eitaa logo
با ولایت🌷کمیته خادمین شهدای شهرستان نایین🌷
250 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
11 فایل
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج) ارتباط با ادمین: @Mohammads44 🌷شادی_ روح شهدا_ صلوات @bavelayat_maser_enghelabvshohada باولایت در مسیر انقلاب وشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وصيتنامه شهيد مدافع حرم خطاب به فرزندش من تو را از خدا برای خودم نخواستم از خدا خواستم فرزندی به من دهد که سرباز امام زمان (عج)بشود. همیشه آرزو داشتم پسرم عصای دست امام زمان (عج) باشد؛نه عصای دست من!!! محمدجان! مهم‌ترین وصیّتی که به تو دارم تبعیّت کامل از ولیّ فقیه است. بعد از آن ارتباط با قرآن و عترت. زندگی نکن برای خودت، زندگی کن برای مهدی عج درس بخوان برای مهدی عج ورزش کن برای مهدی عج شهید حمیدرضا اسداللهی❤️☘ 🇮🇷🌷
فوتبالش خیلی خیلی خوب بود.. یه روز تیم فوتبال محلشون با تیم فوتبال یه محله دیگه مسابقه داشت یک بر صفر میوفتن عقب دقیقه آخر توپ میوفته رو پاش راحت میتونس توپو گل کنه و بازی مساوی بشه اما یهو مادرش صداش میزنه میگه: مهدی بیا برو نون بگیر.. مهدی هم توپو ول میکنه و میره نون میگیره.. ♥️ 🇮🇷🌷
با ولایت🌷کمیته خادمین شهدای شهرستان نایین🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سی_هشتم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا خخخخخ برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگ
مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن من برم برای خادمی هرچقدرم گریه کردم التماس کردم گفتن نه که نه من بقیه مناطق را با اشک و گریه سپری کردم از جنوب که برگشتیم زمان آزمون ورودی حوزه اعلام شد ۱۵اردیبهشت برای همین شدیدا مشغول خوندن دروس دبیرستان بودم بالاخره روز آزمون رسید با استرس تمام تو جلسه حاضر شدم گویا جواب این آزمون ۱۵شهریور و اعلام جواب آزمون پرسش پاسخ اول شهریور بود آزمون دادیم و از اونور اعلام شد باید برای بسیج ویژه شدن آزمون بدیم آزمون اواسط خرداد بود و اعلام جواب یک هفته بعد روز آزمون بسیج بالاخره رسید مثل آزمون طلبگی اصلا استرس نداشتم روز اعلام جواب رسید بسیجی ویژه نشده بود 😛😛😌😌 اما جزو گردان بسیج شده بودم ☺️☺️ برام زیاد مهم نبود خسته و کوفته از پایگاه برگشتم بهمون گفتن از روز شنبه دوره های آموزشیمون شروع میشه این دوروز خوبه دیگه خونم پیش مامان اینا تو فکرش بودم که یهو گوشیم زنگ خورد -الو سلام زینب جان زینب :سلام حنانه گلم حنانه من با یه سری از بچه ها میریم جمکران توام میای؟ -جدی ؟ میشه منم بیام ؟ زینب : آره عزیزم آقا طلبیدتت اگه میای فردا بیام دنبالت ؟ -آره حتما ممنونم عزیزم به یادم بودی زینب :‌ آقا طلبیدتت من چیکاره ام؟ -مرسی از ذوق تا صبح خوابم نبرد بعدازنماز صبح حاضر شدم رفتم ی چای بخورم که بابام گفت : کله سحر کجامیری؟ -مسجد جمکران بابا:این امل بازی های تو کی تموم میشه ما راحت بشیم نیم ساعت نشد زینب اومد بابا: برو چهارتا امل منتظرتن -خداحافظ با ماشین شخصی رفتیم مستقیم رفتیم جمکران مسجدی که مکانش توسط خود امام زمان(عج) تعیین شده بود شیخ حسن جمکرانی تو حیاط مسجد با بچه ها نشستیم رو به روی گنبد -آقا خیلی دوستت دارم آقا هنوز یادمه تو شلمچه روتونو ازم برگردوندید میشه الان نگاهم کنید همیشه زیر نگاهتون باشم اون دوروز عالی بود تو راه برگشت رفتیم مزارشهدای قم سرمزار شهید معماری و شهید صالحی یکیشون مادرشو شفا داده بود و دیگری از بهشت اومده بود و زیر کارنامه دخترشو امضا کرده بود شهید مهدی زین الدین هم که گل سرسبدشون بود فرمانده لشگر ۱۷علی بن ابی طالب اون روز عالی بود واقعا باید برگردیم و فردا کلاسام شروع میشه .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
با ولایت🌷کمیته خادمین شهدای شهرستان نایین🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سی_نهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن م
تایم شروع کلاسها ۸صبح بود اما من باید ۶:۳۰ -۷صبح از خونه میزدم بیرون تا ب موقع برسم با خط واحد رفتم پایگاه بعد از نیم ساعت تا چهل پنج دقیقه بعد یه آقای پاسدار مسنی اومدن و شروع کردن به حرف زدن بسم رب الشهدا خواهرای بزرگوار دوره ای که قراره بگذرونید دوره مقدماتی آموزش گردان ثارالله می باشد زمان دوره یک هفته است در این دوره بزرگواران کار با اسلحه و رزمایش و رزم شب را اموزش میبینین خانم رفیعی اعلام کنید لطفا خواهران سوار اتوبوس ها بشن درسته با خانواده ام اختلاف سلیقه و عقیده داشتم اما خانواده ام بودن زنگ زدم بهشون اطلاع دادم نیستم و دوره ام یه هفته طول میکشه وای شبا با بچه ها واقعا مثل جنازه میشدیم 😀😀😱😱😱 شب سوم هشت شب اعلام کردن امشب رزم شب غرغرای من شروع شد إ مگه ما پسریم رزم شب چه صیغه ایه آخه اما خیلی باحال بود 😁😁😁 فرداش رزمایش بود مثلا بمباران هوایی شده بود مانورش خیلی ترسناک بود وای به حال واقعیش اون یه هفته با همه سختی هاش عالی بود فهمیدم ما واقعا مدیون شهدایم
🌹به یاد شهید مصطفی ابراهیمی مجد 🔸شهیدی که به امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف علاقه بسیار داشت و در زمان حیاتش مهدی فاطمه عج الله را ملاقات کرده بود. مصطفی ابراهیمی مجد، روز بیست و نهم مهرماه سال ۱۳۳۳ در تهران، محله ۱۷ شهریور (شهباز جنوبی) دیده به جهان گشود. از نوجوانی شیفته آداب و معارف اسلامی بود. در دانشکده کشاورزی تحصیل کرد و در رشته اصلاح نباتات تا مقطع دکترا ادامه داد. در دانشگاه، فعالیت روشنگرانه و تبیینی داشت و انجمن اسلامی دانشگاه را راه‌اندازی کرد و نقش مهمی در آشنایی دانشجویان با معارف اصیل دینی و انتقال مفاهیم اعتقادی و ارزشهای معنوی و اخلاقی در محیط دانشگاه داشت. مهندس مصطفی ابراهیمی مجد از جمله رزمندگانی است که از روزهای اول دفاع مقدس در جبهه ها حضور داشت. شهید ابراهیمی در میان نیروهای شهید چمران جایگاه ویژه ای داشت. متن نوشته شده بر روی سنگ قبر شهید مصطفی ابراهیمی مجد نیز عجیب است: اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است. بگذارید (مردم) بعد از مرگم بدانند همان طور که اساتید بزرگمان می گفتند: «نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را مینویسم دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمان ما حی و حاضر است. او پشتیبان همه شیعیان میباشد. از یاد او غافل نگردید. شما برادران و خواهرانم: فرزندانتان را به عشق مهدی(عج) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگه دارید. 📙برگرفته از کتاب پنجاه سال عبادت
⁨ همیشه برای خدا بنده باشید که اگرچنین شدبدانیدعاقبت همه‌ی شما به خیرختم می شود…! -سخنِ شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلیل گمنامی شهید ابراهیم هادی...🌱🥺 خوش بحال شهدا بنده ی شیطان نشدن 🌸
بچه‌ها جنگِ روایت‌ها شروع شده که اون طرفِ این جنگ هالیوود هست و بالیوود هست و اینترنت هست و فضا مجازی و اون همه امکانات و این طرف هم چهارتا بچه بسیجی! در این جنگ و وسط این بزن‌بزن‌ها کسی می‌بَره که درست بجنگه و اگه به من بگید که درست جنگیدن چجوریه؟ به شما میگم "مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ" (۲۳ احزاب)
‏یک روز در صبحگاه لشکر بخاطر فرماندهی خوبش در عملیاتِ والفجر۸ از او تقدیر کردند! وقتی رسیدیم گردان رفتم چادر فرماندهی دیدم یکجا نشسته و گریه میکند! می‌گفت من کی هستم ازم تقدیر کنند همه اون پیروزی‌ها مرهون لطف خدا و رشادت شهدا و این بچه‌ها بوده!
مـآدرشھیـدآرمـٰان‌علۍوردۍتـو‌معراج‌ میگفـت؛ - آرمـٰان‌یادتہ‌همیشـہ‌مداحـۍ‌غریـب‌گیر آوردنـت‌روگوش‌میڪردۍ؟! ‹دیدۍآخرش‌غریـب‌گیـرآوردنـت‌مـٰادر...💔🍃› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ پیامی نظامی امنیتی از سرداردلها_حاج_قاسم_سلیمانی سردار رشید سپاه اسلام به بعضی مسئولین: 🔹کوچه دادن به دشمن بدترین نوع خیانت است. ✍عیان است دشمن به اعتراف مکرر، به دنبال ایجاد اغتشاش در داخل کشور است و برای اینکار مثل گذشته نیاز مبرم به رسانه و شبکه های اجتماعی دارد. اجازه فعالیت آزادانه به سکوهای اجتماعی صهیونیستی_غربی همان کوچه دادن به دشمن است که سردار هشدارش را داده بود. @bavelayat_maser_enghelabvshohada
گاهے، آرزوے شهادت کردن ِمن عرشیان را به خنده وا مےدارد ... ! من...آرے منِ غرق دنیا شده را... 🌷شادی_ روح شهدا_ صلوات @bavelayat_maser_enghelabvshohada باولایت در مسیر انقلاب وشهدا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه‌آدمایی‌هستن‌توی‌این‌دنیا.. که‌چشماشون‌اقیانوسه‌آرومه.. یه‌آدمایی‌که‌حقیقت‌هستی تو‌عمق‌چشماشون‌همیشه‌معلومه‌:)♥️ 🌷شادی_ روح شهدا_ صلوات @bavelayat_maser_enghelabvshohada باولایت در مسیر انقلاب وشهدا
🌷وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمدرضا دیرینه حقیقی آمده بودند تمام شد، پیکر شهید را درون قبر گذاشتند. لحظاتی بعد محمدرضا آرام تر از همیشه، درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!» 🌷او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره پاک، آرام و نورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بود كه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود، در حال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است. 🌷عموی او می گفت: اول خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم. لب های او در حال بازشدن بود و گونه های او گل می انداخت. 🌷پدر و مادر شهید را خبر کردند. آن ها هم آمدند و به چهره پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره، بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند» 🌷تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند. روی قبر را پوشاندند، در حالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده شهید باقی بود. 🌷دست نوشته شهید در دفترچه یادداشت: روى بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را گو همه باد ببر روز مرگم نفسی وعده دیدار بده وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر 🌷این سخن شهید درباره تبسم لحظه تدفین است که پس از شهادت، در خواب به مادر می گوید: مادرم! آنچه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم! @bavelayat_maser_enghelabvshohada ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄