eitaa logo
💎بیان ودستان هنر
331 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
680 ویدیو
1 فایل
سفر به روستا های استان قزوین .✒به روایت محمد مهدی توکل #همسفر روستا ادمین کانال @monabategereh
مشاهده در ایتا
دانلود
💎👇 ایستاده تا بدرقه این قسمت: سال۱۴۰۵ وموکب قزوین در شهر مهران @bayan_dastanehonar اتوبوس‌ها، کامیون‌ها و خودروهای سواری، یکی پس از دیگری با شتاب از مقابل موکب‌های مسیر قزوین عبور می‌کردند و راهی استان‌های همدان و کرمانشاه می‌شدند. در میان این رفت‌وآمدها، حوالی ساعت ۱۷:۳۰، خودرو حامل استاندار قزوین و همراهانش نیز به موکب مستقر در ورودی روستای قِرخ‌بلاغ، از بخش آبگرم شهرستان آوج رسید. هوا، نسبت به صبح و ظهر، اندکی خنک‌تر شده بود. بازدید چند دقیقه‌ای استاندار که پایان یافت، همگی به سمت شهر آبگرم حرکت کردیم. موکبی در کنار خیابان برپا بود؛ زن و مرد، زائران امام حسین(ع) و حتی شماری از شهروندان محلی، با نظم و سرعت پذیرایی می‌شدند. در گفت‌وگو با استاندار قزوین، دکتر نوذری، او خبر داد که طبق هماهنگی با استاندار ایلام، سال ۱۴۰۵ موکب بزرگی به نام استان قزوین در شهر مهران برپا خواهد شد. مکاتبات لازم انجام شده و قطعه زمینی برای استقرار این موکب در مهران فراهم گردیده است. از او پرسیدم نظرش درباره شعار «چشم‌به‌راهیم و شش‌دانگ برانیم» چیست؟ لبخندی زد و گفت: همانند آنچه در سفرهای نوروزی تأکید شد، رعایت قوانین رانندگی از سوی رانندگان، تضمین‌کننده سلامت خود و مسافران است. وقتی به شهر آوج رسیدیم، شب فرارسیده بود. زائران خسته از راه، پیش از ادامه مسیر و حرکت به سمت مرز، در موکب بزرگ این شهر با دمنوش و چای داغ، دوغ خنک و غذای نذری پذیرایی می‌شدند؛ لحظه‌ای برای نفس تازه کردن، پیش از راهی شدن دوباره. تا روایتی دیگر ..... ایستاده ام ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
36.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎👇 پخت نان محلی کُلاس در روستا @bayan_dastanehonar داخل اتاق، زنان روستا کنار هم نشسته بودند. صاحب‌خانه، خمیر را با دستانش جابه‌جا می‌کرد تا خوب ورز بیاید و آماده شود. سپس آن را روی سطحی صاف پهن کرد تا شکل مناسبی بگیرد. بعد، خمیر را داخل تنور گازی گذاشت و پس از حدود یک ساعت و نیم، نان محلی «کُلاس» با حرارت ملایم پخته و آماده شد. در روستای وناش، از توابع الموت شرقی در شهرستان قزوین، در گذشته که تنورهای سنتی فعال بودند، علاوه بر نان محلی کُلاس، نان‌های دیگری هم پخت می‌شد. در ادامه، زنان کدبانوی روستای وناش به آیین «گچ‌زنی» امامزاده اشاره کردند و گفتند: اهالی، سالی یک‌بار همگی کنار امامزاده جمع می‌شدند. هر خانواده غذای محبوب خود را آماده می‌کرد و سپس با کمک هم، دیوار و گنبد امامزاده را با گچ سفید می‌پوشاندند. این مراسم با آیین سوگواری ادامه پیدا می‌کرد. یکی از زنان روستایی مواد لازم برای پخت نان محلی کُلاس را چنین برشمرد: مایه خمیر، زردچوبه، شیر، ماست، دارچین، تخم‌مرغ، زنجبیل، روغن، شکر، سبزی‌های کوهی، زعفران و مقداری کنجد برای تزئین روی نان. خوردن نان کُلاس با پنیر کهنه وچای داغ لذت بخش بود. ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk
💎👇 ایستاده تا بدرقه این قسمت: چشم‌ها به راه، دل‌ها در سفر @bayan_dastanehonar زن و مرد، روی صندلی‌های سالن پایانه آزادگان قزوین نشسته بودند؛ ساک‌ها و کوله‌پشتی‌هایشان را جلوی پا گذاشته بودند. بعضی‌ها آرام از این‌سو به آن‌سو می‌رفتند و آخرین تماس‌های تلفنی را پیش از سفر می‌گرفتند. گوشه‌ای دیگر، خانواده‌ای کوچک پیش از حرکت، یک دورهمی کوتاه و صمیمی برپا کرده بودند. خانمی که چهار بار این مسیر را رفته بود، از لحظه‌های خاطره‌انگیز سفر گفت. گرمای تابستان، اجازه ایستادن در محوطه باز ترمینال را نمی‌داد؛ اتوبوس‌ها زیر آفتاب سوزان، داغ داغ شده بودند. زائری که برای نخستین‌بار عازم کربلا بود، کنار مردی ایستاده بود که چفیه بر گردن داشت. وقتی صحبت از کربلا و نجف شد، اشک در چشم‌هایش حلقه زد و گفت: «من دیوانه رفتن به این سفرم.» گفتم: «بگو عاشق.» لبخند زد و جواب داد: «نه، عاشق شاید گاهی پا پس بکشد، ولی دیوانه توقف نمی‌کند.» در ردیف‌های عقب، زن و مردی اهل سیستان و بلوچستان نشسته بودند. مرد، چند سال قبل از استان یزد راهی کربلا شده بود و امسال با همسرش آمده بود. میان صحبت‌ها فهمیدم سال گذشته در یکی از روستاهای قزوین با همین خانواده گفت‌وگو کرده بودم. زن از چشم‌به‌راهی گفت؛ از این‌که تا مسافر به سلامت برنگردد، چشم به در می‌ماند. جوانی با کوله‌پشتی مشکی، کنار پدر و مادر و دیگر بستگانش ایستاده بود. دومین سفرش به کربلا بود. قرار بود با خودروی شخصی برود، اما به توصیه پدر، اتوبوس را انتخاب کرده بود. در گوشه‌ای دیگر از سالن، زن و مردی با پسرشان نشسته بودند. وقتی صحبت کردیم، فهمیدم زن تازه از زیارت برگشته و حالا شوهرش عازم کربلاست؛ آمده بود تا بدرقه‌اش کند. در انتهای سالن، مردی همانند حال و هوای قهوه‌خانه‌ها نشسته بود. رفتم جلو و گفتم: «یک چای خبر کنم؟» خندید و گفت: «ممنون، آمدم بدرقه رفیقم.» یک پاکت انگور تازه‌چیده از باغ همراهشان بود. دوستش از سفر کربلا و حال‌وهوای آن می‌گفت و در همان حال اشک می‌ریخت. بلندگوی سالن با صدایی رسا اعلام کرد: «مسافران مهران، سوار شوند.» ناگهان همه به سمت سکوها حرکت کردند؛ نگاه‌ها آخرین وداع را می‌گفتند و دل‌ها، پیش‌تر از پاها، به سمت کربلا رفته بودند. تا روایتی دیگر .....ایستاده ام ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
👇💎 ایستاده تا بدرقه این قسمت: بوسه بر قرآن در میان دود اسپند @bayan_dastanehonar پشت گیشه نشسته بود؛ هر چند دقیقه، گروهی از مسافران به او مراجعه می‌کردند. آن‌ها زائران کربلا بودند که برای سفر به مهران، در طرح اربعین ثبت‌نام می‌کردند. مجتبی زمانی، با لباس نارنجی‌رنگش، چهار سال است که مسئول این گیشه است. از روزنه‌ی کوچک مقابلش، ابتدا اطلاعات زائران را می‌گیرد و بعد، بلیت سفر را صادر می‌کند. او می‌گوید: «کارمان را از سوم مرداد ۱۴۰۴ شروع کردیم و اوج صدور بلیت برای زائران اربعین، از ۱۳ تا ۱۵ مرداد بود.» بیرون پایانه آزادگان قزوین، چند نفر از خادمان امام‌زاده حسین(ع) با لباس‌ها و شال‌های سبز ایستاده‌اند. در دستشان سینی‌هایی با قرآن و اسپنددان‌هایی است که دودش در هوا می‌پیچد. کنار پله‌های اتوبوس، زائران یکی‌یکی به قرآن بوسه می‌زنند و با قلبی آرام، از پله‌ها بالا می‌روند تا روی صندلی‌شان بنشینند. در میان مسافران، زن و مرد، پیر و جوان و حتی چند کودک دیده می‌شوند. از راننده‌ای که پشت فرمان نشسته و با دقت ورود مسافران را زیر نظر دارد، درباره حس و حال این سفر پرسیدم. لبخند زد و گفت: «چند سال است که این مسیر را می‌روم. وقتی راهی این سفر می‌شوم، همه‌ی تلاشم این است که با شش‌دانگ رانندگی، هم خودم و هم مسافرانم سالم به مقصد برسیم.» اتوبوس هنوز حرکت نکرده بود که یکی از زائران نوحه‌خوانی را آغاز کرد. به سوی زوج جوانی که در انتهای اتوبوس نشسته بودند رفتم. آن‌ها می‌گفتند جنس این سفر، با هر سفر دیگری فرق دارد. میان مسافران، چند نفر هم اهل روستاهای استان قزوین بودند. گفت‌وگو با آن‌ها، خاطرات سفر به روستاهایشان را برایم زنده کرد. یکی‌شان لقمه‌ای از ناهارش را به من و تصویربردارم تعارف کرد؛ طعمش ساده و بی‌نظیر بود. در میان بدرقه‌ها، سینی اسپند را گرفتم و جلوِ جوانی رفتم که تنها عازم زیارت بود. با شوق از لحظه‌ی فراموش‌نشدنی دیدن حرم امام حسین(ع) حرف می‌زد. زمان حرکت، حوالی ساعت دو بعدازظهر بود؛ آفتاب مرداد سوزان می‌تابید، اما کولر اتوبوس فضای داخل را خنک کرده بود. راننده با شوخی گفت: «تا مهران کاری می‌کنم که مسافران یخ بزنند!» کنار اتوبوس، یکی دیگر از رانندگان مشغول چیدن ساک‌ها و کوله‌های زائران در صندوق بود. آسفالت داغ سکو از شدت گرما نرم شده و به کفش‌ها می‌چسبید. راننده گفت: «در مسیر، بعد از گذر از چند استان، چند توقف برای استراحت داریم و ان‌شاءالله فردا صبح، اول وقت، در پایانه برکت مهران خواهیم بود.» ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
32.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎👇 جلوه هایی از زندگی مردم روستای قهوج  بخش مرکزی  در شهرستان آوج ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
💎👇 ایستاده تا بدرقه این قسمت : راهی کربلا یادی از سفر سال قبل..... @bayan_dastanehonar بعد از چند روز کار فشرده در پایانه برکت و گفت‌وگو با زائران، بی‌هیچ برنامه قبلی همراه دوستان راهی کربلا شدم. هرچه در این جاده طولانی پیش می‌رفتیم، بیشتر حس می‌کردم صاحب اربعین پیش از من تدارک همه‌چیز را دیده و منتظرم بوده است. گفتم: «خدایا، من آمدم… هرطور که می‌خواهی هدایتم کن.» و در دل شنیدم: «وقتی بر کشتی حسین سوار شدی، او چراغ هدایت و ناخدای ماهر است. نترس، دل به دریا بسپار.» ساعت دو و نیم بعدازظهر یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳ از مهران، تنها زائران روز اربعین، به‌سوی کربلا راه افتادیم. در مسیر، چندین شهر عراق را گذراندیم. آفتاب غروب پشت نخلستان‌های دجله و فرات منظره‌ای شگفت ساخته بود. ساعت هفت شب به کربلا رسیدیم. پیاده، خیابان منتهی به حرم را طی کردیم. بیشتر موکب‌ها جمع شده بودند. اما همین که گنبد و گلدسته‌های طلایی نمایان شد، تمام خستگی‌ها آرام گرفت. ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
32.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎👇 از قهوه‌خانه تا قهوج @bayan_dastanehonar مسیر جاده را که پشت سر گذاشتیم، به روستایی رسیدیم که در گذشته‌های دور، گذرگاه مسافران و رهگذران بسیاری ـ از جمله کاروان‌هایی به مقصد همدان ـ بوده است. همین ویژگی، از نگاه برخی اهالی، دلیل نام‌گذاری روستا شده است. به گفته‌ی آنان، «قهوج» به معنای قهوه‌خانه و مکانی برای نشستن و استراحت است. همچنین در برخی گویش‌ها، مناطقی که حرف آخر نام آن‌ها «ج» باشد، چنین نام‌گذاری می‌شوند؛ مانند: آوج، پرسپانج و... روستای قهوج در بخش مرکزی شهرستان آوج قرار دارد و حدود ۲۰۰ خانوار در آن سکونت دارند. این جمعیت در برخی فصل‌ها به ۴۰۰ خانوار هم می‌رسد. مردم ترک‌زبان روستا عمدتاً به زراعت، دامداری و باغداری مشغول هستند. وجود تپه‌ی باستانی «حسرت» از ویژگی‌های شاخص این روستاست. قهوج در ۱۳۰کیلومتری قزوین واقع شده است. ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
💎 👇 ایستاده تا بدرقه این قسمت: صفای بین‌الحرمین @bayan_dastanehonar جمعیت زائران ایرانی، عراقی و دیگر کشورها در بین‌الحرمین موج می‌زد. صدای بلندگو، نام زائران جامانده را می‌خواند و می‌شد فهمید چه کسانی هنوز در شب اربعین در کربلا هستند. بی‌برنامه، نخست وارد حرم حضرت ابوالفضل(ع) شدیم؛ مشک بزرگ ورودی، ذهن را به تشنگی تاسوعا و سقای کربلا با پیکری آماج تیر می‌برد. با سیل جمعیت، بین‌الحرمین را پیمودم و خود را در صحن سالار شهیدان دیدم؛ چون کبوتری سرگردان از شوق. سر بر سجاده گذاشتم و صاحب حرم را واسطه فیض گرفتم تا شاید دعایم به اجابت برسد. در گذر باریک بازار، جایی که کف دست راست حضرت عباس(ع) دفن است، پنجره فلزی پر از قفل‌ها بود؛ هر رهگذر لحظه‌ای می‌ایستاد، می‌نگریست و می‌رفت. ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y
39.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎👇 سبدبافی و خیاطی؛ هنر زنان روستا @bayan_dastanehonar وقتی از پله‌ها پایین آمد، دو سبد بزرگ چوبی در دست داشت. می‌گفت: «برای بافتن این سبدها، چوب را می‌آورند، خشک می‌کنند و بعد مرحله‌به‌مرحله می‌بافند.» در روستای قهوج، بخش مرکزی شهرستان آوج، پیش از انقلاب این سبدها را برای ریختن علوفه دام‌ها استفاده می‌کردند؛ اما حالا بیشتر برای نمایش در موزها گذاشته می‌شوند. مادربزرگ با دو نوه‌اش کنار تنور نشسته بود. گفت: «وقتی سهمیه آرد داشتیم، همه جور نان محلی می‌پختم.» در خانه‌ای دیگر، صدای چرخ خیاطی می‌آمد. زنی کنار مادرش مشغول دوخت‌ودوز بود. مادرش ۴۰ سال خیاطی کرده و معلم و مربی او بوده است. هرچند دستان مادر می‌لرزید و دیگر توان خیاطی نداشت، اما همچنان به دخترش سفارش می‌کرد که کارش را دقیق انجام دهد تا شرمنده مشتری نشود. این زن هنرمند قهوجی در دوخت چادر زنانه، ملحفه، لحاف، بالش و تعمیرات لباس مهارت دارد. ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
👇💎 ایستاده تا بدرقه این قسمت: پراید که رفت میکروفون یقه ی هم رفت @bayan_dastanehonar حرکت در جاده بی‌وقفه ادامه داشت. کنار اتوبان، راننده پرایدی کاپوت را بالا زده بود؛ موتور جوش آورده و نفسش به شماره افتاده بود. چند نفر از نارنجی‌پوشان راهداری به سرعت خود را رساندند، آب ریختند و کمک کردند تا مشکل زودتر حل شود. راننده که از ابهر راه افتاده بود و قصد تهران داشت، با لبخندی قدردانانه گفت راهش ادامه پیدا می‌کند. این روزها، راهداران در مسیرهای استان قزوین که به مرز مهران می‌رسند، مستقر شده‌اند؛ خیلی‌ها به کربلا رفته یا در راه بازگشت‌اند، اما آن‌ها همین‌جا، کنار جاده، به رانندگان و زائران خدمت می‌کنند. یکی از آن‌ها با افتخار گفت: «ما اینجا توفیق یاری رسانی به زائران امام حسین(ع) را داریم.» همان حس را نیروهای مرکز کنترل راه‌ها هم داشتند که شبانه‌روز با دوربین‌ها جاده ها را زیر نظر می‌گیرند. در حاشیه همین گفتگو، دستیار تصویربردار برای ضبط مصاحبه، میکروفون یقه‌ای را روی لباس راننده پراید نصب کرد. پس از پایان صحبت‌ها، راننده با تشکر فراوان خداحافظی کرد و به سرعت رفت. چند دقیقه بعد، وقتی قرار بود با معاون استاندار و دبیر ستاد اربعین گفت‌وگو کنیم، تازه فهمیدیم میکروفون را از لباس راننده جدا نکرده‌ایم. عملیات تعقیب و گریز در اتوبان آغاز شد، اما بی‌نتیجه ماند. در نهایت، با کمک پلیس راه و پلاک خودرو و تماس تلفنی، چند روز بعد میکروفون به ما بازگردانده شد. تا روایتی دیگر ...‌‌ایستاده ام ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
40.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎👇 خانه ۴۰۰ ساله اربابی @bayan_dastanehonar نرده‌های چوبی، ستون‌ها و سقف چوبی ایوان، هنوز نشانی از شکوه گذشته‌ی خانه‌اند؛ روزگاری که ارباب روستا در ایوان می‌ایستاد و رعیت را فرا می‌خواند تا در حیاط جمع شوند و به سخنانش گوش دهند. می‌گویند قدمت این خانه‌ها در روستای قهوج، بخش مرکزی شهرستان آوج، به حدود ۴۰۰ سال می‌رسد. وقتی از دالان عبور کردم و وارد حیاط شدم، درختان گردو، انگور و آلو صفای خاصی به فضای خانه بخشیده بودند. با بالا رفتن از پله‌ها، زیبایی بنا بیشتر نمایان شد. پس از دوران ارباب، افراد زیادی در این خانه‌ها ساکن شده‌اند. اتاق‌های تخریب‌شده‌ی اطراف حیاط، نشانه‌ای از سکونت پرشمار خانواده‌ها در سال‌های بعد است. دیوار اتاق‌های قابل استفاده حدود یک‌ونیم متر ضخامت دارند وتعدادی از درها و پنجره‌های چوبی آن که تعویض نشده اند به زیبایی خانه کمک کرده است . معماری این بنا در قهوج، یادآور سبک دوره‌ی قاجار است؛ خانه‌ای که اگرچه بخشی از آن ویران شده، اما هنوز اصالت و هویت تاریخی خود را حفظ کرده است. ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/
💎👇 سفری است به روستاها به روایت: محمد مهدی توکل بازتاب سفرهای روستا در صبح قزوین این قسمت: گذری بر روستای چُروشدره؛ از گیاهِ کِرشت تا چُروشدرّه چُروشدَرّه روستایی با حدود ۱۳۰ خانوار، در منطقه‌ الموت غربی از شهرستان قزوین قرار دارد، مردم این روستا با گویشی ترکیبی از زبان تاتی و گرایش‌هایی به گیلکی گفتگو می‌کنند. 🔗مشروح گزارش را اینجا بخوانید sobheqazvin.ir/n/372671 ✒ به روایت محمدمهدی توکل 💎 بیان و دستان هنر 📌 تلگرام: https://t.me/bayan_dastanehonar 📌 ایتا: https://eitaa.com/bayan_dastanehonar 📌 روبیکا: https://rubika.ir/hamsafarerosta 🆔 @Monabategereh 📷 اینستاگرام: https://instagram.com/tavakkol40 https://instagram.com/monabategereh?igshid=YmMyMTA2M2Y 📺 کانال: منبت گره https://t.me/+dtRQrZdV3zcwMDZk 🌐 لینک سایت: https://handicrafts365.com/product-tag/mohammad-mehdi-tavakol/