🌷 چند دقیقه بین شهدا گشتند تا اینکه یک جنازه را روی خاک، روبهروی دکتر قرار دادند و گفتند: این پیکر آقا مجید شماست. جنازه سر نداشت. رگهای گلویش پیدا بودند. لحظهای ایستاد، سپس بلند گفت: انا لله و انا الیه راجعون...😰
📣دکتر دوزانو روی زمین نشست و به جیب لباس مجید که خونی بود، خیره شد. روی یک تکه پارچه سیاه کوچک، نوشته شده بود مجید ابوترابی....😰
💥خم شد و رگهای گلوی مجید را بوسید و کنار پیکرش سجده شکر بجا آورد.. این فقط فصل شهادت تنها پسر مرحوم دکتر محمد علی ابوترابی را از زندگی پرفرازونشیبی برایتان روایت کردیم؛ بخشی که گویای عمق شخصیت قوی وی بود که هشت سال در اورژانس های خط مقدم جبههها با انجام سخت ترین و حساسترین عملهای جراحی، جان رزمندههای بسیاری را که زنده ماندنشان به دقیقهها وابسته بود، نجات داد...👌✌
#کتاب_فاتحان_قله_های_عاشقی
#ناصر_کاوه