eitaa logo
🚩 به سوی ظهور 🚩🌤
328 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
436 ویدیو
89 فایل
به یاد مظلوم عالم ؛ امام عصر و زمان ارواحنا له الفداء، و چشم انتظار و لحظه شمار دولت کریمه اش؛ ان شاءالله؛ به همین زودی شاهد دولت کریمه اش باشیم.... https://eitaa.com/basoyazoohor
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🚩 به سوی ظهور 🚩🌤
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💎تشرف حسن بن مثله ي جمکرانی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه، در مسجد مقدس جمکران.... 🔆به مناسبت شب ١٧ ماه مبارک رمضان؛ سالروز تأسيس مسجد مقدس جمکران به دستور مبارک امام زمان ارواحنافداه در بیداری..... 2⃣ بخش دوم 💠 مسجد مقدس جمکران جایگاه عشاق و منتظران امام زمان ارواحنا فداه.... 💎 من گفتم ای سید و مولای من! باید نشانه ای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند و الا مرا تکذیب خواهند کرد. فرمودند: ما برای تو نشانه ای قرار می دهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد «سید ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشته این زمین را از او بگیرد و بدهد، تا مسجد را بنا کنند. و بقیه ی مخارج مسجد هم از«رهق» به ناحیه ی اردهال که ملک ما است (رهق اسم قریه ای بوده که اطراف اردهال است) بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند. 💎 و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشته باشند و آنرا عزیز دارند و بگو: اینجا چهار رکعت نماز بخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیت مسجد است، به این ترتیب: در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه «قل هو الله احد» و تسبیح رکوعها و سجودها هر یک هفت مرتبه است. و دو رکعت دوم را به نیت نماز صاحب الزمان (علیه السلام) بخوانند، به این ترتیب در هر رکعت در سوره حمد جمله ی «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را صد بار بگویند. 💎 و تسبیح رکوعها و سجودها را نیز هفت مرتبه تکرار کنند و نماز را سلام دهند، بعد از نماز تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها را بگویند و سپس سر به سجده گذارند و صد مرتبه صلوات بر پیغمبر و آلش بفرستند سپس فرمودند: 💥فمن صلیهما فکانما صلی فی البیت العتیق💥 یعنی: کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند، مثل کسی است، که در کعبه نماز خوانده است. وقتی این سخنان را شنیدم با خودم گفتم: که محل مسجدی که متعلق به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است همان جائی است، که آن جوان با چهار بالش نشسته است. به هر حال حضرت بقیة الله (علیه السلام) به من اشاره فرمودند که: مرخصی، من از خدمتش مرخص شدم، وقتی مقداری راه به طرف منزلم در جمکران رفتم، دوباره مرا صدا زدند و فرمودند: 💎 در گله گوسفندان «جعفر کاشانی چوپان» بزی است که تو باید آن را بخری، اگر مردم ده جمکران پولش را دادند بخر و اگر هم آنها پولش را ندادند، باز هم از پول خودت آن بز را بخر و فردا شب که شب هجدهم ماه مبارک رمضان است، آن بز را در اینجا بکش و گوشتش را اگر به هر بیماری که مرضش سخت باشد و یا به هر علت دیگری که داشته باشد، بدهی خدای تعالی او را شفا می دهد و آن بز ابلق، موهای زیادی دارد و هفت علامت در او هست که سه علامت در طرفی و چهار علامت دیگر در طرف دیگر اوست. 💎 باز من مرخص شدم و رفتم، دوباره مرا صدا زدند و فرمودند: ما هفتاد روز یا هفت روز دیگر در اینجا هستیم (اگر بر هفت روز حمل کنی شب بیست و سوم می شود و اگر بر هفتاد روز حمل کنی شب بیست و پنجم ذیقعده است ، که شب بسیار بزرگی است) به هر حال مرتبه سوم از خدمتشان مرخص شدم و به منزل رفتم و تا صبح در فکر این جریان بودم صبح نمازم را خواندم و به نزد «علی المنذر» رفتم و قصه را برای او نقل کردم و علامتی که از امام زمان علیه السلام باقی مانده بود در محل مسجد فعلی زنجیرها و میخهائی بود که بر آنجا ظاهر بود دیدیم، سپس با هم خدمت «سید ابوالحسن الرضا» رفتیم، وقتی به در خانه ی آن سید جلیل رسیدیم، دیدیم خدمتگزارانش منتظر ما هستند. اول از من پرسیدند: تو اهل جمکرانی؟ گفتم: بله گفتند: «سید ابوالحسن» از سحر گاه منتظر شما است. ◀️ ادامه دارد...... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ☀️ @basoyazoohor
4_299325736966160680.mp3
724.6K
🍀 تشرف مرحوم آیت الله بهبهانی به محضر مبارک امام زمان  (علیه‌السلام ) در حرم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 👈و گلایه حضرت از دعا نکردن شیعیان برای فرج... 🎤استاد هاشمی نژاد 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
❓چرا از امام زمان ارواحنافداه، حاجتت را نمی‌خواهی؟ مگر ما امام زمان ارواحنافداه، نداریم؟ 🔆مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی   رضوان الله تعالی علیه نقل فرمودند : ✨ آقای سید محمد باقری بود اهل دامغان که در مشهد ساکن بود و از علماء و شاگردان مرحوم آیت الله العظمی میرزا مهدی اصفهانی بود و زیاد خدمت معظم له می رسید . وی مدت متمادی بود به مرض سل مبتلا شده بود و آن روز ها این مرض غیر قابل علاج بود و همه از او مایوس بودند و بسیار نحیف و ضعیف شده بود . ✨یک روز دیدم که او بسیار سرحال و سالم و با نشاط و بدون هیچ کسالتی نزد ما آمد همه تعجب کردیم  و از او علت شفا یافتنش را پرسیدیم !!! 👈گفت یک روز که خون زیادی از حلقم بیرون آمد و دکترها مرا مایوس کرده بودند ، خدمت استادم آقا میرزا مهدی رسیدم و به ایشان شرح حالم را گفتم . معظم له دو زانو نشست و با قاطعیت عجیبی به من فرمود : 💥 مگر تو سید نیستی ؟ چرا از اجدادت رفع کسالتت را نمی خواهی ؟؟ 👈چرا به محضر حضرت بقیه الله الاعظم نمی روی و از آن حضرت طلب حاجت نمی کنی ؟ مگر نمی دانی آنها اسماء حسنی پروردگار هستند ؟ مگر در دعای کمیل نخوانده ای که فرمود :  ( یا من اسمه دواء و ذکره شفاء) ؟ تو اگر مسلمان باشی و سید باشی و اگر شیعه باشی باید شفایت را همین امروز از حضرت بقیه الله  بگیری ! 💥مرحوم میرزا اینقدر این مطالب را به من فرمود که با گریه از جا بلند شدم ، مثل آنکه می خواهم به محضر حضرت بقیه الله بروم . لذا بدون آنکه متوجه باشم اشک می ریختم و با خود زمزمه می کردم و می گفتم ( یا حجت بن الحسن ادرکنی )  و بطرف صحن مقدس حضرت علی بن موسی الرضا می رفتم و وقتی به درب صحن عتیق رسیدم آنجا را طوری دیگر دیدم . صحن بسیار خلوت بود تنها جمعیتی که در صحن دیده می شد چند نفری بودند که با هم می رفتند و در پیشاپیش آنها سید بزرگواری بود که من فهمیدم آن سید حضرت ولیعصر است . با خودم گفتم که چون ممکن است بروند خوب است بروم و ایشان را صدا بزنم و از ایشان شفای مرض خود را بگیرم ، همینکه این خطور در دلم گذشت دیدم که آن حضرت برگشتند و نگاهی با گوشه چشم به من کردند . عرق سردی بر بدن من نشست ، ناگهان صحن مقدس را به حالت عادی دیدم ، دیگر از آن چند نفر خبری نبود ، مردم بطور عادی در صحن رفت و آمد می کردند ، من بهت زده شدم . 🌸در این بین متوجه شدم این حالت کسالت از مرض سل از من مرتفع شده ، به خانه برگشتم و آنچنان حالم بهتر شد که هرچقدر می خوام سرفه کنم نمی توانم . 📗منبع :متاله قرآنی  ص۲۴۰ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
1 💎عنایت امام زمان ارواحنافداه، به ملامحمد صادق عراقی.... 🔅قسمت اول ▫️مرحوم علامه نهاوندی در کتاب العبقری الحسان می‌نویسد : عالم رباني، حاج ملا فتحعلي عراقي فرمود: آخوند ملا محمد صادق عراقي در نهايت سختي و پريشاني بود و به هيچ وجه براي او گشايشي واقع نمي شد. شبي در عالم خواب ديد، در بياباني خيمه بزرگي بر پا است. پرسيد: اين خيمه مربوط به كيست؟ گفتند: اين جا خيمه امام زمان  عجل الله تعالی فرجه الشریف  است. با عجله خدمت آن حضرت مشرف شد وسختي حال خود را به آن سرور عرض كرد و از ايشان دعايي براي گشايش كار و رفع مشكلات خويش خواست. حضرت او را به سيدي از اولاد خود حواله دادند و اشاره به او و خيمه اش فرمودند. آخوند از محضر آن حضرت خارج شد و به همان خيمه اي كه اشاره فرموده بودند،رفت، ديد عالم مورد اعتماد، جناب آقا سيد محمد سلطان آبادي، كه روي سجاده نشسته و مشغول دعا خواندن است، در آن خيمه حضور دارد. به سيد سلام كرد وكيفيت جريان را نقل كرد. ايشان جهت وسعت رزق، دعايي به او تعليم نمود. ▫️ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
2 💎عنایت امام زمان ارواحنافداه، به ملامحمد صادق عراقی.... 🔅قسمت دوم ... در اين جا آخوند از خواب بيدار شد و در حالي كه دعا به يادش مانده بود، به طرف خانه آن عالم بزرگوار براه افتاد. از طرفي قبل از ديدن اين خواب، رابطه آخوند عراقي با سيد قطع بود و علتش را اظهار نمي كرد. وقتي خدمت سيد رسيد، او را به همان شكلي كه در خواب ديده بود، روي سجاده خود نشسته، مشغول ذكر و استغفارمشاهده نمود و سلام كرد. سيد جواب سلامش را داد و تبسمي نمود، مثل اين كه از قضيه مطلع باشد. آخوندبراي گشايش كار خود دعايي خواست. مرحوم سلطان آبادي، همان دعايي را كه درعالم خواب تعليم فرموده بود، بيان كرد. آخوند عراقي مقيد به خواندن آن دعا شد و به اندك زماني دنيا از هر طرف به او روآورد و از سختي و تنگدستي راحت شد. بعد از اين اتفاق، مرحوم حاج ملا فتحعلي، سيد را خيلي ستايش مي كرد و مدتي هم نزد ايشان درس خوانده بود. ▫️ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
3 💎عنایت امام زمان ارواحنافداه، به ملامحمد صادق عراقی.... 🍃قسمت آخر اما آنچه را سيد به آخوند در عالم خواب و بيداري تعليم داده بود، سه چيز است: اول: بعد از نماز صبح دست به سينه گذاشته و هفتاد مرتبه  «یا فَتّاح» بگويد. دوم: دعايي را كه در كتاب كافي است، هميشه بخواند كه حضرت رسول اكرم  صلی الله علیه و آله  آن را به مردي از صحابه كه مبتلا به مرض و پريشاني بود، تعليم دادند و از بركت خواندن اين دعا به اندك زماني مشكلاتش برطرف شد. 🤲دعا اين است: لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَايَمُوتُ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً، ولَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيراً. سوم: دعايي را كه ابن فهد حلي از حضرت  امام رضا  صلوات الله علیه  نقل كرده كه بعد از نماز صبح خوانده شود و هر كس آن را بخواند حاجتش برآورده و مشكلاتش حل مي شود. 🤲دعا اين است:  بِسْمِ اللّٰهِ وَصَلَّى اللّٰهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، ﴿وَأُفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللّٰهِ إِنَّ اللّٰهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ، فَوَقَاهُ اللّٰهُ سَيِّئاتِ مَا مَكَرُوا﴾، ﴿لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ، فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ﴾. ﴿حَسْبُنَا اللّٰهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، فَانْقَلَبُوا بِنِعْمةٍ مِنَ اللّٰهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ﴾، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ، مَا شَاءَ اللّٰهُ لَامَا شَاءَ النَّاسُ؛مَا شَاءَ اللّٰهُ وَإِنْ كَرِهَ النَّاسُ، حَسْبِىَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ، حَسْبِىَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ، حَسْبِىَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ، حَسْبِىَ اللّٰهُ رَبُّ الْعالَمِينَ، حَسْبِى مَنْ هُوَ حَسْبِى، حَسْبِى مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِى، حَسْبِى مَنْ كَانَ مُذْ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِى، حَسْبِىَ اللّٰهُ، لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ، وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ. 📚 منبع :العبقري الحسان از مرحوم علامه نهاوندی 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
4_5843974782042772917.mp3
724.6K
🍀 تشرف مرحوم آیت الله بهبهانی خدمت امام زمان  (ارواحنافداه ) در حرم مطهر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و گلایه ی حضرت از دعا نکردن شیعیان برای فرج. 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
💚تشرف به محضر مبارک امام زمان علیه السلام در حرم حضرت زینب سلام الله علیها... 💠 در مقدمه کتاب "خصائص الزينبيه" آمده است: مرحوم حاج محمد رضا سقازاده، که يکی از وعاظ توانمند بود، نقل می کند: 🔸روزی به محضر يکی از علمای بزرگ و مجتهد، حاج ملاعلی همدانی مشرف گشتم و از او درباره مرقد حضرت زينب سلام الله علیها جويا شدم، در جوابم فرمود: 🔹روزی مرحوم حضرت آيت الله العظمی آقا ضياء عراقی که از محققين و مراجع تقليد بود، فرمودند: شخصی شيعه مذهب از شيعيان قطيف عربستان به قصد زيارت حضرت امام رضا علیه السلام عازم ايران می گردد. 🔸او در طول راه پول خود را گم می کند. حيران و سرگردان می ماند و برای رفع مشکل متوسل به حضرت بقية الله امام زمان (علیه السلام) می گردد. - در همان حال سيد نورانی را می بيند که به او مبلغی مرحمت کرده و می گويد: اين مبلغ تو را به سامره می رساند. چون به آن شهر رسيدی، پيش وکيل ما حاج ميزاحسن شيرازی می روی و به او می گویی: 👈🏻 سيد مهدی می گويد آن قدر پول از طرف من به تو بدهد که تو را به مشهد برساند و مشکل مالی ات را برطرف سازد. 🔍 اگر او نشانه خواست، به او بگو: امسال در فصل تابستان، شما با حاج ملاعلی کنی طهرانی، در شام در حرم عمه ام مشرف بوديد... - ازدحام جمعيت باعث شده بود که حرم عمه ام کثيف گردد و آشغال ريخته شود. ⭕️ شما عبا از دوش گرفته و با آن حرم را جاروب کردی! و حاج ملاعلی کنی نيز آن آشغال ها را بيرون می ريخت... و من در کنار شما بودم! 🔹شيعه قطيفی می گويد: چون به سامرا رسيدم و به خدمت مرحوم شيرازی شرفياب شدم، جريان را به عرض او رساندم. - بی اختيار در حالی که اشک شوق می ريخت، دست در گردنم افکند و چشمهايم را بوسيد و تبريک گفت و مبالغی را برايم مرحمت کرد. 🔸چون به تهران آمدم، خدمت حاج آقای کنی رسيدم و آن جريان را برای او نيز تعريف نمودم. او تصديق کرد، ولی بسيار متأثر گشت که ای کاش اين نمايندگی و افتخار نصيب او می شد. 📙منبع : سيمای زينب کبری علیهاالسلام ص۱۴۳. 🤲اللهم بحق زینب، عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
1 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 🔆لازم به ذکر است : متنی که تقدیم می‌شود، پیاده شده از فایل صوتی فرمایشات مرحوم آقای نمازی است که یکی از منتظرین امام زمان ارواحنافداه، حدود 35 سال پیش در ملاقاتی که با آن مرحوم کمی قبل از فوتشان داشت ضبط کرده اند. این تشرف که در راه زیارت خانه ی خدا برای مرحوم حاج شیخ اسماعیل نمازی و همراهان از کاروان ایشان که از عراق با اتوبوس عازم حج تمتع بودند، اتفاق افتاده، مربوط به حدود 70 سال پیش است. در اینجا عبارات مرحوم نمازی نقل میشود و عبارات داخل پرانتز اضافه شده است : 🪴(شروع صحبت مرحوم نمازی :) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وصَلَّی‌اللهُ عَلَی مُحمَّدٍ وَ آلِه‌ِ الطَّاهِرین وَلَعنة‌ُ الله عَلی اَعدَائِهِم اَجْمَعِین مِنَ الآن اِلَی قِیامِ یَوم‌ِ الدَّین. برای شادی قلوب مؤمنینی که مشتاق زیارت آقا ولی‌عصر صلوات‌الله‌علیه هستند و برای تذکر به مفاد آیهٔ شریفه: «وَ ذَکِّر فَإِنَّ الذِّکْریٰ تَنْفَعُ المُؤمِنِین» (الذاریات/۵۵)؛ امید است مؤثر واقع بشه و قلوبی به استماع و شنیدن این حکایت ما و سرنوشت و وقوع حقیر ناقابل در محضر مبارک امام زمان صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه که حق‌ّ جل‌ّو‌علا یک همچنین سعادتی به حقیر مرحمت کردند و آقا را یک نصفه روزی در خدمتشان شرف حضور داشته‌ایم؛ بدون این‌که بشناسم و بدانم که ایشان امام زمان (ارواحنافداه) هستند. این سعادتی بوده و محبت و لطفی بوده از جانب خدا و بعد از این‌که غائب شدند، شناسایی شد که دیگر ما دست و بال‌مان بسته بود و راهی نداشتیم. 🪴(اما اصل داستان تشرف :) در یکی از سنوات که شاید سال ۱۳۳۶(هجری شمسی) ، ما عازم مکه معظّمه شدیم به سرپرستی «صدر الاشراف» از راه تهران که ماشین‌هایی بود یک مبلغی می‌گرفت، ٢۵٠٠ تا ٣٠٠٠ تومان می‌برد مکه و از مکه برمی‌گرداند به عراق؛ تا بغداد قرارداد داشتیم و امیرالحاج هم «صدر الاشراف» بود. آن سال، بنده چهاردهمین مرتبه بوده که ظاهراً مشرف شدم. _سنهٔ چند بود حاج آقا؟ _ سنهٔ ۱۳۳۶، همچین چیزی. _شمسی؟ _ بله، که تقریباً در حدود سی‌ و خورده‌ای سال قبل(از زمان مصاحبه) می‌شود. آن سال ما مشرّف شدیم مکه. خب، یک مصائبی برای ما در آن ماشین پیشامد کرد ولی به خیر گذشت. 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
2 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 2⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... در مراجعت از مکه، قراردادی داشتند که ماشین‌ها که برمی‌گردند، صدتا صدتا ماشین‌ها را برمی‌گرداندند، به نام قافله. قافله‌ای تشکیل می دادند، سرپرستی (و مدیر کاروانی برای آنها ) می‌گذاشتند. عرض شود که در یک ماشین اسباب یدکی می‌گذاشتند و پلیس برای حفاظتِ این صد‌نفر؛ جلوی ماشین‌ها یک پلیسی بود، عقب ماشین‌ها هم همین‌طور بود. با یک تشریفاتی صد‌تا صد‌تا راه می‌افتادند. ما در آن تعدادِ صدتایی که بودیم، دو شوفر داشتیم یکی محمود آقا، یکی اصغر آقا. این‌ها تهرانی بودند. این اصغر آقا گفت: در موقع آمدن که از تهران آمدم، من را عقب ماشین‌ها انداختند، حالا باز من را عقب ماشین‌ها انداختند و باید خاک بخورم و من می‌خواهم بروم جلوی ماشین‌ها. از قافله جدا شد، به‌عنوان این‌که جلوی ماشین‌ها خودش را قرار دهد و یک راهی را بپیماید و بیاید جلوی ماشین ها. بنده که اطلاع داشتم این‌جا بیابان است و عربستان سعودی سر و ته درستی ندارد، خیلی موعظه کردم او را که آقا جان این کار را نکن! از قافله جدا نشو! همین‌طور که مرتب کردند برو! ولی او گوش نکرد، جدا شد. 🍃(آغاز گم شدن قافله در بیابان‌های حجاز ) زائرینی هم که در ماشین ما بودند، هجده نفر بودیم داخل یک ماشین، آن‌ها هم به‌اصطلاح کمک نکردند با بنده و این گفت: ما آب داریم، بنزین داریم، خودمان می‌رویم. من می‌افتم جلو، از آن طرف می‌روم و یک‌دفعه وارد می‌شوم جلوی ماشین‌ها. نشد، راه را گم کرد و گم شدیم. سه شبانه‌روز به هر طرفی که رفتیم، راهی پیدا نشد. شب می‌شد و داد و قال زیادی کردیم، گفتیم: نگهدار نماز بخوانیم! نگه‌داشت، نماز خواندیم. 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
3 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 3⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... بعد من دیدم که ستاره‌هایی هست به‌نام هفت برادر و به آن‌ها «بنات‌النعش» گفته می‌شود، دیدم فاصله بین ما و این‌ها خیلی شده است. فهمیدم که راه را خیلی عوضی آمدیم و گفتم همین‌جا بیتوته کنیم، فردا صبح از همین راهی را که آمدیم، برگردیم. فردا صبح برگشتیم و نه که آن خاکِ حجاز، یک هوایی و یک بادی دارد و همه هم شنِ نرم است، باد زده بود و راهی را که شب آمده بودیم صاف شد. راه دیده نشد که ما از آن راهی که آمدیم، برگردیم؛ نتوانستیم و آن راه را هم گم کردیم. باز ده فرسخ رفتیم، بیست فرسخ به این طرف، ده فرسخ به آن طرف رفتیم، به جایی نرسیدیم و شب شد. فردا که روز سوم بود؛ آب خلاص (تمام) شد، بنزین خلاص شد به حدّی که ماشین را سربالا برد، سرازیر آورد که اگر در باک آب مانده باشد، از آبش استفاده کنیم یا اگر بنزینی باشد، باز یک کم روشن کنیم برویم. نه آبی بود و نه بنزینی. همه چیز خلاص شد. بعد خیلی ما وحشت‌زده شدیم و ناامید شدیم و امید ما به کلی قطع شد. بنده که یک کم اطلاعاتِ بیشتری داشتم، به زائرین گفتم: بالأخره این اصغر آقا ما را گم کرد و گناه بزرگی کرد حالا همهٔ شما بیایید جمع بشویم، 👈 متوسل به آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه بشویم؛ 👉 اگر آن آقا ما را نجات داد از این مهلکه که زهی سعادت و نجات پیدا کردیم و اگر آقا امام زمان ارواحنافداه به فریاد ما نرسد، همهٔ ما در این بیابان می‌میریم و طعمه بعضی حیوانات خواهیم شد. 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
4 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 4⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... بنابراین قبل از این‌که بیحال شویم هر کدام قبر خودمان را بکنیم. یک گودالی بکنیم که آن نزدیکی‌هایی که دیگر بیحال شدیم و دیگر دست و پایمان از رمق و جون افتاد برویم در آن گودال جان بدهیم تا مروز زمان باد بزند و این شن‌ها به روی ما بریزد و خودبه‌خود مدفون واقع شویم این‌جا. ▫️این‌ها اطاعت کردند و هر یکی قبرمان را کندیم و بعد جلوی قبرمان نشستیم و بعد من به‌اصطلاح تا حدی راهنمای آن‌ها بودم و روحانی آن‌ها بودم، راهنمایی کردم، ارشاد کردم که همه بیاییم متوسل به چهارده معصوم (علیهم السلام) شویم. ▫️من شروع کردم از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم توسل، بعد از رسول خدا به فاطمهٔ زهرا سلام‌الله‌علیها، بعد به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بعد به حضرت امام حسن و امام حسین علیهماالسّلام یک یک تا به خود آقا امام زمان ارواحنافداه. ▫️روضه‌ای خواندیم، گریهٔ زیادی کردیم بعد من فکر کردم که به چه ذکری متذکر بشویم به امام زمان سلام‌الله‌علیه. ملهَم شدم به این‌که این ذکر را بگویم، گفتم: آقایان! به این ذکر متذکر باشید، مرتباً آقا امام زمان ارواحنافداه را صدا کنیم و ندا کنیم به این ذکر: ▫️«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ یَا فَارِسَ الْحِجَاز يَا أَبَاصَالِحَ الْمَهْدِی أَدْرِکْنَِا يَا صَاحِبَ‌الزَّمَان أَدْرِکْنَِا». مرتب این را گفتم بگویید و همه گفتند. با حال گریه مدتی به این ذکر متذکر شدیم. بعد گفتم به آقایان که یاد کنید در تمام عمرتان چه کار خیری انجام دادید که خالص باشد برای خدا، خدا را به آن کار خیر قسم دهید که ما را نجات دهد. ▫️هر کسی یک فکری کرد و یک چیزهایی را هر کسی گفت. ما هم یک چیزهایی گفتیم. بعد، باز من گفتم: با خدا قرار بگذاریم که اگر خدا ما را نجات داد، این اموالی که با ما هست همه را در راه خدا بدهیم و بقیهٔ عمرمان را هم، اگر کسی به ما مراجعه کرد در کاری و حاجتی داشت، مطلبی داشت و از عهدهٔ ما برمی‌آمد، بقیهٔ عمرمان در قضاء حوائج مردم مصرف کنیم و کارهای خیر انجام دهیم و معاهده‌هایی با خدا کردیم که ديگر بقیهٔ عمرمان را در اطاعت و بندگی خدا و کارهای خیر و حوائج مردم را سعی و کوشا باشیم. این را گفتیم و آقایان هم تعهد کردند. بعدش دیگر مشغول ذکر شدند. ▫️من حرکت کردم از آن‌ها جدا شدم یک تپهٔ مثل کوه مانندی بود من رفتم پشت تپه در گودالی که کسی من را نبیند تنها خودم با خدا بنا کردم صحبت کردن. کلماتی با خدا گفتم... . 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
5 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 5⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... صحبت‌هایی کردم که حالا واقعاً خجالت می‌کشم که بخواهم بگویم چه گفتم... مثلاً به خدا می‌گفتم: «خدایا ما نمی‌خواهیم در این‌جا به این کیفیت بمیریم ولو این‌که سعادت باشد، ولو این که توفیق در این باشد، این‌جا نمی‌خواهیم بمیریم. ما باید برویم به وطنمان و پیش اهل و عیالمان از دنیا برویم و باعزّت. این‌جا، این‌جوری نمی‌خواهیم از دنیا برویم». با خدا این‌طور خودم صحبت می‌کردم و با امام زمان سلام‌الله‌علیه که «آقاجان! پس کجا می‌خواهید به فریاد ما برسید؟ اگر این‌جا در این اضطراب، در این بیچارگی، همه تشنه، از شدت عطش داریم تلف می‌شویم و اگر در این بیچارگی به فریاد ما نرسید، کِی می‌خواهید به فریاد ما برسید؟! کجا می‌خواهید به فریاد ما برسید؟». این عرایض را به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه می‌گفتم و حال گریه و توسل و به‌ کلی قطع از مخلوق و واقعاً وصل به خالق و حق بود به‌ حدی که می‌توان گفت: «یُدرَک‌ وَ لاَیُوصَف» من نمی‌توانم آن حالت انقطاع را (توصیف کنم). برای من دیگر نشده آن حالِ انقطاع و آن حال توسل و توجه نشده. در همین بین که این حالت بود و گریه و ناله و توسل به آقا امام زمان ارواحنافداه داشتم، یک مرتبه دیدم‌ که یک آقایی به شکل یک عربی جلوی من، مثل «خَلْقُ السَّاعَة»(ناگهان ظاهرشدن) حاضر شد... ادامه دارد ... 👈 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
6 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 6⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه (🍃آغاز تشرف... ) 👉... پنجاه متر بیابان! آن جا اگر تخم‌مرغی می‌گذاشتی دیده می‌شد، بیابان صاف؛ آناً دیدم یک آقایی حاضر شد با ۷ شتر، شمردم. آن ۷ شتر هم بار دارد. این آقا که من خیال کردم از عرب‌های خاک حجاز است و شتربان هست و شتر دارد و مسافرت می‌رود لابد در این بیابان، قصد سفر دارد و بار دارد و این‌جا پیدا شده، رهگذر است و به خیالی که رهگذر است، ایشان را ما دیدیم. وقتی که دیدم، خیلی خوشحال شدم به‌حدی که در پوستم نمی‌گنجیدم؛ یعنی خودم را دیگر در مرز(می دیدم) که آن‌جا یک راهی بود که ما برسیم به آن مرز که اسم آن را الآن از نظرم رفته، یادم خواهد آمد، گفتم: این آقا حتماً راه را بلد است، به ما راه را خواهد گفت. در این بین که چون خوشحال شدم، دیدم به طرف من آمد. تا رو به من آمد، من حرکت کردم و دیگر آن حالتِ گریه و تضرّع و زاری رفت. حالت خوشحالی پیدا شد و نزدیک به من شد، من سلام کردم؛ «سلام علیکم» و ایشان هم فرمودند: «علیکم السلام و‌ رحمت‌‌الله‌ و برکاته» بعد رسیدیم به هم، روبوسی کردیم. من صورت او را بوسیدم. _(مصاحبه کننده:) قیافه، جذاب بود، خیلی؟ _قیافه در نهایت جذّابی، چشم و ابرو و جمال و... همه خیلی قشنگ، نورانی، الاّ این‌که هنوز من فکر می‌کردم این آقا یک عربی است که آمده ما را راهنمایی کند. ابتدایی که سلام علیک کردیم با هم و روبوسی کردیم، بعد از احوالپرسی به زبان عربی، ایشان فرمود: «ضَیعَتُم الطَّرِیق؟ راه گم کردید؟». من عرض کردم: «نَعَم؛ بله راه گم کردیم». فرمود: «أنا جَاءی اَدَلِیکُمُ الطَّرِیق؛ من آمده‌ام‌ که راه را به شما بگویم». من عرض کردم‌: «خیلی ممنون، بفرمایید». 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
7 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 7⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... (ایشان هم) ارائه فرمود (یعنی راه را نشان داد) که از این راه.. جلوی ما دوتا کوه بود؛ فرمود: «تَمْشْون، مُسْتَقِیم تَعْبُِرُون أَلْجَبَلَیْن قُدَّامْکُمْ أَلْجَبَلِیْن یَظْهَرلَكُمْ جَبَلِیْن الآخَرِیْن؛ باز دو کوه دیگر ظاهر می‌شود». تَعْبِرُون، از آن جَبَلِیْن آخَرِیْن هم تَعْبُرُون، «یِظْهَرْ لَکُمْ شَارِع؛ راه پیدا می‌شود». «تَأَْخُذُون طَرَفِ الْیَسَار أَتَوَصِلُوا جَِرْیِه؛ فرمود که این دوتا کوه را که عبور کردید، دوتا کوه دیگر، وسط آن دوتا کوه را بگیرید و بروید، راه پیدا می‌شود. راه که پیدا شد، طرف چپ را بگیرید و بروید، جَرِیِه». «جَرِیِه» مرز مابین حجاز و عراق بود که ما می‌خواستیم برویم به بصره. بعد از «جریه» می‌رفت به جایی به نام «زبیر» به آن جا می‌رسیدیم. خلاصه راه را به ما گفت. (💎نذرتان درست نیست... ) راه را که به ما نشان دادند بعد فرمودند: «أَلنذر الذی نَذَرْتم عَلَیْه لَیْسَ بِصَحِیحٍ؛ : نذری که کردید شما، آن نذرتان صحیح نیست». من عرض کردم: «إشْ مَوْلَانَا أَلنذر؟»؛ (نذرمان چه مشکلی دارد؟) فرمود: «نذْرُکُمْ مَرْجُوحَه لَئِن إِذَا أنْتُم نَذَرْتُم تُنْفِقُون فِی سَبِیلِ الله، إِذَا نَفَقتم مَعَکم فِی سَبِيلِ اللَّه.. أَرَادِیکُمْ فِی وَأَنْتُمْ تُرِیدُون بِالْعَرَاق أَرْبَعِین يَوْمُ زِیَارَةِ الْحُسَیْن وَ زِیَارَةِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ سَلَامُ‌الله‌عَلَیْه وَ زِیَارَةِ الْأَئِمَّه... المساری من وین. لَازِمْ تَسْئَلُون وَ سُؤَال حَرَام... فرمودند: «شما آن‌چه که همراهتان هست بنویسید و قیمت کنید بعد که رسیدید به وطنتان، به آن مقدار در راه خدا انفاق کنید ولی الآن نذر شما مرجوح است و رُجحان ندارد و اگر شما دادید در راه خدا، بعد خودتان معطل می‌مانید، باید فقیری کنید، سؤال(درخواست پول از دیگران) کنید. سؤال هم حرام است لذا خودتان بعد باید تکدّی کنید و تکدّی هم حرام است. 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
8 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 8⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... فرمود: «صِیحَ رَفْقک؛ : رفقایت را صدا کن، سوار شوید بروید که الآن که راه بیفتید، اولِ مغرب، جَرِیِه هستید». من رفقا را صدا کردم. تا آن وقت آن‌ها جلوی ما بودند، توسل و گریه داشتند اما ما را نمی‌دیدند. ما رفقا را می‌دیدیم، رفقا ما را نمی‌دیدند. وقتی آقا فرمودند که صدایشان بزنید و اجازه صدا دادند، من صدا زدم و آن‌ها ما را دیدند و همه بلند شدند آمدند و سلام کردند، دست آقا را بوسیدند. بعد آقا فرمودند: سوار شوید. وقتی فرمودند: سوار شوید و راه همین است و شما راه می‌خواستید، من هم راه را به شما گفتم. (🔆 آقاجان شما را به این قرآن قسم...) حاج محمدی بود، شاه‌حسینی از همان رفقا، گفت: حاج آقا باز که راه بیفتیم، راه را گم می‌کنیم، دوباره ناله و گریه می‌کنیم و ماشین در شن‌ها فرو‌می‌رود. ‌[چون قبلش ماشین مرتب در شن‌ها فرومی‌رفت]. این راه، راه اساسی که نیست، بیا پول‌هایی که با ما هست و باید در راه خدا بدهیم، هر چه این آقای عرب خواست به او می‌دهیم و بعد بقیه‌اش را در راه خدا می‌دهیم. تا این آقا این حرف را گفت، دوباره آقا فرمودند: «جلوی من به همهٔ این‌ها بگو که نذری که کردید درست نیست». من به حاج محمد و بقیه گفتم: «آقا می‌فرمایند نذرتان مرجوح است و درست نیست و شما اگر در راه خدا دادید، خودتان با چی می‌خواهید بروید به کربلا و بعد برگردید به ایران؟ به فقیری می‌افتید، فقیری هم حرام است». 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
9 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 9⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... یک قرآن کوچکی بغل من بود، به قلبم افتاد که عرب‌های حجاز به قرآن خیلی مؤمن هستند و عقیده دارند؛ حالا که ما می‌گوییم: پول بگیرد، می‌گوید که پول نمی‌خواهم. أَنَا أَدْرِی مَعَاکُمْ یکفیکم... ؛ گفت که من می‌دانم پولی که با خودتان هست، برای شما بس است والاّ من هم هر چه می‌خواستید به شما پول می‌دادم. پول لازم ندارید و آن مقداری که دارید، برای شما کافی است. خب به پول نتوانستیم قانع کنیم؛ قسم دادم به قرآن کوچکی بغلم بود، قرآن را درآوردم به ایشان عرض کردم: أُقْسِمُک بِحَقِّ هَٰذَا الْقُرآنِ الْکَرِیم إلاّ تُوَدِّینِ بِالْجَرِیِه؛ شما را به این قرآن قسم می‌دهم که ما را به جریه برسانید». بعد که قسم دادم، فرمودند: «إشْ تَحْلفْ بِالْقُرْآن؛ لاتحلف بالقرآن، مرحبا؛ چرا به قرآن قسم میخوری، مرحبا، به قرآن قسم نخور. :مرحبا! حالا که به قرآن قسمم دادی، من می‌رسانم شما را». فرمود: «أَلْمُقَصِّر عَلِی‌أَصْغَر وَ مَحْمُود بِالْوَسَط... مقصر علی‌اصغر است و محمود بنشیند پشت رُل، من هم می‌نشینم وسط، تو هم بنشین پهلوی من. به رفقا هم بگو زود سوار شوند». [و ما اصلاً نفهمیدیم که از کجا اسم این راننده را می‌داند که می‌فرماید: راننده، علی‌اصغر مقصر است، برود بنشیند داخل ماشین. دو تا راننده داشتیم، یکی اسمش علی‌اصغر بود یکی محمود بود]. ما به رفقا گفتیم سوار شدند و به علی اصغر هم گفتیم تو برو داخل ماشین و به محمود گفتیم بنشین پشت ماشین. محمود نشست پشت ماشین و من هم نشستم پهلوی آقا، آقا وسط نشسته بودند، به من فرمود: «قُلْ.. بگو به این محمود، حرکت بده ماشین را و براند ماشین را». ❌اصلا حواسمان نیست که بنزین نداریم... 👈ادامه دارد.... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
10 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 0⃣1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... به زبان عربی با من صحبت می‌کردند و من و بقیه رفقا اصلاً توجه به این نکردیم که یک قطره بنزین نداریم، ماشین ما یک قطره آب ندارد، چه‌طور ماشین را روشن کند و چه‌طور برود؟! هیچ فکر نکردیم. تا گفت: بگو روشن کند ماشین را تا راه بیفتیم، ما به محمود گفتیم، محمود سوئیچ را زد و ماشین روشن شد و راه افتاد. مرتب مثل برق، این ماشین می‌رفت، بدون این‌که ماشین تو شن فروبرود و روی خاک، خوب می‌رفت. ما هم نشستیم پهلویشان و رفتیم. از آن دوتا کوه عبور کردیم، وقتی به آن دوتا کوه دیگری که فرموده بودند، رسیدیم؛ فرمودند: گفتم برایتان دوتا کوه ظاهر می‌شود، ببینید آن دوتا کوه. گفتم: بله، درست است. فرمودند: بگو مستقیم از وسطِ این دوتا کوه برود. ما به این محمود گفتیم و رفت. _آقا فارسی صحبت نکردند؟ _نه فارسی صحبت نکردند. عربی با من صحبت کردند. _ممکن بود کسی شک کند؟ _بله. اما این‌که اسم من را می‌دانستند، به إسم مرا صدا می‌کردند، راننده را به إسم صدا می‌کردند، هر کسی را می‌خواستند به إسم صدا می‌کردند. ما نفهمیدیم که از کجا این اسامی را می‌داند، این را نفهمیدیم. بعد رسیدیم وسط دو تا کوه. [این را هم یادم رفت بگویم که] شترها را هم همان‌جا خواباندند و خودشان با ما به تنهایی آمدند و یکی از عجایب همین بود که اگر این عرب بود؛ شتر را خیلی دوست دارد، بارش را و مال و ثروتش را دوست دارد، به امید چه کسی آن‌ها را تو بیابون گذاشت و آمد و آن‌ها را نیاورد؟! بعد من فهمیدم که آن‌ها هم شتر تصنعی (غیر طبیعی) بودند. ناقه‌ای(شتری) بودند از ناقه‌های بهشتی، بارشان (هم) همین‌طور، همه‌‌اش تصنعی بوده و شتر واقعی و بار واقعی نبوده و برای این‌که ما پی نبریم و شناسایی نکنیم، به صورت یک عرب با بار شتر ظاهر شدند. بعد، خلاصه به وسط آن دوتا کوه رسیدیم، فرمودند: «الآن اول ظهر است. بگویید شوفر بايستد تا بیاییم پایین نماز بخوانیم، من هم نماز بخوانم، شما هم نماز بخوانید و بعد سوار شویم و هر کس هر چه ناهار دارد، داخل ماشین بخورد که برویم اولِ مغرب برسیم». 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
11 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 1⃣1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... ما گفتیم: نگه‌دار. آقای حاج محمود آقا هم نگه‌داشت. آمدیم پایین. وقتی آمديم پایین، خودِ ایشان فرمودند: «مَای مَعَکُمْ؛ : آب که نداریم». گفتم: «نَعَم مَای مَعَکُمْ؛ نداریم، آب نداریم». فرمود: «آن شجر را می‌بینی؟». مثل یک خاری، به کلفتی عصای نازکی، یک درخت خاری آن‌جا بود. فرمودند: « بجواره... فیه مای، اشربوا، اتوضوا، صلوا... شما که آب ندارید، بروید آن‌جا پهلوی یک درخت، چاهی هست از آن چاه آب بردارید، بخورید، بیاشامید. گِرَب یعنی مَشک. مشک‌هایتان را پر از آب کنید، ماشین‌تان را «ملّوا مای» پر از آب کنید و آب هم بخورید، وضو هم بگیرید، نماز هم بخوانیم. من «مُتوضّی» هستم، وضو دارم. این‌جا می‌ایستم نماز می‌خوانم تا شما هم نمازتان را بخوانید و حرکت کنیم. 😔هنوز هم آقا را نشناخته بودیم ما باز هم نشناختیم آن‌طوری که شاید و باید نشناختیم. فکرش هم نکردیم و فکرش هم نمی‌کردیم. رفتیم دیدیم یک چاهی هست، آب زلال مثل اشک چشم. یک وجب الی یک وجب و نیم از کف زمین پایین است. به خوبی دست ما می‌رسد از آن آب برداریم، به صورت‌مان بزنیم، بخوریم. _(مصاحبه کننده:) این چاه هم معجزه بود؟ _واقعاً معجزه بود. به جهت این‌که در خاک سعودی صد متر، دویست متر، باید بکنی تا آب ظاهر شود؛ این آب از کف زمین یک وجب، یک وجب و نیم پایین‌تر بود. از این آب برداشتیم خوردیم، مشک‌ها را پر کردیم، ماشین را پر کردیم، وضو گرفتیم، نماز خواندیم تا نماز تمام شد، ایشان هم نمازشان تمام شد تشریف آوردند. فرمودند: «هر کسی داخل ماشین ناهار بخورد». 👈 ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
11 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 1⃣1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... من رفتم داخل ماشین مقداری آجیل و نان و خوراکی برداشتم که در ماشین بنشینیم با آقا با هم بخوریم. این‌ها را آوردم و رفقا هم سوار ماشین شدند. حالا دیگر همه آب دارند و اصلاً فکر نمی‌کنیم که آب را که الآن ایشان داد(درحالیکه) بعد از سی الی چهل فرسخ بی آب آمدیم و حالا آب‌دار شدیم. (جالب‌تر اینکه) اما بنزین که یک قطره نداریم، چطور ماشین دارد بی‌بنزین می‌رود؟! ماشین هم بی‌بنزین دارد می‌رود. _(مصاحبه کننده:) حضرت دستشان را تکان می‌دادند؟ چکار می‌کردند که ماشین می‌رفت؟ _وقتی که حرکت کردیم برای رفتن، با انگشت سبابه همین‌طور انگشت‌شان را تکان می‌دادند، ماشین در حرکت بود. انگشت‌شان را این‌چنین می‌کردند. _شما هیچ چیز نمی‌گفتند چرا این‌چنین می‌کنید؟ _نه، هیچ فکرش را نمی‌کردیم. رفتیم، وقتی که مرتبه دوم پیاده شدیم و سوار شدیم و آب خوردیم و نمازمان را خواندیم؛ به قول خودمان یخ کلام ما باز شد یعنی راه صحبت و سخن ما باز شد. راه که افتادیم. من گفتم: این ملک سعود که دارد از هر نفر هزار تومان می‌گیرد، چرا یک راه خوبی درست نمی‌کند که ما گم نکنیم؟ ایشان فرمودند:...(و جمله‌ای فرمودند) این‌ها شما را نمی‌توانند ببینند که برایتان راه درست کنند». و باز من نفهمیدم که اگر این از عرب‌های سعودی است، عرب‌های سعودی او را خلیفةالمسلمین می‌دانند. آن‌ها که خلیفة‌المسلمین می‌دانند، این‌چنین نیست که این‌ها را به این صفت و نشان یادآوری کنند. این‌ها را متوجه نشدیم. 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
12 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 2⃣1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 🍀(برکات اهل بیت علیهم السلام... ) 👉... بعد در بین راه فرمودند: ایرانِ ما یک بار هندوانه هفت ریال است، این جا یک هندوانه یک ریال است. ایران ما یک بار انگور هفت ریال است، این‌جا انگور کیلویی هفت ریال است. ما بنا کردیم نعمت‌های ایران را گفتن. ایشان در جواب فرمودند: «کُلُّ مِنْ بَرَکَاتِنا ، کُلُّ مِنْ بَرَکَات أَئِمة؛ گاهی می‌فرمودند: «از برکات ما است» و گاهی می‌فرمودند: «از برکات ائمه است». بعد تعریف کردند از همدان، تعریف کردند از کرمانشاه، تعریف کردند از مشهد. از علمائی تعریف کردند منجمله آخوند ملا علی بود در همدان که از او تعریف و تمجید کردند. از آقایانی که تعریف و تمجید کردند: آقای وحید ، یعنی آقای حاج شیخ حسین خراسانی، که آن وقت خیلی جثهٔ کوچکی داشتند و هیکل کوچکی داشتند، منبری بودند و ایشان منبر می‌رفتند و ایشان به‌اصطلاح اظهار توجهی به ایشان می‌فرمودند که برکات ما، عنایات ما به ایشان می‌رسد. _حالا راجع به خودتان چه گفتند؟ حاج آقا این را بفرماید خواهش داریم. _ به من یک مقدار دلداری دادند برای این که بالأخره شما ان‌شاءالله وضع‌تان خوب است، وضع‌تان خوب می‌شود و دلداری‌هایی دادند. یک ناراحتی‌هایی داشتم که دلداری دادند و الحمدالله رب العالمین همه خوب شد. ما با آقا در ماشین بنا کردیم صحبت کردن. آجیل آوردم نگرفتند، فرمودند: نمی‌خواهم. اما نانی که خودم در شاهرود از گندم تمیز و خوب درست کرده بودم. فرمودند: نان باشد، نان را گرفتند اما من ندیدم که بخورند اما نان را از بنده گرفتند اما آجیل نگرفتند. خلاصه در راه از آقایان صحبت کردیم. از بعضی مراجع منجمله از مرحوم آسید ابوالحسن رحمةالله‌علیه و از آقایان دیگری تعریف و تمجید فرمودند و آن‌چه که فرمودند همه‌اش می‌فرمودند: از برکات ما اهل بیت است. هیچ وقت نفهمیدم بنده. 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
13 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 3⃣1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... فرمودند: در راه‌ها، ایران مثلاً هر یک فرسخ دو فرسخ همه چیز هست. قهوه‌خانه هست، آب هست، میوه هست. این‌جا هیچ چیزی نیست. باز فرمودند: «این‌ها از برکات ماست و ایران، نعمت وافر و زیاد است. همه جای ایران نعمت وافر و زیاد است. همه از برکات ما اهل بیت است». من بینی و بین‌الله نفهمیدم که مقصود و نسبت به خودشان و اهل بیت علیهم‌السّلام می‌دهند؛ خب البته می‌دانستیم از برکات اهل بیت علیهم‌السّلام است. ماحَصل تا این‌که به‌تدریج رسیدیم. دیگر در خدمتشان در ماشین بودیم و قراردادها و صحبت‌هایی خیلی شد تا الحمدالله‌ رب‌ العالمین رسیدیم و همان‌طور که فرموده بودند اول مغرب رسیدیم جریه. الآن هم هست، اسم آن‌جا جریه است که این طرفش خاک سعودی است، آن طرفش خاک عراق است و بعد هم منتهی می‌شود به بصره، می‌رسیم به بصره که از راه بصره رفته بودیم. از راه بصره و کویت، رفتیم مکه و برگشتیم. وقت برگشتن هم آمدیم بصره. رفتیم کربلا و بالأخره مدتی هم در کربلا بودیم و بعد دیگر رفتیم ایران. ماحَصل (خلاصه اینکه) مغرب، آن‌جا رسیدیم. بعد من زود به رفقا گفتم که هر کسی کار خودش را بکند. چون بعضی‌ها مسئول چایی بودند، بعضی‌ها مسئول غذا درست کردن بودند، بعضی‌ها مسئول چادر زدن و فرش کردن بودند. 👈ادامه دارد... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
14 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 4⃣1⃣ 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉... (رفقا) مشغول شدند و ما هم از ماشین پیاده شدیم و بنده به آقا عرض کردم: «گفتم من محصورم، می‌خواهم رفع حصر کنم».(منظور رفع نیاز شخصی است) ایشان فرمودند: «أَنَا اَمشِی... بعد فرمودند: تنهایی دیگر نروید. شما امشب باشید در جریه، فردا یک قافله‌ای می‌آید از مکه. آن قافله‌ صدتاییِ دیگر می‌آید، شما هم مصاحبت کنید». «تَذْهَبُون مَعَ الْقَافِلِه؛ : با قافله‌ بروید، تنها نروید، این‌جا باشید امشب. فردا قافله‌ می‌آید». گفتیم: هستیم. گفتیم:«شما امشب پیش ما باشید، مهمان ما باشید». بعد این‌ها آمدند که پول‌هایشان را آوردند و این‌هایی که دارند، آوردند که بریزند پیش ما. حالا فرش پهن کردند و گفتند: شما بفرمایید بنشیند و امشب غذا درست می‌کنند الآن. در خدمتتان غذایی (با) هم(بخوریم) شام پیش ما باشید و حالا که شب است دیگر، این‌جا باشید، ان‌شاءالله فردا. فرمودند: «لَا يَا شِیْخ إِسْمَاعِیل أَنَا أَشْغَال کَثِیر إِنتَ حَلَفْتَنِی بِالْقُرآن أَنَا أجَبْتُ؛ : تو من را به قرآن قسم دادی، من اجابت کردم. شغلِ زیاد، کار زیادی دارم. باید بروم و دیگر من مرخص می‌شوم، خداحافظی می‌کنم». فرمودند: «أَسْتَوْدَعُکُمْ؛ : من شما را به خداوند می‌سپارم و شما مجدداً نذری که کردید، نذرتان  قبول نیست. مراقب باشید که این‌ها از اموالشان به کسی چیزی نبخشند. همان‌طوری که گفتم، حساب کنید وقتی رسیدید آن‌جا». _(مصاحبه کننده:) شما هنوز متوجه نیستید(که ایشان حضرت هستند)؟ _ نه. _ حالا چند ساعت است خدمت آقا هستید؟ _(از شروع همراهی با ایشان) تقریباً دو ساعت، سه ساعت به ظهر بود تا مغرب(در خدمتشان بودیم). شاید هفت ساعت هم بیشتر شود. آن‌جا روز‌هایش یک مقداری بلندتر است از روزهای ایران. تابستان هم بود. بعد یک شمشیر بسیار بزرگی که از یک متر شاید بیشتر بود. به طرف راستشان بسته بود. یک شمشیر کوچکی به طرف چپشان بود و شالی شبیه به ریسمان به کمرشان بسته بود. این شمشیرها به همان نخ حمایل بود، بسته بود و سرشان هم مثل «ایشماق»، چیزی که عرب‌ها می‌اندازند به سرشان، به سر مبارکشان بود اما قشنگ پیشانی و ابروهای کمند و چشم‌های واقعاً… ... ادامه دارد 👈 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
15 🥀 آوارهٔ بیابان‌ها... 🔅قسمت 5⃣1⃣ 💠قست آخر 💎تشرف مرحوم آیت‌الله حاج شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه 👉_(مصاحبه کننده:) وقتی با شما حرف نمی‌زدند، ذکر می‌گفتند؟ وقتی ساکت می‌شدند، چکار می‌کردند؟ _خیلی وقت (زمان زیادی) متذکر(در حال ذکر گفتن) بودند گاهی مشغول به ذکر بودند اما من متوجه نبودم که چه ذکری را می‌فرمایند، چه چیزی می‌فرمایند، متوجه نبودم. بعد من خواستم بروم رفع حصر کنم، ایشان با من آمدند،(می‌خواستند بطور عادی از جمع فاصله بگیرند و غائب شوند) هر چه گفتم شما بنشیند آقا، من الآن می‌آیم. آمدند با من؛ همین‌طور صحبت می‌کردیم، یک تکه راه که آمدیم و من می‌خواستم یک جایی، پناهگاهی پیدا کنم که رفع حصر کنم، یک وقت در آنِ واحد دیدم آقا غایب شدند که الآن مثل ما و شما جلو هم نشستیم، یک وقت دیدم نیستند. 🥀دیدید، از صبح تا حالا با آقا بودیم و نشناختیم... همان وقت فهمیدم و بنا کردم گریه کردن و به رفقا گفتم: حاج عبدالله، حاج محمد، کورباطن‌ها، از صبح تا حالا خدمت آقا بودیم و نشناختیم. یک‌دفعه که این را گفتم، آن‌ها هم بنا کردند گریه کردن و رفتیم دور هم نشستیم در خیمه، مشغول گریه کردن. همین‌طور مشغول گریه کردن بودیم که چطور شد ما نشناختیم آقا را و نفهمیدیم. یک وقت چند تا شرطه آمدند و گفتند: «إشْ مَنْ مَیِّت، مَنْ مَیِّت؛ : کی مرده؟ کی مرده؟». آن‌ها خیال کردند از ما یک کسی مرده که داریم گریه می‌کنیم. گفتیم: «کسی نمرده. ما راه را گم کرده بودیم حالا که پیدا کردیم، از خوشحالی داریم گریه می‌کنیم». گفت که: «این که گریه ندارد، الحمدالله، شکر خدا را کنید که راه را پیدا کردید». در این بین که ما داشتیم صحبت می‌کردیم، آن‌ها هم اذان‌شان بلند شد که اذان ‌گفتند. اول مغرب شد. بعد گفتیم: «حاج محمود! این آقا اسم تو را از کجا می‌دانست؟ اسم من را از کجا می‌دانست؟». اصغر آقا بنا کرد به سرش زدن و گریه کردن و گفتند که راست گفتند تقصیر من بود، من شما را گم کردم. گفتیم: «خب حالا عاقبتش به خیر شد. اگر تو راه را گم کردی، ما را گم کردی، الحمدلله به این نعمت رسیدیم که آقا را دیدیم». 🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 تشرّف شگفت انگیز سیدی در کربلا ، محضر مبارک امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) 🔅سیّدی که عمامه‌اش را بالای ضریح پرتاب کرد! 💠 امام زمان(علیه‌السلام ) فرمودند : «چرا سرت برهنه است؟! و از تاجر خواستند چند متر شال سبز به او دهد...» 🎤با بیان فقیه شیعه آیت الله وحید خراسانی 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه @basoyazoohor