┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
#تا_صبح
یه شب، از غصه
چشمم غرق بارون بود ...
آخه ... یه دختر
توی شهری دور
پر غم بود ... #گریون بود ...
براش تا صبح
با قلبم، #دعا کردم ...
براش با گریههام،
هی «یا خدا ...» کردم
اذون صبح شد ...
کمکم هوا روشن شد و بعدش ...
همین که نور خورشیدو
میون آسمون دیدم
دلم روشن شد انگاری ...
دلم میگفت :
هوا تاریکه اما #صبح_نزدیکه
#طوفان_الاقصی
🤲 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج