📖 این تذکر مقدمه ای بود برای بیان یک مطلب عمیق معرفتی؛ آن هم این که عبد شدن گام نخست است و به یک معنا مقصد و غایت نیست. در مرحله و گام بعدی، خداوند باید بندگی شخص را امضاء کرده و او را به عنوان بنده قبول نماید. علامه طباطبائی رضوان الله علیه از این قبول بندگیِ بنده توسّط خداوند تعبیر به ولایت می کنند. پس بندگی راه و کلید ولایت است؛ به این معنا که باید از نظر رشد در میدان بندگی و تحوّلات درونی ای که زیربنای بندگی را می سازند و سپس در خارج و در مقام عمل به بروز و ثمردهی می رسد، به نقطه ای رسید که این وضعیت مورد قبول خداوند واقع شود و این شایستگی واقعی در بنده ایجاد شود که خداوند او را تحت ولایت خویش بگیرد. این جا سایه حمایت و بنده پروری خاص الهی به گونه ای که تولّی امور بنده را در راستای کمال ولایت بر عهده گیرد، بر سر بنده گسترده می شود.
بندگان برگزیده الهی که انبیاء و اولیاء باشند، کسانی اند که در مضمار بندگی حق البته به عنایتی و اختیاری ازلی، مورد قبول حق واقع شده و خداوند یکی را در لباس خلیل و یکی را در قامت کلیم برگزیده و برای خود ساخته است.
🌙 خلاصه کنم؛ در این ماه که ظرف تحقق بندگی خداوند است به این افق چشم طمع داشته باشیم که شاید خداوند بندگی ما را قبول کرد و ما را لباس ولایت پوشاند. اینجاست که تازه بندگی حقیقی آغاز می شود و انسان زیر چتر ولایت الهی و تربیب و ربوبیت خاص خداوندی، او را بندگی می کند و از احوالات و داشته های درونی اولیاء خداوند ممکن است که برخوردار شود.
"و اعلم أن اتخاذه تعالى أحدا من الناس عبدا غير كونه في نفسه عبدا.....فإن العبد هو الذي أسلم وجهه لربه، و أعطاه تدبير نفسه، فينبغي أن لا يسمى بالعبد إلا من كان عبدا في نفسه و عبدا في عمله، فهو العبد حقيقة...... فاتخاذه تعالى إنسانا عبدا- و هو قبول كونه عبدا و الإقبال عليه بالربوبية- هو الولاية، و هو تولي أمره كما يتولى الرب أمر عبده، و العبودية مفتاح للولاية، كما يدل عليه قوله تعالى: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ، وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ»: الأعراف- 196، أي اللائقين للولاية، فإنه تعالى سمى النبي في آيات من كتابه بالعبد، قال تعالى: «الَّذِي أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْكِتابَ»: الكهف- 1، و قال تعالى: «يُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ»: الحديد- 9 و قال تعالى: «قامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ»: الجن- 19، فقد ظهر أن الاتخاذ للعبودية هو الولاية." المیزان ج1 ص 277. (بدان این که خداوند کسی را به عنوان عبد خود اخذ کند، غیر از این است که آن شخص بنده باشد. عبد کسی است که کاملاً هستی خویش را تسلیم خداوند کرده باشد و در حقیقت درون خویش و در مقام عمل، بنده خدا شده باشد. پس این که خداوند کسی را به عنوان عبد خود اخذ کند یعنی او را به عنوان عبد قبول کند و سپس با ربوبیت خاص خویش به او اقبال کند که این همان ولایت است که خداوند تولی امور این بنده را به عهده بگیرد غیر از صرف بنده بودن است. پس عبودیت کلید ولایت است.)
(۱۶) 🔻تقوی و عاقبت🔺
"و العاقبة للتقوی" . " و العاقبة للمتقین"
📖 قرآن را می توان به تعبیری، کتاب تقوی نامید. ثمر این کتاب آسمانی که نور هدایت است، رزق جان اهل تقوی است. سفارش مستمر و محوری این کتاب پیرامون نظام عملی انسان، تقوی است.
✍️ دو کلمه پیرامون معنای تقوی : فعل اتّقی در زبان عربی، فعلی یک مفعولی است و معنای آن این است که خود را از امری محفوظ و مصون نگه دارید. مثلا وقتی می گوییم اتقوا النار، یعنی از آتش پروا کرده و خود را از آن مصون و محفوظ بدارید.
✅ معنای اتقوا الله و تقوای از خداوند هم یعنی خود را از گزند عدل و عقاب خداوند مصون بدارید. در نظام عملی خود، خدا را بپایید و ببینید و مراقب باشید که به دامن عذاب و عقاب و قهر الهی و قوانینی که در تکوین حاکم و جریان کرده نیفتید. خود را به گونه ای مدیریت کنید که نتیجه آن مصون ماندن از خداوند باشد، از قهر او، از عقاب او، از آنچه بر عالم حاکم کرده است.
🔸پس متقی کسی است که خدا را می شناسد، خود و این عالم را هم در نسبت با خداوند می شناسد و می داند که در نظام عمل باید در زمین قواعد الهی بازی کرد و خدای ذوالملکوت را پایید و گرنه ملکوت خداوندی، دامن گیر انسان می شود.
✍️ چند کلمه در معنای عاقبت : عاقبت به معنای آن چیزی است که به دنبال و در تعقیب چیزی می آید. در آیاتی که در ابتدای نوشتار آمده، غالباً عاقبت را با نظر به نقطه نهایی سیر انسان یعنی در قیامت و به معنای ثواب و سعادت گرفته اند. ولی به نظر میرسد معنایی که در این دو آیه بیان شده وسیع تر است.
🔑 عملی عقبه و دنباله دارد و در اثر آن چیزی برای انسان به عنوان میراث عمل باقی می ماند که مشتمل بر تقوی باشد.
🔹 در همه رفتار ها و عناوین عملی انسان این قاعده جاری است. فرض کن شما یک عالم دینی هستی و طلبگی می کنی، درس می خوانی درس می دهی سخن میرانی و.... . اگر نظام عمل طلبگی شما، مشتمل بر تقوی باشد، میراث و نتیجه ای ماندگار خواهد داشت و در دنباله این شخص، آثاری از سنخ حقیقت و از رنگ خدا و دارای بقاء و برکت خواهد آمد.
👈 معلّمی؟ اگر تعلیم تو همراه با تقوی بود، در دنیا و آخرت، کار تو دارای عقبه خواهد بود. هر کار ریز و درشتی انجام دهی و به هر شغل و صنفی باشی و هر آرمان و هدفی در عالم داری، بدان که تنها اکسیر تقوی است که می تواند نظام عمل و حرکت انسانی را از عاقبت و دنباله خیر پایدار بهره مند کند. هر عمل و کار و صنفی نیز در حد و اندازه خود به تقوای خاص خود نیاز دارد.
🔰 عاقبت نهایی عالم و تقوای رقم زننده عاقبت عالم : عاقبت نهایی این عالم را تقوای وسیع انسان هایی رقم می زنند که وسعت و گستره این عالم، قرار است میراث آنها بوده و آن ها امام و پیشوای متقّین باشند. آن انسان ها، اولیاء کامل خدا، امامان معصوم ما هستند که وسعت حیطه بندگی و عظمت روح تقوای آنان به گونه ای است که عاقبت این عالم را رقم می زند.
👈 "و العاقبة للمتقین"؛ این عاقبت در روایات وارده از لسان معصومین، عاقبت نهایی عالم و میراث داری همه تاریخ است. نتیجه و ثمر نهایی درخت خلقت عالم و انسان است که به ثمر رسیدن و چیدن آن و تعیّش در بهشت آن عاقبت الهی، ثمره تقوای انسان های کامل امّت ختمی یعنی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. این عمل و بندگی و تقوای عظیم و کلان امامان است که نتیجه آن به ارث رسیدن تمام تاریخ و انسان و زمین به آن وارثان الهی است. " تِلكَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدونَ عُلُوًّا فِي الأَرضِ وَلا فَسادًا ۚ وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ".
👈 تقوای خرد و کوچک ما، اگر در بستر ولایت آن اولیاء کامل حق و متصل به تقوای عظیم و کلان آن ها باشد، ما را در بهشت عاقبتِ ولایت که میراث انسان کامل است، زنده و بهره مند می دارد.
❇️ در روایتی از لسان آن پاکان ذیل آیه 83 سوره قصص فرموده اند که حقیقت عاقبت، ما اهل بیت هستیم و ما برای متقین خواهیم بود. آری، با تقوی می توان، عاقبت زندگی و نظام عمل خود را رسیدن به امام رقم زد، او را به ارث برد، در او فانی شد و برای او بود و با او، زندگی الهی داشت. در آن عصری که تاریخ با همه بالا و پایین آن، سرانجام، عاقبت ولایی و الهی اش به دست خاتم متقین، رقم خواهد خورد.
(17) 🔻نعمت چیست؟🔺
"صراط الّذین انعمت علیهم"
🔑 دوستان هر کلمه و مضمون و مفهوم و گزاره ای که در سوره حمد بیان شده بسیار مهم است، باید آن را خیلی جدی گرفت. این سوره امّ الکتاب است؛ برخی تعبیر به خلاصه قرآن می کنند. تعبیر خوبی نیست؛ پِی، اصل و ریشه قرآن، تعابیر بهتری هستند. مفاهیم و گزاره های بیان شده در این سوره، بسیار بنیادی هستند و در سراسر سیر قرآنی باید روی آنها تمرکز داشت و به تعبیری قرآن را منعطف به سوره حمد نگاه کرد که البته این نکته آخر نیاز به بسط و شرح دارد.
👈 یکی از آن مفاهیم بنیادی، مفهوم نعمت است. مفهومی که برای معرّفی مفهوم بسیار کلان و بنیادی دیگر یعنی صراط مستقیم، از آن استفاده شده است. خداوند صراط مستقیم را صراطِ کسانی معرّفی می کنند که به آنها نعمت داده است. به سیر سوره حمد توجه کنید؛ از ادّعای بندگی(ایّاک نعبد) و کمک خواستن از خداوند برای تحقق این بندگی(ایّاک نستعین)، تا اجابت این استعانت که به هدایت به صراط مستقیم است. یعنی بندگی تنها در صراط مستقیم محقق می شود و خارج از آن، یا ضلالت است یا مورد غضب خداوند واقع شدن. پس از بندگی و هدایت و صراط مستقیم، به مفهوم نعمت منتقل می شویم. می توان گفت آنچه از منظر قرآن نعمت است، تنها در صراط مستقیم یافت می شود.
✍️ از نظر لغوی نعمت به چیزی گفته می شود که موجب خوشگواری زندگی و نیکویی حال و وضعیت انسان باشد. غذا، لباس، مسکن، سلامتی و....همه به این معنا نعمت هستند و ما هم وقتی واژه نعمت را می شنویم چنین تبادری داریم.
👈 البته نعمت منحصر در نعمت های مادی نیست بلکه امور غیر مادی و معنوی نیز مانند هدایت و ایمان و....هم نعمت محسوب می شوند. امّا به نظر می رسد مفهوم نعمت، لااقل در برخی موارد استعمال آن در قرآن، در دنیای مفهومی خاصی به کار رفته و در یک سیستم فکری خاص به خدمت گرفته شده است.
📖 مرحوم علامه طباطبائی در موارد متعددی در تفسیر المیزان، معتقد اند هرجا واژه نعمت در قرآن بدون قید به کار رفته مثل همین عبارت سوره حمد، مراد خداوند، ولایت است. پس حقیقت نعمت در قرآن در منظر علامه طباطبائی، نعمت ولایت الهی است که در ولایت اهل بیت علیهم السلام متبلور و متجلی می شود.
وقتی به روایات اهل بیت عصمت هم مراجعه می کنیم می بینیم همین معنا تایید می شود؛ هم در ذیل آیه آخر سوره حمد و هم در ذیل آیه آخر سوره تکاثر (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ) روایات متعددی با این مضمون وجود دارد که نعمت را به ولایت اهل بیت، ولایت امیرالمؤمنین، محبت اهل بیت و به خود حضرات اهل بیت تفسیر کرده اند.
🎙 تحلیل مطلب : این که تنها نعمت، ولایت است به چه معناست و نعمت در این فضا چه مفهومی دارد و ما چه چیزی را باید نعمت بدانیم؟؟ مرحوم علامه طباطبائی در مواردی متعددی در المیزان به این سؤال مهم پاسخ داده اند. به عنوان نمونه می فرمایند : " قرآن كريم عطاياى الهى از قبيل مال و جاه و همسران و اولاد و امثال آن را نسبت به انسان نعمت على الاطلاق نخوانده، بلكه وقتى نعمت خوانده كه در طريق سعادت و به رنگ ولايت الهى درآمده آدمى را به سوى خدا نزديك كند. و اما اگر در طريق شقاوت و در تحت ولايت شيطان باشد البته نقمت و عذاب است، نه نعمت، و آيات بر اين معنا بسيار است."
آیت الله جوادی آملی هم ضمن تایید نظر علامه طباطبائی می فرمایند : "ولایت نعمتی است که با وجود آن، همه نعمت ها در جایگاه خود می نشیند و بدون آن، به نقمت تبدیل می شود."
‼️ اگر صراط مستقیم، وجود اقدس امیرالمؤمنین و طریق ولایت اوست، با حرکت انسان در این مسیر، تحولی در انسان رخ می دهد که امکانات بیرونی و آنچه از ناحیه خداوند در اختیار او قرار گرفته به نعمت تبدیل خواهد شد و انسان را در مسیر کمال ولائی خویش حرکت می دهد. نعمت آن دارائی و بهره مندی ای است که انسان را در مسیر سعادت و در راستای غرض از خلقتش به پیش ببرد. این روح ولایت الهی است، این ولایت علی ع است که می تواند با انسان کاری کند که همه دار و ندار او، دقّت کنید، همه دار و ندار او، یعنی تمام وضعیت های او در این دنیا چه فقر باشد و چه غنا، چه سلامتی باشد و چه مرض، او را به سوی خداوند پیش ببرد. انسانی که روح ولایت در او دمیده شده و در یک پیوند قلبی و ایمانی و عملی با امام خویش قرار گرفته، هر چه که دارد و ندارد و هر حال و وضعیتی برایش رقم بخورد، برایش نعمت است، او را می سازد و به سمت خداوند و بهشت ولایت او پیش می برد.
این مطلب مهم، نیاز به شرح و بسط بیشتری دارد ولی برای پرهیز از طولانی شدن، مابقی اش را به مطالعه و اندیشه سروران واگذار می کنم.
صراط عشق تو یا مرتضی علی، خودِ دین
ولایت تو به دنیا و آخرت، نعمت.
(18) 🔻دعا و افق نمائی🔺
"أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَكَ"
✍️ یکی از رسالت های مهم ادعیه ماثوره از اهل البیت علیهم السلام، نمودار سازی و گشایش باب افق های بلندی است که پیشاروی انسان است. در جای جای این کلمات عرشی که برآمده از انقلاب وحیانی فوق عرشی امام عالم در تخاطب با خدای خویش است، کلید واژه ها و ثمین عبارت هایی به چشم می خورند که رسالت آنها خبر دادن از افق های بلندی است که انسان می تواند به آنها نگریسته و در آن منازل دورایستا، ساکن شود.
این کلمات مُمِدّ هِمَم هستند؛ (توسعه و بسط دهنده همّت های انسانی) که در حوزه های مختلف تعامل انسان با خویش، عالم و خدا، قله های وضعیت معیار آدمی را تصویر می کنند.
🤲 در این ماه مبارک حتما دعای ابوحمزه را خوانده اید؛ در جائی از خداوند طلب می کنیم که خدایا همانگونه که لقاء و دیدارت را محبوب من می گردانی مرا گونه ای تغییر ده که تو هم طالب و خواهان لقاء و دیدار من باشی. چه سعادتی چه شرافتی چه قله بلند و جذّابی.
⛰ یکی از آن افقهای بی شماری که در صحیفه سجادیه از آن پرده برداری شده آن است که انسان، از منظر وضعیت قلبی، در نقطه ای از سلامت و سعادت بایستد، که دیدگان قلب او نسبت به هر آنچه که با مرام محبّت الله مخالفت است، کور شود.
قلب مرکز تولید اراده و گرایش و انقلاب و حرکت در نفس پیچیده انسانی است؛ آری قلب نیز دیده دارد؛ با آن دیده برای انسان مطلوب سازی و سپس معبود سازی می کند. انسان را به سمت منظور خویش حرکت داده و کم کم با او یکی می کند.
روح تصمیم سازی و مطلوب گزینی قلب، می تواند امری عالی یا دانی باشد. گاه هوای پست اراده ساز و گزیننده می شود و گاه طبیعت و گاه ..... .
📖 در این کلام عرشی، سخن از وضعیتی برای قلب است که در مقام گزینشِ مطلوب و اراده سازی، عاملی جز محبّت و عشق خداوند ایفای نقش نکند. به گونه ای که در این حال، به تمکّن رسیده و کم کم، از رغبت به هر ریز و درشتی که خارج از محبّت خداست بلکه اصلا از ادراک و دیدن امر مخالف با عشق حق، کور شود. شامه عشق نمی گذارد عمل خلاف محبت حق را بو کند و عقل تحت سلطه عشق، در آغوش عشق دوست اندیشه می سازد. این نقطه، افقی است که برای استقرار قلب انسان طراحی شده و آنجاست که تازه انسان طعم حیات را می چشد؛ آری حیات، در ولایت عشق حق زیستن است و بس. در این سرزمین است که تنها محرک انسان برای فعالیت، محبت خداوند و اولیای اوست.
و چه بسیارند این افقها در زبور آل محمّد و ادعیه اهل بیت علیهم السلام؛ و این امامِ منزل گزیده در افق اعلی، همگان را در این مناجاتها، به سوی منزل خویش و زنده به حیات او گشتن دعوت می کند.
‼️ پس بر همه ما شایسته و بایسته است که در مناجات خوانی و خلوت با خداوند که بر سر سفره حال انسان های کامل می نشینیم بیش از طلب حاجات و مناجات را بهانه حاجت قرار دادن، دنبال صید و شکار این افق های بلند انسانی در زمینه های مختلف باشیم بلکه در حین دعا، حالِ زیستن در آن افقها را به خود تزریق کنیم؛ آری می شود در دعا این احوال را چشید.
اللهم اجعل محیای محیی محمد و آل محمّد علیهم السلام.
----------------------------------------
فأيّدنا بتوفيقك، و سدّدنا بتسديدك، و اعم أبصار قلوبنا عمّا خالف محبّتك، و لا تجعل لشيء من جوارحنا نفوذا في معصيتك. اللّهمّ! فصلّ على محمد و آله، و اجعل همسات قلوبنا، و حركات أعضائنا، و لمحات أعيننا، و لهجات ألسنتنا، في موجبات ثوابك، حتى لا تفوتنا حسنة نستحقّ بها جزاءك، و لا تبقى لنا سيّئة نستوجب بها عقابك. (پس ما را به توفیقت نیرو بخش و به هدایتت استوار دار و دیدۀ قلوبمان را از آنچه مخالف عشق توست کور کن و برای هیچیک از اعضای ما راه نفوذی به سوی نافرمانی و گناه قرار مده. خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و رازهای دلمان و حرکات اعضایمان و نگاههای چشمهایمان و گفتارهای زبانمان را در موجبات ثوابت قرار ده تا جایی که کار نیکی که به خاطر آن مستحق پاداش تو میشویم، از دست ما نرود؛ و کار بدی که به سبب آن سزاوار مجازاتت میشویم، برای ما نماند. )
(19) 🔻پس از هدایت🔺
"رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَيتَنا وَهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الوَهّابُ"
🌙 از ماه رمضان که میهمان سرای حق و ظرف نزول قرآن و ماه تابیدن انوار هدایت فرقانی و ولایی بر قلب بود خارج شدیم. عید اولیای حق بود؛ بالوجدان لمس می کردیم که در دنیای دیگری هستیم و مناسبات نظام روحانی تغییر کرده است. در پوششی از نور ولایت حق بودیم، افسوس که خیلی زود گذشت.
✍️ پس از این ماه چه باید کرد؟ در این ماه که ماه هدایت بود، هر کسی که رزقش چیزی بیش از جوع و عطش بوده، بهره ای از هدایت نصیبش شده یعنی اتفاقی در قلب او رخ داده و قلب او در حال و وضعیت دیگری قرار گرفته. راحت تر با خدا صحبت می کند، گرایشات مقدسش بیشتر شده، زود تر از دنیا و امور پوچ کنده می شود، آماده پرواز شده و شاید پری هم در آسمان حقیقت زده. خدا و اولیای خدا را بیش از پیش می خواهد و دوست می دارد، از دنیا بزرگتر شده و ترس های کوچک از او کوچ کرده و شاید هم در شب قدر، برق ولایت او را گرفته و عرشی شده. خلاصه هر کسی به هر مقداری از هدایت بهره مند شده که معنای آن تحولی الهی در قلب و حق محور شدن آن است، باید به فکر حفظ آن باشد.
📖 زیغ در لغت به معنای انحراف از حق است. این دعای شریف قرآنی که در روایات سفارش به تکرار آن شده است، زبان حال راسخون در علم است؛ کسانی که جان آن ها در عمق حکمت و دانش واقعی فرورفته.
📖 به تعبیر علامه طباطبائی : "اين درخواست يكى از آثار رسوخ و ثبات آنان در علم است، كه چون خدا را آن طور كه بايد شناختند يقين كردند كه از ناحيه خود مالك هيچ چيز نيستند، و مالكيت، منحصر در خداى عز و جل است، و چون چنين ايمانى دارند در هر حال اين ترس را دارند كه خدا دلهايشان را بعد از رسوخ علم منحرف سازد، لذا به پروردگار خود پناه مىبرند و درخواست مىكنند كه پروردگارا دلهاى ما را بعد از آنكه هدايتمان كردى منحرف مساز، و از ناحيه خود رحمتى به ما ببخشاى، تا نعمت رسوخ در علم براى ما باقى بماند، و ما را در سير بر صراط مستقيم هدايت، كمك كند، و در سلوك در مراتب قرب، يارمان باشد."
👈 نقطه مقابل زیغ و انحراف قلب، استقامت قلب است. استقامت قلب همان حالت حاصل از تابش نور هدایت در آن است که در این وضعیت، قلب آنگونه که باید باشد، هست. خشوع و خضوع و اخبات و عشق و حب و بغض الهی دارد، یقین و طراوت و زندگی و جذب و انجذاب دارد. خدا را با حقائق ایمان می بیند و او را از روی رؤیت می پرستد، امام زمانش را لمس می کند و می تواند با او ارتباط گیرد. همت های عالی و شوق های اکید در آن ایجاد شده و خلاصه یک دنیا منقلب شده است.
🤲 باید از خداوند طلب رحمتی کرد که خودش با این رحمت -که در آیه شریفه به صورت نکره آمده است- پس از هدایت، ما را در وضعیت استقامت و معیار هدایت نگاه دارد. این استقامت نیاز به شرایطی و لوازمی دارد که باید خداوند به رحمتش آن را فراهم کند. به تعبیر علامه بزرگوار : "خود آنان هم بطور مفصل اطلاعى از آن شرايط ندارند، و نمى دانند كه آن رحمت چه طور بايد باشد، تنها اين را مىدانند كه اگر رحمتى از پروردگارشان شامل حالشان نشود، و اگر آن رحمت از ناحيه خداى عز و جل نباشد، هيچ يك از حوائجشان برآورده نگشته، و هيچ امرى از ايشان به سامان نمى رسد."
📖 در کنار دعا و توجه فطری و وجودی به خداوند و طلب رحمت از او، یکی از راهکار های مهم برای حفظ استقامت قلب، استقامت لسان است. در نهج البلاغه حضرت مولی روحی فداه کلامی عرشی را از نبی اکرم ص نقل می کنند که فهم آن به یک دنیا حکمت نیاز دارد و حکما باید پیشاروی این کلام سجده کنند.
❗️"لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ."❗️
👈 برخی شراح نهج البلاغه این کلام را این گونه فهمیده اند که استقامت زبان نشانه استقامت قلب است و این استقامت قلب است که استقامت زبان را نتیجه می دهد. این کلام فی نفسه صحیح است ولی ظاهرا عکس این مطلب در این عبارت مراد است و می خواهد از تاثیر بسیار عمیق و شگرفت زبان و کلام، در وضعیت قلبی انسان سخن بگوید.
👈 استقامت قلب و لسان کنایه از همان وضعیت معیار و حق محوری است که ترسیم کردم. از نظر حکمی و فلسفی و هم از نظر سلوکی و وجدانی، تاثیر شگرفت زبان و سخن در وضعیت و حال قلب، امری است مبرهن و روشن که تا زبان رام نشود، قلب آرام نشود. قصدم تبیین این رابطه نیست؛ فقط خواستم این نکته را تذکر دهم که باید پس از این ماه مبارک برای حفظ نور هدایت در قلب و جلوگیری از زیغ و انحراف قلب، زبان را بیش از پیش مراقب بود. کم و گزیده گفت و زبان را با اشارت عقل و قلب به حرکت درآورد. باشد که رحمت حق شامل حالمان شود و قلبمان پس از هدایت در میهمانی حق، دوباره سرد و افسرده و منحرف نشود.
إنّه بسم الله الرّحمن الرّحیم
(1) "غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْه" 🔻اشیاء از آنچه در آینه می بینید به شما نزدیک تر اند.🔺
(20) 🔻یک جرعه علم ناب قرآنی🔺
"تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ"
✍️ دنیای امروز ما گرفتار بحران بی خیالی است؛ بی خیالی انسان ها از حقایق و قوانینی که توسط خداوند در هستی حاکم شده اند. این بحران عمیق، آن وقت عمیق تر می شود که خود را در قالب عناوینی فریبنده چون آزادی جا می زند.
👈 آنچه امروزه آزادی نامیده می شود، نوعی بریدگی و گسست حداکثری از حقایق و چارچوب ها و قوانینی است که بر عالم حاکم اند. این ماییم که خود را باید با آن قوانین هماهنگ کنیم. و گرنه همانطور که قبلا هم در اولین نوشته این کانال عرض کرده ام، این حقایق منتظر کسی نمی مانند و کار خود را با ما می کنند.
🧠 هر کسی هنوز از اندک شعور و ادراک و تمییزی برخوردار باشد، به وضوح می داند که هر چیزی و هر کاری حد و حدودی دارد؛ غذا خوردن که هم مایه لذت و هم توانایی و استمرار حیات انسان است، حدود و چارچوبی دارد که نه می توان در کمیت و نه در کیفیت از آن چارچوب ها خارج شده و بدون آسیب ماند. این را همه تجربه کرده ایم.
عالم، عالم این حدود و چارچوب هایی است که با تار و پود آن تنیده و عجین است. حدودی که حدود الله هستند؛ منتسب به خدایند، خدای بزرگ علیم حکیم قدیر آنها را بر انسان و عالم حاکم کرده. لذا بسیار دقیق و حساس اند، کوچکترین عدم توازن در تعامل با آن ها آسیب زاست، پیکر و روان فرد، خانواده و جامعه را بیمار می کند.
📖 دین، بستر ارائه و معرفی حدود الله و راه تعامل با آن هاست. همه دستورات ریز و درشت دین، مصادیق همین حدود و چارچوبهاست.
هدایت شده از علی هاشمی
👈 همه دستورات ریز و درشت دین در همین بستر حدود و قوانین معنا می شوند، دین تجلی علم خداوند است که آمده ما را با حقایق تنظیم کند. این حدود، گارد ریل های عالم واقعیت و حقیقت هستند. بیرون آنها جاده خاکی است یا گاهی پرتگاه است، تاریکی است، بیماری است، اضطراب و پوچی است. باید در حدود الهی زندگی کرد و انسان تا در حدود الهی است، در حدود انسانی زیست می کند.
👈 هر نوع تجاوز و تعدی از این حدود بازتابی به خود انسان دارد، او را خراب می کند و به او آسیب می زند. این ها قوانین حاکم بر هستی هستند که دین آن را در غالب قوانین و حدود الهی به ما معرفی کرده است؛ زهی سعادت و شرافت، بسی سرور و اغتباط برای داشتن چنین گنج بزرگی. ما چه بدانیم و چه ندانیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه قبول و باور داشته و چه نداشته باشیم، این قوانین و حدود در عالم جاری هستند و هر تعدی و بی اعتنایی به آنها همانا و ظلم به خویشتن همانا.
🤔 واقعا اگر کسی از این زاویه به دین نگاه کند و آن را باور کند، عقل او اجازه تعدی از حدود و قوانین الهی را به او می دهد؟ چنین شخصی با بی خیالی از کنار دین عبور می کند؟ حجاب را ترک می کند؟ تن به آلودگی و گناه می دهد؟ تمام دامنه و بسامد دین اسلام برای نگاه داشتن انسان در حدود انسانیت و حریم سلامت است. " الاسلام اسم سلامة و جماع کرامة " (اسلام نام و نشان و رمز همه سلامتی ها و مجموعه همه کرامت هاست.)
کافی است کمی به تجربه های خویش و به وضعیت کنونی جامعه نگاه کنیم. از بین رفتن سلامت اخلاقی و حیات گوارای جمعی انسانی و ایمانی، تزلزل بنیان خانواده ها و هزاران آسیب دیگر همه ناشی از تعدی از حدود الهی است. هر فرد، خانواده یا جامعه ای زودتر به این باور رسیده و به آن بازگردد، می تواند خود را از مهلکه ظلم های خویش برهاند و الا هلاک خودخواسته تنها مقصد و نتیجه طبیعی حرکتی است که در حیطه حدود الهی نباشد.
❗️آنچه در این نوشتار بیان شد در عین سادگی، یک دنیا علم قرآنی بود. علم حقیقی این است و جز این نیست. امید که این نوشتار مایه تحریک اندیشه ها باشد.
(21)🔻حقیقت نیّت؛ دانه عمل🔺
" قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى سَبِيلًا ".
✍️ امروز که روز رحلت بنیان گذار انقلاب اسلامی، عبد صالح خدا و عارف توحیدی، حضرت امام رضوان الله علیه است، کمی در ابعاد شخصیت عظیم ایشان اندیشه کردم و آنچه امروز ذهنم را به خود مشغول ساخت و هنگام مطالعه حدیث بیستم شرح چهل حدیث ایشان در ذهن آمد، توجه به زیرساخت هایی بود که اعمال و فعالیت های ایشان رویش آن دانه ها بود.
👈 عملی که از انسان سر می زند را می تواند رویش و بروز دانه ای نامید که انسان در خویشتن کاشته است. این یک استعاره شناختی در نظر به عمل و تبیین نسبت آن با زیرساخت های آن است. با این بیان روشن می شود که عمل انسان در واقع همان زیرساختی است که فراهم آورده و همان دانه ای است که در خویش کاشته و عمل رویش آن است.
♦️ می توان گفت تمام عمل همان دانه و زیرساخت است. این دانه و زیر ساخت همان نیّت است؛ نیّت صرفاً خطوری در دل نیست که مثلا این کار را برای خدا انجام می دهم بلکه بذر و مایه و بنیاد عمل است.
🥑 این دانه و زیرساخت عنصری مرکّب از اندیشه و معرفت و همچنین انگیزه و همّت است. هر کسی هنگام قیام به عملی، بر اساس یک شناخت پایه ای عمل می کند و در قلب او نیز حال و هوا و انگیزه های خاصی منعقد می شود.