eitaa logo
روشـــツــنی خونه [🌙]
2.8هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
3.8هزار ویدیو
137 فایل
عشق یعنی دعای خیر حضرت زهرا(س)همراهت باشه😍 نشر مطالب=صدقه جاریه میتونید با ما در ارتباط باشید 😉 @haniekhanooom بادڵ و جوݩ گوش میدیم بہ حرفاتوݩ♥️ یہ گروه داریم پراز مامان هاے باحاڵ و پرانرژے 💕 هرکے دوست داشت واردش بشہ بہ این شخصی یه ویس بفرستہ 🎼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرد: دو لیوان شکر: یک لیوان تخم مرغ: دو عدد ماست یک لیوان بکینگ پودر: دو ق چ وانیل: یک چهارم قاشق چایخوری . اول از همه تخم مرغ و شکرو وانیل رو باچنگال را به خوبی هم بزنید سپس آردو بکینگ پودر و را با یکدیگر مخلوط نموده و الک کنید به تخم مرغ و شکر به آرامی اضافه نمایید و با چنگال هم بزنید. حالا ماست را اضافه کرده و به هم زدن ادامه دهید تا مخلوط یک دستی ایجاد بشه. در این مرحله , درون ماهیتابه ای روغن به مقدار لازم بریزید و بگذارید روی حرارت ملایم کمی داغ شود.اگر حرارت زیاد باشه قبل پختن سرخ میشه و داخلش خام میمونه سپس از مواد کیک با قاشق بردارید و درون روغن بیاندازید من برای تمیز در اومدن کیک هام قالب استیل رو چرب کردم داخل تابه گذاشتم تا داغ بشه بعد از مایه کیک بردارین و داخلش بریزین نباید خیلی بریزین که کیک ضخیم بشه چون ممکنه داخلش خمیر بشه حرارت باید ملایم باشه تا کیکها کامل مغز پخت بشه وقتی کیک رو داخل تابه ریختین وقتی روش حباب زد و روش سفت شد میتونید برگردونین من دستکش پارچه ای دست کردم و به آرومی قالب رو برداشتم و گذاشتم طرف دیگه سرخ بشه ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد خدا ۱۷.mp3
10.78M
مجموعه ۱۷ | √ همه‌ی رفیق‌های صمیمیِ خدا، از «دو تا مرحله» عبور می‌کنند، تا به رفاقت می‌رسند! ✘ این دو مرحله برای همه یکسانه، اول باید بشناسیش، بعد با اراده جدی، شروع کنی! ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| ≈ |• خدایا فقط تویی که همیشه در دسترسی‌وهمیشه کنارمی ... حتی لحظه هایی که فراموشت کردم! روزی پنج بار صدام میزنی ... حتی اگر اونقدر بهت کم توجه باشم که وقتی صدام می زنی، خودم رو با مسائل سطحی مشغول کنم و به موقع جوابت رو ندم؛ اما تو بازم وعده بعدی صدام می زنی! خدایا! ممنون که همیشه با منی. ــــــــــــــــــــــــ 🧡🌱 ـــــــــــــــــــــ یه روز دیگہ تموم شد چندچندےمومن؟ 😎 ♥⃢ ☘ @bayenatiha
روشـــツــنی خونه [🌙]
•| #بہ‌طعم‌انرژے≈ |• خدایا فقط تویی که همیشه در دسترسی‌وهمیشه کنارمی ... حتی لحظه هایی که فراموشت
●🧬● دعاےدم غروب مستحبہ دم غروب ده مرتبه گفته بشه أَعُوذُ بِاللّٰهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ، وَأَعُوذُ بِاللّٰهِ أَنْ يَحْضُرُونِ، إِنَّ اللّٰهَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ پنــــــــــاه برخدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشـــツــنی خونه [🌙]
•| #بہ‌طعم‌انرژے≈ |• خدایا فقط تویی که همیشه در دسترسی‌وهمیشه کنارمی ... حتی لحظه هایی که فراموشت
●🧬● نـــــاهار فرداچیہ‼️ خب از امشب به فکر ناهار فردات باش😌 برو ببین چی داری چالش ما یه ناهار خوشمزه با پاستا شکلے یا ماکارونی درست کنید به طعم ویژه و متفاوت از همیشه🍝 پاشو یاعلےبگو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشـــツــنی خونه [🌙]
•| #بہ‌طعم‌انرژے≈ |• خدایا فقط تویی که همیشه در دسترسی‌وهمیشه کنارمی ... حتی لحظه هایی که فراموشت
●🧬● ڪیا بچه کوچیک دارن دستا بالا😍👋 بگید ببینم واسه تابستونشون برنامه ریختین؟ یه برنامه خوب میتونه خوندن هرشب یه سوره کوچولو قبل خواب باشه و استفاده از داستان های قرآنی جذاب 🌱 امشب یادت نره کلید بزنی ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾🌕﴿ 💊 نــــــــــماز غفیلہ بیݩ نماز مغرب و عشاء خوانده مےشود . شب‌بیست‌وپنجم ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
36ـ دارو های معنوی.mp3
12.43M
○🧪○ درس سی و ششم: داروی معنوی ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهشت مادر کیف را به مهدیه داد و گفت:«بیا دخترم وسایلش را خالی کن فقط کیف پول و تک کلید اتاق را بردار» مهدیه کیف را گرفت و تمام وسایل را روی میز گذاشت. گوشی اخم کرد و گفت:«می دانستم ما را با خود نمی برند» دستبند مرواریدهایش را جمع کرد و گفت:«من را بگو که دلم را خوش کرده بودم» تسبیح مهره های آبی اش را تکان داد گفت:«عجله نکنید شاید ما را هم بردند» گوشی رویش را برگرداند گفت:«مگر نشنیدی گفت فقط کلید اتاق و کیف پول» کیف پول لبخند زد گفت:«ناراحت نباشید من همه چیز را بعد از اینکه برگشتم برایتان تعریف می‌کنم» مهدیه کیف پول را برداشت و توی کیف گذاشت. کلید اتاق را از روی میز برداشت نگاهی به وسایل روی میز کرد و گفت:«مادر من آماده ام» مادر کنار مهدیه ایستاد گفت:«چادرت را سر کن دخترم که دیر شد» مهدیه دست مادر را گرفت و از اتاق بیرون رفت. گوشی صفحه اش را خاموش و روشن کرد گفت:«دیدی تسبیح؟ دیدی ما را نبردند، دیدی...» هنوز حرف گوشی تمام نشده بود که در اتاق باز شد مهدیه تسبیح فیروزه ای را برداشت و گفت:«تو هم باید بیایی» سریع از اتاق خارج شد در را قفل کرد، پله ها را دو تا یکی پایین رفت. مادر چادرش را مرتب کرد و گفت:«خوب شد یادت افتاد تسبیح را فراموش کرده بودم» صدای اذان که امد به حرم رسیده بودند. توی صحن باب الجواد نماز را خواندند. صدای دعا از بلندگوهای حرم شنیده می شد. مهدیه کبوترهای رنگی را نگاه می کرد و توی دلش می گفت:«کاش من هم پرواز می کردم می رفتم آن بالا روی گنبد می نشستم» نزدیک در ورودی که رسیدند مادر تسبیح فیروزه ای را از توی کیف بیرون آورد مهدیه گفت:«مادر می شود تسبیح را من بیاورم؟» مادر کمی فکر کرد در حالی که تسبیح را دور دست مهدیه می پیچید گفت:«خیلی مواظبش باش اینجوری گم نمی شود» مهدیه خندید و گفت:«مثل دستبند شد» مادر دست مهدیه را گرفت و به سمت ضریح حرکت کرد. رو به روی ضریح ایستاد دست بر سینه گذاشت با چشمانی پر اشک زیر لب چیزهایی گفت، مهدیه هم آرام دست روی سینه گذاشت گفت:«سلام امام رضا » و به اطراف نگاه کرد زن ها و بچه های زیادی ان جا بودند. مادر گفت:«برویم یک زیارت نامه بخوانیم دخترم» گوشه ای رو به ضریح ایستادند مادر مشغول خواندن زیارت نامه شد. مهدیه که حوصله اش سر رفته بود تسبیح را از روی مچ دستش باز کرد، روی سنگ نشست و با ان شکل های مختلف درست کرد. تسبیح از خوشحالی آبی تر و زیباتر شده بود. مادر دعایش تمام شد دست مهدیه را گرفت گفت:«بیا تا دور ضریح شلوغ نشده هم زیارت کنیم هم تسبیح را تبرک کنیم» مهدیه فرصت نکرد تسبیح را دور دستش بپیچد دنبال مادر رفت نزدیک ضریح مادر گفت:«الان نسبت به همیشه خلوت تر است اما، دست من را رها نکن» آرام آرام از بین جمعیت جلو رفتند، تسبیح با خودش گفت:«کاش می شد برای همیشه همین جا می ماندم، کنار همین ضریح توی دست زائران» مهدیه تسبیح را محکم گرفته بود و همراه مادر جلو می رفت، به ضریح که رسیدند فشار جمعیت بیشتر شد مهدیه به سختی دست به ضریح کشید تسبیح را جلو آورد تا به ضریح بزند اما تسبیح از دستش رها شد و روی زمین افتاد مهدیه خواست تسبیح را بردارد اما نمی شد خم شود بلند گفت:«مادر تسبیح افتاد» اما آن جا آنقدر شلوغ بود که مادر صدای مهدیه را نشنید. دست مهدیه را کشید از بین جمعیت بیرون برد. تسبیح زیر پای زائران این طرف و ان طرف می رفت تا اینکه زنی او را دید و از زمین برداشت. و توی قفسه ی مهر ها گذاشت. تسبیح به آرزویش رسیده بود و خودش را توی بهشت می دید. ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشـــツــنی خونه [🌙]
↯🖇↯ #مامایـاࢪ باࢪدارےماه دوم♥️ یادت باشہ پنج شنبه و جمعہ ســــــــــوࢪه ملڪ بخونے. ♥⃢ ☘ @bayena
<🏵> ♥️ ماه دوم باࢪدارے در ماه دوم هرروز ناشـــــتا بر۳ عدد عناب سوره توحید بخوانید و آن را ناشتا بخورد. به تقویت گوشت و استخواݩ جنین کمک مےڪنہ.. ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•{🌿🌸}•° همسایه ﻣﻮﻥ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻣﺰ وای ﻓﺎﯼ ﺭﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺑﺪﻩ 😕😐اﺳﻢ ﻭﺍﯼ ﻓﺎﯼ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﻭﺻﻞ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺷﺮﻋﯽ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ! بنده ﺧﺪﺍ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺷﺎﻧﺴﺶ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ 😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥⃢ ☘ @bayenatiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا