♦️ مثلا در بین نمازخوان های مختلف، وضعیت معرفتی یک نفر هنگام این عمل صرفا این است که تکلیفی را که از سنخ مناسک است باید با این صورت خاص به جا بیاورم و در قلب او نیز اجمالاً، اعتقادی به وجود خالقی که حق عبادت بر ما دارد وجود دارد. دانه و زیرساخت عمل این شخص همین مقدار است و لذا نماز او هم رنگ و بوی همین دانه را دارد و عمق و تاثیر آن نیز متناسب با همان زیرساخت است. از طرفی کسی نماز می خواند ولی زیرساخت معرفتی اش شناختی صائب و عمیق از آفریدگار و حقیقت نماز و انگیزه و عشقی شدید نسبت به وصال حق در دل است و نماز را عرصه عرض خویشتن در مقام ملاقات، بر محبوب ازلی می داند. خب این نماز روشن است که نماز دیگری خواهد شد و اثرات و امتداد آن نیز، چیز دیگری خواهد بود.
📖در آیه شریفه خداوند می فرماید که هر انسانی بر اساس شاکله و ساختار خویش عمل می کند و خداوند می داند که ساختار چه کسی نزدیک تر به آن حقیقتی است که باید باشد. همه اعمال هم از همین قالب خارج شده و متناسب و هم رنگ با آن خواهند بود.
📖در حدیث شریف، امام صادق علیه السلام می فرمایند شاکله همان نیّت است؛ نیّت یعنی هسته و دانه مرکزی عمل و آن چه در ضمیر انسان به عنوان بذر کاشته می شود و عمل از آن می روید و آن بذر اندیشه ای و انگیزه ای است که ریخت و ساختار وجود انسان را سامان می دهد.
👈 عمل برای رسیدن به غایتی است و هدفی و صید دستآوردی؛ در رسیدن به این غایت بیش از آن که پوسته و ظاهر عمل تاثیر داشته باشد، آن زیرساخت و بذر که همان نیّت است تاثیر دارد و کار می کند. لذاست که در همان حدیث شریف فرموده اند نیّت، افضل از عمل است. شاید مراد این باشد که آنچه نهایتا فضیلت و میزان تاثیر و رشد و قرب آوری عمل را معیّن می کند همان نیّت است. این زیرساخت معرفتی و وضعیت قلبی پایه ای که کارخانه تولید عمل است، اصل کار است. بلکه فرموده اند، همه عمل همین نیّت است. یعنی مثلا وقتی نماز می خوانی، اوّلا بدان مهمتر از و تاثیرگذار تر از پوسته ظاهری عمل که آن هم لزوماً باید به بهترین کیفیت ادا شود، بنیان و دانه و بذر آن عمل است؛ معرفتی است که در اندیشه تو نسبت به خداوند و حقایق می گذرد و حالی است که از محبّت و خشوع و...در قلب تو حاکم است. این هاست که نمره نماز تو را مشخّص می کند و این هاست که ظاهر نماز تو نیز تابع آن هاست. آن زیرساختها را بپا و جدّی بگیر و بیش از تمرکز بر کثرت عمل و مثلا زیاد نماز خواندن، به فکر بهبود زیرساخت های عقلی و قلبی عملت باش.
🔑 با این نگرش به نیّت و نسبت آن با عمل، فهم بسیاری از آیات و روایات و تحلیل بسیاری امور روشن می شود؛ تازه می فهمیم این که فرموده اند ساعتی تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت بدون تفکر است یعنی چه. روشن می شود که چرا یک ضربت امیرالمؤمنین علیه السلام از همه اعمال جنّ و انس تا قیامت برتر است. چرا وقتی خاندان وحی تصدّق می کنند سوره هل اتی در شأن آن ها نازل می شود. می فهمیم که رمز ماندگاری و میزان تاثیر اعمال انسان ها ریشه در چه دارد. روشن می شود که امام امّت، از چه معرفت و خلوصی و چه عشق و هراسی نسبت به حق در درون بهره داشته که بروز آن تکان دادن دنیا را نتیجه داد. می توان فهمید که این انقلاب ریشه در چه شاکله ای داشته و ساختار عقلی و قلبی فاعل آن چسان بوده است؟ تا روح و نسیم معرفت و محبّت خداوند در عمق جانی نوزیده باشد، نمی تواند روح الله شود و در دیگران اندیشه و انگیزه بدمد.
❗️ پس ما هم بیاییم و باور کنیم که تغییر و رشد و تاثیر و بزرگ شدن، بیش از آن که تابع ظاهر عمل و کثرت و رنگ و لعاب پوسته آن باشد، تابع بذر و دانه و زیرساخت عقلی و قلبی عمل است. این معرفت و محبّت و حال هوای زائیده از آن در عمق باطن جان است که نمره ما و عمل ما را مشخص می کند و اثر از آن حاصل می شود؛ آری، نیّت افضل از عمل است بلکه عمل همان نیّت است.
(22)🔻استعاره ای شناختی پیرامون دنیا🔺
"وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى"
✍️ هر انسانی مدت مشخصی را که همان اجل تعیین شده الهی است، به عنوان فرصت زیستن در این دنیا داراست. این که انسان از این فرصت چگونه و در چه راستایی استفاده کند، تابع امور فراوانی است که یکی از مهمترین آن ها، دید کلّی انسان به دنیا و تفسیر او از این ظرف زندگی خاص است.
👈 کسی که دنیا را فرصتی برای لذّت بردن حداکثری جسمی و بهره مندی هرچه فزون تر مادی می داند با کسی که دنیا را فرصتی برای تعالی روحی می داند، زیست مساوی ندارد و احوال و تحولات و شادی و غم و آینده یکسانی نیز ندارند. لذا بسیار مهم و شایسته است که انسان به دید صحیحی نسبت به دنیا برسد که اوّلا این جا کجاست و ثانیا او در این جا چه کاره است؟
☑️ استعاره های شناختی که تمثیل های کلی برای معرّفی یک پدیده هستند، از ابزارهای مهم تعامل شناختی با پدیده هاست.
👈 در کلمات شعرا و حکما و علما و متفکرین، استعاره های شناختی متعددی مطرح در مورد دنیا تصویر شده است : یکی دنیا را قفسی می داند که باید آن را شکست و از آن گریخت، دیگری دنیا را چاهی می داند که باید از آن بیرون آمد، آن دیگری دنیا را بوستان التذاذ مادی دیده و آن دگر، بحری عمیق که باید برای عبور از آن کشتی ساخت.
👈 کسی هم دنیا را مانند رحم مادر می داند، همانطور که رحم جای ماندن نیست و بازه ای برای ساخته شدن و درآوردن اعضاء و جوارح لازم برای زندگی در این دنیاست دنیا را هم فرصتی برای آخرتی شدن و ساختن اختیاری خویش برای زیست ابدی در سرای روحانی جاودان می بیند.
‼️ هر کدام از این تصاویر می تواند تعاملی خاص برای انسان با خویشتن و دنیای خویش رقم بزند و بالطبع، احوال و نتایج خاص خویش را نیز در زندگی انسان به جای بگذارد.
📖 در این نوشتار می خواهم به یکی از این تصاویر راقی که در نهج البلاغه شریف از ناحیه امام العارفین ع ارائه شده بپردازم. حضرت در خطبه 28 ام نهج شریف می فرمایند : إنّ الیوم المضمار و غداً السباق. چه تصویر زیبا و دلنشینی و چه افق سراسر شور و انگیزه ای برای زندگی!!
👈 در نظر ایشان حیات انسانی یک مسابقه بزرگ سوارکاری است که دنیا تنها مقدّمه این مسابقه بزرگ است و تازه مسابقه بعد از مرگ آغاز می شود. عجب تصویری. نه تنها دنیا پایان و مقصد نیست بلکه آغاز هم نیست؛ یک مقدّمه است البته مقدّمه ای واجب و بسی مهم. دنیا فرصت تمرین و کسب آمادگی و چالاکی و توان لازم برای ورود به مسابقه ای بزرگ در سرایی دیگر است.
🐎 مضمار در لغت بازه زمانی محدودی است که اسب را قبل از ورود به مسابقه یا ورود به عرصه کارزار، در یک برنامه تربیتی غذایی و تحرّکی خاصی که در کتب لغت بیان شده قرار می دهند تا به یک وضعیت بدنی و قوّت عضلانی و چالاکی خاصی برای تازیدن در رقابت یا جنگ برسد.
👈 دنیای ما نیز همین است؛ یک مقدّمه برای ورود به عرصه یک رقابت و مسابقه بزرگ است. مسابقه ای که جایزه آن سعادت ابدی و کمال ربّانی است. باید با مفهوم ابدیت رفیق شد و به آن زیاد اندیشید تا از اندیشه گذشته و کم کم روی انگیزه ها تاثیر بگذارد و انسان باور کند باید با در نظر گرفتن افقی بی نهایت در این دنیا فعالیت کند. بعد از اتمام این فرصت محدود و مضمار دنیا، وارد یک میدان رقابت بزرگ می شویم؛ میدانی که باید در آن به سمت به دست آوردن گنج های سعادت ابدی بتازیم و سبقت بگیریم که مبادا منصب سعادت و کمالی نازل به ما برسد. در آن میدان بزرگمردان عرصه انسانیت و انسان های بزرگ تر از دنیا هم حضور دارند، باید پا به پای آن ها بتازیم. پس بکوشیم. این که چه گیر ما بیاید بسته به این است که اولا روح و مرکب ما در آن سرا، با چه سرعتی بتازد و ثانیا تا کجا بتواند به پیش رود.
🧠❤️ چه زندگی شورانگیزی است حیات انسانی که باور کرده دنیا مضمار یک مسابقه ابدی است، آمادگاهی برای تاخت و تاز سرمدی است. چنین شخصی تمام هم ّ و غمّ و خُرد و کلان زندگی خویش را در راستای پیروزی و سبقت در آن مسابقه تنظیم می کند. چون ابدیت و شرایط آن مسابقه بی نهایت را نمی شناسد، رو به سوی خالق و مالک ابدیت و برنامه او می آورد و با وله و اشتیاق و نیازی آتشین، با دین و ولایت حق، همآغوشی می کند. می داند که هر فعل و فکری در این عالم که او را برای آن سبقت بی پایان آماده کرده و بسازد، آن فعل موفقیت و پیروزی است و الّا شکست و جاماندگی است ولو بیشترین بهره مادی را برای او به همراه داشته باشد.
🔑 تصویر تا حدّی روشن شد؛ فهم بیشتر از آن و استفاده از آن و اندیشه صائب پیرامون آن تا به بار نشستن و ثمر دادنش، کار خود مخاطب است.
(23) 🔻استفهام تمهیدی🔺
"وَ ما تِلْكَ بِيَمينِكَ يا مُوسى؟ قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى"
📖 بعد از این که حضرت موسی علیه السلام، در کوه طور برای نخستین بار مخاطب وحی الهی قرار گرفت،خداوند سوالی از ایشان پرسیدکه هم چرایی سوال و هم این که چرا ایشان چنین جوابی داد محل تأمّل مفسرین واقع شده است.
1️⃣ برخی از مفسرین چنین پاسخ داده اند که چون مقام تخاطب الهی مقامی سهمگین و هولناک است، این سوال و جواب به غرض استیناس و آرامش آن نبی الهی بوده و خداوند می خواسته برای ایجاد انس و آرامش در قلب او سر صحبت را چنین باز کند. برداشتی عرفی است چه که ما نیز گاهی در عرف خود چنین می کنیم.
2️⃣ برخی گفته اند چون مقام تخاطب محبّ و محبوب است و در این مقام اصالت با ارتباط و تکلّم است، هر آن سخنی که بین این دو رد و بدل شود و به طول انجام داد محبوب و نیکو است. مهم نیست پرسش از چه باشد و جواب نیز به چه رقم بیان شود، مهم همین گفتگو و طول آن در رابطه محب و محبوب است و لذا موسای کلیم نیز برای طول دادن صحبت با محبوب شروع به توصیف کاربردهای عصای خود کرد.
✍️ به نظر می رسد این وجوه نمی تواند مراد خداوند از نقل این پرسش و پاسخ را در قرآن روشن کند. غرض انتقال نکته ای دیگر به موسی و به مخاطب قرآنی است که این سوال و جواب بستر آن است.
👈 قرار است با اراده ملکوتی خداوند، عصای خشکیده و بی جان موسی که صرفا در حد تکیه بر آن دادن و تکاندن برگ درختان برای حیوانات و فوائدی از این دست به کار می آید، تبدیل به موجودی عجیب و زنده و بلعنده تبدیل شود که معجزه نبوّت او باشد و سحر ساحران را یکباره باطل کند و جادوگران مقابل این اعجاز خاضع شوند.
‼️ این سوال یک کلاس درس توحیدی است؛ خداوند می خواهد این مطلب را بفهماند که آنچه در نظر شما چوبی خشکیده و کم فائده بیش نیست می تواند با اراده ملکوتی او، به موجود دیگری تبدیل شود. شما بی جان و مرده اش می پندارید ولی خدایی که ملکوت هر چیزی به دست اوست می تواند او را تبدیل به موجودی دیگر کند.
👈 درس این کلاس این است که صرفاً در حجاب خلق و ظاهر و ماده عالم را حساب نکنید؛ در پس این خلق، امر و ملکوتی است و خدای ذوالملکوتی. می تواند از دل عصایی خشکیده، اژدها و از دل آتشی سوزان، گلستانی بسازد. لذا ابتدا از موسی می پرسد که در نظر تو این عصا چیست و به چه دردی می خورد تا پس از اعمال قدرت الهی به او بگوید آن چه تو عصایی بیشش نمی پنداشتی در محاسبات نظام قدرت ملکوتی ما می تواند چیز دیگری باشد.
👈 تمام عالم همین است و ما هم با عقل چوبین خود صرفا ظاهر مادی و چوب های خشک و امور عادی و طبیعی را می بینیم و در محاسبات ما، امر و ملکوت الهی چندان نقشی ایفاء نمی کند. نتیجه این نگرش هم این است که دائم در دل همین نظام ظاهری مادی اسیریم و هشت دنیای ما در گروی تنگنای محاسبات کوتاه و تنگمان است. مثل انبیا آزاد و بزرگ نیستیم.
👈 خداوند این جا ملکوت خود را به موسی نمایاند؛ لذا وقتی به دریا رسید، دیگر اسیر محاسبات مادی نشد و گفت : إنّ معی ربّی سیهدین. یعنی همان خدایی که عصای خشکیده را اژدها کرد همان خدا مالک امر و ملکوت این دریاست و آن را خواهد شکافت. چنین شخصی دیگر اسیر تنگنای محاسبات مادی و دم دستی نیست و در وادی توحید و ایمان به خداوند ذوالعرش، به حریّت ملکوتی رسیده است. ما هم اگر به نفس ولایی امام عصر عج، موفق شویم باری این چنین ملکوت را لمس کنیم، دیگر هیچ گاه در تنگنای دنیا احساس بن بست نخواهیم کرد و نظام محاسباتمان عوض شده و ملکوتی خواهد شد.
🤲 خدایا به حق موحدین آستانت و به حق امیر و استاد و مولای موحدینت علی علیه السلام، ما تشنگان رویت خدایی ات را در اسارت دنیای تنگ رها مکن.
(24) 🔻توفیق 🔺
▪️وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ.▪️
📖 در نظام اندیشه توحید محور قرآن، برخی واژگان نقشی کلیدی دارند و اساسا شاید بتوان گفت ترسیم چارچوب حیات و عمل توحیدی در قرآن کریم، به روی دوش واژگانی چند است. یکی از آن واژگان و مفاهیم کلیدی، توفیق است.
✍️ توفیق از نظر ادبی، مصدر باب تفعیل از ماده "و ف ق" است. این ماده به معنای سازگاری، تناسب و هماهنگی است و توفیق نیز به معنای ایجاد وفق و سازگاری و تناسب میان دو یا چند امر است.
توفیق گاهی در همین معنای لغوی در قرآن کریم به کار رفته است که از آن جمله سازگاری و سازش بین زن و شوهر در آیه 35 سوره نساء.
👈 توفیق را می توان به دو شاخه توفیق عام و توفیق خاص تقسیم کرد :
1️⃣ توفیق عام عبارت است ایجاد تناسب و توافق و سازگاری میان اسباب مختلف در راستای تحقق هر امری در خارج توسط خداوند. این معنای عام از توفیق، شامل همه افعال و پدیده های خارجی می شود و هیچ امر و نتیجه ای بی نیاز از این معنای از توفیق نیست.
🔹 به عنوان مثال اگر قرار است در فلان ساعت و فلان روز در فلان مکان، باران ببارد، باید میان هزاران و شاید ملیون ها سبب و موثر مادی و غیرمادی توسط خداوند وفق و هماهنگی و سازش برقرار شود که نهایتاً با فراهم آمدن بستر تحقق علّت تامه امری، خود آن امر هم محقق شود. از این روست که توفیق تنها فعل خداوند است چون تنها کسی که مالک و خالق و مدیر و مدبّر همه اسباب است می تواند بین آن ها در راستای تحقق امری خاص، توافق و تناسب ایجاد کند.
👈 انسان باید همه افعال خود و آن چه قصد تحقق بخشی به آن را دارد، مدام در سایه حکومت توفیق الهی مشاهده کند. مثلا وقتی می خواهیم از منزل برای خرید نان خارج شویم، غافلیم از این که تا توفیق خداوندی بین همه اسباب و زمین و زمان هماهنگی و سازش ایجاد نکند، ما به نان نخواهیم رسید.
🔹 عملا خود را در این گونه امور از توفیق الهی بی نیاز می بینیم و دچار غفلتیم. باور کنیم که از برداشتن یک لیوان آب تا نوشیدن گوارای آن هزاران سبب توسط خداوند ردیف و هماهنگ شده اند و بدون این توفیق و مدیریت عرصه اسباب توسط خداوند، آبی از گلوی ما پایین نخواهد رفت.
🔸 همه ریز و درشت امور مربوط به ما و همه جهان تحت سلطه ید توفیق الهی است. سعی کنیم کمی با این دید در زندگی خویش همراه باشیم و لسان حال ما در عمل و در مقام قلب و اندیشه، و ما توفیقی الّا بالله باشد.
2️⃣ توفیق خاص عبارت است از ایجاد تناسب و سازش و هماهنگی بین اسباب مختلف به گونه ای که منجر به صدور فعلی صالح و متناسب با سعادت انسانی از انسان شود. این معنا از توفیق است که بیشتر در اذهان وجود دارد و در مورد امور مثبت و اعمال صالح به کار برده و از خداوند توفیق نماز و دعا و زیارت و ....می طلبیم.
🔰 حرکت به سمت سعادت و هر آن چه که متناسب با ساحت قدسی و ولایی انسان است در این دنیای شلوغ، تنها از کسی برمی آید که احاطه بر جمیع اسباب و موثرات در عالم داشته باشد. صحنه را جوری بچیند و جوری انسان را و عالم را بلکه عوالم را تدبیر کند که عمل صالحی از انسان سربزند.
▪️حتما تجربه کرده اید؛ گاهی آنچه که باید برای تحقق یک امر مطلوب و نیک فراهم آید، حاصل نمی شود. مثلا می خواهی چند ساعتی عبادت کنی، مطالعه کنی و یا تلاوت قرآن کنی، می خواهی امسال به حج یا زیارت امام حسین علیه السلام مشرّف شوی، در جلسه وعظ و ذکری شرکت کنی. ولی آنچه لازم هم فراهم نمی شود بلکه گاهی اسباب مانعه پیش می آید و خلاصه همه چیز برای تحقق آن امر مطلوب، جفت و جور نمی شود.
📖 درس توحیدی قرآن این است که همواره در هر دو ساحت توفیق، آن را امری وابسته و منوط به ید قدرت و بنان اراده خداوند بدانید و ببینید. اگر این گونه شد دو نتیجه طبیعی به همراه داردکه در آیه شریفه به آن اشاره شده است :
1️⃣ اولا انسان حال توکّل و تکیه بر خداوند پیدا می کند چون می داند نه خود و نه همه عالم نمی توانند این توافق و هماهنگی را بین اسباب ایجاد کنند و اساسا معنای حقیقی و عمیق توکل از اینجا متولدّ می شود. انسان کار می کند، همه چیز را به زعم خویش فراهم می کند اما می داند که فعالیت او جزء العلة است و باید ابر و باد و مه و خورشید و فلک به دست خداوند هماهنگ شوند که چیزی که می خواهد محقق شود و لذا دل به خدا و چشم به ید توفیق او بلند می دارد.
2️⃣ ثانیاً حال انابه پیدا می کند؛ انابه یعنی وضعیتی درونی که همواره فلش و جهت قلب و اندیشه انسان رو به سوی خدا دارد وبازگردنده و آرام گیرنده به سوی او و در دامن اوست. در عین فعالیت و تلاش و مجاهدت، نوک پیکان وجودش را به سوی خداوند و اراده و توفیق او نشانه رفته، تا او چه سازد و چه عرصه ای رقم زند.
این جاست که لسان حال او همنوا با آن پیامبر بزرگ الهی می شود و پرده ای از زندگی توحیدی را تجربه می کند. وفقّنا الله بحق محمّد و آله الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین.
(25) 🔻ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی🔺(غدیریه 1)
"عَمَ يَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُون"
❗️ در عالم چه خبر است؟؟ از منظر خدا اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم چه باید بگوییم؟؟ چه کسی در این عالم با خبر است و چه کسی بی خبر؟؟ معیار چیست؟؟
👈 آن چه روشن است این است که بدون اتصال به سرچشمه حقیقت، همه چیز بی خبری و همه بی خبر اند. خبر آن است که ریشه در حقیقت داشته باشد و در منظر خداوند خبر باشد.
☀️ انبیاء کسانی اند که در اتصال به حقیقت عالم، برای ما بی خبران در این عالم بی خبری، خبر آورده اند. آن چه آنها آورده اند خبر است و حقیقت. بدون آنها و خارج از بستر خبری که آن ها آورده اند، بوعلی سینا و ارسطوها هم بی خبرانی حیران اند.
برای خروج از بی خبری و جهل و حیرت و هیچی و پوچی باید سراغ انبیا برویم؛ هر خبری در عالم هست این جاست. خارج از وادی نبوّت زمین بایر و دار بی خبری است.
👈 نبی اعظم ما حضرت ختمی مرتبت علیه و آله السلام، ختم و جامع همه اخبار را به عالم ما آورد. او که نسبت به عالم غیب الهی بخلی ندارد و هر آنچه پشت پرده غیب بود و می شد آورد را برای ما آورد. نبأ عظیم را آورد.
📖 نبأ عظیم چیست؟
در ابتدای سوره مبارکه نبأ خداوند خبر می دهد از حقیقتی به نام نبأ عظیم که چند ویژگی دارد : همه از آن از یکدیگر می پرسند و محل بحث و توجه همگان است. حقیقتی است مورد اختلاف و اختلاف پذیر و قابل تعاملات رنگارنگ و این که به زودی حقیقت آن برای همه معلوم می شود.
👈 در بیان مفسرین غالبا این حقیقت به قیامت تفسیر شده است و در تطبیق ویژگی های مذکور بر قیامت نیز سخن ها رانده اند. منکر این تفسیر نیستم و می توان در تبیین این معنا نیز مباحث بسیار مفیدی ارائه داد.
📖 امّا در روایات متعدد از لسان خاندان وحی و عصمت، آن با خبران عالم هستی، نبأ عظیم به وجود اقدس امیرالمؤمنین علی علیه السلام و ولایت ایشان تاویل یا تفسیر شده است.
❓ این جا باید چند سوال را پاسخ داد :
معنای نبأ عظیم بودن حضرت یا ولایت ایشان چیست؟ آن ویژگی های سه گانه را چگونه باید با این تفسیر تبیین کرد یعنی بگوییم این که همه از حضرت و ولایت حضرت می پرسند و این که ولایت و وجود اقدس حضرت است که در آن اختلاف می شود و این که به زودی همه می دانند و به حقیقت نبأ عظیم علم پیدا می کنند به چه معناست؟
✍️ در این نوشتار تنها به تبیین این حقیقت معرفتی قرآنی عظیم یعنی نبأ عظیم بودن وجود اقدس مولای عالم می پردازیم و سوالات دیگر را در نوشته ای دیگر می پردازیم.
🔰 اگر بخواهم با بیانی روان و ساده توضیح دهم می گویم که آآآآآی مؤمنین! آآآآآی صاحبان خرد و اندیشه! آآآآآی ذریه آدم! در این عالم خبری جز ولایت حضرت که همان ولایت الله است نیست. تمام محتوای نبوّت پیامبر و تنها خبری که نبی اعظم به عالم آورد صرفاً و تنها و تنها خبر ولایت است. این خبر است که انسان را با خبر می کند و به توحید می رساند. اصل خبر هم یک خبر بیشتر نیست که بعد تفصیل پیدا می کند و از آن در قرآن به نبأ عظیم تعبیر شده است.
👈 همه اجزاء دین، شئون ولایت اند؛ ولایت ساختمانی است که همه اجزاء دین اتاق ها یا طبقه ها یا قسمت هایی از این ساختمان اند. در خارج این ساختمان نماز و حجی و زکات و طاعتی و حق و توحیدی یافت نمی شود؛ خارج این ساختمان عصر جاهلیت است؛ قبرستان جهال است. سرزمین زیستن در مرگ جاهلی است.
👈 نبأ عظیم نه تنها محتوا و روح نبوّت ختمی و ختم خبررسانی از غیب الهی به عام خاک است، بلکه نبأ عظیم جان خود نبی نیز هست. حقیقتی است از سنخ جان و روح و حقیقت و خودِ نبی اعظم.
👈 همه این عالم شلوغ با طول و عرض آن، بدون علی و ولایت او جز جهالت و بی خبری نیست. هر کس علی دارد، سری میان سرها و خبری از اخبار حقیقت را دارد. اوست که به همه عالم رنگ حقیقت می زند و با او همه جا پر از خبر است.
✅ علی و ولایت او تمام چیزی است که نبی اعظم از غیب عالم إله، بدون بخل و ضنّت برای بی خبران به ارمغان آورده.(و ما هو علی الغیب بضنین.)
👈 غدیر، پرده برداری از جمال نبأ عظیم و گشایش باب خبردار شدن برای اولوالالباب است. در این روز عظیم فرصت و مجال ورود به حقیقت و عالم جان نبی اعظم که همان نبأ عظیم است به روی بشر باز شد. بابی که تا آن روز به روی بشر باز نشده بود. فرصت تجربه حیات محمّدی به انسان ها داده شد، فرصت قیامتی شدن. غدیر بزرگترین بابی است که خداوند به منّ و هدایت و رحمت خویش به روی بشر گشوده است.
♦️ غدیر پرده برداری از پروژه بزرگ خداوندی خداست. در غدیر بود که بعد از گذشت قرون و اعصار، پروژه خداوندی به مرحله بهره برداری و پرده برداری رسید و جمال غیب پس از صدها و هزاران سال به منصه ظهور رسید. از این جاست که معنای اکمال دین و اتمام نعمت نیز فهمیده می شود. سخنِ گفتنی و نگفتنی در این مجال بسیار است و می توان از صدها زاویه به حقیقت عظیم غدیر نگریست که در ادامه این ایام زوایایی دیگر مطر ح خواهد شد. اگر می خواهیم از بی خبری و جهل برهیم و از این عالم چیزی دشت کنیم و به خبری برسیم، بدانیم که بابش غدیر علی ع است و الّا در مرگ جاهلی و قبر نفس تا ابد خواهیم خفت.
اسدالله در وجود آمد
در پس پرده هر چه بود آمد
عالم ممکنات احیا شد
غرض خالق ودود آمد
رمز خلقت ،ظهور مطلق کرد
جمله ذرات در سجود آمد
پرده سِرّ غیب بالا رفت
علت غائی وجود آمد
خانه زاد خدا علی از غیب
پرده برداشت در شهود آمد
(26) 🔻دو ویژگی نبأ عظیم🔻 (غدیریه 2)
" قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ* أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ "
🔸السلام علیک ایها النباالعظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسئلون🔸
✍️ در نوشته قبلی بیان شد که خبرِ ولایت و امامت ملکوتی امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(علیه السلام) «نبأ عظیم» است، چنان که از آن حضرت در اخبار متعدد به «نبأ عظیم» یاد شده است و در خطاب به فرزند آن امام همام، حضرت حجّت (عج) عرض می کنیم: السلام علیک یابن الصّراط المستقیم و النبأ العظیم.
♦️ نبأ عظیم در قرآن دارای چند ویژگی است که مهمترین آنها این است که اوّلا مورد اعراض است و دیگر این که محل اختلاف مردم و بستر ساز یک اختلاف بسیار عمیق و مهم است.
🔹 قبل از تبیین این دو ویژگی دو نکته مقدّماتی بیان می شود :
❗️ متأسفانه حوزه های علمیه شیعه در طول تاریخ نسبت به فضای معارف الهی و شرح و بسط گنجینه های معارف وحیانی و ولایی و روایی مقصّر اند.
▪️ مهمترین مجامع معارفی روایی شیعه، نظیر اصول کافی تا کنون شرح و تفسیری که بتوان حقّاً آن را شرح معارف روایی و فقه المعارف نامید به جز چند مورد انگشت شمار، نداشته اند. لذا بسیاری از معارف مهم مطرح شده در قرآن و روایات بدون کوچکترین شرح و تفسیر و تبیینی در دل کتب خاک می خورد.
▪️به عنوان نمونه، همین باب معرفتی یعنی نبأ عظیم بودن وجود اقدس امیر المؤمنین علیه السلام و ولایت ایشان؛ حقیر تا کنون به جز عبارت هایی مختصر در برخی کتب شرح و بسطی مناسب بر آن ندیده ام چه رسد به تبیین ویژگی های قرآنی آن.