eitaa logo
با ولایت تا شهادت
2.9هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
6.9هزار ویدیو
57 فایل
💞موضوعات مربوط به ولایت و شهداء و مقاومت💞
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و دوم ❇️ سخنرانی در میان لشکر کوفه 🔻[ با عزل ابوموسی اشعری، مردم کوفه یکدل و متحد به یاری من شتافتند و در منزل ذی‌قار بود که لشکریان کوفه به جمع ما پیوستند. در جمع آنها حضور یافتم و برایشان سخنرانی کردم: ] ❇️ تعریف و تمجید از اهل کوفه 🔻ای مردم کوفه، شما در میان مسلمانان گرامی‌ترین هستید و در ارزش‌ها میانه‌روترین و در رفتار عادل‌ترین. سهمی که شما در اسلام دارید، برترین سهم است و در شایستگی و توانایی‌ها از بهترین عرب به شمار می‌روید. شما شدیدترین محبت و مودت را به رسول خدا و اهل بیتش دارید. من امروز با اعتماد به خدا و اطمینان از یاری شما به سراغ شما آمده‌ام؛ زیرا از فداکاری و جان‌فشانی شما اطلاع دارم. از آن طرف، طلحه و زبیر پیمان شکستند، از پیروی من خودداری کردند، برای فتنه‌انگیزی به عایشه روی آورده، او را از خانه و دیارش بیرون آوردند و به بصره کشاندند، اراذل و اوباش بصره را به صف کردند و گمراهشان ساختند. البته به من خبر رسیده است که مردمان بافضیلت و متدین بصره از پیمان شکنان فاصله گرفته و تن به فرمان آنها نداده‌اند و از رفتار طلحه و زبیر ناراحت بوده و حضور آنها را خوش نداشته‌اند. 🔻[ اهل کوفه در پاسخ من گفتند: ما یاران تو و لشکریان تو برای رویارویی با دشمنان تو آماده هستیم و اگر ما را به مقابله با چند برابر اینان فراخوانی، با جان و دل می‌پذیریم و انجام آن را به حساب خدا می‌گذاریم و امید سعادت در آن داریم. از آن‌ها تشکر و قدردانی کردم و به سخنانم ادامه دادم: ] 🔻ای جماعت مسلمانان، شما خوب می‌دانید که طلحه و زبیر از روی رضا و رغبت و با کمال میل با من بیعت کردند. پس از آن، از من اجازه انجام عمره خواستند و من به آنها اجازه دادم. پس به بصره رفتند و مسلمانان را کشتند و کارهای زشتی انجام دادند. 🔻بار خدایا! این دو از من بریدند، به من ستم کردند، بیعت با مرا شکستند و مردم را علیه من شوراندند. پس هر گره‌ای که آنان ایجاد کرده‌اند، بگشا و هر مکری را که اندیشیده‌اند، به نتیجه نرسان و بدی کردارشان را به ایشان بازگردان. ❇️ ملاقات با اویس قرنی 🔻[ در منزل ذی‌قار بود که به اطرافیان گفتم: ] از سمت کوفه هزار مرد بدون کم و زیاد می‌آیند و به شرط جان و ایستادن تا پای مرگ با من بیعت می‌کنند! 🔻[ ابن عباس از این خبر نگران بود که مبادا تعدادشان کم و زیاد شود و مردم مردد شوند‌. سرانجام گروهی که گفته بودم رسید د ابن عباس شمارش کرد و دید یک نفر کم شده است. بر نگرانی‌اش افزوده شد تا اینکه نفر هزارم نیز رسید. او اویس‌قرنی بود که به من گفت: دست خود را بده تا با تو بیعت کنم. پرسیدم: ] 🔻بر چه چیز با من بیعت می‌کنی؟ [ گفت: بر اطاعت از سخنان تو و پیروی از دستورهای تو و جنگیدن در رکاب تو، تا آنکه به شهادت برسم یا اینکه خداوند فتح و پیروزی را نصیب تو کند. نامش را پرسیدم، گفت: اویس‌قرنی هستم. وقتی نامش را شنیدم، گفتم: ] 🔻الله اکبر! حبیب من رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده بود که مردی از امت او را درک خواهم کرد که او را اویس قرنی می‌گویند، او از حزب خدا و رسول اوست، مرگش شهادت خواهد بود و جماعت بسیاری، به اندازه دو قبیله ربیعه و مضر، را شفاعت خواهد کرد. 📚منابع: ۱. الارشاد، ج۱، ص۲۴۹ ۲. الجمل، ص۲۶۶ ۳. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸۸ ۴. اعلام الوری، ص۱۷۰ ۵. الصراط المستقیم، ج۱، ص۱۰۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و سوم ❇️ ملاقات با عثمان‌بن‌حُنَیف 🔻[ در همین منزل بود که با عثمان‌بن‌حنیف، استاندارمن در بصره نیز برخورد کردم و دیدم ضرب و شتمش کرده و تمام موهای صورتش را کنده بودند! او را دلداری دادم: ] 🔻ای عثمان! من آنگاه که تو را فرستادم، ریش داشتی و اکنون با چهره بی‌مو بازگشته‌ای! خداوندا، تو خود می‌دانی که آن قوم با تو گستاخی کردند و کارهای حرام را روا دانستند، خدایا! خودت ایشان را در قبال شیعیان من که آنان را کشته‌اند، به قتل برسان و به‌‌سبب آنچه با جانشین من در آن شهر انجام داده‌اند، در عذاب آنان شتاب کن. ❇️ ملاقات با احنف‌بن‌قیس 🔻[ احنف‌‌بن‌قیس به دیدارم آمد و به نگرانی مردم بصره اشاره کرد که می‌گویند: اگر لشکر امیرالمومنین به بصره وارد شوند، مردان آن را به قتل می‌رسانند و زنان را نیز به بردگی می‌گیرند! به وی گفتم: ] 🔻شخصی همانند من در موقعیتی قرار ندارد که چنین نگرانی‌هایی از او در دل‌ها باشد و مردم از او بترسند. این‌گونه رفتار فقط از کسانی انتظار می‌رود که به راه حق پشت کرده و به خداوند کفر ورزیده‌اند. مردم بصره مسلمان هستند و جایز نیست که با آنان چنین رفتاری شود. و البته به‌زودی می‌بینی که کار من با آنها به کجا خواهد کشید! اما اکنون به این پرسش پاسخ بده که آیا با من همراهی می‌کنی یا نه؟ 🔻[ احنف پاسخ داد: اگر من با شما باشم، فقط دویست نفر را می‌توانم با خودم همراه کنم. اما اگر با شما همراهی نکنم می‌توانم چهار هزار شمشیرزن را از مقابله با لشکر شما باز دارم. هر کدام را شما انتخاب کنید، من آماده‌ام. به وی گفتم: ] بنابراین لازم نیست با من همراهی کنی؛ بلکه مهم‌تر این است که اهل بصره را از پیوستن به دشمنان من بازداری. ❇️ سخنرانی هنگام عزیمت به سوی بصره 🔻[ پس از رسیدن نیرو از کوفه و آماده شدن لشکر، زمینه برای حرکت به سوی بصره فراهم شد. قبل از حرکت خطبه‌ای ایراد کردم: ] 🔻اما بعد، همانا خداوند جهاد را واجب کرده و آن را بزرگ شمرده و به منزله یاری و نصرت خویش قرار داده است. به خدا سوگند، نه هیچ کار دنیایی بدون جهاد سروسامان می‌گیرد و رونق می‌یابد و نه هیچ کار دینی، و شیطان حزب خود را گرد آورده، لشکر خود را فراخوانده، مردم را به شبهات دچار کرده و فریب داده است، در صورتی که جریان‌ها آشکار شده و پرده‌ها فروافتاده است. 🔻در ادامه، شرایطی را که خائنان و فتنه گران پیش آورده و به دنبال جنگ و فتنه و بدعت بودند، برای سپاهیان تشریح و تحلیل کردم و به آنها بصیرت دادم تا بدانند راهی را که قدم در آن می‌گذارند بدون شک، راه حق است و من حجت را بر دشمنان تمام کرده‌ام( آنها را بارها به راه حق دعوت کرده‌ام و اکنون دیگر عذری ندارند). 📚منابع: ۱. الجمل، ص۲۸۵ ۲. الکامل، ج۳، ص۲۲۶ ۳. الفتوح، ج۱، ص۱۰۶ ۴. انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷ ۵. نهج البلاغه، خطبه۱۳۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و چهارم ✳️ فرستادن پیام و مکاتبه با سران لشکر جمل 🔸نامه‌ای هشدار دهنده و نصیحت‌آمیز به عایشه [ در نامه‌ای که به عایشه نوشتم، وی را نصیحت کرده و به بازگشت دعوت کردم: ] 🔻اما بعد، ای عایشه! تو با معصیت و نافرمانی خدا و رسولش محمد صلی الله علیه و آله از خانه‌ات بیرون آمدی و به دنبال کاری هستی که ارتباطی به تو ندارد و مسئولیتی در قبال آن نداری. تو خیال می‌کنی که برای اصلاح بین مسلمانان گام برمی‌داری. به‌راستی به من پاسخ بده که زنان را چه‌کار با لشکر‌کشی و اصلاح بین مردم! از سوی دیگر گمان می‌کنی که برای خون‌خواهی عثمان قیام کرده‌ای! آخر چه ارتباطی بین تو و عثمان وجود دارد که خون او را مطالبه می‌کنی؛ حال آنکه عثمان از بنی‌امیه بود و تو زنی از بنی تیم هستی؟! 🔻به جان خودم سوگند، افتادن تو در این بلاها و گرفتار شدن تو در این معاصی، گناهی بس بزرگ‌تر از گناه قاتلان عثمان است! تو از قتل عثمان ناراحت و هیجان‌زده نیستی؛ بلکه به دنبال تحریک و تهییج دیگران هستی! پس ای عایشه، از خدا بترس و به خانه‌ات برگرد و در پس پرده باش. و‌السلام. 🔻[ پاسخ عایشه کوتاه بود: ای فرزند ابوطالب، کار از توبیخ و عتاب گذشته است. ما هیچ‌گاه اطاعت از تو را گردن نخواهیم نهاد. هر کاری از دستت بر می آید، انجام بده. والسلام! ] ✳️ پیام دوباره برای دورکردن عایشه از جنگ و آتش دوزخ [ زید‌بن‌صوحان و عبدالله‌بن‌عباس را خواستم و به آن‌ها مأموریت دادم: ] 🔻به نزد عایشه بروید و به او بگویید: آیا خداوند متعال به تو فرمان نداده است که در خانه‌ات باشی و پرده نشینی اختیار کنی؟ پس چرا فریب خوردی و دیگران را فریب دادی و حرکت کردی و دیگران را نیز به حرکت وا داشتی؟! از خدایی که به سوی او بازخواهی گشت و در محضرش حاضر خواهی شد، بترس و توبه کن که خداوند توبه بندگانش را می‌پذیرد. مبادا پیوند خویشاوندی تو با طلحه و علاقه‌ات به عبدالله، فرزند زبیر، موجب بروز اعمالی از تو شود که در نهایت گرفتار آتش جهنم شوی! 🔻[ عایشه در پاسخ این دو گفت: من پاسخی برای شما ندارم؛ زیرا می‌دانم که در برابر استدلال‌های علی‌بن‌ابیطالب نمی‌توان سخنی گفت! ] ✳️ هشدار سوم به عایشه [ دوباره عبدالله‌بن‌عباس را به سراغ عایشه فرستادم و به وی گفتم: ] 🔻نزد عایشه بازگرد و به او تذکر بده که از بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله خارج شده است! او را از مخالفت‌کردن با حکم خداوند و عمل‌نکردن به عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بترسان و به او بگو: شایسته نیست که زنان در این‌گونه امور دخالت کنند، و به تو مأموریت داده نشده است که در این کارها دخالت کنی و به سرپیچی از فرمان خدا رضایت نده! چرا راضی شدی از خانه‌ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان داده است در آن مقیم باشی، بیرون بیایی؟ و اکنون خود را به بصره رسانده‌ای، مسلمانان را به کشتن داده‌ای، کارگزاران مرا بیرون کرده‌ای، بیت‌المال را گشوده‌ای، دستور داده‌ای مسلمانان را شکنجه کنند و ریختن خون صالحان را مباح کرده‌ای! اکنون از خدا بترس و مراقب باش! خودت خوب می دانی که تو بیشتر از همه بر عثمان سخت گرفتی. پس خون‌خواهی امروز تو چه نسبتی با فشارهای دیروز تو بر عثمان دارد! 🔻[ این بار نیز پاسخ عایشه این بود که علی‌بن‌ابیطالب خیال می ‌کند مالک همه عالَم شده است. نه. به خدا سوگند آنچه در دست ما قرار دارد، بیشتر از آن چیزی است که در دست اوست! ] 📚منابع: ۱. الفتوح، ج۱، ص۱۰۹ ۲. کشف الغمه، ج۱، ص۲۳۹ ۳. مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۳، ص۱۵۲ ۴. الجمل، ص۳۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══❉☀❉═══┅┄ کانال "با ولایت تا شهادت" در پیامرسان "ایتا" https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و پنجم ❇️ عایشه گرفتار شک و تردید 🔻[ هنگامی که عایشه جمع اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را در کنار من دید و حضور سپاهیان زیادی از مردم کوفه را در لشکر من مشاهده کرد، گرفتار تردید و هراس شد.] 🔻عایشه در مشروعیت سفر خود به تردید افتاده بود و از سوی دیگر جنگ و کشتار در نظرش کاری بزرگ آمده و هراسناک شده بود. پس دبیر و کاتب خود، عبیدالله‌بن‌کعب‌نمیری را خواست و به او گفت نامه‌ای برای من بنویسد:" از عایشه، دختر ابوبکر، به علی‌بن‌ابی طالب." کاتب وی گفت: قلم بر این جمله نمی‌گردد! پرسید: چرا؟ پاسخ داد که امروز علی‌بن‌ابی‌طالب در جهان اسلام شخص اول است؛ از این‌رو باید نامه به نام او آغاز شود. عایشه گفت بنویس: به علی‌بن‌‌ابی‌طالب از طرف عایشه، دختر ابوبکر 🔻من خویشاوندی تو با رسول خدا صلی الله علیه و آله را انکار نمی‌کنم و متوجه سابقه تو در اسلام هستم و جایگاه تو را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانم. قیام من برای اصلاح میان فرزندانم است و اگر تو از برخورد با طلحه و زبیر اجتناب کنی، با تو جنگی ندارم. 🔻این بخش کوچکی از نامه طولانی وی بوده که برای من نوشته بود. من هم کلمه‌ای در پاسخ وی نگفتم تا در میدان جنگ پاسخ او را بدهم. ❇️ اتمام حجت با طلحه و زبیر [ نامه‌ای نیز به طلحه و زبیر نوشتم و توسط عمران بن حُصَین خزاعی فرستادم: ] 🔻در این نامه ماجرای بیعت طلحه و زبیر و جریان قتل عثمان را به آن‌‌‌دو یادآوری کرده و با آن‌ها اتمام حجت کردم و خطاب به آن‌ها نوشتم: ای دو پیرمرد! از آنچه در اندیشه دارید بازگردید، که اکنون بزرگترین چیزی که دامنتان را بگیرد، ننگ و عار عقب‌نشینی از جنگ است؛ اما فردا پس از مرگ، ننگ و عار و آتش خشم پروردگار با هم جمع می شود و دامنگیرتان خواهد بود. والسلام. ❇️ پیام طلبکارانه طلحه و زبیر 🔻[ طلحه و زبیر پیامی را توسط فردی به نام خداش نزد من فرستادند. پیام آن‌ها این بود: دو برادر دینی و دو عموزاده‌ات تو را به خدا سوگند می‌دهند که قطع رحِم نکنی! آیا نمی‌دانی ما از روزی که خداوند جان محمّد را گرفت، برای دفاع از تو، مردم را رها کرده و با نزدیکان خود مخالفت کردیم؛ ولی تو هنگامی که به اندک مقامی رسیدی، حرمت ما را ضایع ساختی و ما را از خودت ناامید کردی! تو توان ما را دست‌ِکم گرفتی. اکنون می‌‌ببینی که چگونه از تو فاصله گرفته‌ایم و شهرهای بزرگ را در اختیار داریم! کسانی که تو را از ما روی‌گردان کرده و پیوند بین ما را قطع کردند، سود اندکی برای تو دارند و در مقام دفاع از تو سست هستند و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند جای ما را پر کنند. آری، آفتاب حقیقت برای کسانی که چشم دیدن دارند، طلوع کرده است! به ما خبر رسیده است که به ما هتاکی کردی و نفرین روا داشتی. ما تو را شجاع‌ترین مبارز عرب می‌دانستیم! چرا زبان به لعن و نفرین ما گشوده‌ای؟ آیا خیال می‌کنی این کارها موجب شکست ما در برابر تو خواهد شد؟ ] 📚منابع: ۱. کشف المحجة، ص۲۶۱ ۲. نهج البلاغه، نامه۵۴ ۳. الفتوح، ج۱، ص۱۰۸ ۴. الإمامةوالسیاسة، ص۹۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══❉☀❉═══┅┄ کانال "با ولایت تا شهادت" در پیامرسان "ایتا" https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و ششم ❇️ پاسخ به نامه طلحه و زبیر [ من در پاسخ پیام طلحه و زبیر به خداش گفتم: ] 🔻به طلحه و زبیر بگو: سخن شما حجت علیه شماست و استدلال شما بر محکومیتتان کفایت می‌‌کند! اما خدا مردم ستمکار را هدایت نمی‌کند. شما معتقدید برادر دینی من و عموزاده من هستید. نسبت را منکر نیستم؛ گرچه هر نسبتی بریده شده، جز آنچه اسلام پیوند داده است. اما اینکه گفتید برادر دینی من هستید، اگر راست می‌گویید، شما با افروختن آتش جنگ علیه من، برخلاف کتاب خداوند در حق برادر دینی خود رفتار کرده‌اید؛ بنابراین به‌دروغ، خود را برادر دینی من دانسته‌اید. 🔻اینکه ادعا می‌کنید پس از وفات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله از مردم کناره گرفته‌اید، باید بگویم ممکن است آن روز به خاطر من و رعایت حق بوده است، اما امروز به دلیل اینکه از من کناره گرفته‌اید، آن را نقض کرده و خلاف حق رفته اید. و اگر از روز اول به ناحق از مردم کناره گرفته‌اید، بدانید هم گناه کناره‌گیری اول را به گردن دارید و هم گناه کناره‌گیری اخیر خود را! بماند که در حقیقت، هدف شما از همراهی نکردن با مردم، پس از رحلت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله چیزی نبوده است جز طمع و آرزوی دنیا! بلی، تنها اعتراض شما به من این است که امید شما را به یاس مبدل ساخته‌ام. خدا را شکر می‌کنم که به دین من اعتراض و انتقاد ندارید. آری، علت اینکه امید شما را قطع کرده‌ام، این است که شما از حق روی‌گردان شدید و تعهداتِ برحق خود را از دوشتان باز کردید و به دور انداختید؛ مانند چهارپای سرکشی که مهار خود را بگسلد! پشت و پناه من خدای یکتاست که هیچ شریکی برای او قرار نمی‌دهم. و شما هم نگویید یاوران تو سستِ کم سودند؛ زیرا با این گفته علاوه بر نفاق، گرفتار شرک هم می‌شوید! 🔻اینکه گفتید من شجاع‌ترین مبارز عرب هستم و از لعن و نفرین من نگرانید، باید بدانید که هر جایگاهی عمل خاص خود را دارد. وقتی که نیزه‌ها درهم شود و اسب‌سواران همانند موج به حرکت درآیند و نفس‌های شما در سینه‌هایتان حبس شود، آن وقت است که خداوند مرا با آرامش دل یاری می فرماید! 🔻پروردگارا! زبیر را با بدترین مرگ به قتل برسان و در حالت گمراهی خونش را بریز و طلحه را خوار و ذلیل کن و در آخرت، بدتر از این برای آن‌ها ذخیره کن، که به من ستم روا داشتند و بر من افترا بستند و شهادت خود درباره مرا کتمان کردند و از دستورهای تو و رسولت در حق من، سرپیچی کردند! ❇️ پیام خاص برای زبیر [ عبدالله بن عباس را برای مذاکره با زبیر فرستادم و به وی گفتم: ] 🔻با طلحه دیدار مکن؛ زیرا در مواجهه با طلحه، او را همچون گاو وحشی می یابی که شاخش را راست کرده و آماده نبرد است. سوار بر مرکب سرکش شده است و می‌گوید: رام است. با زبیر دیدار کن که نرم‌خوتر است. به او بگو پسر دایی‌ات می‌گوید: در حجاز مرا می‌شناختی و اکنون در عراق مرا نمی‌شناسی؟ چه شد که از پیمان خود بازگشتی و بر من تاختی؟! 📚منابع: ۱. کافی، ج۱، ص۳۴۳ ۲. نهج البلاغه، نامه ۳۱ ۳. العقد الفرید، ج۳،ص۳۱۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و هفتم ✳️ صف‌آرایی دو لشکر 🔸دعوت از طلحه و زبیر و عایشه برای گردن‌نهادن به حکم قرآن 🔻[ نامه‌ها و پیام‌هایی که به سران لشکر جمل فرستادم، نتیجه‌ای نداد و در نهایت صبح روز پنجشنبه، دهم جمادی‌الاولی، دو لشکر در مقابل هم صف‌آرایی کردند. مالک اشتر را فرمانده جناح راست لشکر و عمار یاسر را فرمانده جناح چپ لشکر قرار دادم و پرچم را نیز به فرزندم، محمد حنفیه، سپردم و خطاب به سپاهیانم گفتم: ] برای شروع جنگ شتاب مکنید تا حجت را بر این قوم تمام کنم. 🔻[ عبدالله‌بن‌عباس را فراخواندم و قرآنی به دستش دادم و گفتم: ] با این قرآن نزد طلحه و زبیر و عایشه برو و آنان را به پذیرش احکام آن دعوت کن و به طلحه و زبیر بگو: مگر شما با اختیار خود با من بیعت نکردید؟ اکنون چه انگیزه‌ای شما را به شکستن بیعت من واداشته است؟ این کتاب خدا میان من و شماست. [ ابن‌عباس با زبیر و طلحه و عایشه سخن گفت: ولی در آن‌ها تاثیری نکرد و دست خالی بازگشت.] ✳️ دعوت از لشکریان جمل برای پذیرش حکم قران 🔻[ لشکر جمل تیراندازی را شروع کرد. باران تیرها بود که به سمت سپاهیان من می‌آمد و همه منتظر بودند دستور حمله را صادر کنم؛ ولی من برای بار دوم می‌خواستم اتمام حجت کنم. از این‌رو قرآنی در دست گرفتم و خطاب به اطرافیانم گفتم: ] چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنان عَرضه می‌کند و ایشان را به احکام قرآن فرا می‌خواند؟ البته هر کس این کار را بپذیرد، بداند که کشته خواهد شد! و من در پیشگاه خداوند برای او ضامن بهشت خواهم بود. 🔻[ جوانی کم سن‌و‌سال و سفیدپوش که مسلم نام داشت، برخاست و اعلام آمادگی کرد. من برای بار دوم و سوم پرسش خود را تکرار کردم و مسلم در این دو بار نیز اعلام آمادگی کرد. قرآن را به دست وی دادم و گفتم: ] به سراغ آنان برو و به آنان عَرضه کن و آن‌ها را به آنچه در آن است دعوت کن. 🔻[ مسلم لشکر جمل را به حکم قرآن دعوت کرد؛ ولی عایشه دستور داد وی را تیرباران کردند و کشتند. وقتی این جوان به سمت لشکر جمل حرکت می‌کرد، خطاب به یارانم گفتم: ] این جوان از جمله کسانی است که خداوند دلش را از نور و ایمان لبریز کرده است. او را شهید خواهند کرد و من از همین نگران بودم و تردیدی نیست که این قوم، بعد از کشتن وی، روی رستگاری را نخواهند دید. 🔻[ بعد از شهادت مسلم به سپاهیانم گفتم: ] به خدا سوگند! من از آغاز در باطل بودن راه این جماعت و گمراهی آنان تردید نداشتم و فقط دوست داشتم حقیقت امر برای شما نیز روشن شود. می‌دانید که این جماعت، نخست حکیم‌بن‌جبله‌ عبدی و گروهی دیگر از صالحان را کشتند و اکنون به جوانی که آنان را به کتاب خدا و عمل به آن فرا می‌خواند، با وحشیگری تمام حمله بردند و او را نیز کشتند! دیگر هیچ مسلمانی در جنگ با این جماعت، به خود تردید راه نمی دهد! 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۳۶ ۲. انساب‌ الاشراف، ج۲، ص۲۴۰ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۲۰ ۴. الفتوح، ج۱، ص۱۱۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هفتاد و هشتم ✳️آخرین فرصت:گفت‌وگوی با زبیر 🔻[ وسط دو لشکر و با صدای بلند درخواست دیدار با زبیر کردم: ] زبیر فرزند عوام کجاست؟ نزد من بیاید تا با هم گفت‌‌وگویی بکنیم. [ اطرافیانم به من اعتراض کردند که شما بدون لباس جنگی به دیدار زبیری می‌روی که غرق در سلاح است؟ پاسخ دادم: ] از وی آسیبی به من نمی‌رسد و جای نگرانی نیست. 🔻[ بار دوم زبیر را صدا کردم و او پاسخ داد و نزدیک آمد. به وی گفتم: ] ای اباعبدالله، با چه انگیزه‌ای این کارها را انجام می‌دهی؟ [ زبیر در پاسخ گفت: برای خون‌خواهی عثمان! گفتم: ] 🔻عثمان را تو و دوستان و همراهانت کشتید. پس باید از خودت خون‌خواهی کنی! ولی من تو را قسم می‌دهم به خدایی که جز او خدای دیگری نیست و قرآن را بر پیامبرش، محمد صلی الله علیه و آله نازل کرد، آیا به یاد داری آن روزی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله از تو پرسید: ای زبیر، آیا علی را دوست داری؟ و تو پاسخ دادی: چرا دوستش نداشته باشم. که او فرزند دایی من است! و رسول خدا صلی الله علیه وآله به تو فرمود: اما روزی خواهد آمد که تو در برابر او قیام کرده و به ظلم خواهی کرد! 🔻[ زبیر این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را تایید کرد. به وی گفتم: ] تو را سوگند می‌دهم به خدایی که قرآن را بر پیامبرش، محمد صلی الله علیه و آله نازل فرمود، آیا به یاد داری آن روزی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله به همراه تو از نزد فرزند عوف می‌آمد و دستش در دست تو بود، من به استقبال رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم و به وی سلام کردم، آن حضرت خندید و من نیز خندیدم و تو گفتی: فرزند ابوطالب از فخرفروشی دست برنمی‌دارد! و رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو تذکر داد: ای زبیر، آهسته! علی اهل تفاخر کردن نیست. روزی تو بر وی خروج خواهی کرد و در قبال او ستمکار خواهی بود؟! 🔻[ زبیر پاسخ داد: آری، چنین است؛ ولی من فراموش کرده بودم و اگر از قبل به یاد می‌داشتم، به مقابله با تو بر نمی‌خاستم! به زبیر گفتم: ] پس اکنون برگرد. [ گفت: چگونه برگردم وقتی دو لشکر در مقابل هم صف‌آرایی کرده‌اند؟! این ننگ با هیچ چیزی پاک نمی‌شود! گفتم: ] ای زبیر، اکنون ننگ بازگشت را بپذیر و بازگرد، قبل از آنکه به پذیرش ننگ از‌سویی و آتش جهنم از‌سوی دیگر ناچار شوی! 🔻[ زبیر برگشت؛ ولی فرزندش او را تحریک کرد و گفت: تو از شمشیر‌های بلند و تیز لشکریان علی ترسیده‌ای و اکنون بهانه می‌گیری! به قدری پدر را تحریک کرد که زبیر نیزه‌ای در دست گرفت و به جناح راست لشکر حمله کرد. من به سپاهیانم دستور دادم: ] راه را برای او باز و با وی مدارا کنید که تحریکش کرده‌اند. [ سپس به جناح چپ لشکر حمله کرد و برای بار سوم به قلب لشکر حمله کرد و برگشت و به فرزندش گفت: آیا فرد ترسو می‌تواند چنین حمله‌ای بکند؟] 📚منابع: ۱. کشف الغمه، ج۱، ص۲۴۰ ۲. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۱۴ ۳. شیخ طوسی، الامالی، مجلس۵، ح۳۶، ص۱۱۴ ۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۱ ۵. مناقب آل‌ابی‌طالب، ج۳، ص۱۵۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتادم ✳️ امان‌نامه برای لشکریان جمل 🔻[ فردی را ماموریت دادم بین دو لشکر بایستد و خطاب به لشکر بصره با صدای بلند پیغام مرا برساند: ] ای جماعت قریش! از خدا بترسید و خویش را به کشتن ندهید؛ زیرا من می‌دانم که شما هرچند در برابر من قیام کرده‌اید، گمان نمی‌کردید کار به اینجا کشیده شود. پس شما را به خدا قسم می‌دهم که خود را در معرض خطر قرار ندهید که شمشیر را با کسی تعارف نیست. اکنون اگر دوست دارید بازگردید، می‌توانید برگردید تا ما تکلیف خود را با این قوم مشخص کنیم و اگر دوست دارید به من بپیوندید که همه شما در امان خدا خواهید بود. ✳️ من ابوالحسن هستم [ قبل از صدور دستور حمله، خطبه‌ای در میان سپاهیانم ایراد کردم و به آنها گفتم: ] 🔻ای مردم! من به سراغ این جماعت رفتم و آنها را نصیحت کرده و به راه حق دعوتشان کردم، برایشان دلیل آوردم و حجت را بر آنها تمام کردم؛ اما آنها مرا به جنگ فرا خواندند و پیام دادند که خود را آماده شمشیرهای تیز و نیزه‌های بلند آنان کنم! مادرشان عزادارشان باد! مرا از جنگ می‌ترسانند و به ضربت شمشیر تهدید می‌کنند. گویی از سابقه من در میدان‌های جنگ بی‌خبرند. بهتر است آن‌ها برای دیگری رجز بخوانند و قدرت‌نمایی کنند. 🔻من همان ابوالحسن هستم که بارها در صف‌هایشان رخنه کرده‌ام و جمعیتشان را متفرق ساخته‌ام و اکنون نیز با همان قوت قلب به ملاقات دشمنم می‌شتابم. البته به وعده‌‌های پروردگارم امیدها دارم که وعده یاری و تایید و پیروزی داده است. من به حقانیت این وعده‌ها یقین دارم و در کار خود اندک شبهه‌ای ندارم! 🔻در ادامه در مورد اعمال سران ناکثین؛ طلحه و زبیر، برای آنها روشنگری کردم تا بدانند که با چه کسانی مقابله می‌کنند. و گفتم: اگر آنان تسلیم نشوند و به لجاحت خویش ادامه دهند، با شمشیر برّان پاسخ آنها را خواهم داد، که برای درمان باطل و یاری حق کافی است... 🔻[ و در پایان دست‌های خود را به سوی آسمان برداشتم و دعا کردم: ] پروردگارا، چشم‌ها سوی تو دوخته شده، دست‌ها به پیشگاه تو گشوده است، دل‌‌ها به سوی تو پر می‌زنند و با اعمال به تو تقرب می‌جویند: "رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ؛ پرورگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن، که تو بهترین داورانی! " 📚منابع: ۱. الجمل، ص۳۶۵ ۲. کافی، ج۵، ص۵۳ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۹ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۲ ۵. قرآن کریم، سوره اعراف، آیه ۸۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و یکم ✳️ پاسخ به چند سوال و شبهه 🔻[ در همان روز جنگ جمل، برای برخی افراد سوالاتی مطرح شده بود که باید پاسخ آنها را می‌دادم. برای نمونه، مردی آمد و در مقابل من ایستاد و گفت: ای امیرالمومنین، این جماعت تکبیر می‌گویند و ما هم تکبیر می‌گوییم؛ آنان لا اله الا الله می‌گویند و ما هم این کلام را بر زبان جاری می‌کنیم؛ آنها نماز را برپا می‌کنند، ما هم نماز می‌خوانیم! پس برای چه چیزی با آنها می جنگیم؟! به وی پاسخ دادم: ] 🔻طبق این آیه: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ؛ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ خدا با برخی از آنها سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر دادیم و به عیسی‌بن‌مریم نشانه‌های روشن دادیم و او را با روح‌القدس تایید کردیم. و اگر خدا می‌خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن‌همه نشانه‌های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی کردند؛ ولی امت‌هایی بودند که با هم اختلاف کردند: بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند. اگر خدا می‌خواست، با هم پیکار نمی‌کردند؛ ولی خداوند آنچه می‌خواهد، انجام می‌دهد. 🔻ما همان کسانی هستیم که ایمان آورده‌ایم و دشمنان ما کسانی هستند که کفر ورزیدند! [ آن مرد که از این پاسخ به شعف آمده بود، گفت: به خدای کعبه سوگند که این مردم کافر شده‌اند! سپس حمله کرد و به فیض شهادت نائل آمد. مردی نیز برخاست و مطرح کرد: ای امیرالمومنین، آیا فتنه‌ای بزرگ‌تر از این وجود دارد که اصحاب جنگ بدر شمشیر به دست گرفته‌اند و با هم می‌جنگند؟! به وی پاسخ دادم: ] 🔻وای بر تو! چگونه نام این حادثه را فتنه می‌گذاری، وقتی من امیر لشکر و رهبر آن هستم؟! سوگند به آن خداوندی که محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث و او را تکریم کرد، نه خلاف واقع به شما اظهار کرده‌ام و نه به من دروغ گفته شده است؛ نه راه خلافی رفته‌ام و نه کسی را از راه حق بیرون برده‌ام؛ تاکنون هیچ گاه نلغزیده‌ام و کسی را نیز دچار لغزش نکرده‌ام. دلایل روشنی در دست من است که خداوند و رسولش به من عنایت کرده‌اند و روز قیامت در حالی مرا به محشر فرامی‌خوانند که هیچ گناهی ندارم و اگر هم گناهی داشتم، با این جنگی که با بیعت‌شکنان می‌کنم، بخشیده می شود! 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سوره بقره، آیه۲۵۳ ۲. تفسیر العیاشی،ج۱، ص۱۳۶ ۳. تفسیر القمی، ج۱، ص۸۴ ۴. الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و دوم ✳️ آغاز جنگ جمل 🔸تذکراتی به رزمندگان [قبل از اینکه سپاهیان حمله را آغاز کنند به آنها تذکراتی دادم: ] 🔻به لطف الهی، شما برحق هستید و حجت کافی دارید؛ پس آغازگر جنگ با این جماعت نباشید. همین دست‌نگه‌داشتن شما تا اینکه آنها جنگ را آغاز کنند، حجت دیگری بر حقانیت شماست. هنگامی که جنگ شروع شد، مبادا فرد مجروحی را بُکشید و بعد از آن که شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، مبادا افراد در حالِ فرار را تعقیب کنید، به اجساد کشته‌شدگان دشمن بی‌احترامی نکنید و اجساد دشمن را قطعه قطعه نسازید. 🔻بدین ترتیب اصول انسانی و اخلاقی که در مبارزات نظامی باید حاکم باشد را به آنها یادآوری کردم، از جمله اینکه: از دشنام و ظلم و ستم پرهیز کنند، به فراریان و بی دفاعان و ضعیفان و مجروحان و زنان، آسیب نرسانند، از پرده‌دری بپرهیزند و به اموال آنان نزدیک نشوند، مگر اموالی مانند سلاح و اسب و بردگان که به میدان جنگ آورده‌اند. زنان و فرزندان آنها را به اسیری نگیرند و... ✳️ آگاهی‌ بخشی به سپاهیان، برای تقویت روحیه آنان [ برای تقویت روحیه سپاهیانم سفارش‌هایی به آنها کردم: ] 🔻ای بندگان خدا، به پا خیزید و با سینه‌هایی گشاده برای جنگ با این جماعت آماده باشید. آن‌ها بیعت مرا شکستند، استاندار من عثمان‌بن‌حُنیف را ضرب و جرح کردند و پس از شکنجه‌های فراوان از شهر بیرونش انداختند، نگهبانان بیت‌المال را از دم تیغ گذراندند، حکیم‌بن‌جبله‌عبدی و مردان صالحِ همراه وی را نیز کشتند، گریختگان را تعقیب کردند و از هر خانه یا پناهگاهی که مخفی شده بودند، بیرون کشیدند و به دین و به بدترین شکل گردن زدند! خداوند آنان را بکُشد! به کجا می روند؟! 🔻به پا خیزید و بر آنان هجوم آورید، با آنان به شدیدترین وجه مقابله کنید، با اخلاص و روحیه‌ای مقاوم با آنان بجنگید. یقین داشته باشید که شما آنان را از زین اسب به پایین خواهید کشید و با دست خود آنها را خواهید کشت. خود را برای رویارویی با نیزه‌های تیز و مردان شمشیر‌به‌دست آماده‌ سازید و برای مبارزه با مردان جنگی مهیا شوید. هر یک از شما که در خود توانایی بیشتری برای جنگ با دشمن احساس کرد و در برادر خویش ضعفی دید، باید از برادرش دفاع کند، همانگونه که از خود دفاع می‌کند؛ زیرا اگر خدا می‌خواست آن برادر ضعیف را نیز همانند وی توانا و شجاع می‌ساخت. 🔻اینک دندانهای خود را بر هم بفشارید و در برابر ضربه.های شمشیر، شکیبا و پایدار باشید. سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسان‌تر و گواراتر از مردن در بستر است. با شکیبایی و برای رضای خدا با آنان نبرد کنید که کتاب خدا و سنت با شماست و آن‌کس که ما همراه اوییم، به‌یقین نیرومند است... 🔻ای بندگان خدا! تقوای الهی را رعایت کنید، چشمان خود را ببندید (یعنی از خیره‌شدن به دشمن بپرهیزید)، صدای خود را پایین بیاورید و کمتر سخن بگویید. خود را آماده کارزار با دشمن کنید، برای مقابله با دشمن، جدال و کارزار، زد و خورد شمشیرها، ردوبدل ساختن نیزه‌ها، دست‌به‌گریبان‌شدن با دشمن‌ها، شکافتن صف‌ها، رویارویی با رقیب‌ها و حتی گزیدن با دندان‌ها، آماده شوید! "فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ ثابت قدم باشید و خدا را فراوان یاد کنید تا رستگار شوید. از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و نزاع و کشمکش نکنید، تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود، و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت‌کنندگان است." 🔻پروردگارا! صبر و ایستادگی را بر دل‌های ایشان الهام کرده و نصرت و یاری خویش را بر ایشان نازل و اجر و پاداششان را افزون کن. 📚منابع: ۱. شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۲۸ ۲. کافی، ج۵، ص۳۸ ۳. مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۲ ۴. الجمل، ص۳۵۸ ۵. قرآن کریم، سوره انفال، آیه ۴۵ و ۴۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت نود و دوم ❇️ ادامه اولین خطبه پس از ورود به کوفه 🔻بدانید که مردانی از شما از یاری من کوتاهی کردند. آنها شایسته ملامت و مذمت هستند و من آنها را سرزنش و نکوهش می‌کنم. شما هم رابطه خود را با آنها قطع کنید، آنان را از خود برانید و سخنانی را که خوش ندارند به گوش آنها بخوانید تا تنبیه شوند! این‌گونه اقدامات لازم است تا این که در هنگام جدایی صف‌ها،حزب خدا شناخته شود. 🔻[ در اینجا مالک‌بن‌حبیب، رئیس نیروهای انتظامی شهر کوفه، برخاست و گفت: به خدا سوگند ملامت کردن متخلفان از جنگ مجازاتی اندک برای آنان است. اگر فرمان صادر کنی، همه آنها را از دم تیغ می‌گذرانیم، اما من به وی تذکر دادم: ] 🔻سبحان الله! ای مالک، از مرز گذشتی و از حد تجاوز کردی و در تندروی غرق شدی، ای مالک! خداوند چنین حکم نکرده است. قانون خدا قتل نفس در برابر قتل نفس است؛ پس چه جای انتقام‌گیری و بیدادگری است؟ خدا فرموده است: "وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا؛ و آن کس که مظلوم کشته شده است، برای ولی‌اش سلطه [ و حق قصاص ] قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است". اسراف در قتل یعنی اینکه انسان کسی را بکشد که قتلی انجام نداده است. خداوند انسان را از چنین کاری پرهیز داده است؛ زیرا ستم است. 🔻[ ابوبرده که یکی از متخلفان از جنگ بود، برخاست و پرسید: ای امیرالمومنین! کسانی که در کنار عایشه و زبیر و طلحه کشته شدند، چه جرمی مرتکب شده بودند که مستحق قتل شدند؟ به وی پاسخ دادم: ] 🔻آنان شیعیان و کارگزاران مرا کشتند و برادر ربیعه عبدی، که رحمت خدا بر او باد و گروهی از مسلمانان را کشتند. آری، جرم هواداران من این بود که گفتند: ما به خلاف شما که پیمان شکسته‌اید، پیمان نمی‌شکنیم و به‌خلاف شما که خیانت ورزیده‌اید، خیانت نمی‌کنیم. 🔻بر سر آنان ریختند و همگی را از دم تیغ گذراندند. من به این جرم آنها را کشتم. از آنان خواستم قاتلان برادرانم را تحویل ما دهند تا قصاص کنیم، سپس کتاب خدا بین من و آنها حاکم باشد؛ اما آنان نپذیرفتند و در جنگ با من اصرار ورزیدند، درحالی‌که بیعت من بر گردن آنها بود و علاوه‌برآن خون نزدیک به هزار نفر از شیعیان من نیز بر عهده آنان است. آیا باز هم تردید داری؟ [ او پاسخ داد: در تردید بودم؛ اما اکنون حقیقت را فهمیدم و خطای آن گروه بر من آشکار شد. به راستی که تو هدایت شده و درست کردار هستی. ] 🔻و بعد از آن، اولین خطبه نماز جمعه در کوفه را خواندم: پس از حمد و ستایش خداوند و شهادت بر یکتایی او و شهادت بر نبوت و رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، مردم را به تقوای الهی سفارش و پیرامون آن برای آن‌ها سخن گفتم. همچنین آنها را به عمل خالصانه، دور از ریا و جلوه گری فرا خوانده، آنها را از عذاب الهی و فریب دنیا بر حذر داشتم با استناد به آیه قرآن: "وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ؛ و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می‌دانستند". 🔻در پایان از خداوند، تشرف به مقام شهیدان و همراهی با پیامبران و زندگی اهل سعادت را خواستار شدم. که به راستی ما برای او هستیم و به سوی او رهسپاریم. 📚منابع: ۱. قرآن کریم، سوره اسراء، آیه۳۳ ۲. وقعة صفین، ص۳ ۳. الفتوح، ج۱، ص۱۳۸ ۴. الإرشاد، ج۱، ص۲۵۹ ۵. شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۲ ۶.قرآن کریم، سوره عنکبوت، آیه۶۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══❉☀❉═══┅┄ کانال "با ولایت تا شهادت" در پیامرسان "ایتا" https://eitaa.com/bavelayat
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت هشتاد و چهارم ❇️ نقطه پایانی جنگ جمل 🔸صدور فرمان کشتن شتر عایشه 🔻[ با کشته شدن طلحه و زبیر، فقط شتری که عایشه بر آن سوار بود، مرکز میدان جنگ شده بود و لشکریان جمل دور آن حلقه زده بودند و در مقابل حملات سپاهیان من مقاومت می‌کردند. افراد زیادی در کنار این شتر کشته شدند و دست‌های فراوانی قطع شد. مالک اشتر و عمار یاسر را فراخواندم و به آنها گفتم: ] این جماعت، مادامی که شتر در مقابل دیدگانشان قرار دارد، به جنگ ادامه خواهند داد؛ اما اگر شتر از پای درآید و سقوط کند، کسی در کنار آن مقاومت نخواهد کرد. [ سپس دستور دادم: ] 🔻 بروید و این شتر را از پای درآورید که با زنده‌ماندن آن شعله‌های جنگ فروکش نخواهد کرد؛ زیرا این شتر قبله آنها شده است! [ آن دو با یارانشان حمله کردند و در نهایت شتر را از پای درآوردند و مَحمِلی که عایشه در آن بود، از روی شتر بر زمین افتاد، بلافاصله دستور دادم: ] طناب های مّحمِل را قطع کنید. [ و به محمدبن‌ابی‌بکر، برادر عایشه، دستور دادم که از خواهرش مراقبت کند. ] ❇️ گفت‌و‌گویی با عایشه پس از شکست اصحاب جمل 🔻[ پس از سقوط مَحمِل عایشه از روی شتر، به سراغ وی رفتم و از او پرسیدم: ] هان ای حمیرا، می‌خواستی مرا به قتل برسانی؛ همان‌گونه که عثمان را کشتی! آیا خداوند چنین دستوری به تو داده بود؟! آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین تعهدی از تو گرفته بود؟! 🔻مردم را دعوت کردی و به میدان آوردی؛ اما همگی پا به فرار گذاشتند. چنان تفرقه در میان مردم پدید آوردی که به جان هم افتادند و یکدیگر را کشتند! ای حمیرا، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین دستوری به تو داده بود؟ آیا به تو امر نکرده بود که در خانه‌ات بمانی؟ به خدا سوگند، کسانی که تو را از خانه‌ات بیرون آوردند و به میدان جنگ کشاندند، با تو منصفانه رفتار نکردند؛ زیرا همسران خویش را در خانه‌هایشان باقی گذاشتند و تو را به همراه خود آوردند! 🔻آری، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و خلق را آفرید، هنوز طنین صدای رسول خدا صلی الله علیه و آله در گوش تو باقی‌ است که اصحاب جمل و اصحاب نهروان را لعن می‌کرد. افرادی از آنها در جنگ کشته می‌شوند و باقی‌مانده آنها بر آیین یهود می‌میرند و روانه آتش جهنم می‌شوند. 🔻[ عایشه پاسخی نداشت، جز اینکه گفت: فرزند ابوطالب، اکنون که پیروز شدی کرامت خود را نشان بده. به برادرش محمد بن ابی بکر دستور دادم: ] وظیفه تو مراقبت از خواهرت است. مراقب باش کسی جز تو به او نزدیک نشود. او را از میدان جنگ خارج ساز و در خانه فرزندان خلف خزاعی مستقر کن. 📚منابع: ۱. الأخبار الطوال، ص۱۶۰ ۲. الکامل، ج۳، ص۲۵۴ ۳. شیخ مفید، الأمالی، مجلس۳، ح۸، ص۲۴ ۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۶ ۵.الجمل، ص۳۶۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... ┄┅═══❉☀❉═══┅┄ کانال "با ولایت تا شهادت" در پیامرسان "ایتا" https://eitaa.com/bavelayat