترجمان و علامت حقیقی و خارجی تحقق توحید در انسان است. (چون تمرکز این نوشتار بر قسمت های دوم و سوم است برای قسمت نخست به همین مقدار اکتفا می کنم اگرچه نیازمند تبیین بیشتر است.)
2️⃣ و 3️⃣ : ضمن القلوب موصولها و أنار في التفكر معقولها : در این عبارت، یک تقسیم بندی مهم برای توحید صورت می گیرد؛ توحید به دو قسم معقول و موصول تقسیم می شود و دو حیطه در وادی توحید به روی انسان گشوده می شود.
❗️یکی توحید معقول است؛ یعنی توحیدی که سهم عقل و اندیشه انسان است و باید آن را فهم کرد. خداوند نیز، به عقل انسان این امکان را داده است که توحید را بیندیشد و آن حقیقت عظیم را با ابزار اندیشه، شکار کند. پس در گام نخست، توحید باید معقول انسان واقع شود و انسان توانایی خدادادی اندیشه اش را معطوف به تعقّل توحید خداوند کند. البته این خداوند است که این درک توحیدی و زمینه رسیدن به آن را در اندیشه انسان روشن کرده است (انار فی التفکر معقولها) و ما باید با تلاش های علمی و فکری، به خصوص با تأمّل در زوایای توحیدی قرآن، ساحت اندیشه خود را، توحید محور بسازیم.
‼️ دیگری توحید موصول است؛ توحیدی که باید به آن رسید. باید با قلب، به سمت این توحید حرکت کرد و به آن نائل آمد. خیلی عبارت جالبی است؛ حضرت صدّیقه می فرمایند که خداوند توحید موصول را به قلب انسان تضمین و پیوست کرده است. به تعبیری خداوند بذر حقیقت توحید را در دل انسان کاشته است و این انسان است که باید این بذر و ظرفیت را در خویش شکوفا کند. این جا دیگر انسان صرفاً فهمنده و درک کننده توحید نیست، بلکه دارنده توحید و نائل آمده به حقیقت آن با حقیقت خود یعنی قلب است؛ توحیدی که از جنس داشته ای حضوری و واقعیتی قلبی است.
🔰 وصول به حقیقت توحید است که انسان را موحّد می کند و اثرات توحید، در این مرحله است که از انسان ظاهر می شود و احوالاتی مانند احوالات موحّدین واقعی مانند انبیاء را تجربه می کند.
💠 به احوال و اقوال و افعال انبیاء در قرآن نگاه کنید؛ همه اثر توحید موصول یا توحید قلبی است، ثمر حضور و شهود حقیقی خداوند است. توّکل و صبر و رضای آن ها، زهد و مجاهدت و آخرت باوری شان، همه و همه میوه این توحید موصول است. این چیزی است که ما کم داریم و باید به دنبالش باشیم.
🔻(۱۱۷) تلائم اندیشه و انگیزه در قرآن🔺
" ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ."
" أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاتَّقُون."
✍️ قرآن یک کتاب علمی صرف مانند کتب فقه و فلسفه و ریاضی و کلام و نجوم نیست. کتب علمی با اندیشه و گزاره های علمی کار دارند و برای موضوع آن دانش، محمولات و گزاره هایی را بیان می کنند. ویژگی این کتب و این دانش ها، بهره مند کردن ساحت نظری و شناخت و اندیشه انسان است و با انگیزه ها و جهت گیری های انسان کار ندارند و هدف گذاری آن ها اصلاح و هدایت ساختار قلبی و انگیزشی انسان نیست.
📖 همه کتب علوم و فنون همین طور است امّا قرآن که نور است اینطور نیست؛ کتاب هدایت و اصلاح اندیشه و انگیزه های انسان به صورت همزمان است و هم عقل و هم قلب را سیراب و هدایت می کند. هر جا یک مطلب علمی دارد که مربوط به حکمت نظری است و به اندیشه بر می گردد، حتماً در کنارش عامل انگیزه را هم ذکر می کند و بازتاب آن در ساحت حکمت عملی را هم مبرهن می کند.
👈 مثلاً هر وقت صحبتی پیرامون هستی و شناخت خداوند مطرح می شود، بازتاب آن در ساحت انگیزه و جهت گیری عملی انسان را هم مشخص می کند و بلافاصله آن را با تقوی یا عبودیت و دیگر عناوین انگیزشی و عملی گره می زند.
🔰 وقتی حکیم و فیلسوف و متکلم بر وجود خدا برهان اقامه می کنند، به بیان صغری و کبری و حدّ وسط می پردازند ولی وقتی خداوند برهان ابراهیم خلیل را بر توحید در مقابل قومش بیان می کند، از " لا احبّ الآفلین" (نابود شوندگان را دوست ندارم) دم می زند و برهان را دوخته در ساحت انگیزه بیان می کند و می گوید منِ ابراهیم آن خدائی که متغیّر است را دوست ندارم. هستی شناسی را با محبّت می آمیزد.
✅ من آفل را دوست ندارم یا آفل نمیتواند خدای من باشد؛ این مکتب توحید است؛ یعنی بحثهای اندیشه را با انگیزه به هم دوخت. خدا فقط آن تصویری نیست که حکیم از طریق برهان امکان و وجوب اثبات می کند، خدا آن است که دلپذیر باشد، خدا آن است که آدم به او دل بدهد، خدا آن است که از دل آدم باخبر باشد، خدا آن است که محبوب آدم باشد. من موجودی که گاهی هست و گاهی نیست دوست ندارم.
🔹 این حرفها حرفهای انبیاست فقط. در هیچ یعنی هیچ! کتاب فلسفی و کلامی ای، انگیزه و اندیشه دوخته نیست، این فقط راه وحی است. اصلاً خدا را ما برای چه میخواهیم؟ خدا که معلوم است هست! خدا را میخواهیم که به او سر بسپریم، به او دل بسپریم، کار داریم با او، نیاز ما را حلّ بکند، ﴿لا اُحِبُّ الْآفِلینَ﴾. آنکه گاهی هست و نیست به درد نمیخورد.
🔸 قرآن نور است؛ علم و اندیشه را با انگیزه و عملی که ضامن اجرا و تحقق آن اندیشه است به هم می دوزد. نمی خواهد انسان صرفا در ساحت اندیشه بماند و تورّم دانشی کند، می خواهد قلب او را نیز با امتداد آن اندیشه توحیدی بشوراند و اصلاح کند و انگیزه ها و جهت گیری های عملی او را نیز توحیدی کند.
🔹 در مقام بیان قوانین و دستورات نیز صرفاً به بکن و نکن اکتفا نمی کند؛ تبشیر و تنذیری هم به آن پیوست می کند و یا انسان را در عمل به دستورات به روحی انگیزشی به نام تقوی گره می زند.
👈 مثلا اگر حکم طلاق را بیان می کند، آن ها را در اجرای این احکام به رعایت تقوی و عدم تعدّی و رعایت حدود اخلاقی و انسانیت ورزی نیز دعوت می کند. بیان قانون های الهی در قرآن نیز با دیگر کتب خشک قانونی تفاوت دارد؛ قوانین این جا با روح انگیزشی واحدی به نام تقوای الهی گره خورده اند. این است که قرآن کریم این ها را در کنار هم ذکر میکند تا معلوم میشود که این نور است با همه کتابهای عالم فرق میکند.
( برگرفته از درست تفسیر آیت الله جوادی آملی مورخه 97/7/7، همراه با بازنویسی و تلخیص : لینک مطلب)
https://eitaa.com/basmale
🔻(۱۱۸) ولگردی مجازی!!🔺
" وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون."
" اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَه."
✍️ فضای مجازی پدیده فراگیر و جذابی است که تقریباً همه با آن سر و کار دارند. اگرچه فرصت ها و مزایای زیادی می تواند داشته باشد، امّا ذات آن که برآمده از عقلانیت مدرن و نگاهی خاص به انسان است، خطرات و چالشهای مرگباری را به صورت طبیعی می تواند ایجاد کند؛ این مطلب روشن را همه لمس کرده و نیاز به تبیین ندارد.
🔰 حالت طبیعی فضای مجازی، با قوّه خیال انسان تناسب دارد نه با ساحت عقل و اندیشه او؛ خیلی خوب می تواند انسان را از عالم واقعیت جدا کرده و ساکن خیالستان کند به گونه ای که انسان تنها با اموری خیالی زندگی کرده و به خیالش خوش باشد و با پوزخندی از کنار واقعیت های این عالم بگذرد؛ بگذریم، قصدم تحلیل فلسفی فضای مجازی نیست و تنها خواستم اشاره ای کنم. در این نوشتار تنها می خواهم تذکّری عملی در تعامل با فضای مجازی داده باشم.
💠 همه تجربه کرده اید که فضای مجازی به راحتی می تواند حجم زیادی از عمر انسان را به خود اختصاص داده و در صورت استفاده ناصحیح بر باد دهد.
👈 دیده اید که چقدر راحت گاهی چند ساعت را در فضای مجازی می گذرانیم بی آن که ذره ای احساس خستگی و ملال کنیم ولی در پرداختن چند دقیقه ای به کاری مفید چون مطالعه احساس خستگی می کنیم. خود این مطلب هم پشتوانه فلسفی و انسان شناختی عمیقی دارد که مجال بیانش نیست.
✅ آن تذکری که می خواهم بدهم این است که حداقل کاری که می توانیم برای در امان ماندن از خطرات فضای مجازی و جلوگیری از هدر رفتن حداکثری عمر خود انجام دهیم این است که مواظب باشیم دچار ولگردی مجازی نشویم.
🔹 گاهی بی جهت و بدون این که مطلوب خاصی داشته و دنبال چیز مفیدی در فضای مجازی باشیم، همینطوری در آن می چرخیم. از کانال و صفحه ای به کانال و صفحه ای دیگر می پریم و برای گذران زمان، ولگردی در این عالم مجازی را بر می گزینیم. فارغ از خطرات آشکار و پنهانِ این ولگردی، حداقل آسیب آن، برباد دادن حداکثری سرمایه عمر است. تا چشم بر هم بزنیم، چند ساعتی را در این ولگردی به هیچ، باخته ایم.
♦️ بیایید از امشب با خود و وجدان و عقل خویش پیمان ببندیم که ولگردی مجازی را حداقلی ترین خطّ قرمز خود قرار دهیم.♦️
🔸 وقتی کاری داریم و دنبال چیزی می گردیم و لااقل قصد گفتگو با کسی را داریم وارد شویم و وقتی کارمان تمام شد، با مجازستان انس نگیریم، بیرون بیاییم و دچار ولگردی نشویم. این گونه می توان بخش زیادی از سرمایه عمر هدر رفته را بازیافت کرد؛ بیشتر به خود و خانواده و کارهای مفید پرداخت و حتی بیشتر از زندگی لذّت برد.
(حقیر چند سال قبل، در قالب دو جلسه تصویری، به ارائه بحثی مختصر در باب تحلیل فلسفی فضای مجازی برای یکی از مراکز حوزوی پرداخته ام که می توانید از طریق لینک های زیر این دو جلسه را نیز مشاهده کنید؛ امید که مفید واقع شود.)
جلسه اوّل
جلسه دوم
https://eitaa.com/basmale
🔻(۱۱۹) فقه الابتلاء ۱ (جعبه سیاه انسان)🔺
" وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً."
نگاهی به مفاهیم قدر و سرّ القدر
جعبه سیاه انسان
🔰 در نظام اندیشه توحیدی قرآنی، مفهوم "ابتلاء" جایگاه بسیار ویژه ای دارد و سهم ویژه ای در ساختار توحید عملی در منابع دینی، به آن اختصاص یافته است تا جائی که می توان یکی از ویژگی های ممتاز اندیشه توحیدی قرآنی را، توجه ویژه آن به بلاء و ابتلاء در رشد انسان معرّفی کرد.
♦️تا انسان، خوب این مفهوم را در بستر یک نگرش توحیدی فقیهانه برای خود حل نکند و به فقه الابتلاء نرسد، نمی تواند در میدان توحید عملی و در کلاس بندگی، خوب حرکت کرده و نمره قبولی بگیرد. امیدوارم بتوانم در چند نوشتار تا حدی آن چه را که گفتم تبیین کرده و پرده هایی از فقه الابتلاء را تصویر کنم.
💠 در این نوشتار می خواهم به دو مفهوم کلیدی که در بحث ابتلاء نقش مهمی دارند اشاره کنم؛ قَدَر و سرّ القَدَر.
🔹 همه شنیده ایم و می دانیم که همه چیز در این عالم اندازه و قدری دارد و همه چیز در بستر یک برنامه ریزی و تعیین حدّ و اندازه ی الهی رقم می خورد و در نقشه ی ربّ العالمین پیش می رود.
👈 هر آن چه در این دنیا برای ما رقم می خورد، مسبوق به یک نقشه و طرح الهی است و ما همواره در یک بستر و عرصه ای که توسّط خداوند تقدیر و برنامه ریزی شده است در حال ایفای نقش هستیم. روشن است که این به معنای مجبور بودن انسان نیست و اصلا همه این برنامه ریزی برای به تبلور رسیدن و خودنمائی گوهر اختیار انسان است.
🔹 صحنه هایی که برای ما بازیگرانِ مختارنامه انسانیت رقم می خورد، گاهی به ظاهر تلخ است و گاهی شیرین؛ گاهی خیر است و گاهی شرّ و آن قدر گوناگونی و تنوّع دارد که با همه ابعاد اختیار ما بازی می کند. کارگردان می خواهد ما همه هنر خود را آشکار کنیم و بر اساس هنرنمائی مان در سکانس های مختلف، سکانس و نقش بعدی ما را مشخّص کند.
👈 پس ما چیزی به نام تقدیر داریم؛ تقدیر همان صحنه آرائی و تعیین سکانسی است که کارگردان هستی برای ما انجام می دهد و قَدَر همان صحنه و سکانس خاص است که البته این که ما کی باشیم و چه ویژگی هایی داشته باشیم نیز داخل در قدر است. بازیگر باید زیرک باشد و همواره در این سکانس های مختلف بداند که دستی در کار است که او را بیازماید و این آزمایش بسیار گوناگون و احیاناً دشوار است.
🔸 همین که ما انسان ها توجّه کنیم که تمام عرصه ها و بسترها و پستی و بلندی های زندگی ما، ابتلاء و آزمونی الهی است و بستری است برای خودنمائی و ایفای نقش در برابر مالک هستی و این که نقش ها و سکانسهای بعدی زندگی ما وابسته به همه سکانسها و نقش آفرینی های دیگر ماست، جور دیگری با ابتلائات الهی برخورد می کنیم.
👈 اگر ما را با آزمونی به ظاهر شیرین و دلچسب به نام عافیت و دارائی و....آزمود، دیگر می دانیم که این صحنه یک آزمون است که اگر می خواهیم در آن رشد کنیم و سقوط نکنیم، باید به گونه ای خاص نقش آفرینی کنیم؛ ثروت و عافیت ما را به غفلت و طغیان نکشد و سرمست از عافیت و مشغول به سکانس، کارگردان و ایفای نقش مورد پسند او را که زمینه ساز رشد و سعادت ماست فراموش نکنیم. اگر هم ما را با سختی و مصیبت می آزماید، متوجه خواهیم بود که در این صحنه نیز باید چگونه بود و چگونه نبود.
❇️ مفهوم مهم دیگر، سرالقدر است؛ این که چرا کارگردان چنین صحنه و نقش و سکانسی را برای ما رقم زده است، بر ما پوشیده است؛ قرار هم نیست آن را بدانیم. چون و چرای بیهوده و بدبینی به کارگردان و نگاه جاهلانه به نقش و سکانس دیگران انداختن، تنها انسان را از ایفای نقش مطلوب در برابر کارگردان هستی محروم می کند.
👈 باید بدانیم که هر انسانی موجودی بسیار پیچیده و اسرار آمیز است؛ جعبه سیاهی دارد که جز سازنده، نمی تواند آن را رمزگشائی کند. حتی خود انسان اگرچه تاحدی خود را می شناسد ولی دیگر آنقدر خود را نمی شناسد که بداند چرا این گونه توسط خداوند مورد آزمون قرار گرفت و چرا کارگردان این صحنه را برای او رقم زد. همین قدر می داند که باید تمام همّ و غمّ خویش را به شناخت دقیق صحنه و ایفای نقش استاندارد در آن اختصاص دهد.
🔸 این چرایی ها و نکاتی که کارگردان با توجه به آن تعیین نقش می کند و آن رموز جعبه سیاه انسان، سرّ القدر اوست؛ راز تقدیر و برنامه ریزی خداوند برای هر مخلوقی است. بنا نیست این چرایی و سرّ را بدانیم ولی همین قدر باید بدانیم که این صحنه های ریز و درشت که هر آن و لحظه ای درآن زندگی می کنیم، ریشه در علم و حکمت خداوند دارد.
✅ خدائی که می خواهد انسان را تربیت کرده و رشد دهد تا قد بکشد و به جائی برسد که خلعت زیبای نفس مطمئنه بر قامت او پوشیده شود. حالا که بحث به این جا رسید، در نوشته بعدی کمی پیرامون نفس مطمئنه و آن خلعت زیبا از منظر بحث ابتلاء خواهم نوشت؛ ان شاء الله.
🔻(۱۲۰) فقه الابتلاء ۲🔺
🔹نفس مطمئنّة 🔹
" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي."
🔸اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك.🔸
📖 سخن پیرامون سوره مبارکه فجر به خصوص آیات انتهای سوره، مجال واسعی می طلبد؛ در این نوشتار تنها می خواهم از زاویه ای که در نوشته ی قبل بدان اشاره شد، یعنی از منظر فقه الابتلاء و مفاهیم قَدَر و سِرّ القَدَر، کمی پیرامون مقام والای نفس مطمئنه توضیح دهم.
🔰 مروری مختصر بر فرازهای سوره مبارکه فجر
می توان سوره مبارکه فجر را به چهار فراز تقسیم کرد :
1️⃣ فراز اول قسم های مهمی است که خداوند برای خردمندان می خورد و با این قسم ها که ظاهرا جوابِ آن ها، همان فراز های سه گانه بعدی است (همانطور که علامه طباطبائی فرموده اند) یا مفادی که از آن فرازها برداشت می شود، اذهان را برای دریافت آن فرازها آماده می کند.
💌 به نظرم روح کلی این سوره به تصویر کشیدن انسان در بستر تحوّلات و ابتلائات کلان و عام بیرونی و در بستر تقدیرات خاصِ او، چه گوارا و چه ناگواراست.
👈 می خواهد انسان را متوجه این حقیقت کند که در این دنیای ناآرام و سیّال، کانونی برای تکیه کردن حقیقت تو پیدا نمی شود؛ نمی توانی با بیرونِ متحوّل و ناآرام، آرام باشی. آرامش و قرار را در وضعیت بیرونی ات جستجو نکن.
2️⃣ فراز دوم را می توان، " انسان و اقیانوسِ زمان و مکان " نامید. زمان و مکانی که عرصه حیات آدمی است، مانند یک اقیانوس است که اوّلا جنسش سیال و روان مانند آب است و ثانیاً هر لحظه در وضعیتی است؛ خیلی نمی شود از درون به آن اطمینان کرد و روی وضعیت آن چیزی ساخت. ممکن است هر آن موّاج شود و نقشه ها، نقش بر آب شود. به انسان این توجه را می دهد که مگر تو در این دنیا تمدّن های کلان و بی نظیر و استواری را که در مرصاد حکومت الهی گرفتار شدند و انگار اصلا نبودند را ندیده ای و نشنیده ای؟ به چه قدرتی می خواهی تکیه کنی و با کدام ساختار بیرونی می خواهی ببندی؟ کدامین قرار و کانون استوار بیرونی را می خواهی دستاویز آرامش و سکون درونت قراردهی؟ میخِ دلت را بر دیوار کاخ هیچ فرعونِ ذی الاوتادی نکوب که قراری ندارد. حتی اگر خودت به چنان جاه و جلالی نیز رسیدی، تویی و یک بنای سیال بر روی اقیانوس؛ مرصادی نیز در کمین توست.
3️⃣ فراز سوم را نیز می توان فراز " انسانِ سوار بر قایق تقدیرات " نامید. انسانی که در اقیانوس زمان و مکان در حرکت است، همواره تقدیر و ابتلائی دارد که می توان آن را تشبیه به قایقی کرد که با آن در این اقیانوس حرکت می کند. (فعلا این تشبیه به ذهنم رسید؛ نمی دانم تا چه مقدار برای تصویرسازی کارآیی داشت😂)
👈 فراز سوم می گوید نه تنها در آن اقیانوس چیزی برای قرار پیدا نمی شود، در وضعیت خودت در آن اقیانوس نیز چیزی برای قرار و اطمینان وجود ندارد. گاهی سوار بر قایق نعمت و اکرامی و گاهی سوار بر قایق تنگ دستی و دشواری. آیا خودت را نمی بینی که چه طور بالا پایین می شوی و همواره جهانِ جهنده در نسبت با تو در بازی دیگری است؟
👈 به خود بنگر؛ در این تحوّلات، در خوشی و نعمتش به گونه ای ناخوشی و در ناخوشی اش هم به گونه ای دیگر. وقتی وضعیت بیرونی ات، نعمت و ظاهری مطلوب است، بازهم آرام نیستی؛ خودت را می بینی و می گویی من شایسته بودم که چنین اکرام شدم. تا میایی کمی با خودت صفا کنی و با خود و خوشی ات به قرار برسی، وضعیتت به هم می ریزد و دوباره خود را و ناگواری ات را می بینی و می گوئی خدا مرا خوار و خفیف کرد. نه در خوشی ات شاکر بودی و نه در دشواری ات صابر.
✅ پس حالا که در این اقیانوس نقطه ی قراری نیست و در پیرامون خودت نیز با این وضعیت درونی و طرز نگاهت و این عقل و نفس تربیت نشده ات، کانون اتّکایی نداری، بدان که راهی جز بازگشت به درون و یک انقلاب روحی برای پیدا کردن آن نقطه قرار نخواهی داشت. تو همانی که با یک نگاه سوبژکتیو و من محور، به یک موجود دوگانه سودجو و لذّت طلب تبدیل شده ای و همه چیز را با خودِ مادی و دنیایی ات می سنجی؛ لذا در یک زندگی روزمره ی تلخ فرورفته و کاملا خود را با تعامل پوسته ظاهری و نزدیک دنیای مادی با خودت تعریف کرده ای. با این وضعیت، تا ابدیت گرفتار خودت خواهی بود؛ باور کن که باید به خودت تکانی بدهی.
❇️ تا اینگونه هستی خورشید قرار از افق اقیانوس بر تو طلوع نخواهد کرد. باید به آدم دیگری تبدیل شوی و عقل و قلبت را با عقل و قلبی دیگر تعویض کنی. جوری دیگر به این اقیانوس و قایقت نگاه کنی تا نقطه سکون در درون خودت هویدا شود. اطمینان خورشیدی است که از افق این اقیانوس طلوع نمی کند بلکه از افقی که در درون خود توست طلوع می کند.
💠 با توجه به نکات گفته شده می توان وارد فضای فراز چهارم سوره و تبیین نفس مطمئنه شد. فکر کنم کمی طولانی شد؛ ما بقی اش باشد برای نوشه بعدی. اگر در تصویر این سوره مبارکه و ارتباط فراز های آن و روح کلی آن، نکته ای به ذهنتان رسید و یا در بیان حقیر اشکالی دیدید، محبت فرمائید و تذکر دهید. یا علی
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
2️⃣ فراز دوم را می توان، " انسان و اقیانوسِ زمان و مکان " نامید. زمان و مکانی که عرصه حیات آدمی است،
🔻(۱۲۱) فقه الابتلاء ۳🔺
🔸نفس مضطربه و نفس مطمئنّه 🔸
" يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي."
🔹 اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك.🔹
🚀 یکی از قله های معنوی که در قرآن برای انسان تصویر شده است، نفس مطمئنة است. یکی از زیباترین پرده هایی که از انسانِ معنوی، یعنی انسانی که از حیات طبیعیِ صرف به نیروی ایمان جدا شده، سلوک کرده و از حدّ بهیمیت وارد حدود انسانیت شده (نوشته شماره 81) در قرآن تصویر شده، همین تصویری است که در انتهای سوره فجر به نمایش در آمده است.
🚨خلاصه آن چه در دو نوشته قبل به عنوان مقدّمه ای در تبیین چیستی نفس مطمئنه بیان شد این بود که :
▪️انسان همواره در بستر تقدیرات الهی است؛ در این دنیای سیال و ناپایدار که هیچ قدرت و حکومتی از زوال در امان نیست و هر لحظه برای هرکسی نیز تقدیری می شود و صحنه ای برای نقش آفرینی و آزمون الهی او چیده می شود، نفوس انسانی به دو دسته تقسیم می شوند :
1️⃣ نفس مضطربه : نفس مضطربه آن است که مضطرب است دیگر؛ همیشه در تلاطم است و ناخوشی، چه در خوشی ها و چه در ناخوشی ها. هیچ وقت در حالت استاندارد و تعادل توحیدی قرار ندارد. وقتی تقدیر او رزق و نعمت و گشایش است، همه را از خود می بیند، دست خدا را در آستین اسباب نمی بیند و حقّ منعم را ادراک نمی کند و لذا این حق را برای خود قائل می شود که هر جور دوست دارد در بستر تقدیر الهی رفتار کند و تنها به فکر بهره وری و تمتّع مادی خویش است.
👈 وقتی هم که تقدیر او، تنگی معیشت است به خدا بد بین می شود و باز هم از درون فرو می ریزد و نقطه قراری نخواهد داشت.
👈 اصلا متوجّه این که چینشی و قَدَری در کار است و این که سرّ القدری در پس این ابتلاء هاست، نیست. لذا چون تنها روی صحنه ابتلاء را می بیند و قلب او نظری به قَدَر و سِرّ القدر یا همان پشت پرده ندارد، همیشه با صحنه درگیر است و نمی تواند بازیگر خوبی باشد و نقش نیکویی در این نمایش بر عهده بگیرد . همیشه، صحنه و نقشی که در آن ایفاء می کند او را آزار می دهد.
👈 در بیرون نیز نوسانات اجتماعی و بالا پایین شدن حکومت ها و بسترهای کلان اجتماعی، همواره او را در خود هضم می کند و سببی است برای سلب آرامش او و روی آب ریختن پته ی نقشه ها و تدابیر کودکانه اش.
2️⃣ نفس مطمئنه : برای رهایی از زندان نفس مضطربه، نه تغییر صحنه و ظاهر تقدیر می تواند کاری کند و نه هیچ تحوّل بیرونی چه خرد و چه کلان می تواند نقطه و کانون قراری برای نفس متلاطم انسانی دست و پا کند؛ چاره ای نیست، باید از درون متحوّل شد.
🔰 نفس مطمئنه، آن نفسی است که خوب صحنه این عالم را شناخته و به آن کارگردان حکیم ایمان آورده است. دنیا را عرصه امتحان و ابتلاء می بیند و می داند این اقیانوس موّاج و این عرصه سیّال، کارگردانی دارد که همه چیز در برنامه و قَدَر او تعریف می شود و خود این پشت صحنه نیز، سرّی دارد.
✅ خود را نیز در این بین می شناسد و بازمی یابد؛ به این درک می رسد که همه این صحنه ها و زیر و بم ها، برای این است که از دل خاک های نفس، گوهر عبودیتش آشکار شود. وقتی خود را شناخت و صحنه را در نسبت با حقّ مطالعه کرد و کارگردانی او و ابتنای این کارگردانی بر سرّ و حکمت او را شهود کرد، دیگر راحت می شود و به قَدَر و کارگردانی او مطمئن می شود. بی جهت نیست که در زیارت امین الله، بعد از عرض سلام و ارادت و توجه به مقام امیرالمؤمنین علیه السلام که مولای همه موحّدین است به ما یاد داده اند در این مقام استجابت دعا و در محضر روح توحید، از خداوند بخواهیم که : اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِك.
✅ دیگر دلش قرص می شود که همه این بازه عمر، فرصت است، هر تقدیر و صحنه ای، سببی است برای آشکار شدن بعدی از ابعاد گنج مخفی در نفسش که باید با اختیار و سعی و همّت به بروز برسد تا به ثروت و دارایی واقعی نایل آید و حس نداری و رنج فقر از او رخت بربندد.
✅ دیگر گله نمی کند چون نگاهش، نگاه دیگری است؛ از خود محوری سوبژکتیو مادی به خدا محوری و خدا بینی و بازی در صحنه با توجه به کارگردان و پشت صحنه و چینش او شده است. طغیان هم نمی کند، به همین دلیل. به تعبیر علامه طباطبائی این جا که رسید، در آرامگاه عبودیت و اطمینان، به قرار می رسد.
♦️أن النفس المطمئنة هي التي تسكن إلى ربها و ترضى بما رضي به فترى نفسها عبدا لا يملك لنفسه شيئا من خير أو شر أو نفع أو ضر و يرى الدنيا دار مجاز و ما يستقبله فيها من غنى أو فقر أو أي نفع و ضر ابتلاء و امتحانا إلهيا فلا يدعوه تواتر النعم عليه إلى الطغيان و إكثار الفساد و العلو و الاستكبار، و لا يوقعه الفقر و الفقدان في الكفر و ترك الشكر بل هو في مستقر من العبودية لا ينحرف عن مستقيم صراطه بإفراط أو تفريط.♦️
✅ به این جا که رسید، دیگر در رجوعش به خداوند و در توجه به ساحت قدس کارگردان، همواره از او راضی است؛ چرا راضی نباشد وقتی می بیند و می داند که او همواره از سر حکمتش، صحنه را به گونه ای می چیند که می تواند گنج او را آشکار کند، نفس او را حرکت جوهری دهد و او را رشید کند.
✅پس آرام می شود، عبد می شود و راضی می شود. از تقدیر و خدائی خدا که راضی شد، نیروهای خویش را با طغیان و عصیان هدر نمی دهد و در بندگی و ایفای نقش مطلوب صرف می کند. این جاست که کارگردان نیز از او راضی می شود؛ او را می پذیرد و در حریم خویش مأوی می دهد.
🔻(122) امّ کلثوم، پاره تن فاطمه (سلام الله علیهما)🔺
"وَ الَّتي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمين."
🔹 إنَ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ.🔹
✍️ امروز سالگرد رحلت بی بی عظیم الشأن، حضرت امّ کلثوم سلام الله علیهاست. دوست داشتم چند کلمه ای در وصف و ثنای ایشان بنویسم به این امید که مورد توجّه آن بانو و لبخند رضایت و دعای ایشان واقع شود. بانویی که مانند خواهرش، امّ المصائب است، جبل الصبر است، عابده و عفیفه و فاضله و طاهره است و مانند زینب، او نیز، زینب است.
▪️متأسّفانه اطّلاعات تاریخی قابل توجّه و متقنی پیرامون زندگی ایشان در دست نیست ولی خب تنها راه شناخت ایشان، این اطّلاعات تاریخی نیست.
✅ واقعه عظیم عاشورا و نقش آفرینی و همراهی ایشان با امام در این رسالت الهی و صبر و پایداری و عظمت روحی و ولایت و توحید و خداباوری ای که از این بانو چون خواهر دیگرشان زینب کبری سلام الله علیهما در این پرده به ظهور رسید، در شناخت قدر و منزلت این بانو کافی است.
🔸 امّا در این نوشتار می خواهم از منظر روایتی نبوی که عامه نیز آن را نقل کرده اند از جمله حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین و در کتب شیعه نیز با اسناد معتبر نقل شده است، چند جمله ای در مدح این بانو بنویسم. آن روایت شریف این است :
🔻قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ : یعنی حضرت صدّیقه طاهره پاکدامنی و عفّت ورزید و خداوند بدین سبب ذریه ایشان را بر آتش جهنّم دور کرد.🔺
💠 علامه امینی در کتاب الغدیر شعری را در این باره از حسّان بن ثابت نقل می کنند :
إن مريم أحـصنت فـرجها و جـاءت بعـيسى كبدر الدجى
فقـد أحـصنت فـاطم بعدها وجاءت بسبطي نبي الهدى
🔰 اگر مراد از این حدیث شریف، همان معنای متعارف از پاکدامنی باشد و به مرحله ای از عفّت اشاره کند که بانوان مؤمنه ما نیز از آن برخوردار اند، اوّلاً این برای صدیقه طاهره فضیلت خاصّی نخواهد بود و ثانیاً نتیجه آن، حرام شدن ذریه ایشان بر آتش جهنّم نخواهد بود در حالی ظاهر روایت شریف، تفریع تحریم ذریه بر احصان فرج است؛ چه بسیار بانوان عفیفی که در ذریه آن ها خوب و بد و بهشتی و جهنّمی وجود دارد و پاکدامنی آن ها سبب تحریم ذریه ایشان بر نار نشده است.
📖 در آیه 91 سوره انبیاء، خداوند پس از ذکر انبیای الهی، از حضرت مریم علیها سلام یاد می کنند و آن بانو را به پاکدامنی می ستاید. در ادامه بر این پاکدامنی دو اثر تفریع و مترتّب می شود :
1️⃣ یکی این که شایستگی دمیده شدن روح خداوند را پیدا کرد که به واسطه آن بدون ازدواج و به فیض الهی،صاحب فرزند شدند.
2️⃣ دیگری این که گوهری چون عیسی علیه السلام از صدف پاک وجود ایشان برآمد و خداوند مریم و پسرش عیسی را نشانه قدرت خود برای جهانیان قرار داد.
👈 روایت شریف نیز ناظر به همین آیه است و روشن است به مرحله ای از کمال نفسانی و طهارت حضرت صدّیقه اشاره دارد که فوق مرتبه مریمی است و خداوند ظرف وجود ایشان را محل تابش انوار ائمّة معصومین قرار داد.
🔹 به نظر حقیر می رسد ستودن بانوان برگزیده مانند حضرت مریم و صدیقه کبری به پاکدامنی، عبارتی کنائی باشد و تنها خود کمال عفّت مدّ نظر نباشد؛ از آن جا که مهمترین ویژگی برای بانوان همین است، در مقام ستایش نیز این خصیصه مهم زنانه، به عنوان نمونه و پنجره ای برای اشاره به کمالات آن بانوی برگزیده در کلام به کار گرفته می شود.
🔸 خلاصه این که احصان فرج، تنها همین دوری از فحشا نیست؛ یا برای بانون برگزیده اشاره به مرحله ای بسیار ویژه از پاکی و طهارت نفسانی است و یا کنایه ای است زنانه در اشاره به مقام کمال یک بانو که در قالب این صفت ممتاز زنانه خود را نشان می دهد همانطور که در ستایش رجال، وقتی از عقل صحبت می شود، این عقل کمالی است زیبنده رجال که پنجره ای می شود برای نظر به سایر کمالاتشان.
📝 مراد از ذریه حضرت زهرا که بر آتش جهنّم حرام شده اند چه کسانی هستند؟ آیا همه سادات را شامل می شود؟
👈 وقتی زید، پسر امام هفتم، دست به رفتارهای ناشایستی زد، مأمون او را دستگیر کرد و به امام رضا علیه السلام تحویل داد و امام نیز سخت او را مورد سرزنش قرار دادند.
👈 از جمله این که در روایتی که شیخ صدوق در کتاب عیون نقل کرده اند به زید فرمودند آیا این سخن بقّال های کوفه که می گویند خدوند ذریه فاطمه را بر آنش جهنّم حرام کرد تو را فریب داده و فکر کردی شامل هر سیّد صالح و فاجری می شود و تو را نیز شامل شده و می توانی هر کاری بکنی؟ به خدا قسم این حدیث تنها شامل حسن و حسین و فرزندان مستقیم فاطمه می شود. 🔻فوَ اللَّهِ مَا ذَاكَ إِلَّا لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ وُلْدِ بَطْنِهَا خَاصَّةً.🔺
https://eitaa.com/basmale
🔰 در روایت دیگری نیز که شیخ صدوق به سند صحیح در کتاب معانی الاخبار آورده اند همین مطلب تایید شده و در آن جا علاوه بر حسنین علیهما سلام، نام مبارک زینب و امّ کلثوم نیز که فرزندان بطن و پاره وجود صدیقه طاهره هستند ذکر شده است (در این باب شیخ صدوق چهار روایت در کتاب معانی الاخبار آورده اند):
🔻حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَاسِمِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ فَقَالَ الْمُعْتَقُونَ مِنَ النَّارِ هُمْ وُلْدُ بَطْنِهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ زَيْنَبُ وَ أُمُّ كُلْثُومٍ.🔺
✅ همانطور که ظرف پاک مریمی، صدف گوهری چون عیسی روح الله است، حسنین و زینبین علیهم السلام نیز میوه شجره طیّبه وجود فاطمه زهرا و پاره وجود او هستند.
✅ أمّ کلثوم علیها سلام، کسی است که همچون خواهرش، در این فضیلت خاص، دوشادوش برادران معصومش قرار گرفته است. آن چهار وجود مقدّس از ظرفی خارج شده اند و پاره وجود و شیره جان کسی هستند که در چنان مرتبه ای از طهارت و کمال قرار دارد که میوه های او را خداوند بر آتش جهنّم حرام کرده است.
✅ همان گونه که آن پاکدامنی معنای خاصی داشت و یک دوری از فحشا و عفّت معمولی نبود، این حرام شدن بر آنش جهنّم نیز، نمی تواند یک نجات از آتش معمولی و صرفاً وارد بهشت شدن باشد.
👈 خداوند وقتی ثمرات وجود عصمة الله را بر آتش حرام می کند و آن دو بانو را در کنار دو امام قرار می دهد، باید مراد از این حرام شدن بر آتش، برای حضرت امّ کلثوم وخواهرشان زینب کبری، بیان مرتبه ای از عصمت و کمالی باشد که به واسطه خروج از صدف فاطمه زهرا سلام الله علیها، برای امام حسن و امام حسین علیهما سلام بیان شده است. روشن است که عصمت کبری که مساوق یا ملازم با امامت است مراد نیست.
👈 عصمتی از ناحیه خداوند که هم در این سرا، آن وجود های مقدّس از هر آنچه مظهر آتش است و از هر رجس و پلیدی و هر آنچه توحید نیست به دور باشند و هم در آن سرا نیز در قله ی کمال، به مادر و پدر والامقامشان ملحق شوند.
🔻و الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهين.🔺
https://eitaa.com/basmale