6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤡عروسکهای جورابی بسازید
مامان خوشگلا 💕
به جای برنج میشه از کاغذهای باطله و حتی الیاف استفاده کرد 😊
#کاردستی
@mamanogolpooneha☘
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💭 #چی_چی_بازی 🤔
🎥 #ببینید
🔶 #سنجاق_های_مقاوم
🔹 برای این آزمایش فقط باید سنجاق قفلی، بطری پلاستیکی و کمی شعله آتش داشته باشید!
🔥 ما درشرایط متفاوت، چقدر مقاوم هستیم؟
آب میشویم یا آبدیدهتر؟
📌 با کمی دقت، میتوانیم همراه و همزبان بچهها شویم و درمورد چیزهای زیادی صحبت کنیم. بدون اینکه خسته بشوند یا حوصله شنیدن نداشته باشند. چراکه؛ خودشان #حضور_فعالی در گفتوگو دارند.
🌡آزمایشهایی ازاین دست؛ فرصت خوبی برای شروع صحبت با بچهها درباره مسائل مهم این روزهای ماست.
مثل صحبت در مورد #کرونا، #تحریم و... و راهحل #مواجهه با این شرایط.
😊 همه این موضوعات بهظاهر بد، میتونه زمینه یه صحبت جذاب با بچهها رو ایجاد کنه.
فراموش نکنیم پدر و مادر باهوش، #تهدید ها رو به #فرصت تبدیل میکنه✌️
#بازی_کودک #بازی_نوجوان #بازی_بزرگسال
#بازی_با_وسایل_ساده #کاردستی #اوریگامی
@mamanogolpooneha☘
وَلَا تُحَمِّلنَا مَا لَا طَاقَتَه لَنَا بِهِ!
ما پُشتِمان ضعيف تر از آن بُوَد که تو
بار فراق و دوریِ خود را برآن نَهی...
#تا_اربعین 🖤 @mamanogolpooneha❤️
•💌•
نمیگم یه روز مثل حر و حبیب؛
ولے میمیرم برات...✋
نمیگم شهید یا اینکه غریب..
.
.
.
ولی میمیرم برات...🙃♥️
@mamanogolpooneha❤️
#داستان_80
#مهمان_های_ناخوانده
#میهمان
در یک ده کوچک، پیرزنی زندگی می کرد.
این پیرزن، یک حیاط داشت قد یک غربیل که یک درخت داشت قد یک چوب کبریت. پیرزن خوش قلب و مهربان بود،
بچه ها خیلی دوستش داشتند.
یک روز غروب، وقتی آفتاب از روی ده پرید و خانه ها تاریک شد، پیرزن چراغ را روشن کرد و گذاشت روی
تاقچه. چادرش را انداخت سرش، رفت دم خانه که هوایی بخورد، آشنایی ببیند، دلش باز بشود.
همین طور که داشت با بچه ها صحبت می کرد، نم نم باران شروع شد.
بوی کاهگل از دیوارها بلند شد.
پیرزن بچه ها را روانه خانه کرد و خودش به اتاق برگشت.
باران تند شد. صدای رعد و برق، کاسه کوزه های روی تاقچه را می لرزاند.
پیرزن سردش شد، فکر کرد رخت خوابش را بیندازد و برود زیر لحاف گرم شود؛ که صدای در بلند شد:
تَق تَق تَق
...
کیه داره در می زنه؟
منم خاله گنجشکه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐦
پیرزن در را باز کرد و گفت: بیا تو.
تَق تَق تَق
...
کیه داره در می زنه؟
منم مرغ پاکوتا. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐔
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب بیا تو.
تَق تَق تَق
...
کیه داره در می زنه؟
منم آقا کلاغه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐦
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب بیا تو.
...
تَق تَق تَق
...
کیه داره در می زنه؟
منم خاله گربه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐈
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب بیا تو.
...
تَق تَق تَق
...
کیه داره در می زنه؟
منم سگ پاسبون. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐕
پیرزن در را باز کرد و گفت: تو هم بیا تو.
...
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم آقا الاغه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐴
پیرزن در را باز کرد و گفت: بیا تو.
تَق تَق تَق
کیه داره در می زنه؟
منم گاو سیاهه. دارم زیر بارون خیس می شم، درو وا کن.🐄
پیرزن در را باز کرد و گفت: خُب، تو هم بیا تو.
...
پیرزن رو کرد به مهمان ها و گفت: خُب، حالا همه تون با خیال راحت بخوابین، فردا صب که شد، برین دنبال کارای
خودتون.
...
همه مهمان ها که مهربانی پیرزن رو دیده بودند، از فکر رفتن غصه شان شد. پیرزن گفت: اگه از دل من بپرسین، می
خوام که همه شما، اینجا بمونین؛ امل حیاط من قد یه غربیله، جایی ندارم. اگه خاله گنجشکم بتونه بمونه، آقا گاوه
مجبور میشه بره.
گاوه به فکر فرو رفت، به پیرزن نگاه کرد و گفت: من که مومو می کنم برات خرمنو درو می کنم برات، بذارم برم؟
پیرزن از اینکه گاو را رنجانده بود، دلش گرفت و گفت: با وجود تنگی جا، پهلوی من بمون.
من که جیک و جیک می کنم برات، تخم کوچیک می کنم برات بذارم برم؟
من که عر و عر می کنم برات همسایه خبر می کنم برات بذارم برم؟
من که میو میو می کنم برات، موشا رو چپو می کنم برات، بذارم برم؟
من که قارو قار می کنم برات همه رو بیدار می کنم برات، بذارم برم؟
...
من که قد قد می کنم برات تخم بزرگ می کنم برات، بذارم برم؟
...
من که واق و واق می کنم برات، دزدارو چلاق می کنم برات، بذارم برم؟
پیرزن گفت: عیب نداره، تو هم بمون.
...
همه از سر سفره بلند شدند، بساط چای را جمع کردند و دنبال کارهایشان رفتند. از آن به بعد، سال های سال همگی
با هم به خوشی و خوبی زندگی کردند. #قصه_شب @mamanogolpooneha☘️